اپیزود چهارم سریال «واعظ» (Preacher)، با اینکه اپیزود آرام و بیاکشنی است، اما موفق میشود پردهی اول این فصل را با یک سری پیشرفتهای داستانی به خوبی ببندد. همراه بررسی میدونی باشید.
اپیزود چهارم «واعظ»، اپیزود سریع و فوقهیجانانگیزی نیست و مطمئنا به نمونهی بارزی از داستانگویی منسجم هم تبدیل نمیشود. ناسلامتی با اپیزودی طرف هستیم که پنجاه خط داستانی مختلف در آن جریان دارند و سریال هر دقیقه در حال پریدن از این نقطه، به آن نقطه است. اما این حرفها به این معنی نیست که اپیزود چهارم «واعظ»، ساعت ضعیفی است. در عوض، با اپیزودِ رضایتبخشی روبرو هستیم که وظیفهاش را به خوبی در زمینهچینی اتفاقات جالب آینده انجام میدهد و برخی از این خطهای داستانی را وارد مسیرهای غافلگیرکنندهای میکند. اولین نکتهی مثبت این اپیزود که نه تنها ما را با انرژی به تماشای این اپیزود جذب میکند، بلکه به رویدادی ختم میشود که عواقبش در ادامهی داستان تکانی به کاراکترها و روابطشان میدهد، سکانس افتتاحیهاش است. اول از همه، دیدن چندتا دخترِ وحشتزده که از دست وانتی بزرگ فرار میکنند و مورد تیراندازی افراد ناشناس قرار میگیرند، علاوهبر اینکه آدم را یاد کلیشههای فیلمهای ترسناک میاندازد، حسابی عجیب است و بعد از اینکه مشخص میشود تمام اینها بخشی از یک بازی بوده است، عجیبتر هم میشود؛ سکانسی که کاملا با سنت این سریال در ارائهی افتتاحیههای درگیرکننده برابری میکند. این بازی اما با سقوط دختر به داخل چاه فاضلاب و مرگش، موتور اتفاقات این اپیزود را روشن میکند.
این سکانس در ظاهر فقط نقش یک جوک بیمزه را دارد و به نظر نمیرسد به جز جلب توجه سریع ما نقش دیگری داشته باشد، اما در تحسین سریال همین و بس که همهچیز با مرگ دختر تمام نمیشود. دختر مُرده هرگز شخصیت خاصی پیدا نمیکند. تنها چیزی که بقیه از او به یاد میآورند این است که او به تلویزیون نگاه کردن و بقیهی کارهای عادی علاقه داشته، اما با این حال، مرگ او تولیپ را عصبانی میکند. به این ترتیب، از آنجایی که تولیپ در مدیریت خشمش مشکل دارد، همیشه در هنگام عصبانیت او باید منتظر چیزهای خوبی باشیم. دختر به خاطر این میمیرد که کارکنانِ کشتارگاهِ اُدین کینکنون، برای خنده آنها را تعقیب میکردند. به خاطر همین است که خودش طی سخنرانی سریع و مضحکی سعی میکند اشتباهش را جبران کند. این یعنی ما با شهری سروکار داریم که به یکی از خودشان هم اهمیت نمیدهند. بعد از این صحنه جسی و قدرتش اهمیت بیشتری پیدا میکنند. آیا او همان کسی است که میتواند جلوی بقیه را از سقوط به چاه بگیرد. یا با توجه به عواقب غیرقابلپیشبینی قدرتش وضعیت را بدتر کند؟
اما چیزی که باعث میشود داستان تولیپ کار کند، این است که او فقط به خاطر دختران دستوپاچلفتی و سادهلوحِ شهر عصبانی نمیشود، بلکه این عصبانیت به نتیجهی دیگری هم منجر میشود. وقتی او برای کتک زدن یکی از مردها دست به کار میشود و او را از پنجره به بیرون پرت میکند، در راه رساندن او به بیمارستان از خونآشامبودن کسیدی اطلاع پیدا میکند. حالا نمیدانم آیا او واقعا به لفظ «خونآشام» رسیده باشد، اما بالاخره بعد از دیدن زنده ماندن یک نفر از شیشهای که در گلویش فرو رفته و پیدا کردن او در حال سر کشیدن واحدهای خون، میتوان با یک دو دوتا چهارتای ساده به خونآشام بودن طرف رسید و از آنجایی که کسیدی هم هرگز دربارهی طبیعتش دروغ نگفته، به نظر نمیرسد بخواهد چیزی را از تولیپ مخفی کند. بنابراین، با توجه به اینکه همین الان رابطهی قویای بین جسی و کسیدی و جسی و تولیپ وجود دارد، به نظر میرسد تیم سهنفرهمان هر لحظه دارد به تکمیل شدن نزدیکتر میشود که خبر خوبی است. این وسط، تولیپ هنوز چیزی دربارهی قدرت جسی نمیداند، اما این هم یکی از مواردی است که باید انتظار داشته باشیم به زودی برای او هم فاش شود.
از سویی دیگر این اپیزود نشان میدهد که جسی سخت مشغول پیدا کردن راهی برای استفادهی موثر از قدرتش است. بعد از موفقیت نسبیاش با دختر ضربهمغزیشده، او میخواهد چشماندازش را بهطرز جاهطلبانهای گسترش دهد. او برای این کار سراغ اُدین کینکنون، بدترین آدم شهر میرود و به او پیشنهاد میکند در صورت حضورش در مراسم روز یکشنبه، زمین پدرش را مفت و مجانی به او میدهد. وقتی اُدین به کلیسا میآید، جسی او را از میان جمعیت انتخاب میکند و از او میخواهد تا به خدا خدمت کند. خب، اُدین بهطرز قابلدرکی جواب منفی میدهد و جسی هم که منتظر چنین لحظهای است از قدرتش بر روی او استفاده میکند و جسی به همین سادگی آنتاگونیست بزرگ این فصل را شکست میدهد. اُدین اگرچه تاکنون در کانون توجه نبوده و به جز نکات کوچکی، چیز زیادی دربارهی او نمیدانیم، اما در همین اپیزود بعد از سخنرانی سردش در کنار جنازهی آویزان آن دختر، میدانیم که او آدم بدی است. خب، آیا جسی به همین سادگی بدترین آدمِ شهر را مجبور به فعالیت در راه خدا کرد؟ آیا این به این معنی است که اُدین به آدم خوبی تبدیل میشود؟
اگرچه در لحظه به نظر میرسد جسی موفق شده بزرگترین تهدید شهر را نابود کند، اما با توجه به سابقهی جسی در استفاده از قدرتش، به نظر نمیرسد این حرکت به عواقبی که جسی امیدوار است، ختم شود. مسئله این است که تنها چیزی که جسی از ادین میخواهد، «با خدا بودن» است و ما از ماجرای «قلبتو برای مادرت باز کن» میدانیم که دستورات جسی میتوانند برداشتهای مختلف و بسیار متفاوتی داشته باشند. مشکل این است که برخلاف ما، جسی از عمق احتمال به بیراهه کشیده شدنِ قدرتش خبر ندارد. بنابراین انگار این نه تنها پایانی بر یک تهدید نیست، بلکه به معنای تولد چیزی خطرناکتر هم است. ظاهرا نویسندگان از قصد میخواهند جسی را در این موقعیت قرار دهند و به نظر میرسد این فصل در حالی به پایان میرسد که او متوجه میشود افکارش چقدر دربارهی این قدرت اشتباه و سطحی بوده است. جسی نیت خوبی دارد، اما اصلا انتظار نداشته باشید با دستکاری مغز بنده خدایی به هدفتان برسید. چون من پیشبینی میکنم الان در قالب اُدین با کسی طرفیم که فقط میخواهد به هر ترتیبی که شده به خدا خدمت کند و هیچ چیز دیگری هم جلودارش نخواهد بود. ادین به سادگی میتواند به یک مذهبی تندروی متعصب تبدیل شود. راستی این را هم در نظر بگیرید که جسی برای ادین مشخص نمیکند که باید به کدام خدا خدمت کند؟ شاید ادین خدای عجیبوغریب دیگری را میپرستد؟ تازه حتی اگر جسی به اشتباهش پی ببرد، به نظرتان او چگونه میخواهد ادین را به حالت اولش برگرداند؟ میخواهد به او دستور دهد «به خدا خدمت نکن»؟ آیا اصلا راهی برای بازگشت به حالت اول هم وجود دارد؟
این در حالی است که جسی باید هرچه زودتر سر عقل بیاید، چون ما در این اپیزود اطلاعات بیشتری دربارهی شکارچیهای او پیدا میکنیم. از قرار معلوم آنها واقعا فرشته هستند و نه تنها در کارشان خوب نیستند، بلکه بدون اجازهی رسمی از رییسشان در بهشت، به زمین آمدهاند. کودن بودن آنها فعلا باعث میشود تا کسیدی بتواند برای جسی زمان بخرد، اما با توجه به صدای زنگ تلفنشان که در پایان اپیزود بلند میشود، ظاهرا افراد قویتری هم دارند وارد بازی میشوند. بنابراین فکر کنم الان بتوانیم اتفاقی که برای این دو فرشته افتاده را با کمک چیزهایی که با خواندن صفحاتی از کامیکبوکها میدانم، حدس بزنم: ماجرا از این قرار است که این دو فرشته مسبب فرار قدرت درون جسی از بهشت میشوند و حالا بدون اینکه کسی متوجه شود، راهی زمین شده تا بیسروصدا اشتباهی که کردهاند را جبران کنند.
اپیزود چهارم «واعظ» مطمئنا اپیزود خیلی آرامی است، اما وظیفهاش در بالا بردن حسِ احتمال به هرجومرج کشیده شدن اوضاع را به خوبی انجام میدهد. این نکتهای است که سریال باید به تکرار آن ادامه بدهد و حس پیشرفت و حرکت به سوی انفجار را در تماشاگر زنده نگه دارد. اگر هنوز پایین بودن سرعت سریال برایتان قابلقبول نیست، این نکته را در نظر داشته باشید که اگرچه تازه در اپیزود چهارم به سر میبریم، اما بالاخره سریال موفق شد پروندهی اولین فصل داستان را ببندد. جسی قدرتش را دارد و آن را بهطرز بزرگی به کار میگیرد. تولیپ و کسیدی (دوتا از روانیترین کاراکترهای سریال تاکنون) به هم میرسند و ذهن آنتاگونیست این فصل هم طوری دستکاری میشود که اگر عواقب فاجعهباری در پی نداشته باشد، شگفتزده میشوم. تازه، مهمتر از همه بهشت هم فهمیده که مشکلی وجود دارد.