نقد فصل اول سریال Space Force

نقد فصل اول سریال Space Force

سریال Space Force با بازی استیو کارل قرار نیست جای خالی The Office را پر کند، اما هنوز پتانسیل‌های زیادی برای ارائه دارد. در ادامه با میدونی و نقد این سریال کمدی همراه باشید.

سریال The Office یکی از محبوب‌ترین سریال‌های کمدی سیتکام دو دهه اخیر تلویزیون است که بسیاری آن را یکی از برترین سریال‌های سیتکام تاریخ تلویزیون نیز می‌دانند. بااین‌حال، زمانی‌که پخش یک سریال کمدی سیتکام محبوب به پایان می‌رسد، طرفداران به‌دنبال یافتن یک جایگزین برای آن هستند. پس از اینکه نتفلیکس ساخت سریال Space Force را تایید کرد که در استیو کارل و گرگ دنیلز، به‌ترتیب بازیگر و شورانر، سریال آفیس قرار بود ساخته شود و کارل نقش اصلی آن را بر عهده داشت، بسیاری امیدوار شدند تا این سریال کمدی جدید جایگزینی برای سریال The Office باشد. 

نام سریال Space Force از دستور دونالد ترامپ، رئیس جمهور کنونی ایالات متحده آمریکا به ارتش ایالات متحده برای ایجاد یک نیروی فضایی به‌عنوان شاخه ششم ارتش، گرفته شده است و داستان سریال نیز در این پایگاه نظامی فضایی و افرادی که در آن حضور دارند، جریان خواهد داشت. حال سریال Space Force آیا توانسته به سریالی که انتظارش را داشتیم تبدیل شود یا اینکه قرار است ما را ناامید کند؟ در ادامه با نقد فصل اول سریال نیروی فضایی همراه باشید.

سریال Space Force داستان ژنرال مارک آر. نیرد با بازی استیو کارل را دنبال می‌کند که رهبری شاخه ششم نیروهای مسلح آمریکا یعنی نیروی فضایی را بر عهده گرفته و در ادامه مارک و خانواده‌اش به یک پایگاه از راه دور در کلرادو نقل مکان می‌کنند که در آن تیمی از دانشمندان و نیروهای فضایی تشکیل شده و با دستور کاخ سفید آن‌ها با عجله به‌دنبال دستیابی و کنترل کل فضا هستند. سریال نیروی فضایی از همان ابتدا پتانسیل بالایی از خود نشان می‌دهد و می‌توان سریال را در مسیرهای متفاوتی تصور کرد، اما سریال به‌جای اینکه یک مسیر را برای خودش انتخاب و آن را دنبال کند، از همان قسمت‌های اول دچار سردرگمی می‌شود و نمی‌داند که واقعا دنبال رسیدن به چه چیزی است.

همین سردرگمی باعث می‌شود تا بخش زیادی از فصل اول سریال صرفا به محلی برای آزمون و خطا نویسندگان و سازندگان سریال تبدیل شود و باتوجه‌به حضور افراد با تجربه‌ای مثل استیو کارل و گرگ دنیلز، این موضوع بیشتر باعث تعجب من شد که چرا سریال پیش از اینکه مسیر خودش را پیدا کند و درواقع آن‌ها بدانند که دنبال چه مسیر و هدفی هستند، سریال را تولید کرده‌اند. واقعیت این است که سریال هدف خودش را نمی‌داند و به‌عنوان یک بیننده هم نمی‌دانم که سریال قرار است چه مسیری را طی کند و همین موضوع باعث می‌شود تا سریال بزرگ‌ترین ضربه را به خودش بزند و عملا پتانسیل‌های زیادی هدر برود.

مشکل اصلی Space Force این است که نمی‌داند قرار است یک سریال سیتکام باشد یا اینکه قرار است یک سریال کمدی سیاسی یا کمدی درام و در مقابل نمی‌داند که می‌خواهد مسیر سریال The Office را دنبال کند یا اینکه می‌خواهد مسیر جدیدی برای خودش پیدا کند. همین سردرگمی در طول یک فصل به خوبی قابل مشاهده است و باعث می‌شود ضربات جبران ناپذیری را به سریال بزند. تیم نویسندگان نیز چندان نتوانسته‌اند به ارائه تصویر بهتر از سریال کمک کنند و در نوشتن شوخی‌های مناسب و بامزه تا خلق صحنه‌های کمدی سریال مشکل دارند. البته باتوجه‌به سردرگمی سریال نمی‌توان خیلی نویسندگان را مقصر دانست، اما زمانی‌که به شوخی‌های سریال نگاه می‌کنیم، به‌طور مثال شوخی‌های علمی یا فضایی سریال مشکلات زیادی دارند و حتی ممکن است برای بیننده خیلی قابل فهم نباشد و همین موضوع باعث می‌شود که برای لحظاتی طولانی نه اتفاقات سریال باعث خنده ما بشود و نه حتی لبخندی روی صورت ما بیاورد.

مشکل اینجا است زمانی‌که سریال یک موضوع در داخل جامعه را هدف قرار می‌دهد، مشخصا باید خلاقیت لازم را نیز داشته باشد و باعث شود تا بیننده حتی اگر در ابتدا متوجه این شوخی نشده، به دنبالش برود تا بهتر سریال را دنبال کند، اما این حس کنجکاوی در سریال وجود ندارد و دلیلش عدم خلاقیت کافی نویسندگان در خلق این شوخی‌ها است. بااین‌حال، باتوجه‌به روند داستان و اتفاقات سریال، پتانسیل اصلی سریال Space Force یک سریال کمدی سیاسی بوده است، اما برخلاف انتظار سازندگان تا حد زیادی محافظه کارانه عمل کرده و شاهد شوخی‌های کمی هستیم. سریال در شوخی چه با دولت آمریکا و چه دولت روسیه و چین بسیار محتاطانه عمل کرده و فرصت‌های طلایی زیادی را از دست داده است.

همین رقابت بین چین و نیروی فضایی خودش یک فرصت فوق‌العاده در سریال بود، اما سریال بیشتر تلاش کرده تا تمرکزش را روی مسائل نه چندان جذاب و بامزه بگذارد که نتیجه آن هم خیلی موفق نبود. درواقع اگر آفیس در خلق شوخی و صحنه‌های کمدی بسیار بی پروا بود و در بسیاری از مواقع خط قرمزهای زیادی را هم نیز رد می‌کرد، اما Space Force دقیقا نقطه مقابلش قرار گرفته که شاید شرایط امروز یا حتی سیاست‌ها و خط قرمزهای نتفلیکس به مانعی برای این موضوع تبدیل شده است که بازهم نمی‌توان خیلی با قاطعیت در مورد آن مطمئن بود.

البته سریال فاقد صحنه‌های کمدی و خنده‌دار نیست و اتفاقا صحنه‌های خیلی خوبی هم دارد، اما نکته اینجا است بعد از اینکه با چنین قسمت یا صحنه‌هایی مواجه می‌شوید و فکر می‌کنید که سریال مسیر و هدفش را پیدا کرده، خیلی سریع شما را ناامید می‌کند و دوباره شاهد آزمون و خطاهای مکرر سریال هستیم. یکی از نکات امیدوار کننده Space Force این است که خیلی سریع متوجه می‌شود مسیر آفیس برای سریال اشتباه است، اما بازهم در پیدا کردن یک مسیر صحیح مشکلات زیادی را حداقل در فصل اول داشته است و می‌توان گفت که سازندگان می‌توانند با بررسی بهتر و صحیح‌تر در فصل دوم (اگر ساخته شود) یک مسیر و هدف واحد را برای سریال دنبال کنند.

در هر حال شاید اتفاقات پایانی فصل اول باعث شود تا سازندگان سریال کمی احتیاط را کنار گذاشته و به سراغ پتانسیل‌های موجود در سریال بروند. چیزی که باعث می‌شود تا سریال Space Force بسیار بهتر از یک اثر متوسط و غیر قابل تماشا شود، تیم بازیگری آن است. استیو کارل تلاش زیادی را کرده تا از شخصیت مایکل فاصله بگیرد که بعضا در چنین تلاشی موفق نیست، اما در مجموع توانسته شخصیت نسبتا متفاوتی را خلق کند که بتواند سریال را با خودش به جلو هل دهد. کارل تا حدی تلاش کرده تا نکات انسانی بیشتری به شخصیت خودش دهد و شخصیتی با مشکلات پنهان و آشکار زیادی را خلق و به تصویر بکشد. گذشته نیرد تا مشکلات امروز وی مثل به زندان افتادن زنش، یک نقش نسبتا چالش برانگیز را برای استیو کارل ایجاد کرده که در به تصویر کشیدن آن نیز موفق بوده است.

به‌طور مثال بخش آهنگ خواندن نیرد از نکاتی است که باعث می‌شود تا صرفا با شخصیتی تک بعدی یا بی احساس مواجه نباشیم، اما در مقابل تیم نویسندگان نتوانسته‌اند چالش خوبی برای برقراری زندگی کاری و خانوادگی این شخصیت ایجاد کنند و این یکی از پتانسیل‌های بی‌شمار سریال است که به این راحتی هدر رفته است. جان مالکوویچ که درواقع نقش مقابل کارل را بر عهده داشت، نیز عملکرد بسیار خوبی را در سریال داشته است. درواقع مالکوویچ به خوبی توانسته شخصیتی را به تصویر بکشد که تفاوت‌های زیادی با ژنرال نیرد دارد و این دو شخصیت به خوبی یک شیمی خیلی خوب را در سریال توانسته‌اند ایجاد کنند.

دو شخصیتی که هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند، اما اختلافات و تفاوت‌ها باعث یک دوستی جالب بین آن‌ها شده که بعضا حتی با وجود سن بالایی که دارند، شاهد لجبازی‌ها و دعواهای بچگانه آن‌ها هستیم که اتفاقا به بخش‌های جذاب و بامزه سریال تبدیل شده است. شخصیت‌های دیگری مثل بن شوارتز یا دان لیک یا جیمی یانگ یا دیانا سیلورز نیز به خوبی از پس نقش خود برآمده‌اند، اما بازهم اگر به بخش مشکلات فیلمنامه سریال بازگردیم، در بسیاری از زمان‌ها سریال فراموش می‌کند که این شخصیت‌ها نیز باید با نیرد و دکتر مالوری تعامل داشته باشند و سریال قرار نیست تنها روی دو شخصیت تمرکز کند.

البته در این بین شخصیت کاپیتان علی با بازی تاونی نیوسام، خیلی جالب از آب در نیامده و در بیشتر مواقع احساس می‌شود که او بیشتر از اینکه قرار نیست نقش مهمی داشته باشد، صرفا یک شخصیت اضافه با شوخی‌های بی مزه و با بازی بسیار مصنوعی بازیگر آن است که در پایان به شکل عجیبی بخش مهمی از سریال به او داده می‌شود! درواقع شخصیت علی خیلی شخصیت قابل باور و قابل لمسی نیست و حتی بازی بازیگر آن یعنی تاونی نیوسام نیز بیشتر حس می‌شود که او در حال ادا در آوردن است تا اینکه بازی انجام دهد و در صحنه‌هایی که وی حضور دارد، خیلی دوست داریم که صحنه‌های او زودتر به اتمام برسد و به صحنه بعدی برویم.

شخصیت ارین نیرد که دختر مارک نیرد است، نیز پتانسیل خیلی خوبی دارد که متاسفانه با اینکه زمان هر قسمت سریال نیز خیلی کم نیست، فرصت خیلی زیادی به وی داده نمی‌شود و مسیر داستانی او بیشتر به بستنی فروشی داخل پایگاه نیروی فضایی خلاصه می‌شود، اما در پایان ظاهرا سازندگان سریال یادشان آمد که دختر نیرد درواقع قرار است وی را در برقراری یک مرز مشخص بین زندگی کاری و وقت گذاشتن برای او، به چالش بکشد. سریال شخصیت‌های با پتانسیل خوبی دارد که می‌تواند با دادن فرصت بیشتر و دادن فیلمنامه‌ها و خط داستانی بهتر، بازدهی بهتری را نیز دریافت کند. بااین‌حال، یکی از مشکلاتی که باعث شده تا برخی از قسمت‌های خسته کننده شود، مدت زمان هر قسمت است. هر قسمت Space Force حدود نیم ساعت است که در بیشتر مواقع داستان و موضوعی که تمام این زمان را به بهترین شکل پر کند، را در اختیار ندارد و عملا شاهد مشکلات دیگری از بخش نویسندگان سریال هستیم. همین چند ماه پیش سریال I Am Not Okay With This از نتتفلیکس منتشر شد که زمان هر قسمت بسته به موضوع و کشش داستانی هر قسمت بود و همین موضوع باعث شد تا کمتر از طول تماشای سریال خسته شویم.

در مقابل هر قسمت Space Force حتی اگر کشش داستانی برای نیم ساعت را نداشته باشد، باز هم قرار است همان نیم ساعت را پر کند تا جایی که شاهد بی‌مزه‌ترین صحنه‌ها و شوخی‌ها در طول سریال باشیم و حسابی باعث ناامیدی ما شود. اگر سریال با همان فرمت ۲۰ تا ۲۵ دقیقه تولید می‌شد، شاید کشش بهتری داشت، اما فرمت زمانی فعلی باعث خلق صحنه‌های خسته کننده و نه چندان جذاب در سریال شده است. با تمامی مشکلاتی که سریال Space Force دارد، اما این سریال کمدی باز هم می‌تواند زمان خالی طرفداران استیو کارل و سریال‌های کمدی را پر کند و انقدر صحنه‌های بامزه و حتی دوست داشتنی خلق می‌کند که به سریالی با ارزش تماشا تبدیل شود و حتی ممکن است با وجود مشکلات زیادی که سریال دارد، بازهم به یکی از طرفداران آن تبدیل شویم و دوست داشته باشیم که به این سریال کمدی فرصت دیگری داده شود تا داستانش را باتوجه‌به اتفاقات فصل اول، ادامه دهد و اینبار بیشتر و بهتر از فرصت‌ها و پتانسیل‌هایش استفاده کند. سریال Space Force قرار نیست هرگز جای خالی سریال The Office را پر کند یا اینکه حتی به آن نزدیک هم شود، اما می‌تواند یا پیدا کردن مسیرش به یک سریال کمدی ممتاز تبدیل شود. 

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
12 + 7 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.