قسمت دوم فصل سوم سریال شهرزاد در رفت و آمدی مداوم بین خردهداستانهایش، همچنان اصلیترین بخش خود را نادیده میگیرد. با بررسی این اپیزود همراه باشید.
فصل سوم سریال شهرزاد همراه با سکانسهای اکشن، حذف یک شخصیت با پتانسیل بالا، نفوذ به روح و روان از طریق کلام و پردهبرداری از یک رابطه مخفی آغاز شد. در قسمت اول این فیلم با زندگی مخفی هوشنگ، داماد خانواده سعادت آشنا شدیم. زندگی که رفتارهای نهچندان مناسب حمیرا با هوشنگ در به وجود آمدن آن چندان بدون تاثیر نیست. از طرفی با پس گرفتن املاک دیوانسالار از خانوادههای سعادت و دماوندی، مشکلات مالی به سراغ آنها آمده است. به همین دلیل هوشنگ که در تامین خانواده دومش هم مشکل دارد، تصمیم به خبرچینی برای قباد و دریافت پول میکند که باید صبر کرد دید این اقدام چه تاثیری در آینده سریال دارد. اگر از مخفیکاریها و خیالپردازیهای هوشنگ بگذریم، به کنار رفتن امین شروانی میرسیم که شخصا امیدوار بودم به جنگهای خانوادگی رنگ و بویی تازه ببخشد. در بررسی قسمت قبل سریال شهرزاد، از دو جنبه این اتفاق را بررسی کردیم که از طرفی ثابت میکند سریال چندان به شخصیتهایش وابستگی ندارد و به راحتی آنها را حذف میکند و از طرفی پتانسیل بالای او چندان مورد استفاده قرار نگرفت. اما در کنار بخشهای ذکر شده، مهمترین بخش اپیزود هفته قبل را باید سروان آپرویز و اکرم دانست. بهواسطه شخصیتپردازی مناسب و بدون اشکال در طی فصل دوم، مخاطب با تمام انگیزهها و ویژگیهای این دو شخصیت آشنا است و زمینهچینی لازم برای اعمال و رفتار آنها به خوبی انجام شده است. قسمت اول در حالی به پایان رسید که اکرم تحت تاثیر سروان آپرویز تصمیم به قتل فرزند قباد و شهرزاد میگیرد که به دلیل مشکلاتی در تصویربرداری به عنوان یک کلیف هنگر یا پایان نفسگیر ناموفق عمل میکند.
قسمت دوم را از آخرین سکانس اپیزود قبل آغاز میکنیم. به مانند اکثر اتفاقات سریال شهرزاد همچون حضور به موقع سرهنگ تیموری و اعلام حمایت از قباد به عنوان رئیس جدید خانواده دیوانسالار، که کارگردان با چیدمان زمانی حضور شخصیتها اتفاقات داستانی را رقم میزند، دایه کبیر سر بزنگاه سر رسیده و مانع از عملی شدن نقشه اکرم میشود. هرچند این اتفاق قابل پیشبینی بوده و انتظار آن میرفت، اما بهرهبرداری از آن تماما به عهده نویسنده و کارگردان است. این فعل و انفعلات باعث میشود که قباد، نصرت و دو تن از خدمتکاران از رابطه پنهان قباد و اکرم و حاصل آن مطلع شوند. مسلما این اتفاق چندان عاقب خوشی ندارد و به سقوط اکرم از پلهها منجر میشود. در ادامه نصرت، اکرم را به بیرون از عمارت منتقل میکند و قباد مانع از تماس بتول با شهرزاد میشود. این سکانسها از جمله تماس با قباد با خانه شهرزاد به این امید که صدای او را بشنود، اما با فرهاد مواجه شده و بدون هیچ کلامی تماس را قطع میکند، شاید از نظر داستانی کارکرد خاصی نداشته باشند و این حس را به وجود بیاورد که تنها برای افزایش مدت سریال استفاده شدهاند. اما در واقع در روند رشد شخصیتی قباد تاثیرگذار هستند. قباد با قول تامین جهیزیه برای دختران بتول، همان مسیری را در پیش گرفته که پیش از این بزرگآقا توانسته بود زیردستانش را مطیع اوامر خود کند. این مسیر شناخت ضعفها و کمبودها و وارد شدن از طریق آنها است. این رویکرد نشان میدهد که علیرغم تمام تلاشهای قباد برای ایجاد تفاوت بین خود و بزرگآقا، همچنان تحت تاثیر آموزهها و شیوه عملکرد او است.
دیالوگی که پس از قطع تماس شهاب حسینی به زبان میآورد هم در عین کوتاه بودن، باز هم مهم و غیرقابل نادیده گرفتن است. در فصل اول مشاهده کردیم که چگونه به دلیل قدرت خانواده دیوانسالار و به خصوص بزرگ آن و دلایل مختلف دیگر، شهرزاد مجبور شد که تن به ازدواج با قباد دهد. هرچند این رابطه با اجبار و بدون هیچ احساسی آغاز شده بود، اما با شناخت بیشتر شهرزاد به قباد و به دنیا آمدن کبیر، کم کم علاقهای بین این دو شخصیت ایجاد شد. قباد که نه تنها کمبودهای موجود در زندگی مشترکش با شیرین را با وجود شهرزاد رفع کرده بود، بلکه برای اولین بار عشق را تجربه میکرد. حسادت شیرین و بیتوجهی قباد به همسر اولش باعث میشود که بزرگآقا به عنوان آغازکننده رابطه شهرزاد و قباد، به آن پایان دهد. در وقوع این اتفاقات نه شهرزاد تصمیمگیرنده است و نه قباد، بلکه تمام آنها به دست بزرگ آقا رقم خوردهاند. اما با کنار رفتن این شخصیت و آغاز زندگی مشترک فرهاد و شهرزاد، قباد در بازگرداندن زندگیاش شکست میخورد. این شکست به پیدا کردن یک مقصر منجر میشود. مسلما این مقصر نه بزرگآقا است نه خود قباد، بلکه فرهاد در درجه اول و شهرزاد در درجه دوم موانع بر سر راه زندگی دوباره شهرزاد و قباد هستند. زمانی که عامل وقوع یک اتفاق مشخص میشود، محتملترین امکان حذف آن است. در این شرایط و با توجه به دیالوگ قباد، انتظار میرود که بزودی شاهد حذف شخصیت فرهاد و نمایش سکانس به نمایش در آمده در آخرین قسمت از فصل دوم باشیم.
در جدیدترین قسمت از سریال شهرزاد، باید برخی موارد را نادیده بگیریم. یکی از این موارد علاقه کارگردان و نویسنده به خیالپردازی و رویاپردازی است. این مورد در فصل قبل هم وجود داشت، با این تفاوت که جالب توجه بوده و قابل چشمپوشی بودند. اما این دست سکانسها در قسمت دوم پر از اشکال هستند و استفاده مداوم از آن باعث میشود خستهکننده باشند. سکانس آزادی خیالی صابر از زندان یکی از بدترین شکلهای استفاده از ویژگی مذکور است. بدون شک در هنگام مشاهده بخش مذکور این سوال پیش میآید که چرا همه اقشار مردم از زندانبان تا درشکهچی به رقص و پایکوبی برای آزادی صابر مشغول باشند و او هم با حرکت آهسته به سمت شیرین برود که نهایتا به افتادن و خروج از عالم خیال ختم شود. مشکل این سکانس این است که نه طنز است و نه تاثیری در داستان دارد. اگر شرایط این سکانس به شکل دیگری بود و مانند فصل دوم المانهای واقعگرایی آن حفظ شده بود، میتوانست کارکرد بهتری داشته باشد.
سروان آپرویز همچنان ادبیات خاص و ویژگیهای منحصربهفردش را به همراه دارد و مهم نیس در حال صحبت با بزرگان خانواده دیوانسالار بوده، مشغول بازجویی از صابر است یا مافوق از او بازخواست میکند، در همه حال طنز کلامی و عدم رعایت اصول و آداب را حفظ میکند. هرچند که دیوانسالار عملا در برابر او قدرتی ندارند، اما چرا مافوقش او را تحمل میکند؟ دلیل این امر را باید در ویژگیهای شخصیتی او جستجو کرد. همانند مخاطب، مافوق سروان آپرویز میداند تنها کسی که قادر به مقابله کارهای غیرقانونی و مجرمانه خانوادههای همچون دیوانسالار و بهبودی بوده، شخص او است. در واقع همین ویژگی حرکت خلاف جهت سروان آپرویز باعث شده است که با تمام اشکالات رفتاری همچنان یک عنصر مهم در مجریان قانون به حساب بیاید. با این حال تاکنون دو نقشه او با شکست مواجه شدهاند.
در حالی که رابطه قباد و شهرزاد به اتمام رسیده و همچنان یک طرفه باقی مانده و رابطه شهرزاد و فرهاد هم بدون هیچ اتفاق خاصی همچنان در حال پیگیری است، اتفاقی که باعث میشود همچنان بتوانیم صفت «عاشقانه» را به سریال شهرزاد نسبت دهیم، شکلگیری رابطه شیرین و صابر است. این رابطه هرچند در مرکز توجه قرار نداشته و از ابتدای سریال پایهریزی نشده است، اما به این دلیل که تقریبا بیرقیب بوده و شخصیتهای دخیل در آن تفاوتهای بسیاری با دیگر شخصیتها دارند، میتواند سکانسهای تماشایی را پدید بیاورد. صابر با دیالوگهای طنزآمیزش و بازی باورپذیر و جالب توجه امیرحسین فتحی و قرار گرفتن آن در کنار پریناز ایزدیار که از همان قسمت ابتدایی سریال نشان داد که بهترین گزینه برای ایفای نقش شیرین است، باعث شده است که ورای فعل و انفعالات شخصیتی، از هنر عالی بازیگران هم لذت ببریم.
دومین قسمت از فصل سوم سریال شهرزاد در کنار اشکالاتی که خصوصا در سکانسهای خیالپردازی به چشم میآیند، روند منطقی را در پیش گرفته است که فعلا برای قضاوت در مورد آن کمی زود است. اما در دو قسمت اخیر نشان داده است که میتوان به اینده آن امیدوار بود، زیرا بسیاری از اشکالات فصل دوم را تکرار نکرده است.