تصمیمگیری دربارهی دیدن یا ندیدن Chilling Adventures of Sabrina، فقط به پاسخ این سوال بازمیگردد که آیا میخواهید پا به ده ساعت ماجراجویی فانتزی تاریک، هیجانآور و پرشده از جذابیتهای گوناگون بگذارید یا نه.
دلتنگ شدن برای لمس دوبارهی حس ورود به یک جهان کامل، تعریفشده و متفاوت از دنیای عادیمان درون یک قصهی فانتزی بلند، احتمالا احساسی است که فقط طرفداران پروپا قرص این ژانر محترم و ستودنی آن را میفهمند. آدمهایی که «ارباب حلقهها» (The Lord of the Rings)، «هری پاتر» (Harry Potter)، «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) و بسیاری فیلمها و سریالهای خواستنی دیگر دنیای تخیلات را با همهی تفاوتهایشان، قبل از هر چیز از این منظر ستایش میکنند که با کمک آنها، شانس زندگی کردن در جهانهای تازهای را به چنگ آوردهاند. یک تجربهی ستودنی و جذاب که هیچ مدل همذاتپنداری و هیچ شکلی از داستانگوییهای فوقالعادهی حاضر در ژانرهایی خارج از فانتزی، نمیتوانند جایگزینش بشوند و اصولا در فیلمهای مجموعهای یا سریالهای تلویزیونی، نمود بیشتری پیدا میکند. پس بگذارید به عنوان یکی از دوستداران و ستایشکنندگان همیشگی دنیاهای دوستداشتنی بیرون کشیدهشده از دل تخیلات، قبل از هر چیز همین را بگویم که سریال Chilling Adventures of Sabrina، از پس ترسیم تمام آنچه که برای وارد شدن به جهانی جایگزین و شاید غیرواقعی نیاز داریم، برمیآید. طوری که فارغ از همهی ارزشهای هنریاش و همهی قدرتنماییهایی که در راه سرگرم کردنتان به نمایش میگذارد، میتواند به مخاطب هدف خود، آرزوی حضور در جهانش را بدهد و از آنجایی که این جهان نسخهی تغییریافته اما کاملا باورپذیری از دنیای پیرامون خودمان است، این ویژگی مثبت دوستداشتنی، خیلی سریع بدل به یک نقطهی قوت فوقالعاده میشود.
اتمسفر حاکم بر داستان سریال و از آن مهمتر پرترهی عمیقی که محصول نتفلیکس از شهر نهچندان بزرگ ولی پیچیده و پر رمز و راز گریندیل به تصویر میکشد، یکی از اصلیترین دلایل لایق تماشا بودن محصول مورد بحث، به حساب میآید. چون یکی از آن عناصر شکلدهنده به قصه است که میتوان اوج هماهنگی و تعادل بین اجزای اثر را درونش مشاهده کرد. در حقیقت نحوهی کارکرد اتمسفرسازیهای سریال، وابستگی شدیدی به تقسیم کردن مناطق گوناگون شهر به بخشهای کوچکتر مانند جنگل، معادن، مدرسهی عادی و ساختمانهای دیگر دارد. شهری که مثلا جنگلهایش جادویی، معادنش شیطانی و بقیهی مناطقش کاملا عادی هستند. در آن طرف ماجرا اما نسخهی متفاوت همین محیط را داریم که به بیان بهتر با محوریت ساختمانهایی همچون کلیسای شب (محل عبادت جادوگران در داستان) و مدرسهی هنرهای نادیدنی (محل تدریس جادوگران جوان)، ترسیم شده است. این وسط اما نکتهی مثبت «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» فقط پرجزئیات بودن و فلسفهمند ظاهر شدن تکتک این مکانها نیست و بیشتر، به ارتباطات عمیق آنها با یکدیگر برمیگردد.
ارتباطاتی آنقدر پیچیده که بیننده هرگز نتواند موقع دنبال کردنشان، جادو و واقعیت را از یکدیگر متمایز ببیند و در هر موقعیتی، انتظار از راه رسیدن هر چیزی را داشته باشد. هم ممکن است درون یک خانهی ظاهرا عادی از شهر گریندیل با یک عنصر جادویی افسانهای یا شیطانی به خصوص مواجه شود و هم ممکن است درون مدرسهی هنرهای نادیدنی، نوجوانانی با دغدغههای کاملا مشابه با آدمهای حاضر در مدرسهی عادی شهر را تماشا کند. نتیجه هم نمیتواند چیزی باشد جز غیرمنتظره شدن سریال. جز پیوستگی تمام بخشهای نقشهای که به مخاطب نشان میدهد. پس عجیب هم نیست که تماشاگر جهان رازآلودش را با آغوش باز بپذیرد و کشف تکتک مناطق حاضر در آن همراه با کاراکتر اصلی قصه، برایش در فرم تجربهای ناب و هیجانانگیز ظاهر شود. راستی، Chilling Adventures of Sabrina به همان اندازه که خوب دنیایش را نشانتان میدهد، خوب هم از پس مخفی کردن عناصر مهم و مکانهای خاص آن و همچنین بدون حد و مرز نشان دادنش برمیآید. پس شما هم همزمان با لذت بردن از اکتشاف نقطه به نقطهاش، از جایی به بعد میفهمید که همواره نشستن مقابل یک اپیزود جدید از این سریال، میتواند به معنی سفر به دنیایی از لوکیشنهای تازه یا کشف کردن وحشتها و شادیهای ناشناختهی پنهانشده درون یکی از محیطهایی که پیشتر موفق به دیدنشان شدهاید، باشد.
اما افزون بر اتمسفرسازی عالی، دومین نقطهی قوت پررنگ نسخهی تصویری زندگی سابرینا اسپلمن با بازی کمنقص و مثالزدنی کرنان شیپکا، شخصیتهای خاکستری، اسطورهها، پروتاگونیستها و آنتاگونیستهایش هستند. موجوداتی که چه انسان و چه غیرانسان باشند، یا در مقابلشان قرار نمیگیرید، یا سریال تا انتهای وجودیتشان را برایتان کندوکاو میکند. جالبتر آن که شناسایی تکتک کاراکترهای اصلی و فرعی اثر هم انصافا لذت خاص خودش را دارد و به علت قرارگیری دائمی آنها درون قوسهای شخصیتی قابل لمس و گوناگون، تبدیل به تجربهای غیر قابل پیشبینی میشود. از عمههای سابرینا یعنی زلدا و هیلدا اسپلمن که حکم سرپرستهای دائمیاش را دارند تا هاروی کینکل ساده و فانی که عشق دوطرفهاش به سابرینا، به شکل غیرمنتظرهای باورپذیر و مهم به نظر میرسد. تازه اینها فقط دستهی محدودی از کاراکترهای سریال هستند و باید به لیست شخصیتهای پیچیده و عجیب اثر، پدر بلکوود یعنی رهبر کلیسای شب، امبروز اسپلمن، خانم واردول، رزالیند واکر، پرودنس نایت، اگثا، دورکس و سوزی پاتنام را هم اضافه کرد.
سریال سعی میکند دائما با وقت گذاشتن برای تمامی این شخصیتها و اختصاص دادن جزئیات بیشتر و بیشتر به آنها، رابطهی قابل لمستری بین تماشاگر و تکتکشان برقرار کند. البته که Chilling Adventures of Sabrina چه در این بخش و چه در بعضی قسمتهای جریانیافته درون مدرسه در اوایل داستان، شباهت انکارناپذیری به تمام کلیشههای قصههای نوجوانانهی مشابه پیدا میکند، اما حتی همین هم جلوی رسیدنش به سطح متفاوتی از کیفیت را نگرفته است. چون مثلا با بهرهبرداری از ترفند پررنگ کردن تضادها و نقاط اشتراک هر کدام از شخصیتها با یکدیگر، دائما آنها را روی هم سوار میکند و با کمک محبوبیت یا تنفربرانگیز ظاهر شدن یک کاراکتر، قسمت زیادی از مسیر پردازش فرد دیگری را هم میرود. به گونهای که اگر بعد از چند اپیزود تماشا کردن سریال، هر کدام از دو کاراکتر اصلی آن را کنار هم بگذارید، خیلی سریع حتی فکر کردن به نقاط اشتراک و تفاوتشان، شیمی حاضر در بین آنها را برایتان پررنگتر از قبل میکند.
همچنین Chilling Adventures of Sabrina، همانگونه که گفتم گسترهی غیر قابل حدس و بزرگی از شخصیتها را شامل میشود. یعنی هم کاراکترهایی دارد که همیشه در طرف خوب ماجرا قرار میگیرند، هم افراد و موجوداتی که دشمنان و آزاردهندگان ابدی شخصیتهای مثبت هستند، هم کاراکترهایی که بیشتر در جلوهی نمادینشان تعریف میشوند و هم انسانها و جادوگرانی که جلوهی خاکستریشان، باعث قابل پیشبینی نبودنشان میشود. اما سریال حتی در پیشبرد عناصر شخصیتی این کاراکترها نیز تسلیمناپذیر و پر دل و جرئت، ابایی از بخشیدن رفتارهای متفاوت به هر کدام از آنها ندارد و با این که به شدت از پس چارچوبسازی برای تک به تک شخصیتهای مهمش برمیآید، آنقدر به دور از چشمانتان ویژگیهای خاصی را در وجودشان میپروراند که هر لحظه، امکان روبهرو شدن با کاری ورای چارچوب تعریفشده برای آنها در داستان، وجود داشته باشد. اتفاقی که هم به اندازهی کافی شوکهکننده است و هم بعد از رخ دادن، تازه تماشاگر را به یاد تمام زمینهچینیهای غیرمستقیم اثر برای از راه رسیدنش میاندازد. از همه جالبتر آن که حتی قهرمان اصلی داستان یعنی سابرینا اسپلمن هم برخلاف پروتاگونیستهای دیدهشده در اکثر آثار مشابه، به هیچ عنوان یک کاراکتر چندخطی نیست و با هر قسمت سریال، بیشتر از قبل عمیق، پیچیده، لایق احترام، اشکالدار و دوستداشتنی به نظر میرسد. در حد و اندازهای که وقتی نیمهی فصل اول را پشت سر میگذاریم، عملا در بسیاری از موقعیتها، به هیچ عنوان نمیتوان نسبت به کارهای سابرینا قبل از انجام شدنشان مطمئن بود و در عین حال، نه تنها این کارها هیچوقت باعث تخریب تصوراتمان از او نمیشوند، بلکه وی را به کاراکتر بزرگتر و واقعیتری تبدیل میکنند.
وقتی در حال صحبت راجع به یک سریال با محوریت شخصیتی مشخص همچون سابرینا هستیم، احتمالا انتظار اتفاق افتادن سناریوی مشابه شرحدادهشده برای اکثر کاراکترهای داستان را نداریم. ولی حقیقتش را بخواهید، باید پذیرفت که در محصول جدید نتفلیکس، ما حقیقتا دنیایی از کاراکترهای گوناگون را در حال تجربه کردن چنین چیزهایی میبینیم. آنها انسانها یا جادوگرانی ثابت نیستند و در عین حفظ ویژگیهای اصلیشان در تمام قصه، با هر اتفاق مهم، تغییراتی در حد و اندازهی خودشان هم پیدا میکنند. همین هم فضای داستانی اثر را به سمت زندهتر شدن میبرد و سبب میشود که دنبال کردن دقایق Chilling Adventures of Sabrina، بعضا حس نگاه انداختن به زندگی مهمترین اعضای یک جامعهی کاملا واقعی و متفاوت را داشته باشد. جامعهای که در آن بعضیها درون نقشهای تعریفشدهشان قرار میگیرند و بعضیها هم مثل دنیای واقعی، مشغول دنبال کردن یک هدف کلی نیستند. اما تکتک این افراد، پتانسیل خوب بودن، انجام کارهای منفی و حضور همزمان در جبهههایی کاملا در تضاد با یکدیگر را دارند.
آنچه که در دل فضاسازیهای عالی اثر، کیفیت شخصیتپردازیها و شیمیهای خلقشده مابین کاراکترهای قصه را به اوج میرساند، نقشآفرینی معرکهی بازیگرانش است. اجراکنندگان لایق ستایشی که هرگز از کاراکترهایشان عقب نماندهاند و آنها را دائما به درستی نشانمان میدهند. راس لینچ در نقش هاروی کینکل، همواره همان پسر عاشقپیشه، ناراحت از وضعیت خانوادگی و سادهای است که غمها و شادیهای اغراقآمیزش، هیچوقت باعث قطع ارتباط جدی وی با تماشاگر نمیشود. لوسی دیویس و میراندا اتو هم که به ترتیب در نقشهای هیلدا و زلدا اسپلمن، به شکلی عالی در تنفربرانگیز ظاهر شدن در برخی لحظهها، دوستداشتنی بودن در ثانیههای دیگر و دائما جدی جلوه دادن شخصیتشان با همهی اغراقی که دارد، به موفقیت دست مییابند. علاوه بر آنها، در سریال چنس پردومو را داریم که رسما امبروز را انقدر خوب اجرا میکند که حتی درون ذهنمان، نتوانیم آنها را جدا از یکدیگر تصور کنیم و همچنین جاز سینکلر و لاکلن واتسون را مشغول ساختن قهرمانانی کوچک و پراشتباه اما مهربان به نامهای رزالیند و سوزی میبینیم. خلاصه که نقشآفرینیهایی که لابهلای دقایق «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» با آنها مواجه میشوید، تمامیشان قابل بحث و به اندازهی کافی پیچیده هستند. حالا ممکن است بعضیهایشان خوب باشند، بعضی عالی جلوه کنند و بعضیهای دیگر مثل بازی درخشان شخص کرنان شیپکا هم دائما فوقالعاده به نظر بیایند.
داستان Chilling Adventures of Sabrina، بر پایهی خواستههای متفاوت یک شخصیت از زندگیاش بنا میشود و با اشکال گوناگون، پا به قلمروهای متفاوتی میگذارد. ماجرا از جایی کلید میخورد که سابرینا اسپلمن، جادوگر جوانی که در کودکی والدینش را از دست داده است و همواره با عمههایش زندگی میکند، در آستانهی شانزده سالگی متوجه میشود که در شب تولدش موظف به نامنویسی در کتاب هیولا است. کتابی که نگارش اسمش در آن، از وی یک جادوگر حقیقی میسازد و در عین حال، آزادی عملش در برخی زمانها را از او دریغ میکند. همین هم به نوعی باعث و بانی شروع قصهی تلاش سابرینا، برای زندگی کردن در جایگاه دو شخصیت مختلف است. او روزها به دبیرستان گریندیل میرود و مثل نوجوانان دیگر درسش را میخواند و شبها عمههایش را برای رفتن به کلیسای شب، همراهی میکند. این تضاد بین جادوگر بودن و زندگی کردن در قالب یک انسان عادی هم بزرگترین چالش شخصیت اصلی و بزرگترین عنصر شکلدهنده به هستهی داستانی «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» به شمار میآید.
محصول نتفلیکس با استفاده از بودجهی مناسبی که مشخصا موفق به دریافت آن شده، دائما با جلوههای ویژهی ستودنی، افکتهای صوتی و تصویری عالی، طراحی بسیار زیبا و پرجزئیات محیطها و بهرهبرداری از ظواهر پراهمیت دیگری مثل گریمها، لباسها و نورپردازیها، موفق میشود این هویت دوگانهی داستان را به شکلی ایدهآل نشانتان دهد و همواره دنیای جادو و دنیای عادی انسانها را مطابق تنظمیات فیلمنامههایش، در جلوهی جهانهایی پیوسته و در عین حال به شدت متفاوت، به تصویر بکشد. به همین سبب، مخاطب موفق به همراهی بیشتر و باورپذیرتر کاراکتر اصلی قصههایش میشود و به دور از دیالوگهای توضیحی اضافه، بسیاری از قوانین و حتی فرم و معنی فانتزیهای حاضر در سریال را خود به خود با دیدن و دنبال کردن همهی لحظات آن میفهمد. چیزی که باید آن را علاوه بر مدل کلی روایتش که مبنی بر استفادهی کاملا دقیق و بهجا از همهی دقایق موجود است کنید، تا بفهمید چهقدر میتواند حس کشش قدرتمندی بین شما و Chilling Adventures of Sabrina به وجود بیاورد.
یکی از معدود بخشهای کاملا ترکیبشدهی سریال از منظر داشتن نکات مثبت و منفی، نحوهی چالشآفرینیها و پیروز شدن شخصیت اصلی بر این چالشها است که در موارد انگشتشماری ضعیف ظاهر میشود و در نود درصد مواقع، جزو گروه ارزشمندترین نقاط قوت سریال به شمار میآید. چرا که فارغ از زمانهای اندکی که مشکلات پیشآمده برای شخصیت اصلی، کمی سادهتر و آسانتر از آنچه که باید برطرف میشوند، در مابقی اوقات هنگام وقت گذاشتن برای Chilling Adventures of Sabrina، با موانعی مواجه هستیم که پشت سر گذاشته شدنشان توسط سابرینا، بینهایت هیجانآور و جذاب به نظر میرسد. اینجا قرار نیست یکی از آن سریالهایی را دنبال کنید که کاراکترهایش بدون فدا کردن هیچچیز، همهچیز را به کمک کشف یک قدرت جادویی جدید به دست میآورند. سابرینا در دل داستان سریال، بارها و بارها وادار به فداکاری میشود، در انتخاب مسیرش تردید میکند، شکست میخورد، به دنبال راهی برای پیروزی میگردد یا حتی اگر روش فائق آمدن بر دشمن یا مشکلش را بداند، به قدری تلاشهای قابل لمسش را تقدیمتان میکند که موقع نگاه انداختن به تکتک دستاوردهایش، بپذیرید که لیاقت داشتن آنها را کسب کرده است.
تعادل فوقالعادهی برقرارشده بین قدرتها و ضعفهای سابرینا، شدت اهمیت دادنمان به قصه را افزایش میبخشد و گاه و بیگاه، به کمک بخشهای متفاوتی از سریال میآید. مثلا یک بار که دارید آرامآرام حس فاصله گرفتن از دستهای از شخصیتها را لمس میکنید، با باز کردن پای آنها به راه حل موجود برای برای برطرف کردن مسئلهای درگیرکننده درون یک پیرنگ داستانی، مجددا در ذهنتان تصاویرشان را پررنگ میکند. یک بار هم با به چالش کشیدن شخصیت اصلی و شکست دادن او به شکل جدی، واقعگرایی داستان در اوج فانتزی بودن را به رختان میکشد.
چنین چیزی خوشبختانه تنها و تنها محدود به روشهای پشت سر گذاشتن مشکلات توسط شخصیت اصلی هم نشده است و در چگونگی خلقت خود آنها نیز به چشم میخورد. هر دشمن مهم، هر مسئلهی دردناک، هر فاجعهی قرارگرفته در مقابل شخصیت اصلی و هر عنصر چالشبرانگیز دیگر، فقط وقتی سر راه سابرینا سبز میشود که تعریف، معنی و هویتش را پیدا کرده باشد. این یعنی داستانگویی Chilling Adventures of Sabrina، بر پایهی معرفی ناگهانی موانعی تازه نیست که بخواهند شخصیت را به جلو هل بدهند. بلکه در طول دقایق آن، حتی دشمنان و رخدادهای منفی هم همیشه کموبیش، پرداختهای خاص خودشان را از سوی نویسندگان تجربه میکنند.
«ماجراجوییهای هولناک سابرینا» مثل برخی از سریالهای دیگر دنیای تلویزیون در سالهای اخیر، حاصل ترکیب چند سبک آشنای داستانی با یکدیگر است که در همراهی با ماهیت خود قصه، فرم تازهای را برای آن به وجود میآورند. فرم تازهای که میتواند به اثر قابلیت یدک کشیدن ویژگیهای جذبکنندهی متنوع و همچنین خطر بیهویت شدن را بدهد. اما کارگردانیهای بهجا، صحیح و متفاوت هر اپیزود از سریال مورد بحث، باعث میشود که تماشاگرِ Chilling Adventures of Sabrina، فقط روی مثبت این سکه را ببیند و فرصت تماشای محصولی را پیدا کند که میتواند در یک اپیزود کاملا دلهرهآور، در یک اپیزود رازآلود، در یک اپیزود قهرمانمحور و در یک قسمت هم دردناک باشد. پیادهسازی حجم بالایی از لحنهای متفاوت در روایت داستان سریال، بدون شک نقطهی قوت بزرگی است که مطلقا جلوی تکراری شدن آن را میگیرد و انتظارتان از قسمت ویژه و فصل دومش را هم شدیدا با افزایش مواجه میکند. چرا؟ چون دیدن «ماجراجوییهای هولناک سابرینا»، فقط دربارهی دنبال کردن یک داستان پرکشش نیست و میتواند به معنی لمس مدلهای متفاوت روایت قصه در دل جهانی ثابت نیز باشد. جهانی گسترده، دوستداشتنی و شگفتانگیز که حداقل باید در هر شرایط و حتی با کمترین علاقهی ممکن نسبت به ژانر فانتزی، چند قسمت به آن فرصت بدهید تا خودش را نشانتان دهد. زیرا ماجراجوییهای ترسناک سابرینا، ارزش دیدن و شنیدن را دارند.
شاید سریال در استفاده از برخی موارد مانند موسیقیها بینقص نباشد، شاید برخی اوقات شامل کلیشههای ژانر خودش بشود و شاید دقایق کمی را بتوان لابهلای قسمتهای مختلفش یافت که کیفیت همهی ثانیههای دیگر را ندارند. اما در جلوهی نهایی محصولی است پر شده از بازیگریهای دیدنی، دیالوگهای شنیدنی، قصهگوییهای قابل لمس و توئیستهایی که با درکشان، هیجانزده میشوید. بهتر و بهتر و بهتر شدن همیشگی اثر با جلو رفتن اپیزودهایش هم نتیجهای جز ستایش شدن نتفلیکس توسطتان را در بر نخواهد داشت؛ از این نظر که سیستم پخش همزمان همهی اپیزودها توسط آنها، با توجه به این که فصل اول Chilling Adventures of Sabrina را احتمالا بیوقفه تماشا میکنید، شدیدا به دردتان میخورد.
(از اینجا به بعد مقاله، بخشهایی از داستان فصل اول سریال را اسپویل میکند)
ورای تمامی حرفهای گفتهشده، فاکتور ارزشمند و مهمی در ساختار روایتی سریال Chilling Adventures of Sabrina وجود دارد که اصولا کمتر به آن پرداخته میشود اما شاید شناختن جلوههایی از ماهیتش، در مسیر درک بهتر و صحیحتر ذات ساختهی نتفلیکس به کارتان بیاید. راجع به نمادسازیهای مهمی صحبت میکنم که حتی فارغ از ارائهی ترکیبی از عقاید موجود در ادیان مختلف و افسانههای مهم بخشبخش دنیا دربارهی شیاطین و دنیای جادوگران، خودشان را در یادآوری وضعیت جوامع امروزی نیز نشانتان میدهند. از شخصیت اصلی سریال که نیمهجادوگر و نیمهانسان است و رفتارهای اشخاصی مانند پرودنس نایت با او، مثال بارز نژادپرستیهای حاضر در جایجای دنیا و مخصوصا بسیاری از مدرسهها است گرفته تا سوءاستفادههایی که جادوگران جوان پرادعا، با قدرت بالاترشان از انسانهای فانی میکنند، همه و همه بینندهی دقیقتر را به یاد رفتارهایی میاندازند که همین امروز، در مکانهای متفاوتی از جهان حاضر هستند.
البته سریال حتی در چنین چیزی هم یک طرفه به قاضی نمیرود و برای نمونه با نشان دادن سکانسهایی شامل شکار بیپروایانهی موجودات جادویی توسط آدمهایی فانی که به گرفتن زمینشان با قتل عام جادوگران از آنها در گذشته افتخار میکنند، مخفیانه و حسابشده، تصویر مورد بحث را به نسخهی بزرگتر و زندهتری میرساند. همچنین رفتارهای کثیف و بعضا غیر قابل درک شخصیتهایی مثل پدر بلکوود در قبال زلدا اسپلمن، واکنش مثبت زلدا به آن رفتارها و هزاران خردهپیرنگ دیگر هم چیزهایی هستند که شخص بیننده، همزمان با تماشایشان در قسمتهای مختلف سریال، به سادگی میتواند متوجه ارتباطشان با دنیای پیرامون خودش شود.
برای شرح بیشتر این ادعا، کافی است به سکانس ایستادن سابرینا مقابل درخت در جنگل ترسناک نگاه کنید که بر پایهی رفتاری نژادپرستانه، ساعاتی سیاه و ترسناک از زندگیاش را تحویل او میدهد. سابرینا در آن لحظهها دقیقا به سان بردهای سیاهپوست که حق نگاه کردن در چشمان اربابش را نداشت، موظف به برنگرداندن سرش است. چون اگر بازگردد، موجوداتی وحشتناک زندگیاش را به پایان میرسانند. باز هم همچون بردهای که صداهای تکان خوردن شلاق در دستان اربابش نباید باعث ترسیدن و برگشتن او میشدند. چون چنین حرکتی تنها و تنها ضربههای مستقیم شلاق بر روی تمام بدن و صورتش را تقدیمش میکرد. پس از به پایان رسیدن این ساعات تاریک (بخوانید روزهای بد زندگی)، سابرینا با ارواح کودکانی روبهرو میشود که به سبب شکست خوردن در این امتحان، جانشان را از دست دادهاند و بعد هم با کمک همین افراد، یعنی با بهرهبرداری از درد نهفته در دل گذشتهها، طوری از پرودنس و خواهرانش انتقام میگیرد که رفتارهای ظالمانهشان را یک بار برای همیشه، کنار بگذارند. «ماجراجوییهای ترسناک سابرینا» الزاما سریال فلسفی و معناداری نیست و اصلا ادعایی هم نسبت به این چیزها ندارد. اما مثلا در همین سکانس، میگوید که راه پشت سر گذاشتن رفتارهای نژادپرستانه یا هر رخداد اجتماعی زشت و مشابه دیگر، پشت سر گذاشتن ساعتهای تاریک، کمک گرفتن از مردمان دردکشیده در گذشته و احترام به آنها و بعد، به کارگیری برخوردی متناسب در قبال متخلفان است. و خیال آنهایی که برای وجود چنین مفاهیم نمادینی در پس سرگرمکنندگیهای تمامناشدنی و خواستنی یک سریال ارزش قائل میشوند، باید راحت باشد که Chilling Adventures of Sabrina، کم از این مدل استعارهپردازیها ندارد.