«رضا»، اولین فیلم علیرضا معتمدی با بازی خود او، سحر دولتشاهی و ستاره پسیانی این روزها در حال اکران است. در این مطلب نگاهی به این فیلم داشتهایم. همراه میدونی باشید.
«رضا» فیلمی است به کارگردانی علیرضا معتمدی که در گروه هنرو تجربه اکران است. این فیلم در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر اکران شد و فیلمسازان به نامی مانند بهنام بهزادی و فرزاد موتمن از این فیلم تمجید کردند. «رضا» اولین فیلمی است که علیرضا معتمدی بهعنوان کارگردان پشت دوربین آن قرار گرفته است. قبل از این فیلم، معتمدی در چندین فیلم بازیگر یا نویسنده بوده اما بدون شک فیلم «رضا» مهمترین کار او چه در زمینه نویسندگی و چه در زمینه بازیگری است.
ساخته معتمدی فیلمی اول شخص است و رضا شخصیت اصلی فیلم است که خود کارگردان نقش او را ایفا کرده؛ برای همین بعضی چنین برداشت کردهاند که داستان فیلم به زندگی کارگردان آن مربوط است که البته نمیتوان در مورد این موضوع با قطعیت صحبت کرد.
در ادامه به تحلیل فیلم «رضا» پرداخته میشود. اگر فیلم را ندیدهاید ممکن است بخشهایی از آن برای شما لو بروند.
رضا نویسندهای است که به خواسته همسرش (فاطی) میخواهد بهصورت توافقی از او جدا شود. ولی خود رضا از این جدایی راضی نیست ، این موضوع از همان صحنه اول فیلم مشخص میشود جایی که رضا تنها در خانهاش است و با حالتی که ناراحتیاش را نشان میدهد آماده بیرون رفتن میشود اما بعد از آماده شدن از رفتن صرفنظر میکند. در این صحنه آنقدر شخصیت رضا با بیحوصلگی لباسهای خود را عوض میکند که به خوبی میتوان به درون خسته و ناراحت او پی برد. این صحنه بهگونهای دنیای درونی شخصیت را برای مخاطب آشکار میکند. دنیایی که سرد و غمگین است. بعد از این صحنه، ما سکانسی را میبینیم که رضا درکنار همسر خود بسیار خندان و بامزه است که این سکانس باتوجهبه صحنه ابتدایی فیلم دنیای بیرونی رضا را نشان میدهد که سعی میکند در آن شاد و سر زنده باشد.
بعد از اینکه رضا از همسر خود جدا میشود بهطور مداوم مخاطب پرسه زنیهای شبانه رضا را میبیند. در این صحنهها رضا تنها در کوچه و مسیرهای مختلف قدم میزند و این صحنهها بر تنها بودن این شحصیت تاکید میکند. رضا یک نویسنده است و در حال نوشتن داستانی در مورد پیرمردی است که میخواهد بمیرد اما نمیمیرد و انگار که این داستان خود رضا است. صدای رضا روی بعضی از صحنههای فیلم قرار گرفته که بخشهایی از داستان خود را میخواند. برای مثال در جایی از داستان گفته میشود که پیرمرد هر طرف را که نگاه کرد خودش را دید و در حین خوانده شدن همان بخش داستان، رضا با زنی کافه دار روبهرو میشود که ناراحت و غمگین و تنهاست و انگار که این صاحب کافه نمود درون خود رضا است و همین باعث میشود که رضا به این زن نزدیک شود. بعد از اینکه رضا به این زن نزدیک شد، در صحنهای این دو را در منطقهای سرسبز میبینیم که این صحنه این احساس را در مخاطب بهوجود میآورد که هردو نفر از تنهایی بیرون آمدهاند. یا صحنهای را میبینیم که شب این دو نفر درکنار افراد دیگری درکنار آتش نشستهاند که این صحنه هم دور شدن دو شخصیت از تنهایی را به مخاطب منتقل میکند. در ادامه فیلم و در بخش دیگری از داستانی که رضا در حال نوشتن آن است گفته میشود پیرمرد هر صدایی را شنید صدای خودش بود و در همان حین همسر سابق رضا (فاطی) نشانههایی را بروز میدهد که خواهان بازگشت است و برای همین رضا به زن صاحب کافه که به او نزدیک شده بود میگوید نمیتواند با او ادامه دهد. زن صاحب کافه یک شب به خانه رضا میآید و سر او داد و بیداد میکند. انگار که این زن، خود رضا است که باید سر همسرش داد بزند که چرا با زندگی من چنین میکنی؟
در انتهای فیلم رضا باز هم بهتنهایی در تاریکی شب از کوچهای میگذرد اما انگار چیزی فرق کرده، چون کوچه پر است از آدمهایی که شادی میکنند و از روی آتش میپرند و خود رضا هم از روی آتش میپرد. این صحنه گرمای خاصی دارد و مانند صحنههای قبلی که قدم زدنهای رضا را در طول فیلم میدیدیم احساس تنهایی رضا را به مخاطب منتقل نمیکند. زیرا بعد از این صحنه میبینیم رضا در محیط گرم خانواده حضور پیدا میکند و بعد از این صحنه، رضا اینبار به همراه فاطی از همان کوچه میگذرد اما دیگر از آن آدمهای شاد خبری نیست. انگار کارگردان میخواسته به زبان تصویر بیان کند که تنهایی رضا با بودن فاطی پُر میشود. در این صحنه آتش هنوز روشن است و رضا و فاطی هردو از روی آتش میپرند و اینکه هر دو از روی آتش میپرند یکی شدن دوباره آنها را نشان میدهد؛ زیرا فاطی در انتهای این صحنه ابراز تمایل میکند که پیش رضا برگردد.
در انتها نیز فاطی دوباره برمیگردد و در آخرین صحنه فیلم، رضا را میبینیم که درکنار همسرش نشسته است. روی این صحنه صدای رضا را میشنویم که انتهای داستان خود را میخواند و گفته میشود که پیرمرد نمیمیرد، ازدواج میکند و بچهدار میشود. انگار که پایان داستان رضا هم چنین خواهد بود.
شاید بتوان گفت که بهترین جنبه فیلم «رضا» شخصیت پردازی شخصیت اصلی فیلم است. معتمدی بهخوبی توانسته دنیای درونی شخصیت، تنهایی او و راهکارهای شخصیت برای ازبینبردن این تنهایی را به تصویر بکشد. البته از بازی خوب معتمدی هم نباید غافل شد که شخصیت رضا را بسیار خوب بازی کرده است.
ایرادهایی هم میتوان به این فیلم گرفت. مثلا اینکه مخاطب دقیقا نمیفهمد فاطی چرا میخواهد از رضا جدا شود؟ یا اینکه علت ناراحتی زن کافهدار چیست؟ البته شاید نویسنده میخواسته با کمرنگ کردن داستان سایر شخصیتها تمام توجه مخاطب را به شخصیت رضا جلب کند. ایراد دیگری که به فیلم وارد است این است که تعداد صحنههایی که رضا را تنها در حال قدم زدن میبینیم زیاد است و همین موضوع شاید باعث شود تا حوصله مخاطب سر برود.
معتمدی در فیلم «رضا» سعی کرده درکنار روایت داستان خود، مناظر زیبا و دیدنی شهر اصفهان را نیز نشان دهد. در این مورد باید گفت که فیلم رضا از لحاظ بصری فیلمی بسیار چشم نواز است. در انتها نیز باید بیان کرد که رضا فیلم بیادعایی است که ارزش دیدن دارد.