سریال Emily in Paris اگرچه مشکلات زیادی دارد، اما با لیلی کالینز نشان میدهد که حتی میشود با کلیشهها هم اثری سرگرم کننده خلق و ارائه کرد. در ادامه با میدونی و نقد فصل اول این سریال همراه شوید.
بیشتر آثار کمدی عاشقانه که طی این سالها تولید و منتشر شدهاند، بیشتر آثاری تکراری و کلیشهای بودند و نهتنها ایده جدیدی در آنها کمتر دیده میشود، بلکه صرفا یک کپی درجه چندم از آثار تحسین شده و قدیمی هستند که صرفا رنگ و ظاهر جدیدی دارند. حالا مدتی میشود که سریال Emily in Paris از شبکه نتفلیکس منتشر شده است. سریالی کمدی عاشقانه که لیلی کالینز را در نقش امیلی دارد و دارن استار هم وظیفه ساخت آن را بر عهده داشته است. سریال امیلی در پاریس، داستان زنی آمریکایی در دهه بیست زندگیاش را دنبال میکند که با یک فرصت شغلی غیر منتظره از شیکاگو به پاریس نقل مکان میکند که درواقع شغل رویایی او نیز است و حال در یک شرکت بازاریابی لوکس فرانسوی مشغول به فعالیت شده و امیلی وظیفه دارد تا استراتژی رسانههای اجتماعی آنها را از ابتدا ایجاد کند. زندگی جدید امیلی در پاریس با ماجراجوییها و چالشهای شگفتآوری همراه میشود که این چالشها شامل شکل گرفتن دوستیهای جدید، محیط کاری و روابط جدید خواهد شد. حال در ادامه با میدونی و نقد فصل اول سریال Emily in Paris همراه باشید.
اگر قرار باشد سریال Emily in Paris را در یک جمله خلاصه کنیم میتوانیم بگوییم که سریال تمامی کلیشههایی ممکن را جمع کرده و به بیننده ارائه میکند، اما ظاهرا این کلیشهها خیلی آگاهانه در سریال استفاده شدهاند. این موضوع به چه معنا است؟ دقیقا این چیزی است که احتمالا در همان ابتدای سریال متوجه خواهید شد که سریال تلاشی نمیکند که اصلا کار جدیدی را انجام دهد و برعکس، سریال تلاش میکند تا با همان کلیشهها اثری مفرح و سرگرم کننده را ارائه کند و صرفا اثری عذاب آور نباشد. سریال پر از لباسهای رنگارنگ و جذاب و همچنین موسیقیهای شنیدنی است و فضای شاد و رنگارنگ و همچنین عاشقانه سریال میتواند نظر هر بینندهای را جلب کند و انگار خود دارن استار هم میداند که سریال برای جلب توجه به چه چیزهایی نیاز دارد و باید در سریال استفاده شود. البته سریال شامل بخشهایی هم هست که عملا بودن آنها بیشتر از اینکه به سریال کمک کند، به آن ضربه زده و حتی بعضی مواقع شاهد زیادهروی در آنها نیز هستیم، اما درصد این موارد مثل زندگی شخصی میندی چن (بهترین دوست غیر فرانسوی امیلی در شهر پاریس) که از نکات منفی و نه چندان جذاب سریال است، بهحدی نیست که بیننده درنهایت از سریال زده شود و آن را کنار بگذارد.
سریال Emily in Paris قرار هم نیست چهره واقعی پاریس را نشان دهد، اما تلاش کرده بخشی از فرهنگ این شهر که اکثرا هم مثبت است، را نشان دهد و حتی برخی از عادتهای خوب و بد فرانسویها بهخصوص مردم پاریس را هم نشان دهد. اگرچه شاید شنیده باشید که برخی از مردم فرانسه بابت برخی از مسائل مثل بزرگنمایی در نمایش برخی از موارد ناراحت شدهاند، اما هدف سریال از بزرگنمایی این فرهنگ و عادتهای درست و غلط مثل سیگار کشیدن اکثر مردم پاریس در تلاش است تا موقعیت طنز و کمدی ایجاد کند که البته با ادامه روند سریال، برخی از این موارد بسیار هم کمرنگتر میشود. اما چرا نمایش یک چهره بینقص از شهر پاریس یک نکته منفی نیست، دلیلش کامل مشخص است که سریال قرار نیست یک نقد یا اثر جدی و درام باشد و هدفش صرفا سرگرم کردن بیننده است و اگر شما بخواهید خیلی روی مشکلات شهر پاریس تمرکز کنید، آیا میتوانید همان محصول سرگرم کننده را ارائه دهید؟مشخصا جواب منفی است و سریال هم قرار نیست خودش را خیلی جدی بگیرد و ما هم نباید آن را خیلی جدی بگیریم و این دقیقا چیزی است که در مورد بیشتر کمدیهایی که اتفاقات آن در آمریکا جریان دارد هم میتوانیم مشاهده کنیم و اتفاق جدیدی نیست.
گفتیم سریال از کلیشهها برای خلق یک سرگرمی استفاده کرده و این موارد به نمایش زیباییها شهر پاریس و فرهنگ خوب و بد مردم آن نیز ختم میشود و دقیقا همین موضوع باعث میشود تا نقش امیلی در سریال بیشتر از قبل اهمیت داشته باشد. درواقع این امیلی است که باید تمامی این موارد را مثل یک عروسک خیمه شببازی در سریال نمایش دهد و اگر شخصیت او در سریال شکست بخورد یا بازیگر خوبی برای آن انتخاب نشده باشد، سریال بهراحتی به پایین پرتگاه سقوط میکند و تمامی اهداف در نظر گرفته شده با شکست مواجه خواهد شد. خبر خوب این است که لیلی کالینز ستاره بی چون و چرای سریال است و او با بازی درخشانی که در طول سریال ارائه میدهد، باعث میشود هم سریال و هم شخصیت امیلی نجات پیدا کنند. لیلی کالینز وظیفه سختی دارد و آن هم نمایش ویژگیهای مختلف شخصیت امیلی است و از طرفی باید به خوبی نقش یک آمریکایی که حالا از شهر زادگاهش خارج شده و نهتنها به یک شهر غریبه بلکه به یک کشور خارجی نقل مکان کرده است، را نمایش دهد.
همین تفاوتها باعث میشود نقش امیلی به مراتب سختتر از مابقی شخصیتهای سریال باشد و کالینز به خوبی توانسته تعادل خوبی بین این موضوع که امیلی یک تازهوارد و شخصی که هیچ چیزی از پاریس نمیداند و حتی بلد نیست فرانسوی حرف بزند تا شخصیتی که شور و شوق و هیجان زیادی برای کار کردن در پاریس و استفاده این فرصت فوقالعاده را دارد، ایجاد کند. درواقع کالینز به خوبی تلاش کرده تا بداند شخصیت امیلی چه نیازهایی دارد و نباید یک شخصیت تک بعدی که صرفا به پاریس آمده تا مثلا کار یا تفریح کند، را ارائه دهد و این شخصیت نیاز دارد که ابعاد مختلفی از ویژگی شخصیتی در طول سریال داشته باشد و نشان دهد که نهتنها قرار است به یک شرکت تبلیغاتی کمک کند، بلکه خود آنها هم قرار است به وی کمک کنند تا کمی تجربه پیدا کند و حتی بزرگ شود و دید جدید بهتری در مورد زندگی بهدست بیاورد. امیلی درحالیکه میتواند روی اطرافیانش تاثیر مثبت و منفی بگذارد و درواقع اطرفیانش به خوبی این موضوع را درک میکنند، همانقدر هم شخصیت بیتجربهای است و همین موضوع نهتنها باعث شده تا موقیعتهای کمدی خوبی خلق شود، بلکه باعث شده تا امیلی شخصیت واقعیتری داشته باشد.
درواقع نکته مثبت سریال در اینجا است که صرفا امیلی قرار نیست به پاریس بیاید و ببینیم که آنها یک گروه عقب افتاده هستند که کارشان را بلد نیستند و در مقابل این امیلی است که قرار است شرکت را نجات دهد. در مقابل اگر شرکت برای بهتر شدن و گسترش فعالیت خود نیاز به امیلی و نگاه و ایدههای نو و جدید دارد، در مقابل امیلی هم نیاز دارد تا هم در زمینه کاری و هم در زندگی شخصی تجربه پیدا کند و شاید در بخش زندگی شخصی خیلی سازندگان سریال نتوانستهاند یک تعادل کلی را ایجاد کنند، اما در بخش کاری و روابط امیلی با رئیسش به خوبی این موضوع رعایت شده و شاید هم کمی کلیشه در این رابطه وجود داشته باشد. امیلی شاید در ابتدا هیجان زیادی برای تماشای شهر پاریس و امتحان کردن چیزهای متفاوت داشته باشد، اما کم کم از یک شخصیت توریستی به شخصیتی تبدیل میشود که دیگر پاریس را واقعا خانه خودش میداند و همین موضوع باعث میشود تا روابطش بهتر شود؛ چرا که اگر او در ابتدا خیلی اخلاق و رفتار افراد شهر را نداند، اما کم کم او میفهمد که چگونه باید احترام چه همسایگانش و چه همکارانش را بهدست بیاورد و اون دیدگاه آمریکایی شخصیت وی در طول اولین سال فعالیتش در پاریس کم کم تغییر میکند.
در مجموع شاید امیلی میتوانست به شخصیتی واقع گرایانهتری هم تبدیل شود و اگرچه لباسهای رنگارنگ و متفاوت امیلی در راستای همان تم فانتزی و شاد سریال است تا اینکه به فضای واقعیت نزدیک باشد، اما در هر حال تعریف سریال از شخصیت امیلی هم شخصیتی پولدار و مرفح نیست و شاید سازندگان آن میتوانستند دقت بیشتری روی نکات دیگر امیلی هم داشته باشند تا اینکه شخصیت امیلی را مثل فضای سریال دور از واقعیت به تصویر بکشند که بزرگترین دغدغهاش اثبات خودش به رئیسش و رسیدن عشقی غیر ممکن باشد. شاید بخش زیادی از اتفاقات سریال روی امیلی تمرکز داشته باشد و مشخصا هم اتفاق عجیبی نیست، اما این موضوع قرار نیست به معنای این باشد که شخصیتهای فرانسوی سریال صرفا عنصری اضافه و کسانی که قرار است به جلو بردن داستان کمک کنند، باشند. البته که پتانسیل بیشتری برای پرداختن به این شخصیتها وجود دارد، اما خود سازندگان سریال هم به مرور به این موضوع پی بردند که روابط امیلی با شخصیتهای فرانسوی سریال به مراتب بهتر و جذابتر از روابطش با میندی است که درواقع نتوانسته به شخصیتی در سریال تبدیل شود که قرار است به امیلی کمک کند و بیشتر این احساس به ما دست داده میشود که حتی حذف این شخصیت قرار نیست تاثیر چندانی روی اتفاقات سریال بگذارد.
در مقابل روابط امیلی چه با گبریل و کمیل و چه با افراد در محل کارش مثل سیلوی به نقاط قوتی در سریال تبدیل شده و باعث میشود که با تمرکز بیشتر روی این شخصیتها، سریال به اثری به مراتب بهتر از ابتدای آن تبدیل شود. در مجموع سریال Emily in Paris میتوانست با کمی دور شدن از کلیشههای کمدی عاشقانه آمریکایی و روایتی مستقل و جذابتر به اثری ماندگارتری تبدیل شود، اما درنهایت و با وجود مشکلات ریز و درشتی که دارد و اشتباهاتی که در طول سریال شاهد آن هستیم، به اثری سرگرم کننده تبدیل میشود که میتواند برای مدت کوتاهی بیننده را سرگرم کند. بااینحال، شاید خبر بد این باشد که پس از مدت کوتاهی سریال امیلی در پاریس میتواند اثری فراموش شدنی باشد و راستش سریالی هم نیست که باعث شود تا ما دوباره آن را تماشا کنیم؛ مگر اینکه دلمان برای فضای شاد و رنگارنگ سریال تنگ شده باشد و دلمان بخواهد برای مدتی هم که شده کمی از فضای واقعیت دور شویم و کمی زمان خود را در دنیای رنگارنگ، شاد و عاشقانه سریال Emily in Paris دوباره سپری کنیم.