سریال The Lost Symbol «نماد گمشده» که اقتباسی از کتاب نماد گمشدهی دانیل براون (Daniel Brown) است، رابرت لنگدون، قهرمان محبوب این نویسنده را به پایین میکشد و تصویری تک بُعدی از او بهجای میگذارد. با نقد این سریال همراه میدونی باشید.
سریال نماد گمشده بهدنبال راز و رمزهای نهفته در دل گروههای مخفی میرود و فضایی معماگونه را خلق میکند. دن براون (Daniel Brown) نویسندهای است که آثارش بهدنبال سفر در دل رازها و نمادها نوشته شدهاند. کتابهایی که برای خوانندگان ایرانی نیز جذاب و پرکشش هستند.
مجموعه رمان پروفسور لنگدون این نویسنده شامل ۵ کتاب میشود که تاکنون ۳ اثر راز داوینچی ( The Da Vinci Code)، فرشتگان و شیاطین (Angels and Demons) و دوزخ (Inferno) از این مجموعه بهعنوان یک منبع اقتباس برای فیلم و سینما مورد استفاده قرار گرفتهاند. حال شبکهی پیکاک (Peacock) بهسراغ یکی دیگر از آثار این نویسنده رفته و کتاب نماد گمشدهاش را بهتصویر کشیده است. رابرت لنگدون، قهرمان مجموعه کتابهای این نویسندهی نمادگرا که در آثار براون نقش یک پروفسور نمادشناس را ایفا میکند، در این سریال هم در پی کشف رازهای باستانی است.
وقتی در سال ۲۰۰۳ دانیل براون بهواسطهی چاپ کتاب راز داوینچیاش به شهرتی فوقالعاده رسید، ران هاوارد بهسراغاش رفت و آثارش را بهتصویر درآورد. حال در این سریال که هاوارد و براون بهعنوان تهیهکننده در پروژه حضور دارند، اثر همانند دیگر نمایشهای هاوارد بر پایهی ادبیات پلیسی، روانشناختی، نماد و معما پیش میرود و رد پای آنها را در خود جای میدهد. حال در ادامهی نقد به بررسی و نوع اقتباس این سریال خواهیم پرداخت و آن را با دیگر فیلمهای اقتباسی از این مجموعه مقایسه خواهیم کرد.
در ادامه قسمتهایی از داستان سریال نماد گمشده فاش میشود
این پروژه که قرار بود سومین فیلم با بازی تام هنکس (Tom Hanks) پس از کد داوینچی و فرشتگان و شیاطین باشد، بهنفع فیلم دوزخ لغو شد؛ تا اینکه در سال ۲۰۱۹ شبکه پیکاک اعلام کرد این کتاب را در قالب سریال بهتصویر در میآورد، اثری که بهعنوان پیشدرآمدی برای فیلمهای ران هاوارد معرفی شده است. رابرت لنگدون پروفسور تاریخدان و نمادشناس هاروارد، در این سریال باید یکسری نمادها را بهصورت پازل درکنار هم قرار دهد تا معمای مخاطره آمیز بزرگی را برای آزاد کردن استادش پیتر سالومون حل کند. رابرت وارد داستانی پیچیده میشود، اتفاقاتی که در آن شخصی بهنام مالاک (Beau Knapp) سودای پیدا کردن دروازهای گمشده را دارد.
سریال The Lost Symbol با کشفی مرموز شروع میشود
سریال The Lost Symbol با کشفی مرموز شروع میشود. اتفاقاتی که لنگدون را به داخل اثر فرا میخواند و قصه را شکل میدهد. در قسمتهای اول سریال، رابرت لنگدون را در دانشگاه میبینیم که درباره نمادها و استفادهی نابجا از آنها صحبت میکند و مدتی بعد برای یک سخنرانی مشکوک، به واشنگتن دی سی دعوت میشود. اتفاقات ابتدایی سریال، تلاش و تکاپوی رابرت برای آزادسازی پیتر در این قسمتها بهدرستی زمینهسازی نمیشوند و به پرداخت مناسبی نمیرسند. رمان اصلی براون بهخوبی از پس این قسمتها برمیآید و بهطور قانعکنندهای قصه را با اتفاقاتِ پسزمینهای پرداخت شده پُر میکند.
رمان اصلی قابلیت خوبی برای وارد کردن مخاطب به دنیای خلق شده را دارد اما The Lost Symbol باتوجهبه اینکه تمام سعیاش را میکند، باز هم در جاهایی لنگ میزند و بیننده را با سرعت شوکآوری در فضایی از اتفاقات مرموز تنها میگذارد. همه در جستوجوی بالای هرمی مرموز هستند که نوعی پرتال یا دروازه را باز میکند، آنها دیوانهوار بهدنبال سرنخها هستند و همانند رباتهایی برنامهریزی شده فیلمنامهی دچار استیصال را اجرا میکنند، طرحی که گویا هدف و احساس در آن گم شده است. تعقیب و گریزها، خانوادهی از هم گسستهی پیتر، زکری و روابط تیرهاش با پیتر، ارتباط کاترین و رابرت و غیره داستانهای فرعی و اصلی نماد گمشده هستند که بدون هدف قرار دادن احساسات مخاطب پیش میروند و شرایط نامساعدی را برای قصه بهوجود میآورند.
اگر از بُعد درام به نماد گمشده وارد شویم، این سریال در نیمهی دوم خود به درک درستی از روایت میرسد و میتواند ساختار خودش را روبهراه کند. اما چیزیکه در این بخشها افت پیدا میکند، تعلیق و معماهای استخواندار است. دقیقا زمانیکه پیتر پیدا میشود و بعد از آن هویت اصلی مالاک فاش میشود، The Lost Symbol دیگر رازی عمیق برای ارائه ندارد و بیننده را در درامی با هیجانی بدون شناسنامه تنها میگذارد. در این مقطع از سریال، گویی همه چیز به پایان خودش رسیده است و از این لحظه به بعد بیننده باید منتظر یک پایانبندی عریض و طویل با عمقی کم باشد. آن جور که پیداست کارگردان در این قسمتها نفس کم آورده و فراموش کرده است که اثرش، یک نمایش رازآلود است. سریالی که بر پایهی معما و نمادهای باستانی شکل گرفته بود، به یکباره تبدیل به درامی با ریشههای خانوادگی شد.
در نیمهی دوم سریال اما، بازیگران کموبیش نقشهای خود را پیدا کردهاند و میدانند چگونه مخاطب را به دنیای سریال وارد کنند. آنها او را از نزدیک در جریان قصه قرار میدهند و دیگر هاجوواج به لنز دوربین نگاه نمیکنند یا از منشی صحنه دیالوگهایشان را نمیخواهند. با اینکه در این نیمه کارکترها قدرتمندتر شخصیتهایشان را پیش میبرند، ضعف در بازیگری قطعا یکی از ایرادات اساسی The Lost Symbol خواهد بود.
نماد گمشده اقتباسی سرراست و ساده از کتاب دن بروان است که سعی زیادی داشته تا خل و تصرفی ریشهدار را در اثر وارد نکند.The Lost Symbol در ردهی پایینتری از آثار بروان قرار میگیرد و انتخابش بهعنوان منبع اقتباسی که قرار است با فیلمهای تام هنکس و ران هاوارد مقایسه شود، اتفاقی ریسکپذیر را رقم زده است. این کتاب از آنجایی که نمیتواند همانند راز داوینچی و فرشتگان و شیاطین، در خودش روابط دراماتیک سینما پسندی را جای دهد بهطبع بیننده را از خودش ناامید میکند و سریال را به زیر سایهی فیلمهای هاوارد میبرد.
حال بهسراغ اصلیترین قسمت ماجرا یعنی شخصیت رابرت لنگدون (Ashley Zukerman) میرویم. در شخصیت لنگدون خصوصیتی وجود ندارد که بتوان او را کاریزماتیک نامید و بهسویش جذب شد. این پروفسور نمادشناسی هاروارد، انتظارات منیع اقتباسش را برآورده نمیکند و در یک دور باطل ابعاد شخصیتی پرسه میزند. اشلی زوکرمن زیر سایهی تام هنکسِ راز داوینچی و فرشتگان و شیاطین رنگ میبازد و توقعات مخاطبی که به این فیلمها و رمانهای دن براون خو کرده است را برآورده نمیسازد. در فیلمهای ران هاوارد لنگدون یک استاد میانسال است که میداند برای چه هدفی وارد قصه شده است و میخواهد چه کاری را به سرانجام برساند. او شخصیتی چند بُعدی دارد و مخاطب را بهخوبی غرق خودش میکند. شخصیتپردازی لنگدون در این سریال ضعیف است و آن قهرمان کتابهای بروان در اینجا کشته شده است و مخاطب در فضای اثر غرق نمیشود. او که اصلیترین کارکتر است رنگ میبازد و به جز روابطی که با کاترین (Valorie Curry) داشته است نکتهی دیگری را از خود فاش نمیکند.
از ضد قهرمانهای The Lost Symbol اصلا نباید انتظار خلق فضایی پرکشش و ترسناک را داشت. آنها تنها میتوانند برای لحظاتی خودی نشان بدهند و بروند
در سریالی که یکی از شخصیتهایش همچون موتیفی تکرار شونده در یک مجموعه حضور دارد و بار اثر را به دوشش میکشد، کارکترهایش همگی رنگ باختهاند و اثر بهناچار داستانمحور پیش میرود. شخصیتهای نمادگمشده نیز به مانند لنگدون شناسنامهشان گم شده است و در معرفی آنچه که هستند، جا میزنند. نونز (Rick Gonzalez) ماموری که به کاترین و لنگدون کمک میکند، یک شخصیت همراه تخت است که خودش نمیداند دقیقا بهدنبال چه چیزی میگردد و نمیتواند بیننده را بهسمت لنگدون بکشاند و وظایف یک کارکتر اینچنینی را بهجای بیاورد. او فقط در مواقع لزوم کارهای خاصی را بدون غرق کردن مخاطب در خودش انجام میدهد.
از ضد قهرمانهای The Lost Symbol اصلا نباید انتظار خلق فضایی پرکشش و ترسناک را داشت، آنها تنها میتوانند برای لحظاتی خودی نشان بدهند و بروند. مالاک که نیروی محرکهی داستان است و قهرمانها طبق چینش مهرههای او حرکت میکنند، نشانی از یک آنتیگونیست پر رمزوراز و مرموز متناسب با این زیرژانر را ندارد و به بیننده آن هیجان لازم برای دنبال کردن یک اثر معمایی را نمیدهد، چراکه مخاطب آنچنان نگران قهرمانها نیست و میداند که شخصیت شرور ماجرا قدرت آنچنانی برای به زنجیر کشیدن آدمهای خوب را ندارد.
نماد گمشده، از منظر بررسی نمادها و نشانهها بیارزش است و مخاطب با یک تحقیق ساده میتواند، بهدرک خوبی از آنها برسد. این نمادها در سطحیترین شکل ممکن خود استفاده شدهاند و آنچنان ابعادی از انجمنهای مخفی و زیرزمینی را روشن نمیکنند. از دلایلی که The Lost Symbol خودش را گم کرده و همچون کولاژی از سکانسها پیش میرود، عدم ارتباط فیلمساز با منبع اقتباساش است.
داستان نماد گمشده برای قرار گرفتن در قاب تصویر، بهناچار خیلی از قسمتهای خودش را حذف کرده میکند، بخشهایی که در فضاسازی، ایجاد روابط دراماتیک و پرداختی موثر و قوی نقشی خوب را ایفا کردهاند. در داستان اصلی قسمتهایی با روای پیش میرود که این دانای کل در سریال حذف شده است و فیلمساز نتوانسته جایگزین خوبی را برای آن پیدا کند و قصهاش را استخواندارتر پیش ببرد. رمان دن براون، بر بستر انجمنهای مخفی و زیرزمینی حرکت میکند و تمرکز ویژهای روی این موضوعات دارد اما این اقتباس تقریبا از آن فضا فاصله گرفته و بیشتر به داستانهای جنایی میبرد تا به اثری رازآلود که باید سرشار از قصههای باستانی و مخفی باشد.
The Lost Symbol یک اثر سرگرم کننده است که نه میتواند همانند راز داوینچی به داستانهای مسیحیت وارد شود و اتمسفری هیجانانگیز را خلق کند و نه اینکه میتواند از روانشناسی و معماهای پلیسی مطرح شده بهخوبی استفاده کند
این سریال جز آن دسته از آثاری است که اگر کتاباش را خوانده باشید، قبل از رسیدن به قسمتهای میانی تلویزیون را ناامیدانه خاموش خواهید کرد. اما اگر با منبع الهامش آشنایی نداشته باشید، نماد گمشده شما را تا پایان خودش سرگرم میکند و فضای معمایی خودش را با بیننده به اشتراک میگذارد. درواقع اگر کتاب را نخوانده باشید آنچنان انتظار بزرگی از سریال نخواهید داشت و میتوانید از دیدن آن لذت ببرید، البته اگر تام هنکس را هم بتوانید فراموش کنید!
The Lost Symbol یک اثر سرگرم کننده است که نه میتواند همانند راز داوینچی به داستانهای مسیحیت وارد شود و اتمسفری هیجانانگیز را خلق کند و نه اینکه میتواند از روانشناسی و معماهای پلیسی مطرح شده بهخوبی استفاده کند. این سریال، اثری محافظهکارانه است، نمایشی که بیشتر میخواهد روی ابعاد روابط خانوادگی و فرزندی، گروگانگیریها و پلیسهای اخلاقمدار بچرخد. و در آخر باید گفت، نماد گمشده چیزی نیست که بتوان از آن تعریف کرده و بهدنبال منویات دن براون رهسپار اثر شد. بااینحال اگر به آثار معمایی و رمزگرا علاقهمند هستید، این نمایشِ سریالی برای یکبار هم که شده میتواند مخاطب را سرگرم کند.