نقد فیلم ترسناک The Belko Experiment - آزمایش بلکو

نقد فیلم ترسناک The Belko Experiment - آزمایش بلکو

 فیلم The Belko Experiment که توسط جیمز گان، سازنده‌ی سری Guardians of Galaxy نوشته شده، درباره‌ی کشت و کشتار بی‌رحمانه‌ی کارمندان یک اداره است. همراه نقد میدونی باشید.

یک خبر خوب برایتان دارم و یک خبر بد. خبر خوبم به هیچ دردی نمی‌خورد. چون قدرتی بیشتر از اینکه برای چند ثانیه ذوق‌زده‌تان کند ندارد. چون خبر بدم آن‌قدر بد است که به محض روبه‌رو شدن با آن، تمام ذوق‌زدگی‌تان از شنیدن خبر خوب را کوفتتان می‌کند. نه، مردم آزار نیستم. اگر مردم آزار بودم، خبر خوب و بد را بدون هشدار قبلی و به‌طور رگباری اعلام می‌کردم و بهتان یک ضدحال حسابی وارد می‌کردم. مسئله این است که این خبرهایی است که خودم با آنها برخورد کرده‌ام و فقط می‌خواهم آنها را با شما هم در میان بگذاریم. خب، خبر خوب این است که «آزمایش بلکو» یک فیلم بی‌پروای خون‌بار و خشن است. مغزهایی که در این فیلم منفجر می‌شوند شاید با کمی اغراق با تعداد مغزهایی که جان ویک ترکانده است برابری می‌کنند. «آزمایش بلکو» همچنین فیلمی به نویسندگی جیمز گان و کارگردانی گِرگ مک‌لین است. همگی خدمت جیمز گان ارادت داریم. ایشان همان کسی هستند که با سری «نگهبانان کهکشان» (Guardians of Galaxy)، دوتا از بهترین فیلم‌های مارول و دوتا از سرگرم‌کننده‌ترین بلاک‌باسترهای مدرن را ساخته‌اند. پس طبیعتا تماشای فیلمی به نویسندگی او که درباره‌ی کشت و کشتار کارمندان یک اداره است، احتمالا به این معنی است که او طنز تند و تیز و بامزه‌ی «نگهبانان کهکشان»اش را این‌بار به یک فیلم ترسناک خشن آورده است و قصد دارد ایده‌های تاریک‌تری را مورد بررسی قرار بدهد که در یک فیلم مارولی آزادی‌اش را ندارد.

با این حال شاید هر وقت از «آزمایش بلکو» صحبت می‌شود همه به یکدیگر می‌گویند: «نویسندش جیمز گانه‌ها!». اما چیزی که بیشتر از جیمز گان من را برای این فیلم هیجان‌زده کرده بود گرگ مک‌لین بود. مک‌لین طبیعتا به اندازه‌ی گان در سینمای جریان اصلی شناخته شده نیست، اما در حوزه‌ی فیلم‌های ترسناک چرا. مک‌لین در سال ۲۰۰۵ فیلم ترسناک استرالیایی «وولف کریک» (Wolf Creek) را ساخت که به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های ژانر وحشت هزاره‌ی جدید شناخته می‌شود؛ فیلمی که یکی از ترسناک‌ترین و تنفربرانگیزترین آنتاگونیست‌های جدید ژانر وحشت را نیز معرفی می‌کند. این در حالی است که ایده‌ی «آزمایش بلکو» خیلی شبیه به فیلم علمی‌-تخیلی «بتل رویال» (Battle Royale)، ساخته‌ی کینجی فوکاساکو است که داستانش درباره‌ی اجبار چندتا دانش آموز برای کشتن یکدیگر در یک جزیره‌ی محافظت شده است؛ فیلمی که یکی از فیلم‌های موردعلاقه‌ی کوئنتین تارانتینو هم است. پس خودتان تا ته ماجرا بروید! بنابراین متوجه شدید منظورم از خبر خوب چه بود. جیمز گان به‌علاوه‌ی گرگ مک‌لین به‌علاوه‌ی الهام‌برداری از «بتل رویال» مساوی است با یک فیلم ترسناکِ درجه‌یک که هم قرار است مثل «بتل رویال» از لحاظ بحث‌های زیرمتنی قوی باشد و هم از شخصیت‌های بامزه و صحنه‌های اکشن پرهیجانی بهره ببرد.

اما متاسفانه اینجا به خبر بد می‌رسیم. خبر بد این است که «آزمایش بلکو» فقط در حرف جیمز گان و گرگ مک‌لین را دارد و یادآور «بتل رویال» است، وگرنه در واقعیت هیچکدام از اینها در عمل به اجرا در نیامده‌اند و به درد فیلم نخورده‌اند. سناریو شاید کار جیمز گان باشد، اما تاریخ نگارش این سناریو نه به تازگی، بلکه مربوط به قبل از کارگردانی «سوپر» (Super) در سال ۲۰۱۰ به دست گان می‌شود؛ سناریویی که او در آن زمان به خاطر ماجراهای مربوط به طلاق از همسرش از ساخت آن صرف نظر می‌کند و بعدا کاملا آن را فراموش می‌کند و تازه بعد از شهرتش با «نگهبانان کهکشان‌»ها است که رییس استودیو بهش زنگ می‌زند و ازش می‌خواهد تا اگر پایه است، آن را بسازد. پس ظاهرا خود گان هم آن‌قدر به این سناریو افتخار نمی‌کرده که علاقه‌ای به ساختش داشته باشد. نمی‌خواهم بگویم قدیمی‌بودن سناریو دلیل بد بودنش است، اما با سناریوی پیش‌پاافتاده‌ای طرفیم که انگار توسط دانشجوی سینمایی نوشته شده که عاشق «بتل رویال» است، چندین و چند بار آن را دیده است و دوست داشته نمونه‌ای از آن را درست کند. چنین اتفاقی لزوما اشتباه نیست. فیلم‌های زیادی هستند که با الهام‌های آشکاری از کلاسیک‌های ژانرشان ساخته می‌شوند، اما نکته این است که این فیلم‌ها نباید شبیه یک بازسازی دسته دوم یا یک کپی تکراری به نظر برسند. بلکه باید خلاقیت و نوآوری‌های خاص خودشان را هم با کلیشه‌های ژانر ترکیب کنند. مسئله این است که به نظر می‌رسد دانشجوی سینمای مذکور تنها چیزی که از آن فیلم متوجه شده، خشونت بی‌پروایش بوده است و بس. چون واقعا خبری از ظرافت داستانگویی و شوخی‌های جیمز گان که در «نگهبانان کهکشان» دیده بودیم در این فیلم نیست. همان کسی که یک راکون سخنگو و یک درخت متحرک را به دوتا از باحال‌ترین کاراکترهای چند سال اخیر سینما تبدیل کرده بود، حالا در اینجا در پرداخت یک کاراکتر استاندارد و ساده هم مشکل دارد. کسی که در آن فیلم این همه کاراکتر جذاب و همدردی‌پذیر و رنگارنگ کنار هم چیده بود، حتی موفق به خلق شخصیتی که بتواند فیلم را به دوش بکشد هم نشده است. کسی که استانداردهای کمدی مارول را بالاتر برده بود و انتظارات طرفداران از فیلم‌های بعدی آنها را بیشتر کرده بود، در این فیلم چنان جوک‌های زورکی و مضحکی در دهان کاراکترهایش گذاشته است که نه تنها ریتم ملال‌آور فیلم را قابل‌تحمل‌تر نمی‌کند، که شرایط فیلم را بدتر هم می‌کند.

اما «آزمایش بلکو» می‌توانست به فیلم قابل‌قبول و شاید درگیرکننده‌ای تبدیل شود، اگر با گرگ مک‌لین واقعی طرف بودیم. ولی این‌طور نیست. راستش «وولف کریک» هم فیلم چندان شخصیت‌محوری با داستانی قوی و عمیق نبود، اما از صحنه‌های اکشن و قتل‌های خلاقانه و قوی‌ای بهره می‌برد. به‌طوری که نیمه‌ی دوم فیلم تقریبا از دیالوگ خالی بود و بیشتر روی درگیری قهرمانان داستان با قاتلشان و تعقیب و گریزهای بینشان در وسط بیابان اختصاص داشت. بله، عده‌ای فیلم را به خاطر بی‌داستان‌بودن مورد انتقاد قرار دادند، اما آنها فراموش کرده‌ بودند که مک‌لین با «وولف کریک» قصد ساختن یک فیلم گرایند‌هواس (Grindhouse) را داشته است و اصولا فیلم‌های گرایندهواس نه با داستانشان، بلکه با ست‌پیس‌های خلاقانه و خون‌بارشان شناخته می‌شوند. پس از این جهت «آزمایش بلکو» چارچوب فوق‌العاده‌ای برای مک‌لین شناخته می‌شود. بنابراین همه‌ی اینها دست به دست هم دادند تا فیلم با وعده وعیدهای خوبی کلید بخورد، اما فیلم به مرور به حدی یکنواخت و خسته‌کننده می‌شود که حتی ترکیدن مغز ده‌ها آدم‌ پشت سر هم و پاشیدن خون و تکه‌های جمجمه‌شان به در و دیوار هم نمی‌تواند تغییری در روند ملال‌آورش ایجاد کند.

کل زمان فیلم در شرکتی آمریکایی به اسم بلکو جریان دارد. شرکتی که در محیط‌ روستایی و دورافتاده‌ای در کلمبیا واقع است. از آنجایی که کلمبیا جای امنی نیست و آمار آدم‌ربایی بالاست، دستگاهی برای ردیابی داخل سرِ همه‌ی کارکنان آمریکایی شرکت نصب می‌شود. در شروع فیلم همه‌چیز مثل یک روز کاری دیگر، عادی به نظر می‌رسد. اما بعد از اینکه کارمندان کلمبیایی شرکت همگی به‌طرز عجیبی سر کار حاضر نمی‌شوند و بعد از اینکه تمام درها و پنجره‌های شرکت، توسط محافظ‌های فولادی غیرقابل‌نفوذ بسته می‌شوند و کارمندان شرکت را داخل ساختمان زندانی می‌کنند و وقتی صدای مودب اما مرموزی از بلندگو اعلام می‌کند که کارمندان باید برای زنده ماندن، یکدیگر را بکشند وگرنه خودشان کشته می‌شوند، کم‌کم وحشت و اضطراب بر محیط حاکم می‌شود و به آشفتگی و سراسیمگی کارمندان منفجر می‌شود. بعد از این مقدمه به نظر می‌رسد «آزمایش بلکو» این پتانسیل را دارد تا به فیلم دلهره‌آور و اسرارآمیزی تبدیل شود. اسرارآمیز از این جهت که کسانی که این بازی را راه انداخته‌اند چه کسانی هستند و چه هدفی دارند و دلهره‌آور از این نظر که این انسان‌های معمولی بعد از قرار گرفتن در موقعیتی که کُدهای اخلاقی‌شان را به چالش می‌کشند، چه تصمیمی می‌گیرند.

اما دلتان را صابون نزنید. کل زمانی که فیلم به بررسی و موشکافی عناصر فوق اختصاص می‌دهد آن‌قدر اندک و سطحی است که از تعجب شاخ در می‌آورید. چون جیمز گان با این سناریو دوتا از لازمه‌های این قبیل فیلم‌ها را نادیده می‌گیرد. اولی راز مرکزی قصه است. یکی از جذابیت‌های این‌جور فیلم‌ها این است که ببینیم پشت نقاب جیگ‌ساو و آن صدا چه کسی است و چرا این کار را می‌کند. راز مرکزی قصه باید در طول فیلم جریان داشته باشد و آن‌قدر قوی باشد که در پایان تماشاگر را راضی کند. «آزمایش بلکو» این خصوصیت را ندارد. لازمه‌ی دوم به چالش کشیدنِ اعتقادات تماشاگر است. در فیلم‌های «اره» (Saw)، جیگ‌ساو انسان‌هایی را مجازات می‌کند که به نظر او ارزش زندگی را ندانسته‌اند و نعمت نفس کشیدن را جدی نگرفته‌اند. سوالی که برای تماشاگران ایجاد می‌شود این است که آیا حق با جیگ‌ساو است یا نه؟ و این سوال مدام در پس‌زمینه‌ی تمام لحظات فیلم حضور دارد و ما را برای جواب دادن تحت فشار قرار می‌دهد. خب، «آزمایش بلکو» هم در ابتدا یک معمای اخلاقی پیش‌ رویمان می‌گذارد: آیا برای زنده ماندن باید به دستور صدای پشت بلندگو عمل کنیم؟ اما خیلی زود آن را فراموش می‌کند و کوچک‌ترین تلاشی برای پرداخت به آن نمی‌کند. در واقع حرف‌های فیلم به دو کاراکتر اصلی داستان با تضادهای فکری خلاصه می‌شود. یکی از کارمندان بالارتبه‌ی شرکت حاضر است تا برای زنده ماندن انسان‌ها را اعدام کند و در مقابلش کارمند دیگری را داریم که باور دارد زنده نگه داشتن خودمان دلیل خوبی برای گرفتن جان دیگران نیست. کل شخصیت‌پردازی این دو کاراکتر به همین توضیح یک‌خطی که بهتان گفتم خلاصه شده است و آنها تا پایان فیلم مورد هیچ‌گونه تغییر و تحولی قرار نمی‌گیرند. کاراکترها هیچ‌وقت تحت فشار قرار نمی‌گیرند و به خاطر پایبندی به این طرز فکرها با چالش خاصی برخورد نمی‌کنند. فقط یک نفر و طرفدارانش به کشتن اعتقاد دارند و دیگری و طرفدارانش به نکشتن. کاراکترهای فرعی هم هیچ نوع حضور تاثیرگذاری ندارند. طرفداران کارمند قاتل به‌طرز کورکورانه‌ای دنباله‌روی او هستند و برعکس.

همان‌طور که خواندید من دارم درباره‌ی عدم پرداخت روانشناسی کاراکترها و پرداخت روابط آنها و چالش‌های اخلاقی پیش‌رویشان در فیلم حرف می‌زنم، در حالی که در فیلمی که در زیرژانر «گرایندهواس» قرار می‌گیرد، چنین چیزهایی نباید مهم باشند. ولی مشکل این است که فیلم خیلی خیلی بیش از اندازه خودش را جدی می‌گیرد. آن‌قدر جدی گرفته که باعث شده من متوجه چنین کمبودهایی در فیلم شوم. اگر جیمز گان خوب «بتل رویال» را مطالعه می‌کرد شاید متوجه دلیل موفقیت و محبوبیت آن فیلم می‌شد. دلیل موفقیت آن فیلم این است که خودش می‌داند چه ایده‌ی کله‌خراب و مسخره‌ای دارد. بنابراین سعی نمی‌کند حرف جدی‌ای بزند. در عوض تمام لحظاتش را به سخره می‌گیرد و سعی می‌کند خوش بگذارند و از همین طریق است که به فیلمی قابل‌لمس و سرگرم‌کننده و در نهایت عمیق تبدیل می‌شود. کاراکترهای «آزامایش بلکو» اما مثل کارمندان بی‌حوصله و خسته‌ی یک شرکت دولتی، یکنواخت هستند. آنها درست شبیه آدم‌هایی هستند که احتمالا اگر باهاش همکار بودید، علاقه‌ای به صحبت کردن با آنها نداشتید. اما حتی وقتی هیاهو آغاز می‌شود و همه برای زنده ماندن شروع به جنگیدن با هم می‌کنند باز تغییری در مقدار جذابییت آنها ایجاد نمی‌شوند. آنها کماکان همان کارمندان حوصله‌سربری هستند که هنگام قتل‌عام همکارانشان هم علاقه‌ای به تماشایشان ندارید.

یک دلیلش به خاطر این است که آنها یک سری کاراکترهای مقوایی هستند که کوچک‌ترین چیزی درباره‌‌ی شرایط زندگی و کارشان نمی‌دانیم تا دلیلِ جنون و وحشیگری‌شان را درک کنیم. اما دلیل مهم‌ترش این است که فیلم نه در سناریو و نه اجرا به هیچ‌وجه خلاقیت به خرج نمی‌دهد. اگر دروغ می‌گویم خدا من را از وسط نصف کند! ولی واقعا تک‌تک دیالوگ‌ها و اتفاقات فیلم را می‌توانید جلوتر حدس بزنید. این‌طور مواقع کارگردان با طراحی یک سری اکشن‌های کوبنده می‌تواند این روند را تغییر بدهد. مثل کاری که خود گرگ مک‌لین در «وولف کریک» کرده بود، اما خبری از این پیچش‌های غافلگیرکننده در اینجا نیست. یکی از چیزهایی که من را برای «آزمایش بلکو» هیجان‌زده کرده بود این بود که فکر می‌کردم سازندگان خیلی خوب می‌توانند از وسائل اداری برای طراحی قتل‌های خلاقانه و خون‌بار استفاده کنند. کارگردان این فرصت را داشته تا با استفاده از چیزهایی مثل منگنه، ماشین فکس، پرینتر، خودکار، مانیتور و آت و آشغال‌های اداری، چندتا قتلِ تر و تمیز مهمان‌مان کند. یک نفر می‌توانست از طریق غرق شدن توسط آبسردکن کشته شود، سر یک نفر را می‌توانستند توسط خردکننده‌ی کاغذ له و لورده کنند، یک نفر را می‌شد توسط قهوه‌ی داغ جزغاله کرد، سر یک نفر را می‌شد با کاغذبر قطع کرد. سازندگان کافی بود چند اپیزود از سریال «اش علیه مردگان شریر» (Ash vs. Evil Dead) را نگاه می‌کردند تا نحوه‌ی استفاده از بی‌اهمیت‌ترین و پیش‌پاافتاده‌ترین اشیای محیطی برای خلق قتل‌های دیوانه‌وار را یاد بگیرند. اما هیچی به هیچی. این‌طوری کار قاتلان سخت‌تر و شانسِ قربانی‌ها برای فرار و مبارزه متقابل بیشتر می‌شد و همچنین فیلم از این طریق می‌توانست لحظات بامزه و خنده‌دارِ تیره و تاریک زیادی خلق کرد. اما فیلم تقریبا این پتانسیل را دست‌نخورده باقی گذاشته است. در عوض از ابتدای فیلم سلاح گرم وارد داستان می‌شود و تا آخر فیلم هم سلاح گرم حرف اول و آخر را می‌زند.

نمی‌دانم آیا جیمز گان و گرگ مک‌لین از طریق این فیلم قصد صحبت کردن درباره‌ی شرایط یکنواخت و خسته‌کننده‌ی کارمندان جامعه را داشته‌اند یا این فیلم استعاره‌ای از خیانت‌ها و پارتی‌بازی‌ها و نیرنگ‌های پشت‌پرده‌ی کارمندان یک شرکت برای زدن زیر آب همکارانشان و پیشرفت بوده است یا شاید هم فیلم استعاره‌ای از زندانی نامرئی است که همه‌ی ما در آن گرفتار شده‌ایم و توسط عده‌ای در نوک هرم ساخته شده است و راه فراری از آن وجود ندارد یا شاید فیلم هجوی درباره‌ی طبیعت حیوانی انسان است که در شرایط فشرده راهی برای ابراز و فوران پیدا می‌کند. نمی‌دانم. فقط می‌دانم که فیلم قصد داشته حرفی بزند، اما وقتی حتی بعد از یک ساعت و نیم هیچ احساسی به کاراکترهایش ندارید و وقتی بعد از این همه وقت فیلم حتی یک صحنه و دیالوگ جالب و نوآورانه جلوی رویتان نمی‌گذارد، نمی‌توان به تم‌های زیرمتنی‌اش اهمیت داد و آنها را جدی گرفت. این فیلم می‌توانست به «اتاق انتظار» (Green Room) امسال تبدیل شود. اما در عوض به دام یکی از آن فیلم‌های ترسناکی سقوط کرده که گویی فقط و فقط براساس نمای پایانی‌اش ساخته شده است. فیلم‌هایی توخالی با یک نمای پایانی خفن که مثلا هدفشان شوکه کردن و به فکر فرو بردنِ مخاطب است. گان نه تنها کاراکترهایش را در یک محیط بسته زندانی کرده، بلکه انگار فیلمنامه‌اش را هم در انزوا نگه داشته و اجازه‌ی ورود هرگونه خلاقیتی که بتواند کمی به بدن بی‌جانِ این فیلم زندگی تزریق کند را گرفته است. «آزمایش بلکو» نه مفرح است و نه آزاردهنده. بلکه فقط ملال‌آور است.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 18 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.