فیلم Spiderhead یک اثر علمیتخیلی با نگرشی سطحی به مسائل اجتماعی و نوع زندگی بشر است. با نقد این فیلم همراه میدونی باشید.
Spiderhead اثر جدید و علمیتخیلی جوزف کوشینسکی اقتباسی از یک داستان کوتاه است که برخلاف پروژهی قبلی کوشینسکی یعنی قسمت دوم Top Gun، نتوانسته تماشاگر را راضی نگه دارد و نظر منتقدان را به خود جلب کند. اسپایدرهد دقیقا در مسیری قدم میگذارد که فراموشی این کارگردان طی کرده بود. Oblivion در مسیر پرداختی ایدههایش بهجای تاکید روی مضامین عمیق فیلم، تنها نقش یک فیلم اکشن را بهدرستی بازی میکرد و از رسیدن به اثری عمیق غافل میماند. این فیلم دقیقا مثل فراموشی است یا حتی بدتر از آن، اثری که دوست دارد هرچه زودتر تمام شود و به پرداخت هیچ مسئلهی عمیقی نرسد.
جوزف کوشینسکی تا به اینجا ثابت کرده که هنوز تجربهی کافی برای کارگردانی ایدههای پُرپتانسیل را ندارد و نمیتواند از فکرهای خوب، فیلمی عالی بسازد. Spiderhead یک علمیتخیلی با ایدهای خاص است، فیلمی که سعی بر این داشته تا جهانبینیاش را روی مسائل مهمی پایهگذاری کند اما این ایدهها هم در مرحلهی فیلمنامه و هم در کارگردانی هدر رفتهاند. گونهی علمیتخیلی، ژانری حساسیتبرانگیز در سینماست چراکه کارگردان خلق دنیایی را بر عهده دارد که بخشی از آرزوها و ترس بشر است و تاکنون هیچ تماشاگری به درکی از این دنیا نرسیده است. حال با اینکه جوزف کوشینسکی در فیلم فراموشی بهدرستی از المانهای علمیتخیلی و آخرالزمانی استفاده کرده و کاملا دنیایی قابل درک برای مخاطب ساخته بود اما در این فیلم، اشارات علمیتخیلی بسیار کمرنگ هستند و دنیایی که باید ساخته نشده است.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم اسپایدرهد فاش میشود
در یک ندامتگاه محافظت شده در وسط دریا زندانیان در ازای غذاهای لوکس و اتاقهای مجهز تحت آزمایشها شیمیایی و دارویی قرار میگیرند تا بتوانند از دوران محکومیت خود در زندانهای ایالتی کمتر کنند. آزمایشاتی برای تولید داروهایی که میتوانند ذهن آدم را در دست بگیرند و زندگی او را تغییر دهند. دراینمیان جف (Miles Teller) یکی از کیسهای این پروسهی آزمایشی با استیو (Christopher Hemsworth) مسئول پروژه رابطهای نزدیک و دوستانه برقرار میکند، تا اینکه اتفاقی ناگوار رخ میدهد و او متوجه یکسری تناقضات در این آزمایشها میشود. یک ایدهی واقعا جذاب در دل این فیلم نهفته است، کنترل ذهن آدمها با یکسری تجهیزات و دارو. البته ایدهی قویتر و جذابتر در درون این یکخطی نهفته شده که فیلم در بهتصویر کشیدنش منفعل عمل میکند.
قبل از هر چیز باید عنوان کرد که این فیلم اصلا قصهای در خودش پرورش نداده است. مخاطب اگر بخواهد در یک خط، به تعریفی از قصهی فیلم برسد، متوجه خواهد شد که چنین چیزی برای ارائه وجود ندارد. برای همین به محض پایان اسپایدرهد، اثر تنها برای مدت کوتاهی در ذهن باقی میماند. هنگام تماشای Spiderhead فیلم جلو میرود و مخاطب مدام منتظر است که خط قصه در فیلم به جریان بیفتد و از طرفی هم هدف قهرمان قصه مشخص شود اما نهتنها، تا انتها قصهای منجسم و روایتی گیرا شکل نمیگیرد، بلکه قهرمان نیز نمیداند که قرار است بهدنبال چه چیزی باشد.
تا دقیقهی ۵۰ که هِدِر تحت تاثیر داروهای استیو خودکشی میکند، جف خصوصیت خاصی از خودش بروز نمیدهد و بعد از این اتفاق نیز، داستان شاهد کشمکشهای خاصی از او نخواهد بود. درواقع مرگ هِدِر یک عطف کارکتری برای شخصیت اول قصه است، رویدادی که باید به دراماتیکترین شکل ممکن روند تحول و رشد کارکتری جف را پیش میبُرد اما همان لحظه همه چیز متوقف میشود و اقدامات جف به سادهترین و بیکشمکشترین شکل ممکن پیش میرود. ضعف پرداختی این شخصیت باعث میشود مخاطب اصلا متوجه نشود که فیلم چطور به پایان خودش میرسد و این اتفاقات و رویدادها شکل میگیرد.
بعد از لغو قانون بردهداری در آمریکا، بهرهکشی از انسانها به شیوهی دیگری ادامه پیدا کرد و صاحبان سرمایه و دولتمردان از روش جرمانگاری و حبس، برای پولسازی استفاده میکردند. کار اجباری و مزد کم در زندانها سبک جایگزینی برای درآمد حاصل از بردهداری شد. جف و لیزی برای قتلهای غیرعمدی که بهگفتهی خودشان نمیدانند چطور آنها را مرتکب شدهاند، بهطور غیرقابل باوری پروسهی جرمانگاری را برای آزمایشهای دارویی استیو طی میکنند و در مسیری تاریک برای بهدست آوردن چیزی که حق خودشان است، وارد اتاقهای مرگ و زندگی میشوند و برای آزاد شدن میجنگند.
اقامتگاه فیلم اسپایدرهد و آزمایشاتش شیوهای دیستوپیک از بردهداریهای دوران تاریخ بشر است و وقتی استیو دربارهی دوز تزریق دارو از زندانیان اجازه میخواهد، لفظ و هویت کلمهی «آزادی» در سراسر تاریخ برایمان معنا میشود! او میپرسد آیا موافق به تزریق دارو هستید؟ و زندانیها نیز میگویند بله موافقیم. درواقع این فیلم معنای آزادی بشر را به سُخره میگیرد، مفهومی که از ابتدای بردهداری تا زمانهای آینده تحت تاثیر رویهی سیاستمداران و استعمارگران بوده است. به بیانی کسانی که در این ندامتگاه زندگی میکنند چارهای جز پذیرش این رفتارها را ندارند و انتخاب دیگری نیز برایشان نمیماند. ایدهی آزادی قبل از تزریق هر دوز، در فیلم تکرار میشود اما تا انتهای فیلم تنها در حد یک ایده باقی مانده. آزادی یکی از مضامین مهم فیلم است که مانند بسیاری از تفکرات دیگر اثر بدون پرداخت رها شده و تنها لفظی از آن به میان آمده است و جای هیچگونه تحلیل قابل تاملتری را برای مخاطب نمیگذارد.
جهانبینی اصلی فیلم روی مکانیسم کنترل اجتماعی متمرکز است. استیو بهدنبال دارویی میگردد که هم جایزهی نوبل را ببرد و هم اینکه به کمک آن ذهن افراد را تحت کنترل خودش دربیاورد. اسپایدرهد بهدنبال نمایش کنترل درونی و دراماتیزه کرده نظارت اجتماعی میگردد، مسئلهای که سیاستمداران همواره در پی داشتن چنین اهرمی راههای گوناگونی را جستوجو کردهاند. ایدهی این نوع از نظارت، ایدهای فوقالعاده جذاب است که مانند سایر دیگر جهانبینهای فیلم در همان ابتدا فریز میماند و تماشاگر چیز زیادی از آن دستگیرش نمیشود. درواقع پروسهی تزریق دارو و رویدادهای بعدش به پیشبرد داستان اصلا کمکی نکرده و ما تنها شاهد چند زندانی هستیم که دارو میگیرند و میروند. پیرنگ نه به چیزی عمیق میشود و نه سعی در بهبود کشمکشها دارد.
ضعف دیگر فیلم لحن گمشدهی آن است. اول اینکه هیچ منطقی برای فضاسازی این فیلم علمیتخیلی وجود ندارد و هیچ المان و اشارهای تماشاگر را به سمت اینگونهی سینمایی نمیکشاند. تنها چیزی که در این فیلم نمودی از یک اثر تخیلی بهنمایش درمیآورد، آن جعبهی دارویی است که روی ستون فقرات و کمر نصب شده است. نه زمان، نه آمها و نه فضاسازی و دکورها هیچکدام مخاطب را درون یک نمایش علمیتخیلی قرار نمیدهند. بههمین دلیل اسپایدرهد آن لحن تأثیرگذار را ندارد و از همه مهمتر اینکه تماشاگر تصور میکند فیلم دائما بین ژانرهای سینمایی در رفتوآمد است.
اسپایدرهد گاها موقعیتهایی طنزناک به خود میگیرد که شاید کارگردان خودش نیز نداند چرا اصلا این استراتژی را در اثرش بهکار گرفته است. طنز استفاده شده در این فیلم آن تاثیر سرد و تلخ بردگی را کاملا از بین میبرد و اثر را تبدیل به فیلمی میکند که هیچ اصالتی را پذیرا نیست. گاهی در آثاری که تلخیها شدتی اگزجره به خود میگیرند، فیلمساز برای تعدیل تلخی یا خشونت ممکن است از موسیقی یا طنز استفاده کند اما تلخی اسپایدرهد به آن اندازه پیش نمیرود که طنز مخاطب را نجات دهد بههمین دلیل این تمهید تنها و تنها باعث از بین رفتن جهانبینی اثر میشود. Spiderhead فیلمی نیست که در آن بتوان دنبال قصهی خاصی بود و رویداد مهمی را در آن تحلیل کرد. این فیلم به محض دیدن از یاد شما میرود.