نقد سریال Mr. Robot: قسمت پنجم، فصل سوم

نقد سریال Mr. Robot: قسمت پنجم، فصل سوم

سریال Mr. Robot با جدیدترین اپیزودش یکی از بهترین ساعاتش را ارائه می‌دهد که احتمالا به خاطر دستاورد فنی‌اش در تاریخ تلویزیون به خاطر سپرده خواهد شد.

اپیزود پنجم «مستر روبات» (Mr. Robot) با نمای طولانی‌ای با محوریتِ الیوت که به‌طرز پیچیده‌ای در فضای شلوغ و تنگ و محدود یک آسانسور طراحی شده است آغاز می‌شود. الیوت در حالی که به قول خودش روی حالت «خلبان خودکار» قرار دارد طبقات ساختمان ایول کورپ را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارد و بالا می‌رود. در این میان در تلویزیون آسانسور گوینده‌ی خبر درباره‌ی تلاش‌های چین برای تصاحبِ جمهوری دموکراتیک کونگو صحبت می‌کند. یکی از کارمندان کمپانی به دلایل نامعلومی با الیوت آلمانی صحبت می‌کند. یک‌جور صدای گلیچ یا اِرور روی باند صوتی اپیزود شنیده می‌شود که فقط ما و الیوت متوجه آن می‌شویم. الیوت صدای زنگ موبایلش را نمی‌شنود. در تمام این مدت صدای خوانندگان ترانه‌ی روی تصویر به گوش می‌رسد که اعداد را از یک تا هشت می‌شمارند. الیوت مثل همیشه دارد سرکار می‌رود، اما این‌دفعه مثل همیشه نیست. راستش را بخواهید برای کسی مثل هکر مخفی‌کاری همچون الیوت که از شکاف شخصیتی رنج می‌برد، در بزرگ‌ترین هک تاریخ دست داشته است و تحت نظر خطرناک‌ترین هکرهای دنیاست، هیچ روزی نرمال نیست، اما یکی غیرنرمال‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. در این لحظات بود که منتظر بودم تا با اولین وقفه در اکشن روبه‌رو شوم. تا به کاراکتر دیگری مثل ایروینگ یا تایرل یا دارلین کات بزنیم. اما دوربین مثل روحی سرگردان به دنبال کردن الیوت ادامه می‌دهد. الیوت از آسانسور خارج می‌شود و با چشمانی که از همیشه ورقلمبیده‌تر هستند، در جریان اولین مونولوگش در این اپیزود خیال‌مان را راحت می‌کند که آره، او هم متوجه حس و حال عجیب و غریب امروز شده است. متوجه شده است که یک جای کار می‌لنگد، اما نمی‌تواند دقیقا به آن اشاره کند. اِروری در میان هزاران کُد وجود دارد که یواشکی سیستم را با کرش روبه‌رو می‌کند. پنج دقیقه از اپیزود گذشته است و هنوز هیچ کاتی مشاهده نشده است. دوزاری‌ام می‌افتد. این راستی‌راستی همان اپیزودی است که برایش لحظه‌شماری می‌کردیم.

این همان اپیزود خفنی است که هفته‌ی پیش شایعاتی درباره‌اش در فضای اینترنت پخش شد. این همان اپیزودی است که می‌خواهد یکی از همان حرکت‌های «بردمن»گونه را به اجرا در بیاورد و کل اپیزود را با پلان‌سکانس یکسره‌ای بدون کات (یا حداقل بدون کات‌های آشکار) جلو ببرد. اپیزود هفته‌ی گذشته، حس و حال یکی از همان اپیزودهای آرامش قبل از طوفان را داشت. یکی از آن اپیزودهای محزون و غمگینی که کاراکترها از اتفاق بدی که قرار است به زودی بیافتد آگاه هستند، اما توانایی جلوگیری از آن را ندارند و فقط باید صبر کنند تا طوفان از راه برسد و آنها را در بر بگیرد. اپیزود قبل، اپیزود شمارش معکوس بود. دیالوگ‌هایی که بین الیوت و دارلین سر اینکه در صورت کشته شدن باید انتقام یکدیگر را بگیرند رد و بدل شد. گفتگوی آنجلا و ایروینگ درباره‌ی اجرای عملیات نابودی ساختمان آرشیو ایول کورپ و ایروینگی که به آنجلای مشکوک و نامطمئن اطمینان خاطر می‌دهد که ساختمان را قبل از انفجار از آدم‌های داخلش خالی می‌کنند. ساکن شدنِ دارلین در خانه‌ی شیلا برای چوب زدن زاغ سیاه مستر روبات که خاطرات غمگینی را از فصل اول زنده می‌کند. گفتگوی دارلین و دام در کافه که نمایش فوق‌العاده‌ای از افسردگی و ناراحتی عمیق این دو کاراکتر بود. خلاصه‌ تمام اپیزود قبل حول و حوش آماده کردن تماشاگران برای طوفان اصلی طراحی شده بود. این در حالی بود که منتقدان از اپیزود پنجم به عنوان یکی از هایلایت‌های این فصل یاد کرده بودند و مهم‌تر از همه شبکه‌ی یو.اس.ای اعلام کرده بود که اپیزود پنجم بدون هیچ‌گونه پیام‌های بازرگانی و وقفه‌ای پخش خواهد شد.

پس تمام نشانه‌ها خبر از اپیزودی می‌دانند که خیلی بیشتر از دیگر اپیزودهای «مستر روبات» قرار است «ویژه» باشد. خیلی زود معلوم می‌شود که سم اسماعیل دست به کار شده تا با این اپیزود یکی از بهترین ساعات تاریخ سریال را ارائه بدهد و همین‌طور هم می‌شود. با اپیزودی طرفیم که تک‌تک ویژگی‌ها و عناصر این سریال که ما را در فصل اول شیفته‌اش کرد را در خود دارد. شاید خیلی از ما مسیر متفاوتی که سریال در فصل دوم پیش گرفت را دوست داشته باشیم، اما حقیقت این است که «مستر روبات» واقعی، «مستر روبات» فصل اول است. همان سریال سرراستِ ابرقهرمانی‌گونه‌‌ای که پر بود از صحنه‌های کامپیوترمحور تنش‌زا و پیام‌های اجتماعی و سیاسی و حس و حال پرقدرت آنارشیستی که از طریق یک ترفند یا پیچش داستان‌گویی باحال و هیجان‌انگیز ارائه می‌شدند. وقتی تمام این عناصر به بهترین شکل ممکن حاضر هستند و با هم چفت و بست پیدا می‌کنند، «مستر روبات» چهره‌ی واقعی‌اش را رو می‌کند. و اپیزود این هفته پس از مدت‌ها این کار را انجام می‌دهد. فصل سوم با قول بازگشت به حال و هوای فصل اول آغاز شد. دو اپیزود اول، این موضوع را تایید کرد و دو اپیزود بعدی هم به هرچه کم کردن از ابهامات باقی مانده از فصل دوم اختصاص داشت. به قرار دادن کاراکترها در خط اول شروع ماموریت‌های جدیدشان. خب، تمام این زمینه‌چینی‌ها به اپیزود پنجم ختم می‌شود که نقش تقاطع بهترین خصوصیات سریال را برعهده دارد. «مستر روبات» با ترفندهای داستانگویی جذابش شناخته می‌شود. فصل اول شامل یکی از آن پیچش‌های داستانی «فایت کلاب»گونه بود. فصل دوم شامل اپیزود مریضی می‌شد که کلا در یکی از آن توهم‌های دیوانه‌وار الیوت جریان داشت (خانواده‌ی آلدرسون در یک کمدی سیت‌کام) و البته حاوی لحظه‌ای در میانه‌ی فصل بود که متوجه می‌شویم الیوت در تمام این مدت به ما دروغ گفته و زندانی شدنش را مخفی نگه داشته بود. اینها ترفندهای پرزرق و برقی برای داستانگویی هستند که اگر به درستی مورد استفاده قرار نگیرند مایه‌ی شرمسازی سازندگان می‌شوند و اگر به درستی انجام شوند، تاثیر دو چندانی از خود بر جای می‌گذارند.

قبل از شروع فصل سوم، سوال این بود که ترفند داستانگویی باحال این فصل چه خواهد بود. خب، این هفته جواب مشخص شد: فیلمبرداری کل اپیزود پنجم به‌صورت پلان‌سکانس. یکی از ترس‌ها و نگرانی‌هایی که در رابطه با فیلمبرداری‌های تک‌برداشت وجود دارد این است که نکند انتخاب این تکنیک فیلمبرداری فقط وسیله‌ای برای خودنمایی باشد. فقط وسیله‌ای برای نیش‌خند زدن و فریاد زدنِ «کف کردین چه حرکت باحالی زدیم!» از سوی سازندگان باشد. بدترین اتفاق ممکن وقتی می‌افتد که فرم و محتوا با هم جفت و جور نشوند. وقتی که فرم ساز خودش را بزند. وقتی که تماشاگر متوجه شود که هیچ دلیلی برای برداشت‌های بی‌وقفه وجود ندارد و اتفاقا با کات زدن می‌توان به نتیجه‌ی به مراتب بهتری دست پیدا کرد. برای انتخاب این نوع فیلمبرداری مثل هر نوع دیگری باید دلایل منطقی زیادی داشته باشید. باید به این نتیجه برسید که این کار چیزی فراتر از یک ترفند بحث‌برانگیز است، بلکه وسیله‌ای برای روایت هرچه بهتر داستانی که داریم است. نمی‌خواهم قدرت جادویی پیش‌بینی‌ای را که ندارم به رخ کسی بکشم، اما به محض اینکه الیوت در حال فرار از میز کارش به دوربین بالای سرش نگاه می‌کند و می‌گوید من را ترک نکنید و حواس‌تان را جمع کنید، می‌دانستم این اپیزود به یکی از نمونه‌های عالی استفاده از تکنیک پلان‌سکانس تبدیل خواهد شد. از این تکنیک به دلایل مختلفی استفاده می‌کنند. از تزریق حس واقع‌گرایی به روایت گرفته تا افزایش حس تنش و اضطراب غیرقابل‌توقف. سم اسماعیل و تیمش در این اپیزود در رسیدن به هر دوی آنها سربلند بیرون می‌آیند. بعضی‌وقت‌ها فراموش می‌کنیم که کات‌زدن چقدر می‌تواند آرامش‌بخش باشد. الیوت متوجه می‌شود که ارتش تاریکی می‌خواهد تعمیدات او برای جلوگیری از وقوع مرحله‌ی دوم هک را دور بزند و اینکه او از ایول کورپ اخراج شده است و نیروهای امنیتی دربه‌در در جستجوی او برای خارج کردنش از ساختمان هستند. اینجا دوربین همیشه نظاره‌گر وارد کار می‌شود. دنبال کردن الیوت در طبقات و راهروها و لابه‌لای کارمندان شرکت برای سر در آوردن از اتفاقی که به خاطر نمی‌آورد، پیدا کردن کامپیوتری برای چک کردن فعالیت‌های ارتش تاریکی و فرار از دست نیروهای حراست باعث می‌شود تا به بهترین شکل ممکن سردرگمی و مخصمه‌ای را که در آن گرفتار شده درک کنیم. باعث می‌شود تا با تمام وجود در عمق فوریت و حساسیت این لحظات برای مخفی ماندن از دست حراست فرو برویم. هیچ کاتی برای نفس کشیدن وجود ندارد. این استرس است که به‌طرز بی‌وقفه‌ای توسط لوله‌ای فرو رفته در معده‌‌ی تماشاگر تا سر حد مرگ به خوردمان داده می‌شود.

سم اسماعیل با چند دقیقه‌ی ابتدایی این اپیزود ما را به بخشی از خودآگاه الیوت تبدیل می‌کند. در نتیجه دنبال کردنِ او در طول نیمه‌ی اول اپیزود، مثل این می‌ماند که انگار دوربین حکم چشم‌های ما تماشاگران را بازی می‌کند که همراه او هستیم و گیر افتادن او مساوی است با گیر افتادن دوستانش که ما باشیم. این در حالی است که این تکنیک یک‌جور حس سرعت و «فرصتی برای وقت تلف کردن نیست» هم به این اپیزود داده است. نمی‌توانیم به خط داستانی دیگری کات بزنیم. یا الیوت نمی‌تواند برای مدت زیادی در اتاق سرایداری مخفی شود و ما به چند دقیقه‌ی دیگر که آب‌ها از آسیاب افتاد منتقل شویم. ترن هوایی به راه افتاده و راهی برای ایستادن آن در مسیر وجود ندارد. داستان فرصتی برای نشستن و چاق کردن نفسش ندارد. اینجا با یک دوی سرعت با مانع طرفیم. یکی از دلایل نتیجه دادن این حرکت به خاطر این است که اتفاقات این اپیزود در فضای محدود ساختمان ایول کورپ جریان دارند. پس یکی از مشکلاتی که برداشت‌های بلند را تهدید می‌کند در اینجا وجود ندارد: زمان‌های مُرده. بعضی‌وقت‌ها تغییر لوکیشن در این‌جور مواقع که توانایی کات زدن وجود ندارد می‌تواند از ریتم روایت بکاهد. اما در اینجا از آنجایی که همه‌چیز در فضای ایول کورپ جریان دارد، تمام تغییر موقعیت‌های دوربین با هدف داستانگویی صورت می‌گیرد. هیچ زمان مُرده‌ای که فقط از راه رفتن کاراکتری از مکانی به مکانی دیگری ایجاد شده باشد وجود ندارد. مثلا به صحنه‌ای که الیوت میز کارش را ترک می‌کند نگاه کنید. دوربین با حرکت متحیرالقولی از این سوی اتاق به آنسو منتقل می‌شود و نیروهای حراست را دنبال می‌کند و سپس به با حرکت متحیرالقول دیگری از یک درِ شیشه‌ای عبور می‌کند و پیش الیوت برمی‌گردد که در حال ترک محیط با رییسش برخورد می‌کند و لابه‌لای صحبت‌های رییسش شکش به یقین تبدیل می‌شود: در طول آخرهفته، مستر روبات کنترل بدنش را در دست داشته است. به خاطر همین است که او چیزی به یاد نمی‌آورد.

تک‌تک لحظات قدم زدن‌های الیوت در ساختمان به هر طریقی که شده پرهیجان و شلوغ حفظ شده است. از تماسی که دارلین از وسط شلوغی‌های جلوی درِ ایول کورپ با الیوت برقرار می‌کند تا از کار انداختن قابلیت دسترسی کارتِ الیوت. از مونولوگ‌های بی‌وقفه‌ی الیوت برای آرام کردن اعصابش و جلوگیری از عدم برانگیختن شک بقیه به خودش گرفته تا تلاش برای بلند کردن یک نفر از پای کامپیوترش. طبق معمول الیوت زنِ مسنی که دارد غلط‌گیرش را بو می‌کند و بیشتر از همه «توی باغ» نیست را به عنوان قربانی انتخاب می‌‌کند. اما این‌دفعه قربانی ظاهرا مناسبش نشان می‌دهد که دانش کامپیوتری خوبی دارد و از افتادن در دام الیوت فرار می‌کند. بلافاصله الیوت در حال ترک طبقه با ماموران حراست برخورد می‌کند و مجبور می‌شود وارد یک اتاق کنفرانس شود. نتیجه یکی از آن صحنه‌هایی استرس‌زای آشنایی است که الیوت فقط و فقط باید ادای آدمی که به اتاق اشتباهی آمده است را بازی کند و مجبور می‌شود تا این نقش بازی کردن را بیش از اندازه کش بدهد. صحنه‌ی داخل آسانسور که الیوت به‌طرز سرگیجه‌آوری دور خودش می‌چرخد و همان لحظه مستر روبات از ناکجا آباد ظاهر می‌شود، یکی دیگر از لحظات به‌یادماندنی این اپیزود برای پر کردن فضاهای خالی و افزایش بی‌وقفه‌ی استرس با نکات داستانی مهم است. این اپیزود موفق است، چون این تکنیک فیلمبرداری به جز جذابیت بخشیدن به تعقیب و گریز الیوت از دست حراست ساختمان، وسیله‌ی خوبی برای قرار دادن ما در ذهن آشفته‌ی شخصیت اصلی سریال هم است. الیوت از اول صبح که سر کار حاضر شده احساس می‌کند که یک جای کار می‌لنگد و این حس به مرور قوی و قوی‌تر می‌شود. قرار دادن دوربین کنه‌ای روی صورت الیوت که نمی‌تواند از دستش خلاص شود، استعاره‌ی تصویری فوق‌العاده‌ای برای افکار مغشوشش است که به جان ذهنش افتاده است. مثل وقتی که ملودی آهنگی را زیر لب تکرار می‌کنیم، اما هرچه فکر می‌کنیم اسمش را به خاطر نمی‌آوریم.

یکی از نکات مثبت این تکنیک فیلمبرداری در این اپیزود این است که به داستانگویی سرراست و بی‌شیله‌پیله‌ای منجر شده است. شاید با اپیزودی طرفیم که از لحاظ فنی و اجرا، پیچیده و سخت بوده است، اما این موضوع به ساختار داستانگویی ساده‌ای منتهی شده است. خبری از معماپردازی یا صحنه‌های ابهام‌برانگیزی نیست. همه‌چیز به استانداردترین خصوصیات ژانر تریلر کاهش پیدا کرده است. در نیمه‌ی اول با مرد سردرگمی طرفیم که می‌خواهد از دست کسانی که دنبالش هستند فرار کند و در نیمه‌ی دوم با آنجلایی همراه می‌شویم که در محیطی خطرناک باید عملیاتی را انجام بدهد. همین و بس. بخش قابل‌توجه‌ای از آن از صدقه‌سری این تکنیک فیلمبرداری است که باعث شده فرصتی برای انحراف  وجود نداشته باشد. این اپیزود انفجار است، نه مقدمه‌چینی. بنابراین الیوت متوجه می‌شود که دارلین از زمان مرگ سیسکو تاکنون در حال همکاری با اف.بی‌.آی بوده است و از آن زمان تاکنون در حال دروغ گفتن به او بوده است. او می‌فهمد که ارتش تاریکی متوجه تلاش‌های الیوت برای جلوگیری از جمع‌آوری اطلاعات شده و در حال انجام آخرین کارهای نابودی ساختمان ریکاوری هستند. الیوت همچنین خبردار می‌شود که آنجلا در حال کار کردن با مستر روبات و تایرل ولیک است و دستش با ارتش تاریکی در یک کاسه است و یکی از مهره‌های اصلی اجرای مرحله‌ی دوم هک است. پس با اپیزودی طرفیم که نه تنها از لحاظ فیزیکی یک سواری هیجان‌انگیز تحویل‌مان می‌دهد، بلکه از طریق سرازیر کردن تمام این اطلاعات روی سرِ الیوت بیچاره، او را تحت فشار روانی هم قرار می‌دهد. همچنین افشای این اطلاعات برای الیوت بالاخره شخصیت اصلی سریال را «آپدیت» می‌کند. از آنجایی که الیوت یک مرحله‌ نسبت به بقیه‌ی کاراکترها عقب‌تر بود، کمی از شتاب سریال کاسته شده بود، اما افشای آنها کاری می‌کند تا سطح اطلاعات الیوت به سطح اطلاعات بقیه‌ی شخصیت‌ها برسد. بالاخره قهرمان هکرِ ما نابغه‌ی اصلی اف‌سوسایتی است؛ تماشای او در حال عقب ماندن از بقیه چندان با هویتش سازگار نبود. خلاصه در این اپیزود با الیوتی طرفیم که در بهترین حالتش به سر می‌برد. چه از لحاظ بیرون ریختن تمام ویژگی‌های دوست‌داشتنی شخصیتی‌اش و چه از نظر بازی رمی مالک که در طول حضورش در جلوی دوربین در این اپیزود به نماینده‌ی فیزیکی پارانویا و سردرگمی تبدیل می‌شود.

اما الیوت تنها ستاره‌ی این اپیزود نیست. در صحنه‌ی خلاقانه‌ای که دوربین از الیوت و دارلین جدا می‌شود و به دوربین ضبط‌کننده‌ی گزارش خبرنگار سی.ان.ان. تبدیل می‌شود، با ترنزیشنی طرفیم که حکم لحظه‌ی عوض شدن دنده‌ی این اپیزود را بازی می‌کند. سپس دوربین مثل سگ گرسنه‌ای که تکه گوشتی را دیده باشد، بی‌خیال خبرنگار می‌شود و دنبالِ فرد مشکوکی در میان جمعیت معترضان راه می‌افتد که شیشه‌ی نوشیدنی در دست دارد؛ شیشه‌ای که قرار است به زودی توی سر یک پلیس خرد شود و راه را برای ورود به داخل ساختمان باز کند. نتیجه صحنه‌ای است که دل آدم را به‌طرز غیرقابل‌توصیفی خنک می‌کند. جمعیت معترضانی که در جلوی درِ ایول کورپ جمع شده‌اند در حال اعتراض هستند. در حال اعتراض به همه‌چیز. اعتراض به نقش ایول کورپ در فروپاشی اقتصادی کشور. اعتراض به رای شورای امنیت سازمان ملل به تصاحب کونگو توسط چین. اعتراض به خاطر اینکه وقتی زندگی به یک کابوس افسردکننده تبدیل شده باشد و نرخ بی‌کاری و فقر سر به فلک کشیده باشد و دنیا را در حال سقوط در اطرافت باشد، داد و فریاد زدن از ته دل حس خوبی دارد. معترضان تقریبا از زمان هک نهم می تاکنون جلوی ایول کورپ اعتراض می‌کنند. اما امروز فرق می‌کند. یک جای کار می‌لنگد. ناگهان صدای شلیک گلوله می‌آید. شیشه‌ای در صورت یک پلیس می‌شکند. دقیقا معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد و اهمیتی هم ندارد. مهم این است که بالاخره تحملِ مردم سرریز می‌کند. جرقه زده می‌شود. انفجار به دنبالش می‌آید.

عصبانیت‌ها از حالت فریاد زدن به حالت کار عملی تغییر شکل می‌دهد و حمله آغاز می‌شود. معترضان نیروی پلیس را زیر پا می‌گذارند و وارد ساختمان می‌شوند و هر چیزی که نمادی از کاپیتالیسم و حرص و طمع است را می‌شکنند و خراب می‌کنند. آخیش! بالاخره شاهد حمله‌ی ۹۹ درصد به یک درصد هستیم. فکر کنم فقط من نبودم که در جریان این صحنه در حال ذوق‌مرگ شدن بودم. اما ناگهان در میان شلوغی با گروه کوچکی از معترضان همراه می‌شویم که سوار آسانسور می‌شوند. آنها هماهنگ به نظر می‌رسد و انگار هدف مشخصی در سر دارند. آنها در طبقه‌ی آنجلا از آسانسور خارج ‌می‌شوند. آنجلا در اتاقش دنبال فرصتی برای فرار است. ایروینگ در تماس تلفنی با آنجلا بهش می‌گوید که تهاجم و شلوغ‌کاری این معترضان نقشه‌‌ای از سوی ارتش تاریکی برای پرت کردن حواس بقیه و خارج کردن او به سلامت از ساختمان و ادامه‌ی مرحله‌ی دوم هک است. بله، به همین سادگی جنبه‌ی دروغین صحنه‌ای که به‌طرز لذت‌بخشی داشت با بسیاری از تماشاگران که در دنیای واقعی با سیستم‌های شکسته و فاسد سروکار دارند ارتباط برقرار می‌کرد فاش می‌شود. معلوم می‌شود این اعتراض هم چیزی بیشتر از نقشه‌ای از سوی آدم‌های قدرتمند برای به دست گرفتن افسار کنترل آدم‌های ضعیف از دیگر آدم‌های قدرتمند نبوده است. خوشحالی‌مان، کوفت‌مان می‌شود.

اینجاست که آنجلا وارد میدان می‌شود. آنجلا به مرور زمان دارد به فرد باهوش‌تری تبدیل می‌شود. وقتی ایروینگ بهش دستور می‌دهد که کامپیوتر را به الیوت برساند، او می‌‌داند که چنین کاری شدنی نیست، اما خودش دست به کار می‌شود تا کار را انجام بدهد. و تا آنجایی که می‌دانیم دستورالعمل‌ها را همان‌طور که آمده انجام می‌دهد و با به صورت زدن نقاب اف‌سوسایتی از مخصمه می‌گریزد. اما آیا نقابی که آنجلا به صورت می‌زند فقط وسیله‌ای برای زنده بیرون آمدن از بین معترضان بی‌رحم است یا به چیز عمیق‌تری اشاره می‌کند؟ مطمئنا به حقیقت عمیق‌تری درباره‌ی آنجلا اشاره می‌کند. این دختر در حال حاضر برای رُز سفید کا‌ر می‌کند تا نقشه‌ای را که الیوت مدت‌ها قبل به راه انداخته بود عملی کند. او «اف‌سوسایتی»تر از خود الیوت است. او با تمام وجود به نقشه‌ی رُز سفید برای نابودی ایول کورپ و تمام نیروهایی که خانواده‌‌های او و الیوت را از بین بردند اعتماد کرده است. اما هنوز چیزی مثل خوره اذیتش می‌کند. چیزی نمی‌گذارد تا کاملا به ایروینگ و بقیه اعتماد داشته باشد. اصلا معلوم نیست قولِ ایروینگ درباره‌ی خالی کردن ساختمان ریکاوری درست باشد.

بالاخره داریم درباره‌ی کسانی ‌حرف می‌زنیم که یک شورش مرگبار راه می‌اندازند تا راه آنجلا را برای انجام ماموریتش هموار کنند. درباره‌ی کسانی که می‌خواهند همکار آنجلا که او را در آن اتاق دید خفه کنند. درباره‌ی کسانی که یک کشور آفریقایی را که صاحب شده‌اند. آیا چنین آدم‌هایی به جان کسانی که در ساختمان ریکاوری هستند اهمیت می‌دهند. پس آنجلا حق دارد تا مثلِ الیوت احساس کند که یک جای کار می‌لنگد. که احساس کند او فقط مهره‌ی کوچکی در تشکیلاتی بسیار بسیار بزرگ‌تر است. صحنه‌ای است که دوربین آنجلا را برای فرار از دستِ معترضان از بالای دیوارهای اداره دنبال می‌کند. به‌طوری که دوربین در نهایت از دیوار خارجی ساختمان بیرون می‌رود و نیمی از آن فضای بیرون را به تصویر می‌کشد. تصور به دو قسمت تقسیم می‌شود. معترضان جلوی ساختمان و آنجلا. سم اسماعیل به بهترین شکل ممکن با این صحنه نشان می‌دهد که آنجلا بخشی از نقشه‌ای بسیار بزرگ‌تر است. در داخل بسته‌ی ساندویچی که در آخر اپیزود به دستش داده می‌شود چیست؟ آنجلا معمولا در استرس‌زاترین شرایط هم کنترل خودش را حفظ می‌کند. اما دیدن آن بسته او را به‌طور کلی به هم می‌ریزد و اشکش را سرازیر می‌کند. آیا داخل بسته تفنگی است که او باید با استفاده از آن الیوت را بکشد (یادتان می‌آید که رُز سفید در قسمت اولِ فصل گفت که بعد از اینکه کارمان با الیوت تمام شود، دیگر نیازی به او نداریم) یا شاید هم او باید خودش را به عنوان آخرین اقدامش برای شهید شدن در راه انقلاب اف‌سوسایتی بکشد. هرچه هست، صبر کردن برای اپیزود هفته‌ی آینده بدجوری سخت است.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
12 + 4 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.