نقد فیلم جوجه کشی (Hatching) | یک دختر بچه و مخلوقی ترسناک

نقد فیلم جوجه کشی (Hatching) | یک دختر بچه و مخلوقی ترسناک

در فیلم وحشت روانشناختی/هیولایی Hatching یک موجود عجیب هراس‌آور و البته همدلی‌بر‌انگیز، تمایلات سرکوب‌شده و ناخودآگاه یک دختربچه دوازده ساله را نمایندگی می‌کند. با میدونی و نقد این فیلم ترسناک فنلاندی همراه باشید.

اولین فیلم بلند داستانی هانا برگهولم، کارگردان فنلاندی، یک فیلم ترسناک با مخلوقی عجیب و غریب است که ماجراهای آن در غالب دقایق نه در تاریکی‌‌ها و سیاهی‌ها بلکه در روشنایی روز رخ می‌دهند. سایه‌ و تاریکی‌ای هم اگر هست برای تینیای دوازده ساله، نه عامل وحشت و هراس بلکه مایه آرامش است. جایی که این نوجوان در آستانه بلوغ، خود واقعی‌اش را لمس می‌کند و می‌بیند. خود واقعی‌ای  که او مجبور است آن را از نگاه مادرش دور نگه ‌دارد.

Hatching یکی دیگر از فیلم‌های وحشت این سال‌ها است که به شکاف‌های درون یک خانواده و تاثیر آن بر فرزندان می‌پردازد. فیلم، با تصویری آشنا از نمای بیرونی یک خانواده به ظاهر خوشبخت شروع می‌شود. جایی که مادر خانواده از پشت فیلترهای آفتابی اینستاگرامی از فعالیت‌های روزمره خانواده خود و دورهمی‌های‌شان برای وبلاگ خود «زندگی شیرین ما» فیلم می‌گیرد. در حالی‌که این فضای گرم و آرامش‌بخش در مناسبات واقعی میان اعضای این خانواده دیده نمی‌شود.

اولین فیلم بلند داستانی هانا برگهولم، کارگردان فنلاندی، یک فیلم ترسناک با مخلوقی عجیب و غریب است که ماجراهای آن در غالب دقایق نه در تاریکی‌‌ها و سیاهی‌ها بلکه در روشنایی روز رخ می‌دهند

تینیا یک ژیمناستیک‌ کار نوجوان و تنها است که برای تحت تاثیر قرار دادن مادر سلطه‌گرش حاضر است هر کاری انجام بدهد. او برای اینکه برای مسابقات ژیمناستیک آماده شود سخت تمرین می‌کند، گرسنگی می‌کشد و از تفریح کردن با هم‌کلاسی‌هایش صرف‌نظر می‌کند تا به این ترتیب بتواند تایید و تحسین مادرش را به دست بیاورد. مادر بلاگر تینیا که وسواسی شدید به ظواهر دارد، به دنبال یک زندگی خانوادگی واقعی نیست، بلکه فقط می‌خواهد نمایشی دلپذیر از یک زندگی غیرواقعی برای دنبال‌کنندگانش در فضاهای مجازی، ارائه بدهد.

مادر تنییا اگرچه دنبال خوشبختی و یک زندگی بی‌نقص است، اما خودش در زندگی واقعی نمی‌تواند آن را احساس کند. او حتی با شوهرش که حضوری کم‌اثر و منفعل در فیلم دارد، رابطه صادقانه‌ای ندارد. اما تمایل شدید او برای نمایش جلوه‌ای موفق و خوشبخت از زندگی‌ خانوادگی خود، به ویژه فشار بسیاری به تینیا وارد می‌کند. چراکه در سحطی درونی‌تر، مادر تینیا، آرزوها و رویاهای تحقق نیافته خود را در او می‌بیند. او که خود زمانی اسکیت بازی می‌کره و ظاهرا نتوانسته آن را ادامه بدهد، می‌خواهد از دخترش یک ورزشکار موفق بسازد. در حالی‌که از همان ابتدا بنظر می‌رسد که تینیا به ژیمناستیک علاقه چندانی ندارد و آن را فقط بخاطر مادرش انجام می‌دهد. او در دنیایی که مادرش برایش ایجاد کرده است، زندگی می‌کند. دنیایی که گویی در آن جایی برای اشتباه و شکست نیست.

الگوی داستانی کلاسیک و ژانری Hatching و استفاده از هیولا به عنوان استعاره‌ای از ناخودآگاه و همچین برخی از انتخاب‌های بصری فیلم، میمون می‌درخشد جورج اندرو رومرو را به یاد می‌آورد

خانه آن‌ها با اشیای دوست‌داشتنی و چیدمان جذاب و رنگ‌های روشنش، استعاره‌ای از دنیای به ظاهر کامل اما غیرقابل زیست شخصیت‌های فیلم است. برگهولم از همان سکانس ابتدایی با ایجاد تضادهای معنادار در رنگ و نور  (تصویر فیلتر دار گوشی همراه و تصویر خود فیلم) و تدوین موازی میای فضای داخلی خانه و کلاغ شومی که به آن نزدیک می‌شود، ماهیت پوشالی این تصویر به ظاهر بی‌نقص و در معرض تهدید بودن آن را یادآوری می‌کند.

تصویری که به راحتی و با ورود ناغافل پرنده‌ای‌ از هم می‌شکافد. پرنده‌ وارد خانه می‌شود و در صحنه‌ای اغرق شده وسایل زیادی را می‌شکند. تینیای کوچیک او را با مهربانی در آغوش خود می‌گیرد، اما مادرش با بی‌رحمی گردن او را می‌شکند. اینکه تینیا این پرنده خرابکار و مزاحم را دوست دارد و بخاطر مرگش ناراحت می‌شود، علاوه بر نمایش ذات معصوم و مهربان او، سویه‌‌ای دیگر نیز دارد. پرنده گویی استعاره‌ای از همان نقشی است که بعدتر خود تینیا در درون خانه ایفا می‌کند. این پرنده گویی نماینده آن بخشی از وجود او است که سخت‌گیری‌های مادر خودشیفته‌اش و ظاهربینی‌های او را برنمی‌تابد و می‌خواهد دست به طغیان و شورش بزند.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

هنگامی که تینیا برای پیدا کردن پرنده مرده و دفن کردنش به جنگل می‌رود، در آنجا یک تخم پرنده پیدا می‌کند و آن را با خود به خانه می‌آورد. تینیا با عشق و علاقه از این تخم که به شکل غیرعادی‌ای در حال رشد است، مراقبت می‌کند تا زمانی‌که موجودی عجیب از داخل آن پا به جهان فیلم می‌گذارد. موجودی در اندازه غیرطبیعی که کم‌تر شبیه یک پرنده و بیش‌تر موجودی عجیب از پوست و پر است. این موجود که با تکنیک انیماترونیک طراحی شده، چیزی میان یک هیولای فیلم ترسناک و یک موجود فانتزی دوست‌داشتنی است و نمی‌توان او را یک شخصیت شرور کامل در نظر گرفت. بدن آشفته و چنگال‌های تیزش ما و تینیا را می‌ترساند، در حالی‌که چشمان درشت و گویایش (که ای‌.تی را به یاد می‌آورد) همدردی‌مان را برمی‌انگیزاند.

Hatching روی ایده انسان-هیولا دست می‌گذارند. اینکه چگونه بخش سرکوب‌شده و یا تاریک وجود یک انسان، می‌تواند یک هیولا خلق کند

موجودات هیولایی فیلم‌های ترسناک معمولا یا استعاره‌ای از شرایط زیستی و پیرامونی یک جامعه هستند (مانند گودزیلاهای ژاپنی یا فیلم میزبان بونگ جون-هو) و یا ناخودآگاه و درونیات پنهان مانده یک آدم را نمایندگی می‌کنند (و البته گاهی هر دو). فیلم ترسناک فنلاندی Hatching، در این دسته‌بندی مختصر، بیش‌تر متعلق به گروه دوم است. الگوی داستانی کلاسیک و ژانری Hatching و استفاده از هیولا به عنوان استعاره‌ای از ناخودآگاه و همچین برخی از انتخاب‌های بصری فیلم، میمون می‌درخشد جورج اندرو رومرو را به یاد می‌آورد.

در هر دوی این فیلم‌ها، موجود هیولایی (در اولی یک موجود شبه پرنده/شبه انسان و در دومی یک میمون)، به نوعی دستیار شخصیت اصلی و یا نیمه دیگر وجود او محسوب می‌شود. بنابراین آنچه که موجود را به پیش می‌راند، خواست و اراده‌ ذهنی ناخودآگاه این شخصیت‌ها است. البته Hatching برخلاف فیلم رومرو، از این ایده برای کاوشی ذات‌انگارانه در مفهوم خیر و شر بهره نمی‌برد، بلکه از آن به عنوان استعاره‌ای برآمده از گسستگی‌های یک محیط خانوادگی مسئله‌دار استفاده می‌کند.

اگر بخواهیم توصیف دقیق‌تری ارائه بدهیم، فیلم‌هایی مانند Hatching روی ایده انسان-هیولا دست می‌گذارند. اینکه چگونه بخش سرکوب‌شده و یا تاریک وجود یک انسان، می‌تواند یک هیولا خلق کند. به همین دلیل نوعی ارتباط بینابینی  میان ما و این موجودات در این فیلم‌ها شکل می‌گیرد. ارتباطی که نه بدون هیچگونه همذات‌پنداری و نه کاملا همدلی‌برانگیز است. هم در Hatching و هم در فیلم مشهور رومرو، شخصیت اصلی گویی با نوعی تله‌پاتی با موجود فیلم ارتباط می‌گیرد و به شکلی ناخودآگاه (که البته در جاهایی نمی‌توان آن را کامل ناخودآگاه در نظر گرفت) اقدام‌های او را هدایت می‌کند. به عنوان نمونه در هر دوی این فیلم‌ها، هنگامی که شخصیت اصلی خواب است، در یک صحنه با نماهای نقطه‌نظر با موجود قاتل همراه می‌شویم. برگهولم با برش زدن این نماهای POV به تینیا که انگار در حال دیدن یک خواب آشفته است، این پیوند میان این دو را پررنگ می‌کند.

Hatching یکی دیگر از فیلم‌های وحشت این سال‌ها است که به شکاف‌های درون یک خانواده و تاثیر آن بر فرزندان می‌پردازد

موجود شبه هیولایی فیلم از اضطراب‌ها و تنش‌های درونی تینیا، احساس بی‌کفایتی او و خشمش نسبت به مادرش، تغذیه می‌کند. نکته جالب این است که او هر چقدر بیش‌تر از تینیا تغذیه می‌کند، بیش‌تر شکل انسانی پیدا می‌کند و تا اینکه در نهایت کاملا به شکل خود تینیا در می‌آید. جایی که دیگر نمی‌توانیم او را دوست نداشته باشیم.

چراکه می‌دانیم آلی (نامی که تینیا به او داده) بُعد آسیب‌پذیر و سرکوب شده خود تینیا را نمایندگی می‌کند. بنابراین برگهولم با یک استراتژی هوشمندانه همزمان با اوج گرفتن اقدام‌های خشونت‌آمیز آلی، به شکل متناقض و کنایه‌آمیزی ظاهر انسانی‌تری به او می‌بخشد و به این ترتیب ارتباط ما (و همچنین تینیا) با او را پییچده‌تر از قبل می‌سازد.

تینیا برای آنکه بتواند مانع اقدامات خشونت‌بار آلی بشود، هیچ چاره‌ای ندارد جز اینکه به خودش آسیب برساند. مانند جایی‌ که او برای اینکه جلوی آسیب زدن آلی به نوزاد ترو را بگیرد، در حین مسابقه ژیمناستیک خودش را عمدا به زمین می‌زند و به دست خود آسیب می‌رساند.  او همچنین در پایان، در صحنه‌ای که به نوعی قرینه سکانس ابتدایی است، برای نجات آلی خودش را مقابل مادرش که با چاقویی به آلی حمله‌ور شده قرار می‌دهد.

اینجاست که گویی تینیایی که مادر ساخته به دست خودش کشته می‌شود تا تینیای واقعی نجات یابد. به این ترتیب تصویر ساختگی تینیای ایده‌آل و بی‌نقص کنار می‌رود تا با مادر با تصویر واقعی دخترش که هرچند شاید بی‌عیب و نقص نباشد، روبه‌رو شود.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
2 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.