سریال Dota: Dragon's Blood شامل لحظات احساسی جذاب، سکانسهای اکشن خوب و اسطورهشناسی غنی است. اما به یک دلیل از نظر کیفی اصلا به سریال Castlevania نتفلیکس نمیرسد.
تفاوت بسیار زیادی بین خلق یک جهان فانتزی با اسطورهشناسی غنی و معرفی درست این اساطیر و افسانهها به مخاطب وجود دارد. اتفاقا تعداد بسیار زیادی از فیلمها، سریالها و رمانهای راوی داستانهای خیالی هستند که اگر با دقت کامل وقت بگذارید، متوجه جزئیات مثالزدنی حاضر در افسانهسازی و اسطورهپردازی آنها میشوید. ولی اکثر مخاطبها هرگز نمیتوانند با برخی از این آثار ارتباط برقرار کنند. چرا؟ چون داستانگو در معرفی درست عناصر سازندهی دنیای خود به آنها شکست خورده است.
سریال Dota: Dragon's Blood که از نظر تصویری با ترکیب انیمهی شرقی و انیمیشنهای غربی ساخته شده، نقاط قوت انکارناپذیری دارد. اما تقریبا از ابتدا تا انتها مدام بیشتر از هر نکتهی دیگر، ضعف اثر در معرفی درست خود به مخاطب به چشم میآید. میان تعداد بیشماری از کلمات خاص و اصطلاحها که به سمت مخاطب پرتاب میشوند، رازها و پیشینههای توضیح دادهنشدهی شخصیتها، موجودات ناشناس، سلسله مراتب قدرت، عقاید مختلف مردم، نژادهای گوناگون و خواستهها و اهداف عجیب کاراکترهای مختلف، تماشاگر فصل اول سریال Dota: Dragon's Blood به احتمال زیاد چند بار فقط گیج میشود. گویا یک نفر به او میگوید که جهان بازی Dota 2 بهشدت غنی، ارزشمند و لایق بررسی است. اما او قرار نیست با دیدن این سریال اطلاعات خاصی راجع به آن کسب کند و صرفا باید بپذیرد که اسطورهشناسی معرکهای در پس این تصاویر جریان دارد.
البته که تکتک بینندگان با یکدیگر فرق دارند. برخی از افراد ممکن است باتوجهبه شناخت قابلتوجه خود از داستانهای مشابه، با سرعتی نسبتا بیشتر با فصل اول سریال Dota: Dragon's Blood همراه شوند و اصل جزئیات را از دست ندهند. بعضی از بینندگان هم شاید با چندین و چند بار تماشای هشت قسمت پخششده از سریال دوتا: خون اژدها بتوانند به درک کامل از آن برسند یا حتی برای این کار سراغ تماشای ویدیوها و مطالعهی مقالات توضیحی بروند. اصلا بعضی از تماشاگرها هیچ مشکلی با نرسیدن به شناخت حداقلی از جهان اثر تلویزیونی در یک دور تماشای آن ندارند و همیشه پابهپای دنبال کردن این آثار، مشغول سرگرم شدن با موشکافیهای آنها در اینترنت هستند.
ولی جنس رفتار مخاطب خاص با یک اثر قرار نیست ایرادهای اساسی آن را بپوشاند. مثلا ممکن است یکی از گیمرهای بازی DOTA 2 با شناخت ۱۰۰ درصدی از تکتک جزئیات حاضر در جهان آن به سراغ سریال Dota: Dragon's Blood برود. بدون شک او همچون بینندهای که ابدا دوتا را نمیشناسد، گیج نخواهد شد. اما این باعث نمیشود که فراموش کنیم سریال Dota: Dragon's Blood نتفلیکس از پس ایستادن درست روی پای خود برنیامد و نتوانست طی هشت قسمت، بسیاری از اجزای تشکیلدهندهی جهان خیالی خود را به شکل درست و تماموکمال به مخاطب معرفی کند.
آیا سریال Dota: Dragon's Blood خالی از داستانکهای قابل لمس است؟ نه. آیا تماشاگر چند مرتبه موفق به درک برخی از قوانین این جهان میشود؟ قطعا. ولی در تماشای یکبارهی هشت قسمت نخستین فصل سریال دوتا: خون اژدها، درصد بسیار بسیار زیادی از تماشاگرهای ناآشنا با بازی Dota 2 همواره بیشتر از آن که قصه را بفهمند و فقط مشغول لذت بردن باشند، باید پذیرند که نمیدانند، نمیدانند و نمیدانند.
شاید برخی از بینندگان به بهانهی ساخته شدن سریال Dota: Dragon's Blood برای مخاطب خاص روی بخشی از این ایرادها سرپوش بگذارند. نمیتوان انکار کرد که از جنس تصویرسازی اثر مورد بحث تا بودجهی تولیدی و حد و اندازهی تبلیغات شبکه آنلاین نتفلیکس برای آن همگی فریاد میزنند که دوتا: خون اژدها برای تعداد مشخصی از بینندگان ساخته شده است. اما فارغ از اینکه چنین توجیهی آنچنان منطقی به نظر نمیآید، سریال Dota: Dragon's Blood به شکلی واضح بارها از تماشاگر خود خجالت میکشد و دقیقا مثل آثاری رفتار میکند که برای تماشا توسط حداکثر بینندگان ساخته میشوند.
پس درحالیکه مدیوم این محصول به آن اجازهی حرکت آزادانه در درجهی سنی بزرگسال و انجام آسان انواعواقسام کارها را میدهد، سازندگان به طرز واضحی بارها از هویت دوتا: خون اژدها خجالت میکشند. بخشهای مشخصی از اسطورهشناسی جهان این قصه هستند که آنها به سریعترین شکل ممکن و با کمترین توضیحات از آنها رد میشوند. چرا؟ چون آن سکانسها کمی پا را از حد عادت و راحتی مخاطب عام فراتر میگذارند و نمایش مفصل چنین مواردی میتواند برای بعضی از محصولات تلویزیونی گران تمام شود. تازه همین تصمیم روی شعلهی گیجکنندگی سریال نیز هیزم بیشتری میاندازد.
توجه به این نکات سبب میشود که تماشاگر احتمالی سریال Dota: Dragon's Blood با تنظیم انتظارات به سراغ آن برود. همیشه از دور ممکن است تمام آثار ظاهرا طبقهبندیشده در یک گروه هنری خاص، برخوردار از یک سطح کیفی به نظر بیایند. ولی برای نمونه فصل اول سریال Dota: Dragon's Blood دقیقا به خاطر همین دلیل شرح دادهشده در پاراگرافهای پیشین، هرگز به قدرت، تاثیرگذاری و حتی سرگرمکنندگی سریال Castlevania نتفلیکس نمیرسد. هرچند از چند نقطهی قوت شبیه به کسلوانیا هم برخوردار است.
اصلا دلیل ضرورت اشاره به نیاز سریال Dota: Dragon's Blood به شناساندن بهتر خود به مخاطب آن است که میفهمیم چه پتانسیل خوبی دارد. یک جهان غنی و پرجزئیات که با داستانگویی فکرشدهتر و جسورانهتر میتواند به انواعواقسام تماشاگرها به درستی معرفی شود تا آنها به موشکافی بخش به بخش آن بپردازند.
اگر اسطورهشناسی بازی Dota 2 و سریال دوتا: خون اژدها انقدر قدرتمند به نظر نمیآمد، اهمیتی هم نداشت که سازنده فقط از پس ارائهی آن به دستهی بسیار محدود و مشخصی از بینندگان برآمد. ولی حالا که آمار بینندگان فصل نخست سریال Dota: Dragon's Blood رضایتبخش و دوتا: خون اژدها با فصل دوم بازمیگردد، هرگز نباید فراموش کنیم که چهقدر جا برای پیشرفت وجود دارد.
با همهی اینها اگر چگونگی برقراری ارتباط سریال Dota: Dragon's Blood با تماشاگر را کنار بگذاریم، جدیدترین اثر اشلی ادوارد میلر از نکات مثبت معرکهای بهره میبرد. استفادهی حداکثری تیم سازنده از جنس تصویرسازیهای اثر برای خلق هیجان به روشهای مختلف را به هیچ عنوان نمیتوان از یاد برد. دوتا: خون اژدها چه زمانیکه شخصیت را بهتنهایی داخل فضای بسته به تصویر میکشد و ما را نگران او میکند و چه زمانیکه سراغ نمایش نبردهای بزرگ میرود، انقدر پرجزئیات ظاهر میشود که اصلا نخواهیم آن را در یک فرم انیمیشنی دیگر تصور کنیم.
در نتیجه وقتی دوتا: خون اژدها موفق بهدست یافتن به هویت تصویری قابلتوجه خود میشود، سکانسهای متعددی را تحویل من و شما میدهد که از یاد بردن آنها کار آسانی نیست؛ همچون سکانس جنونآمیز مرتبط با حضور آن شاهدخت داخل آن غار بهخصوص.
قدرت کارگردانی اثر وقتی بیشتر درک میشود که میبینیم در بهترین لحظات سریال دوتا: خون اژدها شبکه نتفلیکس اصلا نیازی به درک ۱۰۰ درصدی همهی اتفاقات وجود ندارد. هنگامی که تماشاگر میخکوب داستانگویی تصویری شده است یا جابهجایی پرسرعت فیمرین موقع اجرای یک نقشهی حسابشده را میبیند، حتی گیجکنندگی قصه هم میتواند تا حدی جالب به نظر بیاید. در نتیجه این محصول مشترک آمریکا و کرهجنوبی موفق به ارائهی تصاویری دلچسب برای افراد علاقهمند به بازی DOTA ولو شده است و هرگز از لحاظ بصری، افراد عاشق این جنس از فانتزیها را ناامید نخواهد کرد.
طراحی صحنه، طراحی لباس و طراحی مو و گریم مواردی نیستند که معمولا مخاطب هنگام تماشای انیمهها و انیمیشنها به شکل جدی به آنها توجه کند. ولی واقعیت آن است که هنر به کار رفته برای آنها موقع خلق چنین آثاری بعضا میتواند از انجام همین کارها برای فیلم لایواکشن نیز سختتر باشد.
زیرا تیم سازنده نهتنها باید به تمام اصول طراحی و معنی قرارگرفته در پس هر نقشونگار فکر کند، بلکه موظف به در نظر داشتن کامل جنس تصویرسازی خاص محصول است. در نتیجه هم طراحیها باید به خودی خود درخشان باشند و هم آنها باید در هماهنگی کامل با هویت بصری محصول انیمیشنی نهایی قرار بگیرند.
دوتا: خون اژدها از این نظر بیاشکال است. سریال بارها و بارها مخاطب را گرفتار جزئیات فکرشدهی به کار رفته در انتخاب تکتک رنگها میکند و موفق به نمایش عالی محیطها، شخصیتها، اشیا و در کل جهان خود میشود. بخش قابل توجهی از ارائه شدن تجربهای لذتبخش به مخاطب در داستان خیالی از این ریشه میگیرد که او بتواند چشمهای خود را ببندد و مشغول گام برداشتن در نقاط مختلف جهان پیشرو شود. رمانهای فانتزی درجهیک این کار را با فضاسازیهای متنی پرجزئیات انجام میدهند و آثار سینمایی و تلویزیونی برای رسیدن به موفقیت از این نظر باید به طراحی مو و گریم، طراحی صحنه و طراحی لباس توجه فراوانی داشته باشند.
شرکت Kaiju Boulevard و استودیو Mir از پس این وظیفهی سنگین برآمدهاند و یک نسخهی معرکه از جهان بازی Dota 2 را در ذهن من و شما ثبت میکنند. در نتیجه شاید اکنون نامهای بعضی از شخصیتها و مکانهای مهم سریال Dota: Dragon's Blood را به شکل دقیق به یاد نیاورم، ولی میتوانم چشمهای خود را ببندم و به کمک همهی آنها را ببینم.
تیم صداگذاری تشکیلشده از افرادی همچون یوری لاونتال (بازیگر نقش اسپایدرمن در بازی مرد عنکبوتی استودیو اینسامنیاک گیمز)، آلیکس ویلتون ریگان، کاری والگرن، لارا پالور، فریا تینگلی و صد البته تروی بیکر نیز وظیفهی خود در قبال این تصویرسازیها را به خوبی انجام دادهاند. هرچند طی چند سکانس مشخص، تدوین صوتی غیر ایدهآل سریال Dota: Dragon's Blood باعث میشود که میزان هماهنگی تصویرسازیها با صداگذاری بیشتر از صداگذاری اصلی، شبیه یک دوبلهی غیررسمی باکیفیت به نظر بیاید. اما خود صداگذاریها و تصویرسازیها همواره مستقل از یکدیگر میتوانند سرتاسر لایق توجه ظاهر شوند.
ورای تمامی موارد نامبرده دلیل اصلی شانس داشتن مخاطب برای همراه شدن لذتبخش با فصل نخست سریال Dota: Dragon's Blood مربوطبه توانایی انکارناپذیر تیم نویسندگی در علاقهمند کردن ما به شخصیتهای خاکستری و روابط آنها با یکدیگر است. فرقی نمیکند که به صحبت راجع به یک الههی ماه بپردازیم یا از شاهدخت هیچکجا بگوییم. سریال Dota: Dragon's Blood حتی وقتی در معرفی صحیح و کافی تعدادی از کاراکترها هم مشکل دارد، از پس جذاب ساختن آنها برای تماشاگر برمیآید. حتی مارسی که یک کلمه هم به زبان نمیآورد، طی چند سکانس چند ثانیهای به اندازهی کافی هویت خود را مییابد.
شکلگیری شخصیتهای متفاوت چگونه به حداکثر تاثیرگذاری خود رو مخاطب میرسد؟ با شکلگیری روابط پیچیده بین آنها. سریال Dota: Dragon's Blood پرشده از ارتباطهایی است که نمیتوان با یک کلمه آنها را توصیف کرد. تقریبا روی هر دو کاراکتر مهمی که دست بگذارید، نمیتوانید رابطهی بین آنها را بهسادگی با دوستی، ارتباط خانوادگی، دشمنی، عشق یا تنفر توصیف کنید و همیشه دستکم به دو مورد از اینها احتیاج دارید.
تازه آنها در طول قصه و به شکلی نامحسوس مشغول طی کردن سفرهای شخصی خود هستند. عقاید این شخصیتها به روشهای مختلف به چالش کشیده میشود و میتوان شکلگیری قوس شخصیتی به اندازه برای هرکدام از آنها را به خوبی مشاهده کرد؛ از بندهای که در اطاعت زیادهروی میکند و به وحشت میافتد تا عاشقی که مطمئن میشود دیگر هیچ عشقی در وجود او باقی نمانده است.
تماشای سریال Dota: Dragon's Blood را نمیتوان به همه پیشنهاد کرد و لذت بردن از آن کاملا در گرو تمرکز فراوان روی نقاط مثبت و بیتوجهی جدی به ضعف اثر در معرفی بخش قابل توجهی از ذات داستان خود است. اما اگر بتوانید با به وجود آمدن یک علامت سؤال بزرگ در ذهن خود طی اکثر دقایق کنار بیایید، محو تصاویر بشوید و خود شخصیتها را دوست داشته باشید، قطعا شانس این را دارید که در عین گیج شدن لذت هم ببرید. این وسط اگر عاشق بازی DOTA 2 و یکی از گیمرها پروپاقرص آن هستید، میتواند اکثر توضیحات موجود در این بررسی را کنار بگذارید و حتما یک شانس به ساختهی مورد بحث بدهید.