به هشتمین ایستگاه از روایتهای هیولا رسیدیم تا بالاخره نظارهگر بیدار شدن روی شیطانی هوشنگ شرافت و غلبه آن بر انسانیت و شرف او باشیم. در ادامه با نقد سریال هیولا همراه میدونی باشید.
همانطور که در انتهای بررسی قسمت هفتم پیشبینی کرده بودیم این هفته نویسندگان داستان و مهران مدیری سعی کردند هوشنگ شرافت را قربانی کنند تا به خوبی ببینیم رقصیدن با گرگها هزینه دارد! هوشنگ همچنان گیج میزند و بخشی از سادگی او که اجازه بدهید از آن با لفظ «حماقت» یاد کنم، توی ذوقم زد، اما وقتی به سکانس تحصن فرهنگیان مالباخته در مقابل مؤسسه خاف و نوع برخورد شرافت رسیدیم کمی خیالم راحت راشد که خیلی دیر، ولی درنهایت امر پس از آن سکانس خرید علوفه باری دیگر به ما نشان دادند یک هیولا در حال شکلگیری است. هیولایی که ممکن است در درون همه ما خوابیده باشد و در فرصت مناسب احتمالا بیدار شود و خرخره ما را بچسبد که شرافت کیلویی چند، پول را بچسب!
بیایید در بررسی آنچه مدیری قصد دارد از به تصویر کشیدن هوشنگ شرافت پیش روی مخاطبش بگذارد گریزی بزنیم به نقد «حسین لامعی» از این سریال. لامعی در بررسی خود هیولا را اینگونه میخواند: «افشاگر، باهوش، پیشرو، مهاجم و رادیکال». آیا واقعا اینطور است؟ هرگز چنین فکر نمیکنم! کجای این هیولا پیشرو است؟ برای اینکه مطمئن شوم معنی کلمه «پیشرو» را میدانم در فرهنگ لغت آن را جستوجو کردم و رسیدم به «که نخست رفتن گیرد و که قبل از دیگران رود»، شما بگویید آیا هیولا از مخاطب خود جلوتر است یا اینکه ماهها قبل از ما به بیان موضوعاتی میپردازد که حتی بهتر از مدیری بر آن واقفیم؟ به شخصه مشکلی با بیان موضوعات اجتماعی ندارم، اما اینجا تیم نویسندگی داستان پشت این جمله که مسئولیت فیلمساز پیدا کردن مشکلات و به تصویر کشیدن آنهاست نه درمانگری خیلی قایم میشود که اصلا قابل قبول نیست. در هیولا پیرامون مصائب اجتماعی بیشتر با یک بررسی تیتروار مواجه بودیم که در نقد قسمتهای پیشین بهطور مفصل و به کرات به شرح این موضوع پرداختهام.
برخی از هواداران مدیری حتی برای تمجید از این مجموعه از الفاظی همچون «شاهکار» یا «بهترین سریال کمدی/اجتماعی» استفاده میکنند که به نظرم کم لطفی در حق چند سریال دوستداشتنی دیگر و حتی همین صفتها است؛ زیرا هیولا اگر واقعنگر باشیم هرگز چنین جایگاهی ندارد. سریال هرگز از نظر داستانی غافلگیری برای مخاطب ندارد و تقریبا هیچگاه تا به اینجای کار از بیننده جلوتر نبوده و همواره میدانیم در انتهای هر قسمت ممکن است چه اتفاقاتی رخ بدهد.
یکی از قسمتهای جالب این قسمت مربوطبه غذا خوردن مدیری و همسرش، به همراه هوشنگ و هاله بود. بخش دستشویی رفتن شخصیتها خیلی جالب تفاوت سبک زندگی و خواستگاه اجتماعی دو خانواده را به تصویر کشید. یکی خیلی راحت غذا سفارش میدهد و در آن رستوران گرانقیمت با امکانات رفاهی مطلوب کاملا احساس راحتی میکند، و دیگری حتی بلد نیست چگونه از امکانات اولیه آنجا استفاده کند! که تیم سازنده همین موضوع را در بخش بعدی یعنی ویژگیهای ماشین کامروا و عدم آشنایی خانواده شرافت با آنها ادامه میدهند.
بعد از این بخش میرسیم به کلاشی و کلاهبرداریهای برخی موسسات کنکوری که به هر روشی متوسل میشوند تا جیب دانشآموزان را خالی کنند، از استخدام خانومهای خوش سیما و خوش صدا برای فروش بیشتر گرفته، تا تکهتکه کردن کتابهای کمک آموزشی برای پیچیده نشان دادن مباحث کنکوری و ایجاد این احساس نیاز در داوطلب که باید تمامی آن کتابها را تهیه کند.
بالاخره در قسمت هشتم سکانسی را دیدیم که چند قسمت قبل انتظار آن را میکشیدم. فرهاد اصلانی نزد معلمان عصیانزده با عصبانیت از دفاع از حقوق آنها سخن میگوید و وقتی به داخل مؤسسه میرود، شروع میکند به سلام و احوال پرسی با هیئت مدیره، اما اینبار خبری از عذاب وجدان نیست! و میخ نهایی بر طابوت شرف معلم سابقا شریف سریال هیولا با پذیرفتن پیشنهاد مدیریت آن شرکت مثلا حامی محیط زیست زده میشود.
هوشنگ در این قسمت آن احساس گناه سابق را ندارد و با علم بر اینکه کارش ممکن است با شرافت خانوادگیشان در تضاد باشد، اما به خاطر پول دست به هر کاری میزند و او هم مانند والتر وایت دوستداشتنی بالاخره شروع میکند به غرق شدن در فساد و پول، اما این کجا و آن کجا! همچنین هیئت مدیره خاف همانطور که در انتهای بررسی قسمت قبل پیشبینی کردیم با قربانی کردن هوشنگ باری دیگر در سایه به فعالیتهای نامشروع خود ادامه میدهند.
در آنچه در قسمت آینده خواهیم دید هم شاهد بودیم که به واسطه پست مدیرتی، آقای شرافت کمی تحت تاثیر قرار گرفته و احتمالا با خرید چند وسیله جدید قرار است حسابی تعجب مهرافزون را برانگیزد! همچنین او بیشتر در منجلاب سمت جدیدش گرفتار میشود و از سویی دیگر در قسمت نهم هم نظارهگر آن جمعهای زنانه با نماهای بسته که کلی دیالوگ تکراری در آن رد و بدل میشود خواهیم بود.