Gangs of London هرآنچه از اثری با این عنوان انتظار دارید را به شما عرضه میکند و حتی پا را از آن هم فراتر میگذارد. با بررسی فصل اول این سریال با ما همراه باشید.
سریال Gangs of London در رده بندی پر بینندهترین قسمت اول محصولات شبکهی Sky Atlantic در رتبهی دوم قرار دارد؛ در طی هفت روز حدود ۲/۲۳ میلیون نفر قسمت اول این درامای جدید را از این شبکه تماشا کردند. این محصول تازهی Pulse Films و Sister Pictures، که سال گذشته با تولید سریال Chernobyls موجهای زیادی را در دنیای تلویزیون به راه انداختند، علاوهبر جذب نظر بخش عمدهای از بینندگان، توانسته تحسین منتقدان را نیز نسبت به خود برانگیزد. شاید اصلیترین نقطهی قوت فصل اول این سریال، تفاوتهای اساسی آن با آثار انگلیسی هم سبک خود باشد. فیلمها و سریالهای گانگستری انگلیسی از بهترین شهرت در دنیای سینما برخوردار نیستند. این نکته صرفا نه به معنای بد بودن این آثار، که شکوهای از کلیشههای متعدد و پر تکرار این آثار است؛ گاهی اوقات تصور میشود تنها چیزی که به این آثار بهعنوان اثری با ریشهی انگلیس هویت میدهد مجموعهای از قالبها و کلیشههای رفتاری منصوب به انگلیس، وجود یک راوی کل، تک گوییهایی برای معرفی شخصیتها و استفاده مکرر از الفاظ نامناسب است. فصل اول Gangs of London اما جزو یکی از بهترین و خوش یمنترین اتفاقات در تلویزیون مدرن بریتانیا بهشمار میرود.
در مقام تولید و نویسندگی اثر گرث ایوانز (Gareth Evens) و مت فلنری (Matt Flannery) حضور دارند؛ این دو را به احتمال بسیار قوی به خاطر ساخت The Raid، فیلم اکشن اندونزیایی، میشناسید. در این اقتباس نه چندان وفادار نه قسمتی از بازی ویدیوی کوچکی با همین عنوان، ایوانز ما را به لندنی میبرد که بی شباهت به گاتهام نیست. در همان لحظات اولیهی Gangs of London ما با خانوادهی والاس آشنا میشویم؛ این خانواده سردمداران جنایت سازمان یافته در لندن هستند. قدرت آنها به سازمان پولشویی بزرگی برمیگردد که ایشان در لندن میچرخانند؛ والاسها به واسطهی این قدرت گروههای مختلف لندن را تحت کنترل قرار داده و صلحی نسبی را در این شهر بزرگ برپا کردهاند. در راس این خانواده فین والاس، با بازی کولم مینی (Colm Meany) و مرد دست راست او اد دومانی، با نقش آفرینی لوشن مساماتی (Lucian Msamati)، قرار دارند؛ مطرودانی خود ساخته که این کسبوکار بزرگ را از هیچ به امپراطوری میلیون پوندی خود تبدیل کردهاند.
با قتل فین والاس اما بنیان نظم و صلح در زیر زمین لندن به لرزه درمیآید؛ شان والاس، وارث رسمی نام و قدرت فین، حالا رهبری این جامعهی سرکش را برعهده میگیرد. جو کل (Joe Cole) عهده دار ایفای نقش شان در این سریال است. این بازیگر جوان و مستعد بریتانیایی و نگاه نافذ او را قبل از این در سریال معروف Peaky Blinders دیدهاید. شخصیت شان بر خود میداند که برای حفاظت از شرافت نام خانوادگی و اطرافیان خود هم که شده قاتلین پدرش را پیدا کرده و بسزای اعمالشان برساند. در همان قسمت اول سریال تمام و کمال شان را به بینندگان معرفی میکند؛ او پسری است که شهرها را به آتش میکشد تا ثابت کند که یک مرد است. این جوان غرق اندوه و مست قدرت، در جمع قدرتمندترین افراد لندن میگوید که تا زمان پیدا شدن قاتل پدرش، کسی حق انجام هیچگونه معاملهای را ندارد؛ این تصمیم احساسی آغازگر آشوبی است که زیانها و خرابیهای متعددی را با خود به ارمغان میآورد.
در سوی دیگر داستان، ما با الیوت آشنا میشویم؛ الیوت نزدیکترین شخصیت به «قهرمان» است که در Gangs of London نصیبمان میشود. این پادوی سابق که بهتازگی بهعنوان یک پیاده نظام به سازمان والاس راه یافته، قصد دارد از ضعف و آسیب پذیری شان استفاده کرده و به مقامات بالاتری برسد. با پیشروی در داستان نقش الیوت مهم و مهمتر میشود و برخی از به یاد ماندنیترین لحظات سریال پیرامون او رخ میدهد. گفتنی است که الیوت پای ثابت بیشتر سکانسهای اکشن Gangs of London است، بااینحال سپ دیریسو (Sope Dirisu)، بازیگر این نقش، پیش از حضور در این سریال کوچکترین تمرینی در زمینهی هنرهای رزمی نداشته است، بااینحال به خوبی هرچه تمامتر از پس این مسئولیت برآمده و تماشای نبردهای تک به تک او خالی از لطف نیست و به یکی از جذابترین نقاط Gangs of London بدل میشود.
در لندنی که سریال Gangs of London به نمایش میگذارد، اثری از بناهای تاریخی و معروف این شهر نیست، بااینحال در سبک معماری خانهها و بناها گرفته، تا هوای نیمه ابری و ماشینها، میتوان تار و پود این شهر قدیمی و زیبا را دید و حتی حال و هوای متفاوت محلهها و بخشهای مختلف آن را مشاهده کرد. لندن به واسطهی برخورداری از جامعهی چند فرهنگ و نژاد بزرگ خود، پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به محل رویارویی و تصادم گنگها و گروههای مختلف را دارد. آلبانیاییها، کردها، پاکستانیها و چینیها بخشی از جوامع حاضر در Gangs of London که هر کدام در محله و قلمرو خاص خود سکنی دارند؛ همگذری فرهنگ انگلیس و مردم این کشورها را میتوان به خوبی در طراحی لوکیشن مشاهده کرد و همین مسئله به واقع گرایی، زیبایی و جذابیت کمکی قابلتوجه کرده است.
Gangs of London از آن دسته دراماهاست که بینندگان را به دنیایی از شخصیتها و روابط پیچیده میبرد. چیزی که در این مورد به این پیچیدگیها قوت میبخشد، سیاه یا در بهترین حالت خاکستری بودن طرفین ماجراست؛ در این اثر بهجای تقابل خوب و بد، این پنجه افکنی بد در مقابل بد است که چشمان ما را به صفحهی نمایشگر خشک میکند. آیا الیوت که برای ترقی در سازمان والاس دست به هر کاری میزند از سایر جانیانی که در محلههای لندن به جان یکدیگر افتادهاند بی گناهتر است؟ آیا میتوان اعمال شان والاس را باتوجهبه قصد او برای حراست از جان و شرافت خانوادهی خود توجیه کرد؟ مسائلی همچون عشق، نفرت، انتقام و حس ناامنی آنقدری عظیم هستند که بتوانند هر شخصی را به تکاپو بیاندازند، اما آیا دلیلی کافی برای نادیده گرفتن انسانیت و اخلاق بهشمار میروند؟
کلیت داستان Gangs of London براساس این رابطهی مرکزی، الیوت و شان، به پیش میرود. فهمیدن اینکه شان فرد شرورتر میان این دو است، کار سخت و زمانبری نیست، اما داستان رفته رفته دانستهها و قضاوتهای ما را به چالش میکشاند و این خود یکی از بزرگترین جذابیتهای این سریال است. شان با وجود آنکه همیشه بهعنوان فردی غیرقابل پیشبینی، خشن و مستبد شناخته میشود که آماده است هر کس که بر سر راهش ایستاده را از بین ببرد، با پیشروی در سریال بیشتر و بیشتر صفاتی همچون ترحم را در خون نشان میدهد و به وضوح مشخص است که در مسیر و رفتارش به شک افتاده و قلبا آرزو میکند که ای کاش شرایط طوری دیگر بود یا او مسیری دیگر را طی میکرد؛ در سوی دیگر ماجرا، الیوت قرار دارد که مسیر خود را با هدف ایده آل گرایانهی ریشه کن کردن جرم و جنایت سازمان یافته در لندن آغاز کرد ولی حالا به جایی رسیده که حتی از کشتن انسانهای بی گناه نیز ابایی ندارد. دراینمیان سریال ما را در جایگاه قاضیهایی قرار میدهد که باید تصمیم بگیرند اعمال کدامیک از شخصیتها را باتوجهبه هدفش بپذیرند و مشتاق پیروزی وی باشند.
همین کشمکش اخلاقی دقیقا در مهرههای کوچکتر این شطرنج قدرت مشاهده میشود و ما در میان تمامی این هجمهی شرارتها بهدنبال باریکهای از انسانیت یا دلیلی قابل قبول میگردیم تا ارتباطمان با شخصیتها را قویتر کنیم و بیشتر درگیر احساسات پیچیده و خواستههای متناقض شناور در داستان شویم. این نکته پای ثابت دراماهای ضد قهرمان معروفی همچون The Wire و The Sopranos است و Gangs of London تمام تلاش خود را میکند که با به خدمت گرفتن تمامی شخصیتهای خود در این مسیر قدم بگذارد و بهجای یک دو قطبی سیاه و سفید، بیننده را به تصویری واقعی از دنیای بی رحم و خشن جنایت سازمان یافته ببرد.
در مقابل و بعضا درکنار سازمان والاس، گروههای مختلفی وجود دارند که هر کدام از هویت و ماجرای خاص خود برخوردار هستند؛ فرهنگ، ظاهر، لباس و حتی زبان یا لهجه و گویش مخصوص هر یک از این گروهها ضمن بخشیدن حس گستردگی به دنیای سریال، به نویسندگان این توانایی را داده تا بینندگان مختلف بهنوعی بتوانند گوشهای از فرهنگ یا شخصیت خود را در این شخصیتها ببینند. شاید ارتباط عمیق برقرار کردن با افرادی که با عرضهی مواد مخدر و ریختن خون افراد بیگناه برای خود ثروت آنچنانی بهم زدهاند برای خیلی از بینندگان کار آسانی نباشد، ولی همین پردازش خوب و تنوع فرهنگی باعث میشود حداقل پذیرش حقیقی بودن این شخصیتها، اهداف و دغدغههای کوچک و بزرگ ایشان باورپذیرتر باشد.
با تمام این اوصاف اما Gangs of London به خوبی بلد است که چگونه احساسات بیننده را درگیر کند و باعث شود حتی برای یک لحظه هم که شده، برای شخصیتهایش دل بسوزانیم. این مسئله نهتنها برای هستهی مرکزی سریال، که برای شخصیتهای فرعیتر هم که از هیچ تلاشی برای زنده ماندن در اتمسفر بی رحم لندن دریغ نمیکنند هم صدق میکند. موفقترین نمونهی این ادعا را میتوان در نزاع دار و دستهی پاکستانیها و کردها مشاهده کرد. آصف یک هیولاست که کوچکترین ترحمی به کسی که لطمهای به کسبوکار بین قارهای موادش وارد کند، نشان نمیدهد، اما پسر او، که در تلاش است عنوان شهردار لندن را کسب کند، از اعمال پدرش بیزار است، میخواهد مسیر خود را از او جدا کند و آرامش و امنیت را به شهرش بازگرداند. در سوی دیگر این نزاع، لاله، قاچاقچی بزرگ و خونریز کرد وجود دارد که در پس اعمال شرورانهی خود، قصد دارد کمک به مردم خود را دارد. با وجود آنکه تسویه حساب شخصی لاله و آصف با ریخته شدن خونهای زیادی همراه است، اما بهلطف پردازش و نگارش مناسب، همراهی با این شخصیتها یا لمس آتشی که در درونشان شعلهور است، کار دشواری نیست.
در دنیای گانگسترها جایی برای احساسات نیست و اصلا همین مسئله باعث میشود که ما شاهد تولد ضد قهرمانانی باشیم که بعضا با وجود داشتن نیات مثبت، توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران، انجام کار درست و رها کردن خود از بند تاریکی را ندارد. شخصیتهای ماندگاری همچون والتر وایت، تونی سوپرانو و جیمی مک نالتی به عدم توانایی درکنار آمدن با احساسات و ترسهای خود به روش صحیح و سالم معروفند؛ در Gangs of London نیز شخصیتهای فراوانی از این قاعده پیروی میکنند. ترس، شک، خستگی و انزوا در شخصیتها موج میزند و همه علاوهبر جنگیدن با یکدیگر، درگیر زورآزمایی با شیاطین درونی خود هستند؛ این نکات را میتوان از چشمان اشک آلود، سکوتهای طولانی و لرزهای که گاها در اندام یا صدای این شخصیتها دیده میشود خواند. همین احساسات منفی سرکش بهصورت پویا و قدرتمند در داستان حضور پیدا میکند و اتفاقات را شکل میدهد و به جلو میرانند؛ شان مثل بمبی ساعتی است که هر لحظه ممکن است همه جا را ویران کند، مأموریت الیوت تحت تاثیر احساسات جدید وی قرار گرفته و ماریان برای برطرف کردن حس ناامنی شدیدی که او را در برگرفته، حاضر است دست به انجام هر کاری بزند.
یکی از تفاوتهای اصلی Gangs of London با آثار گانگستری کلاسیک، میزان خشونت بالا و واقع گرایانه آن است. در صحنههای آغازین این سریال شاهد کشته شدن فجیعانهی یک جوان هستیم؛ او بعد از آتش زده شدن از بالای یک ساختمان به پایین پرتاب میشود. این شخصیت در ادامهی داستان جایگاه خاصی ندارد و تنها نقش او در سریال مواجه کردن بینندگان با میزان خشونت و بی رحمی سریال است؛ خونریزی و خشونت به صحنهای عادی بدل میشود و مشخص نیست که قربانی بعدی این بازی بی رحم قدرت کیست. اوانز در طراحی مبارزات جذاب و خشونت تماشایی این سریال از آثار آسیای شرقی و سابقهی خود بر کار روی آنها الهام گرفته است؛ هر صحنهی مبارزه درست مثل یک سکانس نمایشهای انگشت به دهان کنندهی آکروباتیک طراحی شده و بیننده را بهت زده روی صندلی خشک میکند.
با وجود آنکه خشونت زیادی را میتوان در این اثر مشاهده کرد، اما نمیتوان آن را بی مغز و بی هدف دانست؛ در Gangs of London خشونت محض خشونت وجود ندارد. ترس، عجز، نفرت و عطش انتقام را میتوان در چشمان قربانیان مشاهده کرد، اما این احساسات صرفا مختص ایشان نیست و خود یغماگران نیز با تمام شقاوت یا خشم خود، توانایی پنهان کردن کامل جلوهی انسانی خود را ندارند. یکی از کلیشههای رایج آثار این سبکی آن است که ما با چرخهای از رو دست زنیها و پیش دستی کردنها مواجه میشویم و در میان این شطرنج قدرت تقریبا تمام جنبهی انسانی ماجرا گم میشود. در این سریال اما احساسات در خونینترین و تاریکترین صحنهها زنده و پررنگ است؛ نمونهی بارز این نکته، سفر درونی پر پیچ و خم درن پیش از قتل فین یا آشفته بازار روحی رئیس گنگ آلبانیاییها در مواجه با موسی است.
Gangs of London بدش نمیآید که گهگاهی سری به ژانر وحشت بزند و ترس را چاشنی احساسات گستردهای کند که در حال عرضه شدن به بینندگان است. در میانهی این صحنهها ردی جذاب از کمدی تاریک نامحسوس نیز به چشم میخورد. درکنار ایوانز در جایگاه کارگردان، کورین هاردی که با فیلمهای ترسناک The Hallow و The Nun شهرت دارد و خاویر جنز (Xavier Gens) کارگردان (Frontier(s و The Divide قرار دارد؛ درکنار هم قرار گرفتن همین نامها نوید آن را میدهد که رگههای ژانر وحشت، حتی در صورتی که Gangs of London هرگز کاملا به حیطهی آن وارد نشود، در جای جای اثر نمایان خواهد بود.
با وجود اینکه ما با داستانی منسجم مواجهیم و کلیت قسمتها پیوسته و در یک جهت حرکت میکنند، اما هر قسمت، حتی برای چند صحنهی محدود هم که شده، از نوع روایت مخصوص خود برخوردار است و در عین پیوستگی، قطعهای مجزا از سایر قسمتها بهشمار میرود؛ این قسمتها ممکن است حول محور ساب پلاتی به مرکزیت شخصیتی فرعی باشند یا فلش بکها و فلش فرواردهای زمینه ساز کار خود را آغاز کنند. شاخ و برگ یافتن داستان با پیشروی و حضور شخصیتها و فرهنگهای متفاوت در این سریال باعث میشود که انتظار مسیری پر پیچ و تاب و غیر خطی را از آن داشته باشیم، بااینحال Gangs of London آنچنان عملکرد خوبی در پردازش زیر-داستانهای خود دارد، که بعضی قسمتها، برای مثال قسمت پنجم، با وجود نقش کم و بیش کلیدی خود در داستان، ارزش تماشا و تحلیل جداگانه بهعنوان یک شبه فیلم را دارند و همین مسئله طراوت خاص و جذابی به این سریال میبخشد.
Gangs of London با فصل اول خود ثابت کرد که پتانسیل تبدیل شدن به یکی از بهترین سریالهای ژانر جنایت را دارد. اگر مشکلی با خشونت بالای این سریال نداشته باشید، Gangs of London با پلات پیچیده، شخصیت پردازی چشمگیر، سینماتوگرافی زیبا، صداگذاری فوقالعاده و تیم بازیگران فوقالعادهاش به شما پاداش خواهد داد. این مسئله را هم نباید فراموش کرد که سکانسهای اکشن این سریال پای خود را از استانداردهای تلویزیون فراتر گذاشته است و با آثار سینمایی هم سبک قابل قیاس است. Sky آمده تا با این سری پر خرج به رقابت با سریالهای بزرگ بپردازد و با وجود آنچه در این فصل تماشا کردیم، بعید نیست که روزی نام Gangs of London را در صدر ببینیم.