در ادامه با نقد سریال هیولا همراه میدونی باشید تا به بررسی سه قسمت نخست این مجموعه بپردازیم و ببینیم مهران مدیری در به تصویر کشیدن آنچه که قصد داشته به مخاطب نشان دهد تا چه اندازه موفق بوده است.
بیتردید مهران مدیری یکی از موفقترین طنزپردازان سینما و تلویزیون ایران تا به امروز بوده که با سریالهای موفقی همچون «شبهای برره»، «قهوه تلخ»، «پاورچین» و... توانسته به خوبی تواناییهایش را به عرصه ظهور برساند و طی چند سال اخیر نیز با برنامه «دورهمی» موفق شد نظر قشر عظیمی از مخاطبان تلویزیون را به خود معطوف کند. برنامه دورهمی را بهنوعی یک دگردیسی برای پرداخت مدیری به موضوعات مختلف میدانم، از چه نظر؟ بگذارید منظورم را با یک مثال توضیح دهم؛ سریال قهوه تلخ را به خاطر دارید؟ مدیری استاد در لفافه حرف زدن است و در بسیاری از آثار پیشینش بهصورت غیرمستقیم شاهد اعتراضات او به مصائب اجتماعی و سیستماتیک کشور بودهایم، اما از یک جایی به بعد مدیری تصمیم گرفت در دورهمی صریحتر حرف خود را مطرح کند و فیلمنامه و دیالوگهای سریال هیولا نیز مراثخوار این رویه جدید مدیری است و به همین خاطر او به کمک پیمان قاسمخانی و سایر عوامل تولید این مجموعه سعی کردهاند بیپرده و تا حد توان مشکلات امروز مردم را به تصویر بکشند، اما این تصویر کشیدن همراهبا ارزیابی و ارائه راه چارهای تقریبی برای پارهای از این معضلات بوده است؟ تا به اینجای کار (تا پایان قسمت سوم) که پاسخم به این پرسش منفی است و معتقدم سریال مدیری در حد فقط به تصویر کشیدن یک سری معظلات اجتماعی در بستر یک سریال درام/طنز باقی مانده است. سوالی که حالا مطرح میشود این است که آیا هیولا به ارائه راه چاره و نسخهپیچی برای مخاطب عصیانزده خود نیازمند است؟ تقریبا میتوان گفت خیر.
بیایید از موضوعات مطرح شده در بند بالا فاصله نگیریم، سریال هیولا تا به اینجا قهرمان قصه خود را با انواع و اقسام مشکلات عامه مردم مواجه کرده و بارها آقای شرافت را در تنگنا قرار داده تا باتوجهبه شرایط پیش آمده، بر سر دوراهی «شرافت» یا «پول» یکی را برگزیند. این رویه به نظرم تا قسمت سوم کافی است و در صورت ادامه یافتن پرداخت سطحی به مشکلات اجتماعی عملا با یک پکیج تکراری از موضوعاتی مواجه خواهیم شد که برای مرور و دانستن آنها و حتی سرگرم شدن با این مسائل نیازی به دیدن هیولا نداریم و کافی است تلفن همراه خود را به دست بگیریم، شبکههای اجتماعی را باز کرده و چند کانال طنز یا خبری را بالا و پایین کنیم. مثلا اگر در قسمت بعدی آقای شرافت به سراغ خرید پراید ۵۰ میلیونی برود و بعد از موسسات مالی و اعتباری، اختلاصگران، اعتصاب معلمان و... با همان پرداخت تکراری یک یا دو قسمت ناظر روایت بازیهای مسخره چند وقت اخیر ایرانخودرو و سایپا باشیم، برای من یکی چندان جالب نیست و ترجیح میدهم سازندگان بهجای اینکه مدام از این شاخه به آن شاخه بپرند و فهرستوار مشکلاتمان را به تصویر بکشند، شخصیتپردازی کنند و آقای شرافت را از این بحران حفظ شرف یا همرنگ شدن با اجتماع خارج کرده و به شخصیتهای فرعی در بستر اتفاقات فعلی بیشتر بپردازند.
در خلاصه داستان رسمی سریال آمده است؛ هوشنگ معلم ساده و با شرافتی بوده که به زندگی خود قانع است و چشمداشت زیادی به مال دنیا ندارد، اما ناخواسته در مسیری قرار میگیرد که زندگیاش تغییر میکند و وارد جریان اختلاس و کلاهبرداری میشود. او به شکل غیرمنتظرهای صاحب مال و منال و ثروت بادآوردهای شده و از شخصیت قبلی خود فاصله میگیرد. داستان در چند دوره زمانی از قاجار تا به امروز روایت میشود. این قصه شما را یاد چه مجموعه تلویزیونی میاندازد؟ درست حدس زدید! بریکینگ بد. سریال هیولا از جهاتی از مجموعه موفق بریکینگ بد الهام گرفته است و در اینجا هم شاهد یک معلم شیمی هستیم که وارد مسیری غیرشرافتمندانه و خلاف آرمانهایش در ابتدای سریال میشود. انتخاب فرهاد اصلانی بهعنوان شخصیت محوری داستان را انتخابی درست و سنجیده میدانم. در این سریال برخلاف آثار قبلی مدیری از آن تیم بازیگری ثابت استفاده نشده و همین موضوع برای پارهای از نقشها سبب شده شاهد انتخابهای مناسبتری نسبت به افراد مشابه در مجموعههای پیشین او باشیم. اصلانی تا به این قسمت توانسته درگیریهای ذهنی و ساختار شخصیتی آقای شرافت را به نحو احسن در بیاورد و درکنار او شبنم مقدمی، محمد بحرانی و مهران مدیری باعث تزریق رگههای طنز کمیکی به این اثر شدهاند. جدای از شخصیتپردازی بهتر و عمق دادن به شخصیتها، سریال جدید مدیری نیازمند خلق صحنههای خندهدار بیشتری است؛ زیرا بدنه اصلی مخاطبان او پس از تهیه هیولا در آن بهدنبال سکانسهای مفرح بیشتری میگردند، چون با وجود اینکه این پرداخت اجتماعی تا به امروز توانسته همدردی مردم را برانگیزند، اما امیدوارم در قسمتهای بعدی چاشنی طنز سریال بیشتر شود. تا قسمت سوم عملا بجز آقای شرافت سایر شخصیتها در حد «تیپهای شخصیتی» باقی ماندهاند و بهعنوان مثال بیشتر از اینکه با یک نفر قابل لمس بهعنوان مادر خانواده روبه رو باشیم، شاهد مادری هستیم (با بازی قابل قبول گوهر خیراندیش) که از هر شخصی بپرسید وضعیت زندگی یک مادر در خانه پسرش چگونه خواهد بود، صفات نقش خیراندیش را برای شما ردیف خواهد کرد و اصلا با یک شخصیت پخته که دل مخاطب را به دست بیاورد مواجه نیستیم، مسئلهای که برای اغلب افراد حاضر در قصه صدق میکند.
مجموعه نمایش خانگی هیولا به آثار موفق سیتکام غربی از جهاتی نزدیک شده است. ذات این سبک به این صورت است که مخاطب با وجود اینکه میداند آنجا خانه و زندگی واقعی که در اطرافش جریان دارد نیست، اما با شخصیتها همراه میشود، با آنها قاه قاه میخندد و بعد از سرخوش شدن از صحنههای طنز لحظهای که شاهدش بوده است، به فکر فرو میرود و نتیجهگری میکند. به نظر شما هیولا در کدام یک از بخشهای یک سیتکام موفق ضعف دارد؟ گمان میکند سریال جدید مدیری جدای از خلق مناسب جامعه امروز (تا مخاطب حس کند آنجا خانه و حقیقت جاری در اطرافش است)، در سایر بخشها عملکرد خیلی مطلوبی نداشته است؛ زیرا وقتی طنزهای لحظهای خوبی ساخته نشود، مخاطب شما از آنطور که باید نمیخند و زمانیکه فیلمساز بدون نوآوری خاصی (تنها با کمی تغییر در آنچه که خودمان بهصورت روزانه شاهدش هستیم) پیامش را به تصویر میکشد، به فکر فرو نخواهیم رفت؛ چون پیش از این نتیجههایمان را در قبال چنین مسائلی گرفتهایم و از تمامی این موارد نتیجه میگیرم هیولا در تبدیل شدن به یک مجموعه کمدی/اجتماعی موفق نواقص مبرهنی دارد که بازهم امیدوارم در قسمتهای بعدی رفع شوند. ممکن است طرفداران سریال در پاسخ به ایرادات مطرح شده در این بند بگویند، هیولا لحن «خاص» خودش را دارد. من هم با اینکه این مجموعه پیرو نگرش جدید مهران مدیری است موافقم و در بالا نیز به آن پرداختم، اما این لحن خاص باید ساختارهای خود را برای مخاطب تعریف کند که تا به امروز سازوکار هیولا در خندادن بیننده، انتقال پیامهایش به شکلی تاثیر گذار و خلق شخصیتهای دوستداشتنی ناکام بوده است. برای اینکه بیشتر متوجه اینکه باید همواره از فیلمساز مطالبهگر باشیم و بهدنبال پیشرفت و تحویل گرفتن یک اثر در خور توجه بگردیم، بخشی از مصاحبه چاک لوری، یکی از دوستداشتنیترین کمدینهای حال حاضر هنر هفتم را در پایین میآورم.
اگر یک برنامه تلویزیونی بد بسازی احتمالا مخاطب دلیلی نخواهد داشت تا هفته آینده بازگردد و برنامه شما را دوباره نگاه کند. اگر به یک رستوران بروی و یک غذای بیکیفیت (بد یا کم کیفیت) بخوری احتمالا دیگر به آنجا نخواهی رفت. پس هر وعده که برای مخاطب سرو میکنی باید ارزش خاص خودش را داشته باشد، در غیر این صورت احتمالا بینندگان خود را از دست خواهید داد. اگر میخواهید بزرگتر شوید هر هفته باید سطحی از کیفیت را حفظ کنید؛ زیرا در غیر این صورت محکوم به شکستی، طوری باید رفتار کرد که انگار در حال رقابت با همه دنیا هستی.
به یاد دارم چندی قبل در مجله فیلم مطلبی خواندم پیرامون اینکه فیلمها و سریالهای امروز ایران تیتراژهای ضعیفی دارند و حتی در جشنواره فجر ۹۷ این قسمت عملا به دست فراموشی سپرده شده بود! اما هیولا در این قسمت موفق بوده و شاهد تیتراژ شیک و مرتبی هستیم که با موسیقی مناسبی عجین شده است. جدیدترین سریال شبکه نمایش خانگی در اکثر بخشهای فنی نیز عملکرد قابل دفاعی داشته و صحنهبندیهای مناسب، سکانسهای مدیریت شده (بهعنوان مثال آنجا را به خاطر بیاورید که بعد از سکانس اعتصاب معلمان، به سراغ مستند انقراض گوزنهای گران بها میرویم!)، فیلمبرداری و نورپردازی خوبی را شاهد هستیم.
تا پایان قسمت سوم، هیولا را یک سریال میدانم که اگر تیم سازنده در قسمتهای بعدی عمق بیشتری به شخصیتهای اصلی و فرعی قصه خود داده باشند و جهتگیری مدیری و قاسمخانی در آنچه قصد دارند به مخاطب ارائه دهد واضحتر شود، شانس موفقیت دارد. تا به اینجا بعد اجتماعی اثر به کمدی آن غالب بوده، معضلات روزمره ایران امروز بهصورت تیتروار بررسی شدهاند و در برخی صحنهها لبخند دلچسبی بر صورتمان نقش بسته است.