جدیدترین فیلم از مجموعه جیغ یا Scream، اگرچه در مجموع لحظات سرگرمکننده و گاه ایدههای جذابی دارد، اما درنهایت یک قدم رو به عقب دیگر برای این مجموعه محسوب نمیشود؟ همراه میدونی باشید.
در چند سال گذشته، تعدادی از فیلمهای وحشت آیکونیک دهههای قبلی، با همان عناوین مرجع اصلیشان– بیهیچ کم و زیادی– دوباره ظاهر شدند. از جمله میتوان به هالووین 2018 دیوید گوردون گرین، کندی من نیا داکاستا، قتل عام مهمانی دخترانه دانیشکا استرهازی (Slumber Party Massacre) و این اواخر کشتار با اره برقی در تگزاس دیوید بلو گارسیا و جیغ مت بتینلی و تایلر جیلت اشاره کرد. فیلمهایی که نه میتوان آنها را بازسازی به حساب آورد و نه میتوان آنها را دنبالههای مستقیم یک مجموعه دانست. درواقع این فیلمها با یدککشیدن عناوین منابع اصلیشان، قصد دارند فرانچایزهای خود را از پس از چند دهه فراموشی و ساخت دنبالههای ضعیف، از نو احیا کنند.
مجموعه جیغ در بیست و پنج سالگیاش چگونه باید باشد؟ این احتمالا مهمترین چالشی است که مت بتینلی و تایلر جیلت در هنگام کار روی جدیدترین اثر از مجموعه جیغ با آن درگیر بودند
البته درباره جیغ ماجرا کمی متفاوت بنظر میرسد. اینکه یازده سال پس از جیغ 4، جدیدترین فیلم این مجموعه، عنوانش جیغ خالی است، احتمالا بیشتر به مرگ خالق اصلی آن یعنی وس کریون مربوط میشود. درواقع از میان پنج فیلم مجموعه جیغ، این تنها فیلمی است که وس کریون را بهعنوان کارگردان در آن حضور ندارد. هرچند فیلم به کریون تقدیم شده و در لحظات مختلفی از آن شاهد ادای احترام سازندگان به او هستیم. حتی یکی از شخصیتهای جوان فیلم «وس» نام دارد. البته مت و تایلر به دیگر منبع الهام خود و خالق اصلی زیرژانر اسلشر، یعنی جان کارپنتر، نیز ادای احترام کردهاند.
مجموعه جیغ در بیست و پنج سالگیاش چگونه باید باشد؟ این احتمالا مهمترین چالشی است که مت بتینلی و تایلر جیلت در هنگام کار روی جدیدترین اثر از مجموعه جیغ با آن درگیر بودند. موضوعی که دغدغه بسیاری از طرفدران مجموعه نیز بوده است. اینکه بعد از مرگ وس کریون چه اتفاقی برای گوست فیس و شهر وودسبورو رخ میدهد؟ تایلر و بتینلی تلاش کردهاند با تمرکز بر همین پرسش سراغ جیغ 2022 بروند. درواقع جیغ جدید با همان رویکرد خودآگاهانه فیلمهای قبلی سعی دارد به شکل بازیگوشانهای ایدههای خود را درباره موضوعاتی مانند دنبالهسازی، طرفداران متعصب فرانچایزها، سینمای وحشت معاصر و فیلمهای ترسناک بهبود یافته و فرهنگ جوانان امروزی مطرح کند و ازطریق آنها نشان دهد جهانی که وس کریون ۲۵ سال پیش خلق کرده است در سال 2022 چگونه میتواند باشد.
فیلم از همان سکانس ابتدایی، با تکرار معنادار و بازیگوشانه سکانس مشهور و آیکونیک جیغ وس کریون، نشان میدهد که مخاطبان، نوجوانان، رسانه، تکنولوژی و حتی خود سینمای وحشت در ۲۵ سال گذشته چه تغییراتی کردهاند. بنابراین جای تعجب نیست که در جیغ جدید، شخصیت تارا (جنا اورتگا) که بهنوعی نسخه امروزی شده کاراکتر کیسی بکر (سیدنی پرسکات) فیلم اول است، در جواب پرسش قدیمی گوست فیس – فیلم ترسناک مورد علاقهات چیست؟ - به فیلمی مثل بابادوک (The Babadook) اشاره میکند. پاسخی که بنظر گوست فیس را آزرده میکند و در جواب از آن بهعنوان یک فیلم ترسناک حوصلهسر نام میبرد.
فیلم از همان سکانس ابتدایی، با تکرار معنادار و بازیگوشانه سکانس مشهور و آیکونیک جیغ وس کریون، نشان میدهد که مخاطبان، نوجوانان، رسانه، تکنولوژی و حتی خود سینمای وحشت در ۲۵ سال گذشته چه تغییراتی کردهاند
تارا عاجزانه از گوست فیس میخواهد درباره فیلمهایی که دیده است از او سؤال بپرسد. فیلمهایی که البته برای قاتل شیفته اسلشرها گویی جذابیتی ندارند. اما از سویی، تارا برخلاف شخصیت درو بریمور در جیغ اصلی، برای برنده شدن در بازی پرسش و پاسخ قاتل، نیازی ندارد به حافظه ذهنی خود فشار بیاورد، چراکه بهراحتی و با یک جستوجوی ساده ازطریق گوشی هوشمند خود، میتواند جواب سؤالهای او را بدهد. هرچند ناآشنایی او و بیعلاقه بودنش به مجموعه فیلمهای زخم (فیلمهایی ساختگی درون دنیای فیلم که بظاهر براساس وقایع آن ساخته شدهاند – درواقع نوعی فیلم در فیلم) کار دست او میدهد.
جایی که در جواب سؤال شخصیت قاتل در فیلم زخم یک (Scar)، به اشتباه تنها اسم یک نفر یعنی بیلی لومیس را میآورد و همدست او را فراموش میکند. همچنین تارا میتواند با فشار دادن یک دکمه بهراحتی سیستم امنیتی پیشرفته خانهاش را فعال کند و با پلیس تماس بگیرد. او اگرچه غفلت و بیتوجهی درو بریمور را ندارد و خیلی زودتر از او خطر را احساس میکند، اما نمیتواند با واکنشی به موقع (شاید بهخاطر حس اطمینان بخود کاذبی که احتمالا یکی از ویژگیهای نسل هزاره است) از حمله گوست فیس در امان بماند و درنهایت به سختی و با کمی شانس – و البته شاید با نقشهای از پیش تعیین شده –جان سالم بدر میبرد.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
پس از این سکانس ابتدایی، با خواهر بزرگتر تارا، سم (ملیسا باررا) و دوست پسرش ریچی (جک کواید) آشنا میشویم که در جایی دور از وودسبورو در مودستو کالیفرنیا زندگی میکند. سم سالها قبل به دلایلی که تارا از آن خبر ندارد، خانوادهاش را ترک کرده و اکنون ازطریق یکی از دوستان تارا – وس هیکس – از اتفاقی که برای او افتاده با خبر میشود و تصمیم میگیرد که به شهر زادگاهش بازگردد. او و ریچی پس از رسیدن به وودسبورو و فهمیدن اینکه بین وقایع ۲۵ سال پیش و اتفاقهای امروز رابطهای وجود دارد، برای نجات تارا و حل معمای اتفاقهای پیشآمده شروع به جستوجوی مظنونین از میان گروه دوستان تارا میکنند.
بجز کاراکتر جدید سم کارپنتر که نقش اصلی فیلم است و سه شخصیت قدیمی دویی رایلی، گیل ویترزِ و سیدنی پرسکات، سایر گروه بازیگری فیلم مجموعهای از شخصیتهای سطحی و بیاهمیت هستند که همگی آنها بالقوه میتوانند آدمهای بیرحمی باشند
دوستان تارا بیشتر با دنیای فیلمهای اسلشر و ماجراهای قدیمی شهر کوچک محل زندگیشان آشنایی دارند و همچنین بهنوعی با ماجراهای فیلمهای قبلی ارتباط پیدا میکنند. میندی (جاسمین ساووی براون) و برادرش چاد (میسون گودینگ) که برادرزادههای رندی میکس فقید (جیمی کندی) از جیغ اصلی هستند، وس (دیلن مینت) پسر جودی هیکس (مارلی شلتن) که از جیغ 4 کلانتر وودسبورو شده و امبر (میکی مدیسون) دوست صمیمی تارا، درکنار شخصیت کماهمیت و عجیب و غریب لیو (سونیا بن عمار)، حلقه دوستان تارا یا همان مظنونین احتمالی هستند.
شخصیت لیو گویی فقط در فیلم است تا بهعنوان یک کاراکتر ظاهرا مشکوک حواس مخاطب را از سایر شخصیتها دور کند. کاراکتری که اولین قربانی گوست فیس بهنوعی به او مرتبط میشود: مردی به نام وینس (کایل گالنر) که لیو قبلا با او قرار میگذاشته و دقیقا پس از یک صحنه ناشیانه بحث و جدل با لیو و دوستانش در یک کافه، توسط گوست فیس کشته میشود. البته همین پیوند سطحی برای آنکه مطمئن باشیم لیو نمیتواند قاتل باشد کفایت میکند.
فیلم تایلر و بتینلی پر از اشارههای طعنهآمیز به فیلمهای ترسناک معاصر است. در جایی از فیلم، میندی در توضیح چرایی خشم طرفداران مجموعه زخم از جدیدترین دنباله آن، به تفاسیر اجتماعی به روز شده آن اشاره میکند
سایر شخصیتهای جوان فیلم وضعیتی بهتر از این ندارند. کاراکترهایی که هرگز فرصتی برای شناختشان به ما داده نمیشود و گویی صرفا بهعنوان گزینههای بالقوه سلاخی شدن یا قاتلین احتمالی در فیلم حضور دارند. شخصیتهایی که همگیشان در فاصلهای بسیار دور از همتایان خود در جیغ اصلی قرار میگیرند. البته دراینمیان، باتوجهبه ایده مرکزی حاکم بر فیلم، میتوان برای یکی از این شخصیتها حسابی جداگانه درنظر گرفت. منظورم کاراکتر میندی، یک خوره فیلم و متخصص ژانر است که بهنوعی عمویش رندی را به یاد میآورد.
او همچون عمویش، سعی میکند منطق قتلهای واقعیای که در وودسبورو رخ میدهد را با قوانین و قراردادهای فیلمهای اسلشر برای اطرافیانش توضیح بدهد، هرچند کسی نظراتش را آنچنان که باید جدی نمیگیرد. در حالیکه، اتفاقا همین او است که به خوبی منطق جهان فیلم را باز میکند و آنچه که در حال رخ دادن است را پیشبینی میکند. هرچند چیزی نمانده بود که خود او مانند عمویش رندی، بهخاطر نادیده گرفتن همان قوانینی که مدام به دیگران گوشزد میکرد، قربانی قاتل نقابدار شود.
فیلم تایلر و بتینلی پر از اشارههای طعنهآمیز به فیلمهای ترسناک معاصر است. در جایی از فیلم، میندی در توضیح چرایی خشم طرفداران مجموعه زخم از جدیدترین دنباله آن، به تفاسیر اجتماعی به روز شده آن اشاره میکند. اینکه چگونه تزریق زورکی اشارههای اجتماعی باعث شده که مجموعه زخم از دنیای اسلشر و ترسناک واقعی خود فاصله بگیرد و همین موضوع خشم طرفداران آن را برانگیخته است. به این ترتیب، فیلم به شکل صریحی به فرایند دنبالهسازی از آثار کلاسیک شده سینمای وحشت واکنش نشان میدهد (اشارهای که بهراحتی میتوان آن را به دنبالههای فیلمهایی مانند کندیمن و حتی کشتار با اره برقی در تگزاس 2022 نسبت داد) و در لحظات مختلف با اشارههای بازیگوشانه متنوعی آن را دست میاندازد. اینکه چگونه دنبالههای جدید فقط به فکر ادامه دادن داستانهای منابع اصلیشان هستند بدون آنکه در این مسیر هیچگونه خلاقیت یا بیرحمیای از خود نشان بدهند. به همین دلیل جیغ جدید از این مسئله واهمهای ندارد که پایان داستان یکی از شخصیتهای محبوب و ثابت مجموعه را رقم بزند.
تابلر و بتینلی با همان استراتژی امتحان پس داده فیلم قبلی خود، آماده باشی یا نه Ready or Not، سراغ دنیای جیغ وس کریون رفتهاند. درواقع آنها سعی کردهاند، درک خودآگاهانه کریون از جهان فیلمهای اسلشر به مثابه یک بازی مرگبار را با استراتژی موفق آماده باشی یا نه در هم بیامیزند. اما این همان جایی است که فیلنامه جیغ از آن لطمه میخورد. استراتژی دو فیلمساز باعث شده جهان چند لایه، خودآگاه و بازیگوش فیلم کریون در اینجا به یک بازی حدس و گمان ساده تبدیل شود. پس از دو سوءقصد ناموفق و قتل یک شخصیت فرعی بیاهمیت، فیلم مجموعه شخصیتهای جوان خود (یا به قولی مظنونین اصلی) را گرد هم میآورد تا با رجوع به قوانین و الگوهای فیلمهای جیغ، قربانی احتمالی بعدی و قاتل یا قاتلین را در میان خود شناسایی کنند.
استراتژی دو فیلمساز باعث شده جهان چند لایه، خودآگاه و بازیگوش فیلم کریون در اینجا به یک بازی حدس و گمان ساده تبدیل شود
در این حین، افسر بازنشسته پلیس، دویی رایلی با بازی دیوید آرکت، در قالب کاراکتری بازمانده از فیلمهای قبلی که بعد از بارها صدمه دیدن از سوی قاتلین نقابدار از قواعد و فرمولهای جهان آن شناخت لازم را دارد، نقش راهنمای آنها را ایفا میکند. هرچند فیلم درنهایت با واژگونی انتظارات شکل گرفته از دنیای مجموعه، بخش زیادی از تئوریها و فرضیههای دویی را نقض میکند تا به این ترتیب علاوهبر دست انداختن قواعد شکلگرفته دنیای خود جیغ، ذهن مخاطبان و شخصیتهای داستان را به بازی بگیرد.
البته فیلم درنهایت به کلیشههای جاافتادهای مثل اتحاد بین نسلی (میان شخصیتهای جدید و قدیمی مجموعه) رو میآورد. چراکه طولی نمیکشد که گیل ویترز (کورتنی کاکس) خبرنگار محلی دیروز و مجری مشهور امروز و سیدنی پرسکات (نو کمبل) شخصیت بازمانده فیلم اصلی به گروه کاراکترهای جوان فیلم میپیوندند.
بجز کاراکتر جدید سم کارپنتر که نقش اصلی فیلم است و سه شخصیت قدیمی دویی رایلی، گیل ویترزِ و سیدنی پرسکات، سایر گروه بازیگری فیلم مجموعهای از شخصیتهای سطحی و بیاهمیت هستند که همگی آنها بالقوه میتوانند آدمهای بیرحمی باشند. بنابراین هر کسی میتواند قاتل باشد و به هیچکس نمیشود اعتماد کرد.
چراکه هر کسی از دایره شخصیتهای فیلم در ظاهر میتواند انگیزهای برای تبدیل شدن به یک قاتل سریالی داشته باشد. یک شخصیت فقط زمانی از دایره مظنونین احتمالی خارج میشود که یک صحنه دوتایی با گوست فیس داشته باشد. در آن صورت میتوانیم با خیال راحت او را از فهرست مظنونی خود خط بزنیم و نامش را به فهرست قربانیان اضافه کنیم. این رویکرد اگرچه باعث شده فیلم ساختار پازلگونهای پیدا کند که در لحظههایی سرگرمکننده و جذاب است اما درنهایت از درون آن یک جهان فاقد عمق و پیچیدگی حاصل میشود.
افشای نهایی هویت قاتلین نقابدار، بهجز در نسخه اصلی، همیشه باعث ناامیدی بوده است. اما در مورد جیغ جدید، بدتر از آنچه است که تصورش را میکنیم. اگرچه که افشاگری نهایی، به ظاهر در راستای دنیای پارودیک و خوآگاهانه فیلم است، اما نه آنچنان هوشمندانه و نه آنقدر شوکهکننده و ویژه است که در خاطرمان بماند و بخش زیادی از آن بهخاطر شخصیتپردازی احمقانه و سطحی قاتلین نقابدار فیلم است.
همانطور که گیل در انتهای فیلم درباره موضوع کتاب جدیدش رو به سم میگوید: «هر چیزی جز این. همون بهتر این عوضیها (قاتلهای نقابدار فیلم) در گمنامی بمیرن».