۱۰ قسمت تشکیلدهندهی فصل ۱ سریال Cursed شبکه نتفلیکس به تلخی نشان میدهند که وقتی «فانتزی» فقط با دلایل تجاری و بدون هیچگونه خلاقیتِ قابل احترام وارد یک داستان شود، صرفا عیوب پرشمار آن را نمایانتر میکند.
همیشه آثاری که چه بهصورت موقت و چه در طولانیمدت تحسینهای زیادی را دریافت میکنند، میتوانند به طرز عجیبی برای یک مدیوم مخرب باشند. زیرا انقدر در جلب نظر عاموخاص میدرخشند که همه میخواهند محصولی مانند آنها را به بازار بیاورند. البته که این آثار برتر میتوانند الهامبخش هنرمندانی خلاق و جدید باشند و در طولانیمدت، به شکل غیرمستقیم محصولات معرکهی دیگری را خلق کنند. اما متاسفانه ما در روزگاری زندگی میکنیم که بسیاری از افراد نه سراغ الهام گرفتن، که سراغ کپیبرداری از روی محصولات شدیدا موفق میروند.
در گذشته باتوجهبه سختگیریهای مالی حاضر در سینما و تلویزیون، انجام چنین کارهایی کمی دشوارتر بود. زیرا اگر تقلیدها جواب نمیدادند، مثلا سریال جدید طی چند اپیزود کنسل میشد. در سینما نیز اگر فیلمی به تقلید بیش از اندازه از محصولات مشابه میپرداخت، انقدر مورد تمسخر قرار میگرفت که استودیو به سرعت تیم سازندهی آن را کنار میگذاشت. در نتیجه فیلمسازها هم با دقت بیشتری سراغ گرفتن بودجههای بزرگ برای پروژههای توخالی و پرشده از تقلید میرفتند. چون نمیخواستند شکست مالی عظیمی بخورند، توسط منتقدها لگد شوند و درنهایت چند سال بعد هیچ شانسی برای کسب بودجه ی مورد نیاز اثر بعدی خود نداشته باشند. همهی اینها هم برآمده از یکی از نقاط قوت مدل کاری شبکههای کابلی و استودیوهای فیلمسازی بود؛ استودیوها میزان سودآوری یک فیلم در گیشه را میسنجیدند و شبکهها با نگاهی ساده به آمار هر سریال، از تاثیرگذاری مثبت یا منفی آن روی تمایل مخاطبان به پرداخت هزینهی ماهیانه پی میبردند.
پس همهی ایرادهای نظام استودیویی، حداقل انقدر معیارهای واضحی برای سنجش موفقیت یا شکست مالی آثار مختلف وجود داشت که خود به خود تقلیدکارها در اکثر مواقع حذف شوند.
اکنون با ظهور شبکههای آنلاین/استریممحور که تجارت آنها بدون ارتباط با میزان توجه مخاطب به یک اثر و صرفا براساس یک اشتراک کلی پیش میرود، شوربختانه حجم محتوا هماندازه با کیفیت آن میتواند ساخت یک سریال یا فیلم را توجیه کند. البته این به خودی خود بد نیست و شاید به چندین و چند فرد ارزشمند هم فرصتی برای بروز خلاقیت ببخشد؛ هنرمندانی که به هر دلیل چنین فرصتی را در سیستمهای سابق پیدا نمیکردند.
تاثیر منفی سیستم کاری جدید شبکههای آنلاین، وقتی مشخص میشود که یک سریال مثل Cursed را میبینیم؛ یک سریال که هرچه دارد، از تقلید از روی آثار بسیار بزرگتر از خود است. چنین سطحی از کپیبرداریهای آشکار اگر در مدلهای کاری سابق هالیوود انجام میشدند، اکنون سازندگان Cursed با مشکلات عظیمی مواجه بودند. ولی حالا برای نتفلیکس لزوما مشکلی به چشم نمیآید. چون Cursed در یک سبکوسیاق داستانی پرطرفدار، ۱۰ ساعت محتوای بیشتر، ۱ فصل بیشتر و ۱ سریال بیشتر را به آرشیو این شبکه افزوده است. نتفلیکس نیز همین اعداد را میخواهد.
پس اگر عاشقان داستانهای فانتزی ۲ قسمت از Cursed را ببینند، آن را تقریبا دوست نداشته باشند و صرفا در ذهن بگویند «نتفلیکس واقعا محتواهای زیادی دارد و میتواند هزینهی اشتراک ماهیانهی خود را توجیه کند!»، ساخت Cursed برای شبکه یک برد محسوب میشود. چون اینجا با مدلی از کسبوکار مواجه هستیم که افزایش حجم محتوا، به خودیِ خود ارزشمند است. یک نظام جدید که تقریبا همزمان شانس تولید محصولات افتضاح و فوقالعاده را افزایش میدهد.
سود اصلی متاسفانه گیر آثار متوسط و حتی ضعیف میآید؛ آثاری که نه توانایی کشاندن مخاطب به سینما را دارند و نه مخاطب خاص شبکههای کابلی و پرهزینه را راضی میکنند. اما اینجا چون صرفا بخشی از یک آرشیو بزرگتر هستند، میتوانند کلیکخور باشند و همین برای شبکهی آنلاین کافی به نظر میرسد. در نتیجه با اینکه هر از چند گاهی یک محصول فاخر هم به کمک این نظام تازهنفس خلق میشود، غالبا آثاری از دل آن بیرون میآیند که تکراریتر و کلیکخورتر به نظر میرسند. چون کسی که پول اشتراک نتفلیکس را میدهد، شاید تا آخر عمر به فیلم هنری جدید نوآ بامباک کوچکترین نگاهی هم نیاندازد.
ولی وقتی که حوصلهی انجام هیچ کاری را نداشت، احتمالا ۴۰ دقیقه از یک سریال فانتزی جدید و مرتبط با «داستانی شنیدهنشده راجع به شمشیر افسانهای و معروف آرتور» را میبیند. در نتیجه شبکه شاید گاهی به خاطر شناخته شدن و به اصطلاح اسم در کردن، به آثاری بسیار محترم چون فیلم Marriage Story بودجه بدهد. ولی درنهایت محصولی فراموششدنی و متوسط چون سریال Cursed را موفقتر میداند.
این آثار متوسط رو به پایین که شاید سریال Cursed صرفا تازهترین مثال بارز آنها به شمار برود، به شکلی دردناک برای مخاطب خاص، بودجهها را دور میریزند. چون مخاطب آشنا با ساز و کارهای سینما و تلویزیون امروز، احتمالا هم از آنها متنفر میشود و هم کاملا توجیهپذیری ساخت آنها باتوجهبه سبک کاری شبکههای آنلاین را میفهمد. اینکه ما در جهانِ سریالهای فانتزی صرفا شاهد یک اثر نسبتا ضعیف جدید باشیم، غمانگیز است. ولی اینکه از آن اثر نسبتا ضعیف و پرخرج بهعنوان یک موفقیت نسبی یاد شود، نه غمانگیز که خطرناک و ویرانگر به نظر میآید. پس دیگر مسئله فقط یک سریال به اسم Cursed نیست. مسئله الگویی است که احتمالا Cursedهای زیادی را به وجود میآورد.
تازه در دل این سیستم ممکن است یک مخاطب تازهنفس که در جهان عادی هرگز اثری در حد Cursed را پیدا نمیکرد و عشق به فانتزی را با «ارباب حلقه ها» میشناخت، به سراغ محصولی چون Cursed برود که صرفا در این نظام جدید میتواند با وجود کیفیت پایین خود به چشم بیاید. این یعنی باید بفهمیم وقتی با چنین سریالهایی سر و کار داریم، ممکن است مشغول نگاه کردن به تهدیدی برای یک زیرژانر، یک ژانر یا حتی یک دسته از مخاطبان جدید باشیم. همه میدانند که نقد باید روی بررسی خود اثر متمرکز باشد. ولی راستش را بخواهید باتوجهبه کیفیت پایین داستانگویی فانتزی Cursed، شاید به درستی استفاده از آن برای پرداختن به همهی صحبتهای بالا را ضروریتر از گفتوگو راجع به خود این اثرِ فراموششدنی بدانیم.
جالب اینجا است که اگر فانتزی تحمیلشده بر فصل اول Cursed را از این اثر حذف کنید، خود آن کاملا خالی از نقاط قوت هم نیست. سریال هم برخی لحظات کاراکترمحور جالب دارد، هم نبردهایی خوب برای بقا را به تصویر میکشد و هم تصویری ساده اما نسبتا جذاب از جنگهای گوناگون برای کسب قدرت را نشان میدهد. اما برای اینکه بتوان قصه را بهتر فروخت، چندین و چند جادو، موجود عجیب و قدرتهای خاص هم به آن افزوده شدهاند.
این اتفاق انقدر نخنما رخ داده است که آمدن عناصر فانتزی به داستان Cursed، مثل این میماند که یک کمیک سیاهوسفید نسبتا موفق توسط یک کودک خردسال رنگآمیزی شود تا بهعنوان یک کمیک رنگی، شانس بیشتری در بازار داشته باشد! اما فارغ از خود لحظاتی که در آنها سازندگان بدون هیچ توجیهی عناصر فانتزی متفاوت را به سمت مخاطب پرتاب میکنند، یک نکتهی مهم، تجاری و زورکی بودن ابعاد خیالی این داستان را پررنگ کرده است؛ مخاطب میتواند تمامی تاثیرگذاریهای کلیدی عناصر جادویی و مثلا پیچیده روی داستان را با یک طرح آشنا در داستانهای واقعگرایانهی قرون وسطایی جایگزین کند.
ما وقتی به اجبارشده و پوچ بودن این فانتزی پی میبریم که میبینیم با داستای بینیاز به آن مواجه شدهایم. داستانی که صرفا برای دیده شدن بیشتر، بهجای بُرَندگی شمشیر، روی جادویی بودن آن تاکید میکند. داستانی که بهجای طراحی اقوام گوناگون، افراد مختلف را در فرمی ضعیف گریم میکند و روی آنها اسامی خاصی چون «فِی» میگذارد. این سریال وقتی میتواند تغییر یک شخصیت را با وسوسههای مالی و جذابتر توجیه کند، یک حشره را در حلق او فرو میبرد و انتظار دارد که مخاطب با تمام تغییرات کاراکتر کنار بیاید.
در خلاصهترین بیان ممکن، فانتزی فقط به ۲ دلیل در سریال Cursed دیده میشود؛ دور زدن تعداد زیادی از قوانین داستانگویی با تاکید روی بهانههای توضیح دادهنشده و افزایش ارزش تجاری اثر. در دوران مدرن شوربختانه آثار زیادی به یکی از این دو دلیل سراغ تحمیل فانتزی ناپخته بر قصهگویی خود میروند. ولی کمتر محصولی را میتوان یافت که با چنین قدرتی هر ۲ این کارها را انجام دهد! Cursed از این نظر توهینی به همهی افرادی است که ادبیات فانتزی، فیلم فانتزی و سریال فانتزی را عاشقانه دوست دارند.
ولی سریال فقط در فیلمنامهی اپیزودهای مختلف پایینتر از آثار بزرگ و مشغول درآوردن ادای آنها نیست. بلکه حتی در ابعاد تولیدی آن هم شاید چنین ضغفی هستیم. Cursed در طراحی صحنه، طراحی لباس، گریم و طراحی مو، جلوههای ویژهی کامپیوتری و جلوههای ویژهی میدانی، ابدا نمیتواند افتضاح یا حتی متوسط خطاب شود. بلکه احتمالا باید اثر را از این جهات، یک محصول تلویزیونی نسبتا خوب به شمار آورد. اما وقتی سریال ادای آثار بزرگتر از خود را درمیآورد، ناخواسته در همهی این بخشها نیز با آثار بزرگتر از خود مقایسه میشود؛ مقایسهای که ضعفهای آن در همهی این بخشها را آشکار میکند و مخاطب را مثلا به ایراد گرفتن از کیفیت پایین تکتک افکتهای آتش گرفتن و سوختن وا میدارد.
در نتیجه حتی تماشاگری که تا انتها به تماشای فصل اول سریال ادامه بدهد، احتمالا آن را یک محصول با بودجهی پایین و الگوبرداریهای بسیار زیاد از محصولات لایق توجه خطاب خواهد کرد. در نتیجه انگار Cursed همیشه هویت خود بهعنوان یک محصول متقلب و بدون عمق را فریاد میزند و اعلام میکند که از دیده شدن صرف به خاطر قرار گرفتن در یک سبک محبوب، رضایت دارد.
طی تمامی لحظات سریال بهدنبال دقایقی بودم که جلوی نوشته شدن این جملات را بگیرند. ولی وقتی Cursed به ازای هر دقیقهی قابل قبول، ۳ دقیقهی ایراددار را ارائه میکند، نگفتن از ضعفهای آن ظلم به همهی آثاری است که برای رنج نبردن از این عیوب جنگیدهاند. اگر هنگامی که سریال Cursed یک شمشیر را جلوی من و شما میاندازد، بدون هیچ اعتراضی قدرت آن در فریب دادن همگان را بپذیریم، به تمام صفحات نوشتهشده توسط جان رونالد روئل تالکین برای شرح ماهیت قدرت حلقه توهین کردهایم. اگر با تمام دقایقی کنار بیاییم که اثری چون Cursed در دل آنها میخواهد ضعف داستانگویی بصری را با دیالوگنویسیهای خستهکنندهی طولانی پنهان کند، به پیتر جکسون گفتهایم که کوچکترین ارزشی برای فضاسازیها و تمامی قاببندیهای نمایشدهندهی قدرت فریب حلقه در سهگانهی The Lord of the Rings قائل نیستیم.
تضاد درونی سریال در یدک کشیدن برخی عناصر و خیانت به آنها صرفا در نحوهی استفادهی از فانتزی به چشم نمیآید. زیرا Cursed سریالی با دقایق اضافی و قابل حذف است و همزمان بسیاری از کارها را شتابزده انجام میدهد. این یعنی در حالی مخاطب میگوید سازندگان باید مثلا فلان قوس شخصیتی یک کاراکتر مهم را در زمانی طولانیتر به سرانجام میرساندند که از ۱۰ ساعت فصل اول، ۳ ساعت را به آسانی میتوان حذف کرد.
از سوی دیگر سریال در عین آن که گاهی بهشدت خشن و پرشده از خون است، طی چند سکانس کلیدی که باید روی خشونت تاکید کند و از آن بهعنوان ابزاری برای ایجاد تغییر در شخصیت بهره ببرد، مثل یک اثر مثبت ۱۳ سال ظاهر میشود و انقدر کات میزند که کمترین میزان خونریزی را نمایش دهد. مخاطب هم شوکه میشود و از خود میپرسد اصلا این سریال چه قوانین و استانداردهایی را دنبال میکند که همیشه متفاوت با قبل به نظر میرسد.
مشکل وقتی غیر قابل تحمل میشود که دیگر حتی مخاطبی که بهدنبال گرفتن هیچگونه ایراد منطقی از Cursed نباشد و عیوب پرشمار آن در معرفی ناگهانی اِلِمانهای جدید و بهرهبرداری شتابزده از همهی این عناصر را نبیند، نمیتواند با این همه تغییر ناگهانی کاراکترها کنار بیایند. Cursed بهمعنی واقعی کلمه مخاطب را به سان بردهای میبیند که باید از تمام تصمیمات سازندگان تبعیت کند. اگر ۲ شخصیت طی چند دقیقه یکدیگر را دوست داشتند و چند دقیقهی بعد از هم متنفر بودند، اعتراض نکنید. اگر این تنفر بدون هیچ توضیحی، صرفا ۱۰ دقیقهی بعد تبدیل به عشق شد، احتمالا همهچیز زیر سر عناصر فانتزی عمیق (!) داستان است که منِ مخاطب موفق به درک آن نشدهام. پس اگر میخواستید سریال را ببینید، از صبر بسیار زیاد خود دربرابر داستانگویی ضعیفی که حتی زمینهچینی خاصی هم برای یک تغییر بزرگ ندارد، اطمیمنان پیدا کنید.
(۲ پاراگراف بعدی مقاله بخشهایی از داستان فصل ۱ سریال Cursed را اسپویل میکنند)
میدانید ناراحتکنندهترین بخش ماجرا کجا است؟ همین که Cursed خالی از لحظات زیبا نیست. همین که در دل آن میتوان داستانکهای زیادی را یافت که باور کنید پتانسیل بیشتری برای ساخت یک سریال چندفصلی جذاب داشتند. من حاضر به تماشای یک مینیسریال با محوریت ماجراهای تلخ مورگانا برای داشتن عشقی بهخصوص در جامعهای کوچک و پرشده از محدودیت بودم. من حاضر به دیدن سریالی بودم که در آن پسرک دوستداشتنی قصه با لنسلات جهان را میگردد و فصل اولش به ماجرای تحول لنسلات میپردازد. حتی احتمالا قصهای با محوریت عشق و تنفر همزمان مرلین از بیوه هم معرکه از آب درمیآمد. ماجراهای پیم در کشتی مردمان مبارز دریانورد هم که میتوانستند داستانی عالی را بسازند!
ولی اینها برای یک محصول تجاری امروزی کافی نیستند. همهی اِلِمانهای فانتزی باید به قصه بیایند. همهی داستانکها باید با یکدیگر متصل شوند. همهچیز باید به نبردهای باشکوه برسد و اینگونه پتانسیلها سلاخی میشوند. اینگونه مخاطبان سلاخی میشوند. وقتی مشغول تماشای بهترین سکانس فصل اول سریال یعنی اسبسواری راهب گریان با اسکویرل بودم، مدام به این فکر میکردم که چرا همین خط داستانی نباید زودتر، بهتر و جذابتر به اینجا میرسید؟ اما پاسخ واضح بود. چون سازنده این کاراکتر را مثل مترسک خود دید؛ ۹ اپیزود او را بهعنوان قاتل بیصفت میخواست و تازه در اپیزود ۱۰ به وی اجازهی نفس کشیدن داد.
هیچکدام از این صحبتها نمیتوانند فصل ۲ و آیندهی از راه نرسیدهی Cursed را قضاوت کنند. آیا استفاده از تمام پتانسیلهای موجود، خلق داستانهای کمتعدادتر، مفصلتر، ارزشمندتر و بهتر در فصل دوم ناممکن است؟ اصلا. آیا نمیتوان به این جهان فانتزی نظم بهتری دارد و چارچوبهای منطقی داستانی آن را تعریف کرد؟ چرا امکان انجام این کار وجود دارد. آیا ممکن نیست که بودجهی فصل بعدی افزایش بیابد و سریال از مناظر فنی به مراتب بهتر شود؟ البته که ممکن است. اما آیا با همهی اینها من و شما لزوما دلیلی برای امتحان کردن فصل دوم و آگاهی یافتن از موفقیت یا شکست آن در انجام چنین کارهایی داریم؟ شاید نه.