تلفن سیاه یا The Black Phone به کارگردانی اسکات دریکسون و با بازی ایثن هاک در نقش یک قاتل زنجیرهای روانپریش، هراسهای دوران نوجوانی و بالغ شدن را به تصویر میکشد. فیلمی که براساس داستانی به همین نام نوشته جو هیل، پسر اسیتون کینگ، ساخته شده است.
اسکات دریکسون در تلفن سیاه با سبک داستان گویی ساده و بیآلایش خود ما را به دنیای ترسهای کودکی میبرد. همنشینی عناصر ماوراءالطبیعه و تخیلات کودکی درکنار پارانویا و ترسهای این دوران در بستر یک زیباییشناسی آمیخته با احساسات نوستالژیک، منجر به خلق یک جهان داستانی جذاب و تعلیقآمیز شده است. در تلفن سیاه منطبق با حال و هوای دوران کودکی، همه چیز ساده بنظر میرسد. دریکسون تمام عناصر جهان فیلم را بدون جلوهگری و پیچیدگیهای غیرضروری درکنار یکدیگر قرار میدهد. این فیلمی است که نیروی شر خود را به کمک سادهترین جزئیات به تصویر میکشد. یک غریبه سیاهپوش با بادکنکهایی مشکیرنگ و یک ون سیاه که در تمام طول فیلم ماسک به چهره دارد.
اسکات دریکسون در تلفن سیاه با سبک داستان گویی ساده و بیآلایش خود ما را به دنیای ترسهای کودکی میبرد
شاید بسیاری از ما در دوران کودکی خود ترسی مشابه را تجربه کرده باشیم؛ اینکه در پیادهرویهای روزانهمان در هنگام بازگشت از مدرسه به خانه توسط غریبهای دزیده شویم. درواقع اینطور میتوان گفت که عامل شر در تلفن سیاه، تجسم این پارانویای دوران کودکی است. قاتلی که برای دانشآموزان مدرسهای بیشتر موجودی شبیه بوگی من یا همان لولوخورخوره خودمان است. بیدلیل نیست که فینی در ابتدای فیلم حتی از آوردن نام او میترسد. زیرا فکر میکند که بچه دزد با شنیدن نامش به سراغ او خواهد آمد.
همنشینی عناصر ماوراءالطبیعه و تخیلات کودکی درکنار پارانویا و ترسهای این دوران در بستر یک زیباییشناسی آمیخته با احساسات نوستالژیک در تلفن سیاه، منجر به خلق یک جهان داستانی جذاب و تعلیقآمیز شده است
همچنین ما تا انتهای فیلم شناخت چندانی از شخصیت بچه دزد پیدا نمیکنیم و تقریبا هیچ اطلاعاتی از انگیزههای احتمالی او بهدست نمیآوریم. فیلم هوشمندانه تلاش زیادی برای واکاوی این شخصیت انجام نمیدهد. مسئلهای که شاید در نگاه اول یک نقص بنظر برسد، اما درواقع در پیوند با منطق حاکم بر جهان فیلم قرار میگیرد. شخصیت بچه دزد بیشتر به واسطه نوع تعاملش با فینی شناخته میشود. تعاملی که به یک بازی سادیستی شباهت دارد. فینی باید نقش پسر خوب را بازی کند تا از شکنجهها و آزارهای رباینده خود در امان باشد. بنظر میرسد هرگونه تخطی از اجرای این نقش برای او مجازاتی سخت به همراه خواهد داشت. او برای در امان ماندن نباید به هیچ شیطنتی دست بزند. چیزی که ظاهرا سایر کودکان قربانی نتوانستهاند از آن تبعیت کنند و به همین خاطر کشته شدهاند.
از این منظر وضعیتی که فینی در آن زیرزمین تجربه میکند، بیشباهت به موقعیت او در خانه نیست. او و خواهر حمایتگرش گوئن در خانه با پدری الکلی، افسرده و نامتعادل از لحاظ روانی زندگی میکنند. پدری عصبی که حساسیت زیادی روی صدا دارد و منتظر شنیدن کوچکترین صدایی از جانب آن دو است تا با کمربند به جانشان بیفتد. بنابراین شخصیت رباینده اگرچه برای فینی نوجوان بهطور کلی نماینده هر نیروی مستبد و زورگویی در دنیای پیرامونش است (از جمله احتمالا دانشآموزان قلدر مدرسه)، اما بهطور مشخص میتوان او بهعنوان تجسمی تمثیلی از پدرش تصور کرد.
سادگی باورپذیر حاکم بر جهان فیلم و پرهیز آن از نمایشی کردن همه چیز، حاکی از احترامی به تخیل است که از یک فیلم نوجوانانه با حال و هوای تلفن سیاه انتظار داریم
ما قرار است همان تصوری را از بچه دزد داشته باشیم که قربانیانش – و سایر بچههای مدرسهای – از او در ذهن خود دارند. البته میتوانیم در پشت این نقابهایی که او به چهره میزند، آدمی را تصور کنیم که دوران کودکی بدی را پشتسر گذاشته است. یک کودک زخمخورده و آسیبدیده که در مسیر بلوغ خود به یک شر مطلق و ناشناخته تبدیل شده است. ایثن هاک در نقشی که اجرای آن بیشتر از هر چیزی به صدا و بدن متکی است – زیرا چهره او تقریبا در تمام فیلم در زیر ماسک دو تکهای ترسناکش که گاهی خندان و گاهی غمگین است پنهان شده – موفق شده چنین شمایلی از شخصیت خود مجسم کند.
سادگی باورپذیر حاکم بر جهان فیلم و پرهیز آن از نمایشی کردن همه چیز، حاکی از احترامی به تخیل است که از یک فیلم نوجوانانه با حال و هوای تلفن سیاه انتظار داریم. از جمله اینکه تقریبا هیچکدام از اعمال وحشیانه و آزاردهنده قاتل زنجیرهای در فیلم نشان داده نمیشوند. ما متوجه نمیشویم که او دقیقا چه بلایی بر سر پنج قربانی خود آورده است. به این ترتیب دریکسون حتی نمیپذیرد که برای ارائه تجسمی عینی و هراسآور از شخصیت شرور خود، تخیل مخاطب را نادیده بگیرد. او بجای آن با تمرکز بر فضای یک زیرزمین تقریبا خالی (که جز یک تخت، یک تلفن سیاه آویزان و یک کاسه توالت و چند پتوی پیچیده شده چیزی در آن دیده نمیشود) و تعاملهای خیالی فینی با دوستان رنجکشیدهاش، وحشتی ملموس و واقعی خلق میکند.
بخش زیادی از شکل ارتباط ما با فیلم – و دوست داشتن یا نداشتن آن – به این مسئله بستگی دارد که تا چه میزان میتوانیم بهراحتی پذیرای دنیای فیلم و اتفاقات غیرعادی آن باشیم
فیلم از ما میخواهد که به این تخیل احترام بگذاریم و با آغوشی باز پذیرای آن باشیم. بهرحال این فیلمی است که حتی دو کارآگاه پلیسش برای پیدا کردن قاتل زنجیرهای بهراحتی و بدون هیچ گاردی از الهامات فراواقعی گوئن کمک میگیرند. فیلم عامدانه به روندهای تحقیقاتی واقعی کارآگاهان پلیس که در فیلمهای مشابه میبینیم کوچکترین توجهی نمیکند. چراکه در اینجا نیروی شر همانطور که گفتیم بیشتر تجسمی از یک بوگی من است. بنابراین برای گیرانداختن او باید از همین تخیلات و الهامات کودکانه کمک گرفت. همچنین بیدلیل نیست که این شخصیت شرور تجسمی تمثیلی از پدر فینی و گوئن است. چراکه میبینیم او نیز به قدرت فراطبیعی دخترش – یا همان تخیل کودکانه او – باور ندارد و حتی آن را در حکم تهدیدی برای او میداند. شخصیت خبیث ایثن هاک که یکسره گره خورده به سیاهی است گویی بهنوعی نابود کننده و دشمن این تخیل است.
بخشی از کیفیت ناب فضایی که فیلم خلق میکند حاصل همین مواجهه ساده با عناصر خارقالعاده است. همانطور که فینی بهسادگی با یک تلفن سیاه که به برق وصل نیست، با قربانیان و همکلاسیهایش ارتباط برقرار میکند و از همین طریق درنهایت خود را نجات میدهد. درواقع شکل ارتباط ما با فیلم – و دوست داشتن یا نداشتن آن – تا حد زیادی به همین مسئله بستگی دارد. اینکه تا چه میزان میتوانیم بهسادگی پذیرای دنیای فیلم و اتفاقات غیرعادی آن باشیم.
البته تلفن سیاه در برخی لحظات بهویژه در یک سوم ابتدایی از رویکرد خود منحرف میشود. جایی که فیلم تصمیم میگیرد برای پرداختن به موضوع قلدریهای دوران مدرسه و ترسیم واقعیت خشن دنیای پیرامون، خشونتی فیزیکی را به تصویر بکشد. از جمله در لحظهای که یکی از دانشآموزان مدرسه (رابین دوست فینی و یکی از قربانیان بچه دزد) با مشتهایی گره کرده محکم به دهان پسری که روی زمین افتاده است میزند. صحنهای که اگرچه با کاتهایی سریع نمایش داده میشود، اما خشونتی آزاردهنده را ایجاد میکند که اگرچه هم از جهت ترسیم فضایی که شخصیت فینی در آن زندگی میکند و هم از جهت تحول نهایی او (جایی که فینی به کمک رابین یاد میگیرد که چگونه با رباینده مبارزه کند) برای داستان فیلم ضروری بنظر میرسد، اما بهنوعی در نقطه مقابل استراتژی فیلم مبنی بر نشان ندادن قرار میگیرد.
تلفن سیاه را همانقدر میتوان یک تریلر آدمربایی جذاب در نظر گرفت که میتوان آن را بهعنوان یک فیلم دوران بلوغ با رگههایی از ماوراءالطبیعه و عناصر ترسناک تجسم کرد
از سوی دیگر به تصویر کشیدن چنین خشونت و تحقیر فیزیکیای در چنینی داستانی از لحاظ اخلاقی غیرمسئولانه بنظر میرسد. چراکه در اینجا با داستانی درباره پسران نوجوانی که قربانی یک قاتل روانپریش شدهاند، روبهرو هستیم. فیلم میتوانست در نمایش فضای خشن و سرد پیرامون خوددارتر عمل کند (همچون بخش میانی یا حتی صحنههای برخورد پدر با فینی و گوئن) و به شکلی ظریفتر استعاره خود را به سرانجام برساند. قربانیان دنیای فیلم بهنوعی استعارهای از نوجوانانی هستند که در فرایند بلوغ و روبهرو شدن با واقعیتهای زمخت دنیای پیرامون، تخیل و سرزندگی خود را از دست میدهند. نوجوانانی که بهخاطر شرایط زیستیشان باید بلوغی پیش از موعد را تجربه کنند. فرایندی که شاید به نابودی آنها منجر شود. اما فینی به کمک ارواح قربانیان قبلی (دوستان و هم مدرسهایهایش) میآموزد که چگونه به جنگ واقعیتهای زشت دنیای آدم بزرگها برود و روی پاهای خود بایستد. اما فیلم با تجسم بخشیدن به خشونتی فیریکی در ابتدا و انتهای داستان خود، مسیر بالغ شدن – یا همان مرد شدن – را بهنوعی با خشونت گره میزند.
اما فارغ از این موارد و برخی ضعفهای ریز و درشت دیگر (تاکید بیش از حد به برخی استعارهها و همچنین سیر تکراری برخی وقایق در بخش میانی فیلم مانند مکالمههای فینی با دوستانش)، تلفن سیاه موفق میشود هراسهای دوران نوجوانی و بلوغ را با عمق احساسی درگیرکنندهای به تصویر بکشد. تلفن سیاه را همانقدر میتوان یک تریلر آدمربایی جذاب در نظر گرفت که میتوان آن را بهعنوان یک فیلم دوران بلوغ با رگههایی از ماوراءالطبیعه و عناصر ترسناک تجسم کرد. یک فیلم ماجراجویانه نوجوانانه که شخصیتهای اصلیاش یک خواهر و برادر و ارواح چند نوجوان هستند.