آیا فیلم Eternals توانسته یک اثر متفاوت در دنیای سینمایی مارول باشد یا مارول و کلوئی ژائو در این راه شکست خوردهاند؟ در ادامه با میدونی و نقد این فیلم همراه باشید.
فیلم Eternals بهعنوان سومین فیلم فاز چهارم دنیای سینمایی مارول شناخته میشود که دو هدف را دنبال میکند. اول اینکه این فیلم قرار است یک گروه کاملا جدید و ناشناخته را به دنیای سینمایی مارول اضافه کند و در مرحله دوم از این فیلم بهعنوان اثری یاد میشود که قرار است با دیگر فیلمهای MCU تفاوت داشته باشد.
فیلم Eternals داستان یک گروه باستانی بهنام جاودانگان را دنبال میکند که هفت هزار سال قبل برای مبارزه با یک گروه شیطانی بهنام دویانتها به زمین آمدهاند تا از مردم زمین دربرابر این گروه دفاع کنند. بخش اصلی اتفاقات فیلم در زمان حال و پس اتفاقات فیلم Avengers: Endgame جریان دارد که دوباره سروکله دویانتها پیدا شده است.
روایت فیلم به دو بخش زمان حال و گذشته تقسیم میشود که بسیاری از سوالات و نکات کلیدی فیلم در خط داستانی گذشته پنهان شده و مکملی برای اتفاقات زمان حال فیلم است. اما آیا فیلم Eternals به اهداف خودش رسیده است؟ بخشی از تلاش کلوئی ژائو ارائه یک داستان عاشقانه بوده است. درواقع ژائو تلاش کرده است تا نشان دهد حتی ابرقهرمانان باستانی مارول نیز میتوانند یک زندگی عاشقانه را داشته باشند که روی اعمال و تصمیمهایی که میگیرند، تاثیر مستقیم داشته باشد.
هسته داستان عاشقانه در فیلم نقش زیادی دارد و صرفا به عشق سرسی و ایکاریس یا دین ویتمن و سرسی خلاصه نمیشود و ما موارد دیگری مثل عشق مادرانه ایجک به ایکاریس را نیز شاهد هستیم.
درواقع بهنظر میرسد که ژائو تلاش کرده است تا در فیلم اترنالز به داستانی بپردازد که اصولا در فیلمهای ابرقهرمانی جایی ندارند یا نقطه ضعف آنها است. ژائو در بخشی دیگر تلاش کرده است تا اعتقادات شخصیتها را به چالش بکشد. بخشی از اعضای گروه به شکل کورکورانه از خالق خود پیروی میکنند، اما بخشی دیگر در تلاش هستند تا تصمیمات او را به چالش بکشند. فیلم Eternals حتی روی کاغذ و دست گذاشتن روی چنین موضوعهایی نشان میدهد که پتانسیل بالایی دارد؛ اما چه چیزی باعث شده است تا ژائو و مارول نتوانند به اهداف جذاب خود برسند و در رسیدن به آن متوقف شدند؟
اولین مشکل این است که اتفاقات فیلم Eternals در دو خط زمانی متفاوت جریان دارد. اتفاقات اصلی در زمان حال رخ میدهد، اما اتفاقات گذشته مکمل و توضیح هر لحظه و اتفاق زمان حال هستند و درواقع تصمیم و عمل هر شخصیت بستگی به کارهای او در زمان گذشته دارد. بهطور مثال چرا ایکاریس تصمیم به ترک سرسی میگیرد یا دلیل تصمیم ایجک و سرسی در طول فیلم. البته بهطور کلی روایت گذشته باعث میشود ما درک بهتری از داستان فیلم داشته باشیم، اما تقسیم زمان فیلم باعث کند شدن بیش از حد روایت فیلم و همچنین شکل نگرفتن درست روابط بین شخصیتها باشیم. فیلم زمان زیادی را در گذشته سپری میکند و بیش از حد میخواهد هر تصمیم و اتفاقی را در خط زمانی گذشته توضیح دهد.
استفاده از صحنههای فلشبک در بسیاری از فیلمهای مکمل بهعنوان یک صحنه مکمل مورد جدیدی نیست، اما در اینجا ژائو تصمیم گرفته تا از این صحنهها بهعنوان بخشی مهم و جدانشدنی از فیلم Eternals استفاده کند که نتیجه کار حداقل نمیشود گفت کاملا مثبت یا منفی بوده است. این صحنهها بهطور کلی به بهتر شدن داستان کمک کردهاند، اما درنهایت باعث شده مشکلات زیادی را نیز به فیلم اضافه کند و ژائو میتوانست این بخش را به مراتب کوتاهتر کند و تمرکزش را بیشتر روی صحنههای حال قرار دهد. بهطور کلی این دو بخش بودن روایت فیلم میتواند باعث سردرگمی بیننده نیز شود و صد البته به سرعت روایت فیلم ضربه زیادی است.
اما مشکل بزرگ دیگر تعداد شخصیتها است که مکملی برای مشکلات روایت حال و گذشته فیلم است. اعضای جاودانگان شامل ۱۰ شخصیت است که ما در طول ۲ ساعت و ۲۰ دقیقه قرار است شاهد معرفی هر شخصیت و توضیح تصمیمهای آنها باشیم. همین تعداد بالای شخصیت باعث شده تا بخش زیادی از اتفاقات فیلم صرف معرفی شخصیتها شود تا اینکه اتفاق خیلی خاصی در طول آن رخ دهد. از همه عجیبتر اینکه ژائو تصمیم گرفته تا رابطههای عاشقانه را در طول فیلم و میان شخصیتهای مختلف گسترش دهد و عملا خودش دست خودش را در فیلم با ایجاد روابط غیر ضروری مثل درویگ و ماکاری به نحوی بسته است. حتی عجیبتر اینکه در ابتدا قرار بود اعضای جاودنگان دارای ۱۲ عضو باشد، اما درنهایت ۲ عضو حذف شد.
فیلم میتوانست بهراحتی تعداد شخصیتهای اصل را حتی تا ۵ شخصیت کاهش دهد. این موضوع باعث میشد تا شخصیتها پرداخت بهتری در فیلم داشته باشند و حتی زمان کافی به هر یک داده شود تا بهطور مثال یک شخصیت مثل تینا حضور بهتری در فیلم داشته باشد. با اینکه آنجلینا جولی نقش تینا را بر عهده دارد، اما یکی از شخصیتهای ضعیف فیلم است و متاسفانه باتوجهبه پتانسیلهای شخصیت، تینا ناامید کنندهترین شخصیت فیلم است.
همچنین ما در طول فیلم خیلی راحت عملا فراموش میکنیم شخصیتهایی مثل ماکاری یا فاستوس هم حضور دارند. یا شخصیتی مثل اسپرایت پرداخت درستی در فیلم ندارد و شخصیتپردازی آن بیشتر از اینکه با داستان جلو برود، با دیالوگهای کینگو شکل میگیرد تا تصمیمهایی که در طول فیلم میگیرد، برای بیننده منطقی باشد.
حتی همین تعداد بالای شخصیت باعث میشود تا دین ویتمن حضور خاصی در فیلم نداشته باشد و ما تنها از او بهعنوان معشوقه زمان حال سرسی یاد کنیم که جلوتر شاید خود سرسی هم او را فراموش کرده باشد. هر شخصیت مشکلات کوچک و بزرگ زیادی دارند، اما تا حدی گیلگمش شخصیتپردازی به مراتب بهتری دارد یا درویگ حداقل در فیلم لحظاتی دارد که شخصیت او را شکل دهد و ما هر عمل و کار او را در فیلم درک کنیم. بااینحال، بهترین شخصیت فیلم بدون شک ایکاریس است. ایکاریس با اینکه باز هم شخصیت بدون اشکالی نیست، اما باز هم همان شخصیتی است که به نحوی از سقوط کامل فیلم جلوگیری کرده است.
البته فیلم باز هم میتوانست زمان بیشتری را به ایکاریس اختصاص دهد که گفتم این موضوع بیشتر بهخاطر وجود تعداد بالایی شخصیت است. بهطور مثال ما در فیلمهایی مثل X-Men هم شاهد حضور تعداد بالایی شخصیت هستیم، اما واقعیت این است که حتی در این فیلمها نیز باز هم تمرکز روی چند شخصیت خاص است و مابقی شخصیتها نقش خیلی خاصی ندارند و فیلم هم قرار نیست زمانش را بیهوده روی آنها هدر دهد.
اما ژائو تصمیم گرفته تا به هر ۱۰ شخصیت بپردازد و همین هم مشکلساز شده است و شاید فیلم میتوانست بیشتر تمرکز خود را روی رابطه سرسی و ایکاریس قرار میداد. البته مطمئن نیستم که مشکل سرسی صرفا مدت زمان یا تمرکز فیلم باشد چرا که او شخصیت اصلی فیلم است.
اما او واقعا شخصیتی بیروح در طول داستان فیلم است و با اینکه مدت زمان کافی برای پرداختن به او وجود داشت، اما به سختی میتوان ارتباط خوبی با او پیدا کرد. برعکس در مورد ایکاریس یا حتی درویگ این موضوع تفاوت دارد. البته سرسی مثل تینا یا ماکاری دارای صحنههای جالبی مثل تبدیل کردن اتوبوس به گلبرگ هم است، اما سرسی صحنهای مثل ایکاریس برای خودنمایی ندارد و عملکرد نسبتا خشکی را ازطرف جما چان نیز شاهد هستیم. البته ژائو یا مارول شاید بیش از حد به موضوعهای مثل دایورسیتی یا استفاده بسیار کم از جلوههای ویژه تمرکز کردند و در عمل بخشهای مهمی از فیلم را فدای این موضوعها کردند.
در هر حال فیلم از لحاظ بصری اثری زیبا و جذاب است، اما در باطن مشکلات زیادی دارد که من را به یاد فیلم Star Wars: The Last Jedi میاندازد. در هر حال هر دو فیلم ظاهری زیبا و جذاب دارند، اما دارای مشکلات داستانی، مدت زمان طولانی و خسته کننده، شخصیتهای اضافه، صحنههای غیر ضروری و غیره هستند. اما فیلم Eternals دارای یک مشکل بزرگ دیگر نیز است و آن هم گروه شرور دویانتها که فدای موضوع دیگری در فیلم شدهاند که اتفاقا بهترین نکته فیلم است. گروه دویانتها درواقع دشمن اصلی گروه اترنالز هستند، اما در فیلم به شکل موجودات وحشی و مرگبار به تصویر کشیدهاند که دقیقا خلاف نسخه کمیک است.
شخصیت شرور فیلم که کرو نام دارد، با اختلاف فاحش ضعیفترین شخصیت شروری است که مارول تا به امروز خلق کرده است و متاسفانه این شخصیت را حتی اگر از فیلم حذف کنیم، قرار نیست اتفاق خاصی رخ دهد. او تفاوتی با موجودات مرگبار دیگر ندارد و صرفا قرار است یک دردسر کوچیک درست کند. مشخص نیست چرا دویانتها به این شکل در فیلم به تصویر کشیده شدهاند، اما یکی از نگرانی من از تریلرهای فیلم Eternals به واقعیت تبدیل شد و متاسفانه مارول تصمیم عجیبی گرفت و امیدوارم حداقل اگر قرار باشد دنباله این فیلم ساخته شود، شاهد شخصیتهای واقعی بهجای موجودات و هیولاهای وحشی CGI باشیم.
ادامه نقد بخش مهمی از داستان فیلم Eternals را فاش میکند
البته دویانتها در فیلم Eternals فدای هدف ژائو شدهاند که تغییر مسیر داستانی فیلم درواقع بهترین نکته فیلم است. ما در اواسط فیلم متوجه میشویم که اترنالها نهتنها آن قهرمانان ابتدایی فیلم نیستند که درواقع آنها در حال پرورش یک سلستیال هستند که البته از آن خبر ندارند. درواقع فیلم توضیح میدهد که تعداد مردمان یک سیاره باعث رشد و پرورش سلستیال میشود و دویانتها که در حال شکار موجودات یک سیاره هستند، مانع این موضوع به حساب میآیند.
بدین ترتیب جاودانگان نهتنها قهرمان نیستند، بلکه یجورایی لقب یک گروه خاکستری یا منفی را یدک میکشند که البته در پایان این فیلم این موضوع هم تغییر میکند. البته تنها ایجک از این موضوع خبر دارد و درواقع ایکاریس پس از اینکه متوجه این قضیه میشود تصمیم به ترک سرسی میگیرد. البته اینجا تغییر نظر ایجک باز هم بهجای اینکه در عمل به تصویر کشیده شود، در دیالوگها توضیح داده شده است.
برخلاف آن ایکاریس در عمل واقعا شخصیتی است که تا پایان وفادار بودنش به آرگمیش، خالق خود را نشان میدهد، باعث میشود تا او به شخصیتی ضد قهرمان تبدیل شود. ایکاریس میتوانست بهطور کامل همان شخصیت شرور فیلم باشد، اما ژائو تصمیم درستی در مورد این موضوع گرفته و درواقع از فرصت به تصویر کشیدن یک شخصیت با دو چهره متفاوت به بهترین شکل استفاده کرده است. البته فیلم فرصتهای خوبی را هم از دست داده است و میتوانست تمرکز بیشتری روی کشمکشهای ایکاریس بگذارد، اما باز هم او چند صحنه طلایی را برای درخشش در اختیارش گرفت و بازی خوب ریچارد مدن باعث شد تا این شخصیت برخلاف بسیاری از شخصیتها به شخصیت جذاب و خوبی در فیلم تبدیل شود.
البته کمی بعید است ایکاریس واقعا مرده باشد یا حتی ممکن است به نحوی دوباره متولد شود، اما تصمیم او در پایان فیلم درواقع نتایج کشمکشهای روحی او در مورد انتخاب اعتقادش به خالق خود یا عشقی که به سرسی داشت، است و حداقل ژائو در این بخش توانست سربلند خارج شود. البته پایان فیلم واقعا میتوانست بسیار تاریکتر باشد و بهتر بود مرگهای بیشتری در پایان فیلم رخ میداد تا نتایج مقابل هم قرار گرفتن شخصیتها بیشتر دیده شود یا حتی بهتر بود دو دستگی بزرگتری میان شخصیتها شکل میگرفت تا اینکه یک نفر علیه چند نفر قرار بگیرد. درنهایت پایان فیلم هم تا حدی متفاوتتر از دیگر آثار مارول است و هم میتوانست پایانی به مراتب بهتری باشد.
همچنین باید به دو صحنه پس از پایان فیلم Eternals نیز اشاره کنم که صحنه پس از پایان فیلم درواقع به دنباله فیلم اشاره میکند که حالا اروس، برادر تانوس قرار است به اعضای اترنالز در مبارزه با سلستیالها کمک کند. با اینکه خود صحنه واقعا طراحی و اجرای خوبی دارد، اما واقعیتش خیلی از انتخاب هری استایلز برای این نقش راضی نیستم و حداقل در این صحنه اصلا نمایش جالبی ندارد. البته او لحظه کوتاهی را در اختیار داشته است، اما مارول واقعا میتوانست انتخابهای بسیاری بهتری برای این نقش کند.
در مقابل صحنه دوم به دین ویتمن اختصاص دارد که فراموش شدنیترین شخصیت فیلم است، اما صحنه پس از پایان دوم فیلم باعث میشود تا برای ادامه ماجراجویی او هیجانزده شویم. او در این صحنه درحالیکه در حال بررسی شمشیر جادویی اجداد خودش است، با بلید ملاقات میکند. احتمالا باید دین ویتمن را در فیلم Blade بهعنوان بلک نایت ببینیم که میتواند باعث شود تا شاهد استفاده بهتری از از کیت هرینگتون در این فیلم باشیم تا اینکه صرفا معشوقه سرسی و شخصیتی دو دست و پا سایرین باشد.
پایان اسپویل
جلوتر از مشکلات روایت داستانی و کند بودن روند اتفاقات فیلم Eternals گفتم، اما بخش دیگر فیلم که متاسفانه مشکلات زیاد دارد، بخش اکشن فیلم است. اکشن فیلم اترنالز واقعا یکی از ضعیفترین کارهای مارول است و بهطرز عجیبی فیلم حاوی صحنه اکشنی که تا مدتی حتی کوتاه در ذهن ما باقیبماند، نیست. فیلم شاید تا حد امکان از جلوههای ویژه استفاده نکرده، اما خب چیزهای زیادی را هم در مقابل فراموش کرده است. حتی در مورد موسیقی فیلم کار رامین جوادی قابل تحسین است، اما باز هم انتظار بیشتری از او داشتم. البته طراحی لباس با اینکه در ابتدا فکر میکردم بیش از حد ساده هستند، اما درنهایت بخش مثبتی از فیلم است.
در پایان فیلم Eternals بدون شک بدترین یا ضعیفترین فیلم مارول نیست و از بسیاری از آثار مثل Thor: The Dark World یا Iron Man 2 فیلم به مراتب بهتری است و حداقل کار نسبتا جدیدی را در آن شاهد هستیم. اما فیلم متاسفانه خیلی از پتانسیلهای خودش استفاده نمیکند و مشکلات زیادی مثل تعداد بیش از حد شخصیت یا روایت در دو دوره زمانی را دارد که باعث میشود بسیاری از شخصیتها دیده نشوند و داستان فیلم بیش از حد کند و خسته کننده و حتی بعضا گنگ شود. شاید بهتر بود فیلم Eternals به یک سریال ۱۰ قسمتی تبدیل میشد، اما باز هم مارول و کلوئی ژائو میتوانستند کمی اثر را جمعوجورتر بسازند تا روایت و داستان بهتری را روایت کنند.
صد البته دوست دارم فیلم Eternals 2 را ببینم، اما آیا کلوئی ژائو درس خود را گرفته است و بازگشتش میتواند تصمیم درستی باشد؟ حقیقتش فکر نمیکنم او کارگردان خوبی برای فیلمهای بلاکباستری باشد و شاید بهتر است تمرکزش روی فیلمهای کوچک و مستقل باقی بماند.
فکر میکنم چنین فیلمی نیاز به کارگردانی با تجربهتر دارد که حداقل از کلیت و پیشنیازهای یک فیلم بلاکباستری و ابرقهرمانی آگاه باشد و شاید همین موضوع است که انتخاب سم ریمی برای فیلم Doctor Strange 2 یا مت ریوز برای فیلم بتمن انتخابهای هوشمندانهای لقب گرفتهاند. درنهایت اترنالها شخصیتهای جذابی هستند و امیدوارم در آینده استفاده بهتری از آنها شود.