در تازهترین قسمت سریال شهرزاد، سروان آپرویز با جدیت و دقت تمام از اکرم محافظت میکند و جنگ قباد با شهرزاد و فرهاد وارد مرحله جدیدی میشود.
در قسمت قبل سریال شهرزاد مشاهده کردیم که زندگی شیرین بعد از کش و قوسهای فروان، فرارهای متعدد و تهدیدهای مختلف، پس از مدتها رنگ آرامش را به خود دیده و در آسایشگاهی با حضور افراد دلسوز تحت درمان است. از طرف دیگر صابر که زیر سختترین شکنجهها سکوت کرده و اطلاعاتی را بروز نداده است، با تصمیم سروان آپرویز آزاد میشود. این آزادی تنها برنامهای برای رسیدن به محل سکونت شیرین و پیشبرد نقشه انتقام سروان آپرویز است. اما بهواسطه ناشی بودن و کشته شدن ماموری که هاشم و صابر را دنبال میکرد، نقشه با شکست مواجه شد. اما عدم موفقیت به معنای امن بودن آسایشگاه نیست و لازمه حفظ جان شیرین خروج از آن است. دومین شکستی که در قسمت دوم فصل سوم سریال شهرزاد مشاهده کردیم، زنده ماندن کبیر، فرزند قباد و شهرزاد به دلیل مداخله دایه او است. این اقدام اکرم به اطلاع نصرت و خدمتکاران از رابطه پنهانی او با قباد و سقوط از پلهها منجر شد.
جدیدترین قسمت سریال شهرزاد با پیگیری داستان شیرین آغاز میشود. خروج اجباری او به همراه هاشم و صابر از آسایشگاه به سفر جادهای ختم میشود. این سفر با عصبانیتهای همیشگی هاشم و طنز جداییناپذیر صابر همراه است. یکی به دوهای این دو شخصیت بارها و بارها به نمایش در آمده و همانند گذشته است. دیالوگهای کوچهبازاری، سخنان نسنجیده صابر و هاشم که همواره به پیش بینی آینده میپردازد، اتفاقات را از صافی خود عبور میدهد و بدترین حالت ممکن را در نظر دارد. این ویژگیهای هاشم هم مثبت هستند و هم منفی. مثبت از این جهت که به دلیل وجود آنها، رفتارهایش منطقیتر از همه جلوه میکند. اما منفی از این جهت که باعث شدهاند او «علامه دهر» سریال تبدیل شود. شخصیتی که هر نظر مخالفی را قبول نمیکند و خود را عاقلتر از دیگران میداند. این مورد در مکالمههای هاشم و فرهاد بیش از پیش به چشم میآیند. اگر از طنز صابر و خشم هاشم عبور کنیم، به شیرین میرسیم که با به یاد آوردن جملهای از بزرگ آقا، مکان امنی را برای خودش پیدا میکند. وکیل سابق خانواده دیوانسالار که به دفعات نشان داده با شرایط کنونی این خانواده مخالف است و اطلاعات مهمی از پشت برده آن در اختیار دارد، باری دیگر وفاداریاش را با پناه دادن به شیرین اثبات میکند. تغییر وصیتنامه بزرگآقا خردهداستان جدیدی نیست و در طی فصل گذشته در بخشهایی به آن اشاره شد. با این وجود که چندان به آن پر و بال داده نشد و در کنار دیگر خردهداستانها به چشم نمیآید، اما با توجه به صحبتهای وکیل صدق نوری و هاشم، به نظر میرسد که در قسمتهای بعد بیشتر به این موضوع پرداخته خواهد شد.
یکی از مهرههای اصلی سروان آپرویز برای انتقام از خانواده دیوانسالار و اثبات اعمال مجرمانه آنها اکرم است که کارکرد آن در تحقق هدف اول او بیش از هدف دوم است. در نقد قسمت اول ویژگیهای شخصیتی و رفتاری سروان آپرویز را بررسی کردیم. از اینکه چگونه از افراد با هر شرایط و وضعیت اجتماعی برای رسیدن به اهدافش استفاده میکند. اکرم یکی از همین افراد است که علیرغم عدم موفقیت در انجام وظیفه محوله، همچنان تحت حمایت سروان آپرویز است. این شخصیت نه تنها از زیر و بم اقدامات خانواده دیوانسالار به خصوص تجارت جدید آنها و درمانگاهی که با پولهای غیرقانونی ساخته شده، باخبر است، بلکه از تمامی نقشههای احتمالی آنها آگاه است. نجات جان فرزند اکرم یکی از مزیتهای حضور سروان آپرویز در کنار او است. این اتفاقات باعث شده است که اکرم از یک مهره سوخته، به مهرهای که میتوان برای ادامه بازی با بزرگان از آن استفاده کرد، تبدیل شود. بدون شک اقدامات این شخصیت بدون برنامه نبوده و برنامههای خاصی برای خانواده دیوانسالار در نظر دارد که مسلما ایفای نقشهای اصلی آن به عهده اکرم و فرزندش خواهند بود.
در قسمت دوم از تازهترین فصل سریال شهرزاد، با یکی از بدترین سکانسهای رویابینی سریال مواجه شدیم. سکانسی که صابر در شور و شادی فراوان افراد مختلف از زندان آزاد شده و در حالی که به سمت شیرین میرود، به زمین خورده و از عالم رویا خارج میشود. اما باید لقب «بدترین» را از این بخش پس بگیریم، زیرا در قسمت سوم بخشی گنجانده شده که به راحتی در جایگاه اول «بدترینها» قرار میگیرد. رقص صابر با آهنگ فرانک سیناترا که گاهی با چتر و در زیر باران است، به حدی مضحک، بدون کارکرد و اضافه ظاهر میشود که به هیچ عنوان نمیتوان دلیلی برای حضور آن پیدا کرد. حتی دیالوگهای شیرین و طنز کلامی صابر باعث نمیشوند که چهار دقیقه حضور این دو شخصیت قابل تحمل باشد و مخاطب اقدام به چشمپوشی از این بخشها نکند. اما طنز به هر مقدار پس از مدتی خستهکننده میشود و لازم است که رابطه صابر و شیرین تنها به چند سکانس کمدی ختم نشده و وارد ابعاد جدیدی شود. این مورد برای شخصیت اصغری نیز صدق میکند. مشاهده جر و بحثهای مرضیه و اصغری با محوریت میترا هم خستهکنندهتر از همیشه هستند و اگر آن را کنار بگذاریم، هیچ لطمهای به سریال وارد نمیشود.
سریال شهرزاد همواره ابعاد تاریخی، اجتماعی و سیاسی قوی داشته و در بخشهای مختلف از آن بهرهبرداری کرده است. فرهاد به عنوان پای ثابت این بخشهای سریال، به روشهای مختلف اعم از دیالوگ، تاثیر آنها را دو چندان میکند. دیالوگهایی که از روحیه آزادیخواهی او نشات میگیرند یا اقداماتی نظیر چاپ شبنامه که نشان از هدف او برای تغییر دارند. حضور او در مدرسه به عنوان معلم، چندان بیاشکال نیست و سکانسهای اضافهای در آن مشاهده میشود، اما به این دلایل که به عملکرد نظام آموزشی و شیوه آموزش آن انتقاد میکند، ضرورت شعر و موسیقی را یادآور میشود و از شاعرهای بزرگ نام میبرد، جزء سکانسهای تاثیرگذار سریال محسوب میشود. اما اخراج از سمت معلمی با دستور قباد و با حکم سرهنگ تیموری، مانع از تربیت نسلی از دانشآموزان که شعر میشناسند، با ادبیات آشنا هستند و احتمالا همچون خود علاقهمند به برهم زدن قوانین استبدادی هستند، میشود. خواندن حکم اخراج توسط فرهاد و مکالمه او با رئیس مدرسه، تقابل دو نوع تفکر را به نمایش میگذارد. فرهاد به عنوان عنصری که با تغییرات ناخواسته مخالف است و هر دستوری از بزرگان و خواص را نمیپذیرد، از حق قانونیاش و انسانیاش مطالبه میکند. در طرف مقابل رئیس مدرسه از سرسپردگی به جریان قدرت و عدم انقلاب در برابر آنها میگوید. هرچند این بخشها از حد شعار فراتر نمیروند و در واقع کارگردان افکار و عقایدش را از زبان فرهاد بیان میکند، اما در اپیزودی که بخش اعظم آن را سکانسهای بدون اثر تشکیل دادهاند، میتوان به همین سکانسهای شعارزده قناعت کرد.
اما مهمترین ویژگی قسمت سوم از سومین فصل سریال شهرزاد، دقایق پایانی آن است. جایی که تنها صدای شهرزاد شنیده نشده و حضور او به چند دیالوگ فمنیسیتی خلاصه نمیشود. در این قسمت جنگ بین شهرزاد، قباد و فرهاد جدیتر از همیشه دنبال میشود. جایی که شهرزاد طی برنامه از پیش تعیین شده قباد و برای پس گرفتن فرزندش به خانه دیوانسالار میآید و در طرف دیگر فرهاد با تمام خشمی که در طی مدتها فرو خورده است، با اسلحه وارد این عمارت میشود. شهرزاد که هدف پشت تلاشهای قباد برای از بین بردن زندگیاش را نمیداند، قباد که برای پس گرفتن آرامش و عشق جاری در زندگی مشترکش با شهرزاد، به نابود کردن هر کس و هر چی دست میزند و فرهاد که سعی میکند در بدترین شرایط نیز سنجیده عمل کند، سکانس چنان بدیع و زیبایی را به وجود آورده که بدون هیچ تردیدی باید آن را در ردیف بهترینهای سریال شهرزاد قرار دهیم. در واقع دیالوگنویسی قوی و بازی عالی بازیگران اصلیترین دلایل به دست آمدن این دستاورد است. از قسمت دوم و تماس قباد با منزل شهرزاد مقدمهچینی کنار رفتن فرهاد از روند سریال انجام شده است. در بررسی اپیزود مذکور از این گفتیم که طبق باور قباد، تنها مانع بر سر راه تشکیل دوباره زندگی سابقش، فرهاد است و مسلما حذف او اولین اقدام برای تکرار گذشته است. حال آخرین دیالوگهای قباد در اپیزود جدید این سریال، به وقوع پیوستن نظریه حذف شخصیت فرهاد را بیش از پیش قوت میبخشد. اتفاقی که میتواند سایه یکنواختی را از سریال کنار زده و هیجان لازم را به آن تزریق کند.
اپیزود سوم فصل سوم سریال شهرزاد با اتفاقات مهمی همراه است. از طرفی شیرین به مکان امنی میرسد، به بهبودی پیشنهاد تغییر تجارت داده میشود و اختلاف بین سه شخصیت اصلی سریال یعنی قباد، شهرزاد و فرهاد به شدیدترین حالت ممکن میرسد. در حالی که دست به اسلحه شدن فرهاد، خروج شهرزاد از عمارت دیوانسالار در حالی که فرزندش گریه میکند و تصمیم قباد برای کنار زدن بزرگترین مانع در برابر پس گرفتن زندگی سابقش، مهمترین بخشهای اپیزود را تشکیل میدهند و در ادامه داستان تاثیر بسزایی دارند. اما رویابینی بدون کارکرد شیرین، سکانسهای طنزآمیزی که روند تکراری خود را ادامه داده و خستهکننده شدهاند و ریتم کند سریال مواردی هستند که باعث میشوند تماشای اپیزود ذکر شده لذت کافی را نداشته باشد.