آیا سریال The Wheel Of Time «چرخ زمان»، پروژهی پرخرج آمازون، توانسته است انتظارات را برآورده کند و به جایگاه ارباب حقله ها نزدیک شود؟ با نقد این سریال همراه میدونی باشید.
چرخ زمان دومین پروژهی بزرگ آمازون، بعد از سریال ارباب حلقه ها «The Lord Of The Rings»، به پایان فصل اول خودش رسید. این اثر اقتباسی که برداشتی از کتابی بههمین نام و نوشتهی رابرت جردن (Robert Jordan) است، با اینکه سعی زیادی برای بسط و ارائهی داستان خود میکند اما نمیتواند، همانند دیگر آثار فانتزی حماسی، اثری موفق و میخکوب کننده از آب دربیاید. آثار اقتباسی بهواسطهی داستانی که از ادبیات با خود به سینما سوغات آوردهاند، جزو آن دسته از نمایشهایی هستند که میتوانند از قبل، مخاطب را به دیدن فیلمی قصهگو و جذاب امیدوار کنند. خوبی این نمایشها در این است که هم علاقهمندان رمان و ادبیات را بهدنبال خود میکشند و هم اینکه طرفداران فیلم و سینما بهواسطهی اصالت داستانشان به این آثار حتما سری خواهند زد.
اما ریسکی که فیلمهای اقتباسی در پس خود خواهند داشت، این است که، نتوانند انتظارات خوانندگان این آثار و طرفداران نمایشهای اقتباسی را برآورده سازند و فیلم را به ورطهی سقوط بکشانند. سریال چرخ زمان اکنون در این موقعیت گیر افتاده و تماشاگران این نوع از فیلمها را دلسرد کرده است. The Wheel Of Time، اصلا آن چیزی نیست که مخاطبان آثار فانتزی حماسی انتظارش را میکشیدند و منتظر بودند که آمازون سریالی شبیه به فیلم ارباب حلقهها را تحویلشان بدهد. این نمایش، سریالی متوسط با ساختاری شکننده است که مخاطب را با موقعیتها و اتفاقات نهچندان بسط داده شده روبهرو میکند و در روایت خود گاها لنگ میزند.
در ادامه قسمتهایی از داستان سریال چرخ زمان مشخص میشود
چرخ زمان همانند بیشتر آثار فانتزی، پیرو کهنالگوی خیر و شر است و تمام تلاشهای قهرمانان سریال برای جلوگیری از تسلط نیروی شر بر دنیا صورت میگیرد. این سریال در زمانی اتفاق میافتد که موجودات و انسانهای جادویی با هم زندگی میکنند. خط داستانی سریال بسیار شبیه به سرزمین میانه است و نیروی تاریکی قصد دارد از سایهها خارج شده و جهان را تحت کنترل خود درآورد. ۳ هزار سال پیش اژدهایی موجب از بین رفتن نظم دنیا و ورود تاریکی به دنیای انسانها شد، حال همان اژدها در کالبد شخصی جوان دوباره متولد شده است. مویرین (Rosamund Pike)، آی سدای (Aes Sedai) بلندپایهی برج سفید قبل از اینکه نیروهای تاریکی این شخص را در خدمت خود بگیرند، قصد دارد که او را بیابد و به برج سفید ببرد تا بتواند از فروپاشی دوبارهی دنیا جلوگیری کند. او با ۲ زن و ۳ مرد به ظن تناسخ اژدها در وجودشان همراه میشود و اژدهای پیشگویی شده را به چشم جهان میبرد.
بعد از انتشار کتاب ارباب حلقههای تالکین ( J. R. R. Tolkein)، رمانهای زیادی به تقلید از آن وارد دنیای نشر شدند. داستان چرخ زمان «The Wheel Of Time» هم یکی از آن رمانهایی بود که در حالوهوای اثر تالکین نوشته شده بود. The Wheel Of Time در میان این آثار الهام گرفته شده، بهخاطر خلق فضای تازهتر و بدیعترش مورد توجه قرار گرفت و به شهرتی نسبی رسید. مجموعه رمان چرخ زمان که تعدادش به ۱۴ جلد میرسد، کتاب اولش یعنی چشم دنیا (The Eye Of The World)، منبع اقتباس این فصل بوده و بهتصویر کشیده شده است. فضای کلی حاکم بر این سریال باتوجهبه منبع اقتباساش تعلق خاطر زیادی به فیلم ارباب حلقهها دارد و مخاطبی که این سهگانه را دیده باشد، محال است هنگام تماشای اتفاقات، لوکیشنها، شخصیتها و دیگر عناصر و المانهای چرخ زمان، در ذهناش با اثر پیتر جکسون آشناپنداری نکند.
همراهان مویرین، گذرگاه مخفی، اژدها، برج سفید، ترالاکها (Trolloc)، چشم جهان، سفر جادهای، تنها جزئی از شباهتهای این سریال به اثر ارباب حلقهها است که بهطرز نهچندان پیچیدهای بهتصویر کشیده میشوند. مخاطب هنگام تماشای این موقعیتها، متوجه تقلید سکانسهای چرخ زمان خواهد شد و ذهناش ناخودآگاه بین مقایسهای ناامیدکننده گیر میافتد. وقتیکه مویرین با همراهانش به گذرگاه مخفی وارد میشود، بیننده در خاطرش عبور گاندولف و یاران حلقه از گذرگاه موریا را مرور میکند و همانند ارباب حلقهها منتظر حماسهای قدرتمند است که دراماتیزه شود اما متاسفانه اتفاق خاصی نمیافتد و وقایع، آرام و بیسروصدا و بدون آن موقعیتهای دراماتیک پرتعلیق و اضطراب دنیای جادو و ماورا، رخ میدهد و سکانس با کمترین تاثیرگذاری روایی به پایان خودش میرسد.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد سریال از این تشابهات کم ندارد و همین اتفاق باعث شده که چرخ زمان بین دو تلهی مقایسه گیر بیفتد، اولی قیاس با منبع اقتباساش و دیگری سهگانهی ارباب حلقهها. در چنین نمایشی که مبدا اثر، تقلیدی از یک کتاب بزرگ بوده و آن کتاب نیز خودش الهامبخش فیلمی قدرتمند و موفق شده است، ریسک بسیار بالایی متوجه سازندگان خواهد بود و آنها را دربرابر مخاطب قرار خواهد داد، چراکه ذهن بیننده با الگوهای ساختاری و روایی قدرتمندی مشغول مقایسه است و نمیتواند با اثر ضعیفتر کنار بیاید. اگر سریال The Wheel Of Time برداشتی از رمان دیگری بود یا سهگانهی ارباب حلقههایی وجود نداشت، این اثر قطعا در ناخودآگاه تماشاگر بهتر عمل میکرد، چراکه الگویی برای مقایسه پیدا نمیشد و موقعیتی در ذهن تماشاگر آشناپنداری نمیکرد.
اثر با تمام تلاشی که دارد، نمیتواند تاثیر عمیقی روی مخاطب بگذارد و برای کسانیکه داستان اصلی را خواندهاند، این سریال ناامیدکنندهتر است
این سریال که اقتباسی از رمانی فانتزی است، فیلمنامهنویسانش برای بالا بردن تنش و ایجاد خاصیت دراماتیکی در اثر و خلق ساختاری سینمایی، تغییراتی را در داستان اصلی بهوجود آوردهاند که البته این تمهید امری طبیعی در آثار اقتباسی است. حال چیزیکه در این مواقع به چشم میآید و ارزش اقتباس را بالا میبرد، میزان کیفیت تغییرات داستان یا نوع برداشتی است که صورت گرفته است؛ و از همه مهمتر اینکه، این تغییرات چقدر به بهبود وضعیت قصه کمک کرده و توانسته رمانی را به زبان سینمایی تصویری کند. حال The Wheel Of Time، سریالی که بهطور قابل توجهی از منبع خود فاصله گرفته، در کیفیت این برداشت دچار مشکل شده است.
اثر با تمام تلاشی که دارد، نمیتواند تاثیر عمیقی روی مخاطب بگذارد و برای کسانیکه داستان اصلی را خواندهاند، این سریال جلوهای ناامیدکنندهتر خواهد داشت. تغییراتی که برای بالا بردن خاصیت تصویری به داستان اصلی وارد شده، قصه را بهبود نمیبخشد و مخاطب هنگام مواجهه با سریال با یکسری حذف و اضافات بدون پشتوانه و بسط داده نشده روبهرو میشود. هنگام تماشای هر قسمت بیننده این احساس را دارد که گویی یک یا چند قسمت را جا انداخته و بهقدر کافی شخصیتها و اتفاقات برایش هنوز ملموس نشدهاند. مثلا در رمان منبع، شخصیتهای برگزیده برای نزدیکی بیشتر با مخاطب به شیوهای مناسب پیش میروند و جردن رویشان وقت میگذارد که متاسفانه این اتفاق در سریال تکرار نمیشود و ما بعد از پایان فصل اول همچنان بهدنبال کارکتری خواهیم بود که برایمان به اندازهی کافی آشنا و قابل درک باشد.
برای مثال در سهگانهی ارباب حلقهها شخصیتها از بُعدهای متفاوتی به بیننده نزدیک میشدند. شوخ طبعی و حسادتهای گیملی، مهربانیهای سَم، خوشگذرانیها و سادهلوحیهای مری و پیپین ابعادی هستند که در کارکترهای این سریال دیده نمیشوند و همین باعث شده که نزدیک شدن به شخصیتها برایمان سخت باشد. به بیان دیگر آدمهای چرخ زمان جوری بهتصویر کشیده شدهاند که برای شناخت و رشدشان دهها فصل هم کم است. برای طرفداران جردن این کارکترها، شخصیتهای جدیدی هستند که دورتر از منبع حرکت میکنند.
در رمانها رند، مت، اگوین و پرین در اواخر دوران نوجوانی خود هستند اما سریال سن آنها را بالا برده و تا سالهای جوانی پیر میکند. پیرتر شدن گروه برگزیده سبب ایجاد گذشتهای غنیتر و اهدافی بزرگتر برای کارکترها میشود و سازندگان بهتر میتوانند با ابعاد شخصیتی آنها بازی کنند و موقعیتی دراماتیک از داخلشان بیرون بیاورند. اگر سریال همانند رمان منبع با گروهی از نوجوانان سروکار داشت، چرخ زمان در پیشبرد قصهی خود دچار مشکل میشد و شخصیتها از اینی که هستند، دورتر میشدند. از طرفی هم سازندگان اعلام کرده بودند که برای جذب مخاطب و تاثیرگذاری بیشتر سریال مجبورند، گروه برگزیده را در دوران جوانیشان بهتصویر بکشند.
اولین تغییر بزرگ مربوطبه پرین میشود. شخصیتی که در رمان پسری تنومند است و مداوم باید حواسش باشد که به کسی ناخواسته آسیب نرساند. پرین در سریال صاحب یک همسر آهنگر بهنام لیلا است، زنی که در رمان اصلی اصلا وجود خارجی ندارد و پرین ناخواسته او را میکشد. این کارکتر یک گرگ برادر است و بعضی از ویژگیهای گرگها را دارد، قدرتهایی که از دورانی باستانیتر از نیروی واحد میآیند. داشتن خانواده و همسر برای این شخصیتها بار علتومعلولی خواهد داشت، چراکه ریشههای آنها را در روستایشان قویتر کرده و بهنوعی کشمکش و دلتنگی را در آنها بهوجود میآورد که البته سریال از این ویژگی بالقوه بهزودی فارغ میشود و این بُعد از شخصیتها را فراموش میکند. از سمتی دیگر شخصیت مت را داریم، کارکتری که در رمانها با دخترها سروکار ندارد و پدر و مادرش نیز در وضعیت مناسبتری بهسر میبرند. جردن در رمانهایش آن رفتارهای عاشقانه را وارد سرنوشت رند و اگوین نکرده و برای آنها رابطهای دوستانه و آنهم بهدور از صحنههای اروتیک را تدارک دیده است.
بعد از نبرد رند در چشم دنیا، مویرین متوجه میشود که ارباب تاریکی، قدرتش را گرفته و ارتباطش را با خدای نور قطع کرده است. جردن در رماناش به چنین موضوعی اشاره نکرده است و مویرین آی سدای تا انتهای داستان نیرویش را در اختیار دارد و از قدرت واحد استفاده میکند. کاری که سازندگان در پایان چرخ زمان با نیروی مویرین انجام دادند، قدرتمندترین تعلیق سریال است که میتواند مخاطب را منتظر فصل بعدی نگه دارد، چراکه این شخصیت بهواسطهی نوع پرداختش نسبت به دیگر کارکترها قرابت بیشتری با مخاطب دارد و دست به اعمال قدرتمند و تاثیرگذارتری زده است. حال با این اوصاف مویرین، هم برای مخاطب باارزش است و هم اینکه برای پیشبرد قصه، برگ برندهای است که میتواند ساختار را سرپا نگه دارد.
سریال The Wheel Of Time، فرض میکند که مخاطب کتابها را خوانده و با داستان اصلی آشنا است. سازندگان آنچنان روی این دیدگاه مسر هستند که بیننده را با این فرض، در فصل اول رها میکنند
براساس اولین کتاب The Wheel Of Time، کارکتر رند، شخصیت اصلی و قهرمان داستان است که داستان را هم روایت میکند و . اما در این سریال مویرین است که نقش اصلی را بر عهده گرفته و داستان هم از زاویه دید او پیش میرود. او در رمانها وقایع اصلی را پیش میآورد و بعدا مشاور قابل اعتماد اژدها میشود. مویرین در منبع اصلی همانند سریال آی سدایی قدرتمند است و جردن او را قدرتمندترین زن موجود توصیف میکند. همچینن جردن رند، مت و پرین را سه الگوی چرخ زمان مینامد و آنها را بهعنوان یک برگزیدهی بالقوه به مخاطب میشناساند.
در کتابها اگوین یک فرد برگزیدهی قدرتمند نبوده است و توانایی برابری نسبت به این سه مرد ندارد. جردن او را شخصیتی همراه نشان داده کسی که باید به دوستانش کمک کند. چیزی مثل شخصیت سَم در ارباب حلقهها. اما در سریال The Wheel Of Time، او یک برگزیده است و همانند این سه نفر قدرتمند است و میتواند به قدرت واحد وصل شود. سازندگان درواقع یکسری اقدامات و نیروهایی که متعلق به رند بوده است را به اگوین و ناینیو دادهاند.
سریال The Wheel Of Time، فرض میکند که مخاطب کتابها را خوانده و با داستان اصلی آشنا است. سازندگان آنچنان روی این دیدگاه مسر هستند که بیننده را با این فرض، در فصل اول رها میکنند و تماشاگر را در خلایی از سوالات بیجواب تنها میگذارند. اشتباه نکنید! این اتفاق اصلا ربطی به ایجاد تعلیق و اضطراب ندارد بلکه بهعنوان ضعفی در روایت و تزریق اطلاعات، خودش را در ساختار سریال نمایان میکند. مثلا اگر کتاب را خوانده باشید متوجه خواهید شد که رند در چشم دنیا با پیشکار ارباب تاریکی جنگیده است و نه خود دارک وان! ولی اگر منبع اصلی را نخوانده باشید برایتان این نبرد و دیدار فاقد ارزش خواهد بود و در ذهنتان درهم تنیدگی روایتیِ اثر، معنایش را از دست خواهد داد.
فصل اول با توضیحی بسیار کم، دوست دارد مسائل سنگین و زیادی را وارد اثر کند که همین اتفاق سبب شده جهانسازی سریال رو به سمتِ ضعفی نمایان برود. ارباب حلقهها را بهخاطر بیاورید، وقتیکه لرد اروند از نبرد خود و داستانهای حلقه در چند هزار سال پیش میگوید، مخاطب با فلشبکهای موجز او به اطلاعات ارزشمندی میرسد اما وقتیکه چرخ زمان بیننده را به ۳۰۰۰ سال قبل میکشاند، اطلاعات زیادی را به او انتقال نمیدهد و چیز دندانگیری را به روایت و قصه اضافه نمیکند. از این دست سکانسهای فاقد خاصیت دراماتیکی در The Wheel Of Time زیاد پیدا میشود، رویدادهایی که باعث فراموش شدن داستان میشوند.
فصل اول با توضیحی بسیار کم، دوست دارد مسائل سنگین و زیادی را وارد اثر کند که همین اتفاق سبب شده جهانسازی سریال رو به سمتِ ضعفی نمایان برود
رمانهای جردن مملو از فرهنگها، زبانها، مذاهب و... هستند و تناسخ حرف اول را میزند. فلسفهی بودا، تائو، هندو در بستر قصه حرکت میکنند و اساطیر شرق و غرب با مسائل متافیزیکی وارد روایت داستان میشوند. The Wheel Of Time اما قدرت در دست گرفتن آنها را ندارد و در ساختار بخشیدن به این تفکرات دچار مشکل میشود و نمیتواند آنها را در چارچوب قصه بگنجاند.
اژدها در سریال نمادی است که تبدیل به یک کهنالگوی زنانه میشود و چرخ زمان از آن بهعنوان غریزه و انرژی یاد میکند، نیرویی که در بطن قهرمان داستان وجود دارد و از بیرون کسی باید آن را هدایت کند، حال هدایتگر او میتواند دارک وان باشد یا مویرین آی سدای. اژدها در اساطیر شرقی نمادی از عمری طولانی، جادو، مرگ و تولد دوباره، چرخه، قدرت نهفته و غیره است. البته اژدهای چرخ زمان باتوجه به نوع پرداخت قصه از نمونههای متفاوت این موجود در شرق و غرب زمین الهام گرفته شده است.
در کتابها آمده که برج سفید نزدیک چرخ زمان است و رشتههای چرخ سر از برج سفید درمیآورند. چرخ زمان براساس الگو، قرون و اعصار را بهم پیوند میزند و برای این کار از نخهایی استفاده میکند، این رشتهها و نخها همان زندگی آدمها هستند که به تناسخ ایما میکند. The Wheel Of Time بر بستر همین تفکر هدایت میشود و اشاره به تناسخ شاهان خدا اژدهایی دارد که در اسطورههای باستانی هزاران سال پیشِ قسمتهای کویری زمین یافت میشدند. تا این فصل از سریال، چرخ زمان بهجز اژدهای دوباره متولد شده تاثیر زیادی از این اعتقاد نگرفته و آنچنان وارد بسط و گسترشاش نشده است. از آنجائیکه بعضی قدرتهای رند در فصل اول کتاب، به اگوین و ناینیو در سریال رسیده است، گمان میرود که رویداد تناسخ در فصلهای بعد دچار چالش شود و این تنها رند نباشد که نیروی اژدها را در درونش بههمراه دارد.
عمده مشکل سریال The Wheel Of Time، ضعف ساختاری آن است. وقایع، موقعیتها و کنشها نمیتوانند بهدرستی در یکدیگر تنیده شوند و به اثرگذاری برسند. درکنشهای سریال، کشمکشی گیرا دیده نمیشود و هرچه که است بهسرعت خنثی میشود. سکانسهای درگیری قهرمانان را با ضدقهرمانها به خاطر بیاورید، وقتیکه رند و مت با زن پیشخدمت مامور ارباب تاریکی دیدار کردند، صحنهها فاقد کنشهای روایی بودند و به سادگی از خاطر مخاطب حذف میشدند و نمیتوانستند خدمتی به ترکیب عناصر ساختاری کنند؛ و همین علت یکی از دلایلی بود که سریال تاثیرگذاریاش را به حداقل رساند. در مثالی دیگر میتوان به رهایی اگوین و پرین از دست سفیدپوشان اشاره کرد، صحنههایی که به قصهی اصلی و دیگر شخصیتها چفت نمیشوند و در زمان خودشان پروندهشان بسته میشود. گویی کارگردان میخواسته سریال سریعا جمع شود و در کوتاهترین زمان ممکن بدون کشمکشهای سینمایی قصه را تعریف کند.
عمده مشکل سریال The Wheel Of Time، ضعف ساختاری آن است. وقایع، موقعیتها و کنشها نمیتوانند بهدرستی در یکدیگر تنیده شوند و به اثرگذاری برسند
The Wheel Of Time اقتباس قدرتمندی از منبع اصلیاش نیست و نمیتواند جهان خود را بهدرستی بسازد. سریال در مرحلهی تلخیص از اثر کم آورده و درک خوبی از عمق شخصیتها، رویدادها، پیوندها و فضای حاکم بر داستان نداشته است. اثر روح داستان اصلی را با خود بههمراه دارد ولی دیگر اجزای قصه را در خود کمرنگ نشان میدهد. سازندگان بدون درنظرگرفتن خاصیتهای دراماتیکی و بسط و گسترش سینمایی ۸۰۰ صفحه رمان را درون یک فصل ۸ قسمتی جای دادهاند، اقدامی که نتیجهاش ناراضایتی طرفداران ژانر فانتزی حماسی را بهدنبال داشته است.
چرخ زمان سریالی متوسط است که اگر در فصل دوم خود نتواند، منبع ادبیاتیاش را تصویری کند و درصدد جبران اشتباهات روایی و ساختاریاش برنیاید، قطعا با ریزش مخاطب روبهرو خواهد شد، آنهم در شرایطی که آمازون بهطور رسمی اعلام کرده که قصد ساخت تمام این مجموعه را دارد. اقدامی که تاکنون هیچ شرکت دیگر بهدلیل گستردگی چرخ زمان حاضر به انجامش نبودند.