نقد سریال Mr. Robot: قسمت اول، فصل دوم

نقد سریال Mr. Robot: قسمت اول، فصل دوم

پخش فصل دوم سریال «آقای ربات» (Mr. Robot) با اپیزودی آغاز شد که به عواقب پیچیده‌ی موفقیت گروه اف‌سوسایتی در هک ایول کورپ می‌پردازد. همراه بررسی این اپیزود در میدونی باشید.

دوباره سلام رفیق! فصل اول «آقای ربات» در کنار اینکه بهترین سریال سایبرپانکی تلویزیون را ارائه کرد و به شگفتی این مدیوم در سال ۲۰۱۵ تبدیل شد، همه‌چیز را در آغاز شعله‌های یک انقلاب جهانی به اتمام رساند و ما را با سوال‌های متعددی در کفِ فصل دوم رها کرد. گروه اف‌سوسایتی بدن افراد بالای هرم را با ترکاندن سیستم‌های برده‌داری‌شان به لرزه درآورد و دنیای اقتصاد را در سراشیبی یک سقوط مطلق قرار داد که تقریبا به لطف فعالیت‌های شبانه روزِ هکرهای اف‌سوسایتی امکان نداشت مثل آنها از موفقیتشان خوشحال نشده باشید. البته مگر اینکه یکی از افراد بالای هرم باشید که در آن صورت «آقای ربات» به بهترین فیلم ترسناک‌تان تبدیل می‌شود! اما تقریبا هیچدام از آن جشن و پایکوبی به اپیزود اول فصل دوم سریال منتقل نشده است. در عوض، سایه‌ی سنگینی در تمام لحظات تک‌تک کاراکترهای سریال را دنبال می‌کند. مسئله این است که نه تنها بعد از اتفاقات فصل قبل، باری از دوش‌شان برداشته نشده، بلکه آنها در شرایط سخت‌تری هم قرار گرفته‌اند. در این اپیزود ما همراه با اعضای اف‌سوسایتی متوجه می‌شویم، آغاز انقلاب پایان کارِ ایول کورپ نبود، بلکه تازه آغازی بود بر تلاش برای رسیدن به اهدافی جدید. چون از قرار معلوم ایول کورپ کماکان به کارهای شرورانه‌اش ادامه می‌دهد و هر لحظه ممکن است انقلاب با سرکوب سختی روبه‌رو شود. در واقع، شاید هکرهای ما برای رسیدن به هدف ایده‌آلشان فکر همه‌جا را کرده بودند، اما حالا که به ایده‌آل رسیده‌اند، می‌بینند حقیقت با هدفی که داشتند زمین تا آسمان فرق می‌کند. سوال این است که آیا آنها در یک چرخه‌ی تکرارشونده هستند و باز دوباره به محض دستیابی به هدف‌های جدیدشان، خود را در شرایط ترسناک فعلی و در حالی که کنترل از دستشان خارج شده پیدا می‌کنند؟

حداقل می‌دانیم الیوت آلدرسون سعی کرده برخلاف روحیه‌ی آنارشیستی‌اش در فصل قبل، خودش را در یک چرخه‌ی تکرارشونده زندانی کند. او  در حال فرار کردن از خودش است. فقط مشکل این است که «خودش» هم چنین فکر می‌کند. الیوت فکر می‌کند اگر به اندازه‌ی کافی تلاش کند می‌تواند از شر آقای ربات خلاص شود و به حالت عادی اولیه‌اش برگردد. اما آقای ربات هم اعتقاد دارد اگر الیوت مقاومت کردن را کنار بگذارد و به زندگی بیرون برگردد و رهبری انقلاب را برعهده بگیرد،  می‌تواند به خود واقعی‌اش تبدیل شود. هر دو هویت به این نتیجه رسیده‌اند که راه بازگشت به سوی خودشان و واقعی‌شدن از بین بردن دیگری است. مسئله این است که در زمینه‌ی الیوت آلدرسون، او در این مسیر در زندگی آنالوگی و پر از تکرار قرار گرفته و در زمینه‌ی آقای ربات هم همه‌چیز به آزاد کردن جنون خلاصه شده است. ایستگاه آخر هر دو نفر تباهی است، اما هنوز متوجه‌ی اشتباه‌شان نشده‌اند. ولی نمی‌توان سرزنش‌شان کرد. چون هر دو دلشان برای زندگی و یک نفس راحت تنگ شده است.

یکی از عناصری که درباره‌ی این سریال دوست دارم، این است که مثل کاراکتر اصلی‌اش در مقایسه با بقیه‌ی آدم‌ها (سریال‌ها) هویت ویژه‌اش را حفظ می‌کند و در آغاز اپیزود دو قسمتی افتتاحیه فصل دوم هم می‌بینیم که سریال بدون هیچ یادآوری و مقدمه‌ای به درون دنیایش شیرجه می‌زند و این‌گونه ما را در فضای پریشانش رها می‌کند. مهم‌ترین حسی که در طول اپیزود اول داریم فشار آوردن به مغزمان برای به یاد آوردنِ کسانی که می‌شناسیم و چگونگی آشناییمان با آنها است. خلق کمی حس پریشان‌حالی و  گیجی در بیننده، بدون اینکه او را فراری بدهی، کار سختی است و سم اسمیل در اینجا به خوبی از پس آن برمی‌آید. جریان داشتنِ کمی اغتشاش در رگ‌های این سریال حیاتی است. چون نه تنها کاراکترهای مختلف بی‌وقفه در حال کلنجار رفتن با شخصیت‌ها و هویت‌های جدید هستند و هرکدام از آنها رازی برای پنهان کردن دارند، بلکه سریال سعی می‌کند از این طریق ما را هرچه بهتر در بحران روانی شخصیت اصلی‌اش قرار بدهد. یکی از عناصر داستان‌گویی فصل اول، این بود که از انتظارات و پیش‌بینی‌هایمان برای شکستن آنها استفاده می‌کرد و این‌گونه ما را با چیزی بیرون از استانداردهای داستان‌گویی تلویزیون روبه‌رو می‌کرد. حالا از همین اپیزود اول مشخص است که سم اسمیل از طریق کمی گنگ نگه داشتن داستان، هم می‌خواهد سر موقع با یک پیچش غیرمنتظره مچ ما را بگیرد و هم ما را در موقعیت واقعی کاراکترهایش قرار دهد: آنها هم مثل ما جوابی برای خیلی از اتفاقات و مشکلات اطرافشان ندارند و فقط باید با جریان همراه شوند تا ببینند چه می‌شود‌!

در طول اپیزود اول الیوت تمام تمرکز و تلاشش را صرف بازپس گرفتنِ کنترل زندگی‌اش می‌کند، اما مدتی بعد به این نتیجه می‌رسد که آقای ربات کماکان با قدرت به حیاتش ادامه می‌دهد. هرچه بیشتر خودش را متقاعد می‌کند که راه پیروزی چسبیدن به روتین سفت و سختش است، آقای ربات از آن طرف او را از روتینش به بیرون پرت می‌کند. مهم‌ترین چالش الیوت این سوال است که: «چگونه می‌توان نقابی که دیگر نقاب نیست را از صورت برداشت؟». اما شاید عدم موفقیت الیوت برای بازپس‌گیری کنترلش به خاطر این است که از زاویه‌ی اشتباهی با مشکلش روبه‌رو شده. مشکل این است که الیوت فکر می‌کند به جز آقای ربات، او یک هویت پاک و آرام دیگر هم در اعماق وجودش دارد. هویتی که اگر بتواند به او برسد، می‌تواند از شر آقای ربات خلاص شود. اما حقیقت این است که به نظر نمی‌رسد خبری از چنین چیزی باشد. الیوت تنهاست و آقای ربات حاصل اتفاق دردناکی است که در کودکی برای او افتاده و از همان موقع تاکنون در ذهنش ریشه دوانده و بخشی از او شده.

این اپیزود به‌طرز زیبایی تنها و تنها به بررسی عواقب غیرمنتظره‌‌ای که بعد از تحولی عظیم از راه می‌رسند اختصاص داده شده است. بزرگ‌ترین نشانه‌ی این تحول برای الیوت هم این است که حضور آقای ربات قوی‌تر شده است. بالاخره برنامه‌ی هک کردن ایول کورپ هدفِ آقای ربات بود و وقتی او در اجرای آن موفق شد، او از سایه‌ها و گوشه‌کنارها بیرون آمد و در مرکز توجه قرار گرفت. به‌طوری که هویتی که به‌طرز نامحسوسی فعالیت می‌کرد، حالا به هویتی تبدیل شده که آشکارا اعصاب الیوت را مورد حمله قرار می‌دهد. مثلا وقتی او به سر الیوت شلیک می‌کند، شاید این شلیک از نگاه ما واقعی نباشد، اما برای الیوت واقعی است. وقتی الیوت برای نوشتن در دفترچه‌اش به پشت میزش برمی‌گردد، می‌بینیم که خون از پیشانی‌اش سرازیر می‌شود. و حتی مدتی بعد در زمان ملاقات گیدین و الیوت، جای تازه‌ی گلوله دوباره ظاهر می‌شود. الیوت در تلاش است تا حداقل به خودش هم که شده ثابت کند، این خودِ واقعی‌اش نبوده که دنیا را به این روز کشانده، اما حقیقت همان چیزی است که آقای ربات می‌گوید: «این من بودم، پس یعنی تو هم بودی». خونریزی سرش بازمی‌گردد. حقایق تلخ واقعا روی اعصاب او تاثیرگذارند.

برخورد با غیرمنتظره‌ها درباره‌ی همه صدق می‌کند. دارلین فکر می‌کرد بعد از هک ایول کورپ همه‌چیز بهتر خواهد شد، اما همه‌چیز بدتر شده. تصویر بدن ولو شده‌ی او در کف دست‌شویی و هق‌هق بی‌صدایش، تصویری از تمام قهرمانان‌ سریال در این فصل است. قهرمانانی با روان‌های درهم‌شکسته که با زدن نقابی به صورت جلوی دیده شدن اشک‌هایشان را می‌گیرند. نقابی که با یک باد برملا خواهد شد. شاید فریادهای سخنرانی‌اش دنبال‌کنندگان اف‌سوسایتی را دوباره سر ذوق و هیجان بیاورد، اما از طرفی همان‌طور که دوستش هم می‌گوید، این سخنرانی او را به‌طرز ترسناکی شبیه جورج دابلیو. بوش می‌کند. جواب می‌دهد: «سخنرانی مزخرفه، اما تاثیرگذاره». تغییری که در دوران پسا-هک افتاده، این است که او دیگر یکی از کسانی که به خیال خودش در پایان فصل قبل آزاد کرده بود نیست، بلکه حالا خودش دارد شبیه رهبرانی می‌شود که ازشان متنفر است و زیردستانش هم تبدیل به وسیله‌ای برای رسیدن به «پایان» شده‌اند. این درحالی است که آنها در ابتدا خودشان را «پایان‌دهنده» معرفی می‌کردند. تناقص پشت تناقض.

آنجلا هم بالاخره بیدار می‌شود و می‌فهمد پرونده‌ی شکایتی که علیه ایول کورپ تنظیم کرده بود و تمام نقشه‌هایش برای رو کردن دست آنها از طریق قانون، توهمی بیش نبوده است. او حالا چندین هفته را  درون ایول کورپ به عنوان مدیر روابط عمومی کار کرده و رسما به یکی از آنها تبدیل شده است. به‌طوری که کسی که زمانی قصد رو کردن چهره‌ی واقعی آنها را داشت، حالا با نماینده‌ی شبکه‌ی تلویزیونی سر قبول کردن نقاط مورد بحث ایول کورپ مذاکره می‌کند تا فقط چیزهایی که شرکت می‌خواهد رسانه‌ای شوند. در حقیقت در گفتگویی که او با وکیلش دارد، فاش می‌کند که کارش را دوست دارد. به نظر می‌رسد آنجلا به این نتیجه رسیده که افرادی که در ایول کورپ کار می‌کنند، از روی قصد شرور نیستند. بلکه برای حفظ جایگاه نصفه ونیمه‌ای که دارند و نان بخور نمیری که در می‌آورند، کارشان را انجام می‌دهند. درست مثل خودش. جواب محکم وکیلش این است که آنها او را به فاحشه‌‌ای برای سوءاستفاده تبدیل کرده‌اند. آنجلا فقط زنی است که در این اوضاع پرهرج‌و‌مرج به این کار احتیاج دارد. روزها ادای زن‌های قوی و عاری از احساس را در می‌آورد و شب‌ها در قالب شکننده و افسرده‌ی واقعی‌اش، زیر لب با تکرار جملات مثبت‌اندیشانه به خودش انگیزه می‌دهد.

در همین حین، ایول کورپ در تلاش است تا با گردهمایی مدیرانِ بالارتبه‌های کمپانی وضعیت را راست و ریست کند. فیلیپ پرایس، مدیرعامل کمپانی در پایان فصل اول با اعتماد به نفس بالایی از هک ایول کورپ به عنوان نسیمی که ریشه‌های آنها را تکان نخواهد داد یاد کرد. البته کم‌و‌بیش همین‌طور هم است، آنها کماکان مشتریانشان را به پرداخت قسط‌هایی که پرداخته کرده بودند، مجبور می‌کنند و پرایس هم در جواب به درخواست دولت برای استفعا دادن، به آنها می‌گوید که خفه خون بگیرند. اما یک چیزهایی هم است که از کنترل پرایس خارج هستند. مثلا اگرچه آنها برای حفظ ظاهر کمپانی تلاش می‌کنند، اما در نهایت سوختن حدود ۶ میلیون دلار پول در مکان عمومی توسط یکی از اعضای ارشد کمپانی به این معناست که آنها برخلاف چیزی که می‌خواهند به مردم نشان دهند، کنترل اوضاع را در دست ندارند. ظاهرا پرایس خیلی خوب می‌تواند تلاش بی‌نتیجه‌ی الیوت برای بازپس‌گیری کنترل را درک کند.

نهایتا تنها چیزی که می‌ماند بزرگ‌ترین گم‌شده‌ی «آقای ربات» است: تایرل ولیک کجاست؟ بعد از اینکه الیوت در فلش‌بکی برای برداشتن تفنگ دست در دستگاه پاپ‌کورن‌‌سازی می‌کند، او را ندیده‌ایم. الیوت درست مثل ما بدجوری می‌خواهد او را پیدا کند. به‌طوری که اصلا موضوع دعوای اصلی او با آقای ربات همین است. جای ولیک را بگو، یا ما این چرخه‌ی تکرارشونده را تا بی‌نهایت ادامه می‌دهیم. در پایان اپیزود اما نبرد این دو به نقطه‌ی جذاب و پیروزمندانه‌ای برای قهرمانمان ختم می‌شود. مغز الیوت به چنان درجه‌ای از ناثباتی و جنون رسیده که موفق می‌شود در مقابل باهوشی آقای ربات ایستادگی کند و او را فعلا شکست دهد. الیوت، او را متقاعد می‌کند که طوری از لحاظ عاطفی و روانی ضربه خورده و له‌و‌لورده شده که هیچ چیزی دیگری برای دیوانه کردن او باقی نمانده است. او اگر قرار بود دیوانه شود، باید تاکنون می‌شد. آقای ربات باید دنبال ابزار جدیدی بگردد. چون اگر آقای ربات به این مبارزه‌ی روانی ادامه دهد، در نهایت این خودش است که به دیوانگی کشیده می‌شود.

«چیزی که می‌خوام رو بهم بده، یا به شلیک کردن ادامه بده». خب، به نظر می‌رسد آقای ربات تسلیم می‌شود و به درخواست الیوت تن می‌دهد. الیوت پس از چرت زدن در کلیسا، ناگهان بیدار می‌شود و خودش را در حال نگه داشتن یک تلفن قرمز پیدا می‌کند. صدای تایرل از پشت تلفن که به سبک خودش سلام می‌کند شنیده می‌شود. حالا سوال این است که آیا آقای ربات خیلی صاف و ساده کارش را انجام داده است یا الیوت وارد بازی حیله‌گرانه‌ی جدید او شده است؟ چون ما در فلش‌بک آغازین اپیزود می‌بینیم که الیوت برای برداشتن تفنگ دست در دستگاه پاپ‌کورن‌سازی می‌کند. آیا تایرل ولیک مرده است و ما قرار است همراه با الیوت وارد لایه‌ی عمیق‌تری از واقعیت شویم. فعلا که این‌طور که به‌ نظر می‌رسد.

در طول این اپیزود دو قسمتی می‌بینیم که اگرچه ایول کورپ به روز سیاه نشسته، اما هنوز به روش‌های مختلفی در جبهه‌ی پیروز به سر می‌برد و حرکت الیوت و اف‌سوسایتی نه تنها به جامعه‌ای عدالت‌مند‌تر منجر نشده، بلکه حالا هر بی‌عدالتی‌ای که صورت بگیرد به اسم اف‌سوسایتی نوشته خواهد شد. اوج این تناقض را می‌توانید در مرگ گیدین گادارد ببینید. گیدین شاید تنها مرد خوب کل «آقای ربات» بود. کسی که نه این‌وری بود و نه آن‌وری و فقط سرش به کار خودش گرم بود، اما نهایتا لوله‌ی تفنگ هرج‌و‌مرج کسی بهتر از او را پیدا نکرد. نکته‌ی جالب مرگ او، این است که او یک فریب‌خورده بود. چیزی که حتی قاتلش هم از آن خبر دارد. اما با این حال، ظواهر کار باید هرطور شده حفظ شوند. این است نتیجه‌ی سخنرانی دارلین درباره‌ی اینکه آنها بالاخره آزاد هستند. آنها آزاد هستند تا از یک آدم اشتباهی انتقام بگیرند. و این دقیقا همان چیزی است که «آقای ربات» را به سریال درجه‌یک و بحث‌برانگیزی تبدیل می‌کند.

این سریال می‌داند که هرچقدر هم وعده‌های انقلاب جذاب و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسند، اما حقیقت این است که این وعده‌ها توهمی بیش نیستند. مسئله این است که وقتی ما به اهداف ایده‌آل‌مان می‌رسیم، متوجه می‌شویم کماکان در نقطه‌ی صفر قرار داریم و ایده‌آل‌ها از دسترس دور شده‌اند و این روند همین‌طوری ادامه دارد. یکی از انتقادهایی که در فصل اول به سریال می‌شد، این بود که «آقای ربات» سریال سطحی‌نگرانه‌ای است که سعی می‌کند رویای گروه ۹۹ درصد جامعه را در زمینه‌ی براندازی کاپیتالیسم در قالب تلویزیون به حقیقت تبدیل کند و چیزی درباره‌ی واقعیت نمی‌داند. خب، فکر کنم آنها باید برای دیدن فصل دوم برگردند. چون در همین اپیزود اول سریال با بی‌رحمی اعلام می‌کند که آرزوی رسیدن به دنیایی بهتر و انقلاب برای نتایج کاملا مثبت، به معنای پایان کار نیست. بله، هک موفقیت‌آمیز ایول کورپ، ضربه‌ی جانانه‌ای به فساد و برده‌داری سازمان‌یافته دنیا وارد کرد، اما بدون عواقب خون‌بار هم نبود.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.