نقد سریال ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت (فصل اول) | قسمت چهارم

نقد سریال ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت (فصل اول) | قسمت چهارم

جی. دی. پین و پاتریک مکای در چهارمین قسمت فصل ۱ سریال ارباب حلقه ها همزمان با افزایش نسبی سرعت روایت، به سمت معرفی عمیق‌تر جهان داستانی اثر می‌روند.

چهارمین اپیزود سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power چند سکانس کلیدی دارد که هویت آن را شکل داده‌اند. اما شاید بیشتر از هر لحظه‌ای که نیازمند بررسی دقیق‌تر باشد، افتتاحیه قسمت مورد بحث توانست نشان دهد که جی. دی. پین و پاتریک مکای به‌عنوان شورانرهای سریال درکنار استفانی فالسم که او هم یکی از نویسندگان این اپیزود به شمار می‌آید، با قسمت چهارم فصل ۱ ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت چه هدفی را دنبال کردند.

اسپانسر پوشش محتوای سریال ارباب حلقه ها فروشگاه کارزین تل، بزرگ‌ترین فروشنده اسپیکر‌های سونی و جی بی ال با گارانتی است.

سکانس افتتاحیه که عملا بیشترین ارتباط ممکن با اسم‌گذاری این اپیزود را دارد، به طرز قابل قبولی می‌خواهد عمق جهان معرفی‌شده به تماشاگر را افزایش دهد. سه اپیزود قبلی بارها به رونمایی از کاراکترهای متفاوت پرداختند و تماشاگر را به محیط‌های مختلف در آردا بردند. اپیزود چهارم با نام رسمی The Great Wave (موج بزرگ) به‌صورت جدی می‌خواهد شناخت بیننده از چند خط داستانی به آشنایی اولیه با آن‌ها خلاصه نشود.

از آن‌جایی که پایان قسمت ۴ عملا ما را به نقطه‌ی میانی فصل ۱ می‌رساند، انجام این کار اهمیت زیادی داشت. اگر قصه این‌جا حداقل کمی عمیق‌تر و مقداری سریع‌تر نمی‌شد، این سؤال به وجود می‌آمد که سریال The Lord of the Rings اصلا چه زمانی می‌خواهد چند گام نسبتا بزرگ به سمت نقطه‌ی پایان داستان‌گویی فصل اول بردارد. اپیزود سوم با همه‌ی اشکالاتش از پس ترسیم چند مسیر کلی برای برخی از کاراکترها برآمد. حالا قسمت چهارم باعث می‌شود که مخاطب به درک بیشتری از چگونگی حرکت شخصیت‌ها در آن مسیرها برسد.

در این بین سریال همچنان چشم‌نواز است. شاید بعد از چهار اپیزود و بارها پرداختن به تاثیرگذاری واضح ابعاد پروژه روی تعدادی از CGIها و جلوه‌های ویژه میدانی آن، دیگر نیازی به تاکید روی زیبایی ظاهری اکثر دقایق اثر نباشد. اما با اینکه کارگردانی وین چه ییپ در دو قسمت اخیر از برخی جهات به پای کارگردانی جی. ای. بایونا در دو قسمت اول نمی‌رسد، سریال The Rings of Power گاهی مناظری را به نمایش می‌گذارد که مخاطب را با تصویرسازی خوب به درون این جهان فانتزی پرتاب می‌کنند. خود سکانس افتتاحیه اپیزود ۴ هم بهره‌ی زیادی از این قدرت بصری می‌برد.

(از این‌جا به بعد مقاله بخش‌هایی از سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power را اسپویل می‌کند)

موفقیت سکانس افتتاحیه در تعیین اهداف و خواسته‌های قسمت چهارم فصل اول سریال ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت را می‌توان از سه جهت بررسی کرد. اول از همه باید دید که چه‌طور این سکانس، برای چند ثانیه وانمود می‌کند که فقط مشغول نمایش بخشی از سبک زندگی رواج‌یافته در جزیره نومه‌نور است.

میریل با در آغوش گرفتن نوزادها، مشغول خوش‌آمدگویی به این انسان‌ها است که باید سال‌ها ساکن نومه‌نور باشند و آینده‌ی آن را رقم بزنند. با اینکه میریل در صحبت‌های خود اسم دریای مواج را هم می‌آورد، جزئیاتی همچون سؤال پرسیدن او از مادر برای فهمیدن نام بچه سبب می‌شوند که دروغ‌گویی سکانس به مخاطب، چند ثانیه بیشتر طول بکشد. بیننده تصور می‌کند که در حال تماشای رویداد آن‌چنان مهمی نیست، اما حداقل جلوه‌ای از زندگی انسان‌های ساکن نومه‌نور را می‌بیند تا بهتر آن‌ها را بشناسد. حتی وقتی اولین لرزه اتفاق می‌افتد، ملکه نایب‌السلطنه با چرب‌زبانی مشغول آرام کردن زن‌ها می‌شود تا بیننده احساس کند که فقط جلوه‌ای دیگر از قدرت گرفتن «تهدید» در این دنیا را می‌بیند.

اما نه. اول گلبرگ‌های درخت سفید و سپس موج بزرگ از راه می‌رسد. هرچه‌قدر که شهر بیشتر آسیب می‌بیند، بیشتر می‌فهمیم که مشغول تماشای یک رویا هستیم. پس سکانس مورد بحث به ما می‌فهماند که دارد همان «تهدید» را به شکل اغراق‌آمیز و در قالب یک پیشگویی نشان می‌دهد.

درنهایت وقتی با سومین زاویه دید بیننده به این سکانس مواجه می‌شویم که به آخرین دقایق قسمت چهارم می‌رسیم. چون تغییر نهایی مسیر داستانی چند شخصیت در انتهای قسمت چهارم را می‌توان شتاب‌زده دانست. اما یکی از اصلی‌ترین عناصری که سبب می‌شود سکانس به اندازه‌ی لازم کار کند، وصل شدن آن به همین افتتاحیه است. تیم سازنده به اشاره‌ی کوتاه میریل در قسمت سوم به اهمیت افتادن گلبرگ‌های درخت سفید بسنده نکرد. به همین خاطر در قسمت چهارم یک بار به کمک رویا در سکانس افتتاحیه و یک بار ازطریق گوی در خط داستانی گالادریل، روی جدیت پیش‌گویی‌ها تاکید شد.

چند اشاره به باور داشتن بسیاری از ساکنین نومه‌نور و مخصوصا خود میریل به این نشانه‌ها، به جدی گرفته شدن آن‌ها کمک می‌کنند. ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت تا این‌جا چند مرتبه با مشکل «عبور سریع شخصیت‌ها از روی موانع» مواجه بوده است؛ مشکلی که باعث می‌شود کاراکترها عملا حداقل تا این‌جا با چالش بزرگ و شدیدا نگران‌کننده‌ای روبه‌رو نشده باشند. اما وقتی میریل باور دارد که ریختن گلبرگ‌ها هم‌معنی با اشک ریختن والار است، می‌توان متوجه شد که چرا تصمیم او تغییر کرد.

برخلاف میریل که حداقل با شخصیت‌پردازی چندخطی، نقش خود به‌عنوان یک مهره‌ی مهم در داستان را پیدا کرده، فارازون متاسفانه از جهات مختلف یک کاراکتر ضعیف است. حداقل تا این‌جا سریال موفق به انجام کاری نشد که باتوجه‌به آن بتوانیم این شخصیت را جدی بگیریم.

در حقیقت میزان تبعیت او از افراد متفاوت در موقعیت‌های گوناگون انقدر زیاد است که گویا معلوم نیست دقیقا چه نقشی در سریال دارد. وقتی گالادریل مشغول فرار باشد، به حرف هلبرند گوش می‌دهد و با الف مقابله نمی‌کند. وقتی تصمیم ملکه تغییر می‌کند، او هیچ مقاومتی را از خود نشان نمی‌دهد. در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن، سازندگان با این سکانس‌ها که روی نقاط ضعف او تمرکز دارند، به‌دنبال تاکید روی این نکته هستند که قدرت فارازون فقط در فریب دادن سیاسی مردم و حقه‌بازی است. چون تنها سکانس قابل پذیرش این کاراکتر در اپیزود چهارم مربوط‌به بخشی می‌شود که وی با چرب‌زبانی از پس آرام کردن جمعیت عصبانی برمی‌آید.

مسئله‌ی اصلی این است که او را فعلا نمی‌توانیم جدی بگیریم؛ تا حدی که انگار فقط چون بسیاری از تماشاگرها می‌دانند که فارازون در منبع اقتباس نقش مهمی دارد، مشغول بحث در رابطه با او هستیم. نویسندگان قبل از اینکه سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power به نقطه‌ای برسد که فارازون نقشی اساسی و کلیدی را در داستان‌گویی ایفا کند، باید به‌صورت اساسی موفق به معرفی بهتر او و افزایش جذبه‌ی کاراکتر شوند.

یکی از ابزارهای داستانی که می‌تواند در بلندمدت روی شخصیت‌پردازی فارازون تأثیرگذار باشد، رابطه‌ای است که بین پسر او (کِمِن) و دختر الندیل شکل می‌گیرد؛ دختری به نام ایارین (Eärien) که سریال حلقه های قدرت تا این‌جا آرام‌آرام موفق به جلب کردن بخش اندکی از توجه تماشاگرها به او شده است.

سریال ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت همچنان برای ایجاد اتصال بین خط‌های داستانی مختلف سعی می‌کند تا جای ممکن شخصیت‌پردازی برخی از کاراکترها را به‌صورت گروهی جلو ببرد؛ به این معنی که چند گروه دو یا چندنفره از شخصیت‌ها در هر بخش از جهان وسیع قصه وجود دارند که هرچه‌قدر آن‌ها بهتر یکدیگر را می‌شناسند، ما هم خود به خود آن‌ها را می‌شناسیم.

برای نمونه گالادریل و هلبرند در اپیزود چهارم نیز چنین ارتباطی دارند. طی قسمت سوم، گفت‌وگویی بین این دو را در زندان دیدیم که در آن عملا گالادریل مشغول ایجاد تغییر در باورهای هلبرند بود. حالا در قسمت چهارم و وقتی زبان تند الف بالاخره کار دست او می‌دهد، هلبرند فراتر از همه‌ی دفعات قبلی به گالادریل می‌فهماند که چگونه می‌تواند بدون تندی نشان دادن، به برخی از خواسته‌های خود برسد.

جذابیت استفاده از این ابزار داستانی وقتی بیشتر می‌شود که سریال به‌دنبال اثبات تاثیرگذاری دو نفر روی یکدیگر نباشد. حرف‌های گالادریل به هلبرند، او را در فکر فرو بردند، اما ناگهان از وی شخص دیگری نساختند. در همین حین قرار نیست گالادریل صفر تا صد فرار از زندان و راضی کردن ملکه را با پیروی از راهنمایی هلبرند به سرانجام برساند. این همان گالادریل همیشگی است که سربازها را به دام می‌اندازد، به برج می‌رسد و با ملکه راجع به ضرورت باور داشتن و ایستادگی دربرابر دشمن صحبت می‌کند.

توضیحات هلبرند درباره‌ی «دادن احساس تسلط به انسان‌ها دربرابر آن‌چه که از آن می‌ترسند»، به‌صورت تقریبا نامرئی در دل گفت‌وگوی گالادریل و میریل جاری شده‌اند. تازه خود آن گفت‌وگو هم به‌تنهایی باعث نشد که میریل پیشنهاد الف را بپذیرد و برخی از رخدادهای خارج از کنترل گالادریل، تاثیر کلیدی روی تغییر نظر او داشتند.

جلوه‌ی قابل‌توجه دیگری از این تاثیرگذاری مستقیم دو کاراکتر روی یکدیگر در داستان الروند و دورین چهارم به چشم می‌خورد. دلیل موفقیت سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power در افزایش نسبی عمق ارتباط آن‌ها، گره‌خورده به این است که تیم نویسندگی فراموش نمی‌کند که دورین مشغول پنهان نگه داشتن یک راز از الروند بود.

در بسیاری از مواقع سریال‌ها وقتی به یک پرش زمانی کوچک تن می‌دهند، متاسفانه از کنار جزئیات کوچک رد می‌شوند و داستان را به سمت مورد نظر خود می‌برند. مثلا خوب است که ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت به یاد دارد که قبلا توجه تماشاگر را به صحبت‌های دورین سوم و دورین چهارم راجع به یک راز جلب کرده بود.

توجه به‌جا به این نکته، ارتباط الروند و دورین چهارم را یک سطح بالاتر می‌برد. زیرا بیش‌ازپیش جلوه‌هایی از دوستی آن‌ها و نوع شخصیت‌شان را به نمایش می‌گذارد؛ از جمله این نکته که دورین با داشتن ظاهری سرسخت، به حرف الروند گوش می‌دهد و برای دل‌جویی نزد پدر می‌رود. در آن سکانس نه‌تنها الروند روی دورین تاثیر گذاشت، بلکه حتی رفتارهای قبلی دورین در قبال الروند هم ملموس‌تر به نظر می‌رسند. چون بیننده حالا جلوه‌های بیشتری از احساسات او را دیده است. تازه این خط داستانی با تکیه به ارتباط این دو نفر فقط به دوستی آن‌ها و کمی صحبت کردن الروند با دیسا (همسر دورین) محدود نمی‌شود و فرصت انجام کارهای زیادی را به سریال می‌دهد.

ما نه‌تنها میتریل را می‌بینیم، بلکه بیش‌ازپیش متوجه بی‌اعتمادی حاضر بین الف‌ها و دورف‌ها می‌شویم. در همان گفت‌وگوی پدر و پسرانه که الروند باعث شد دورین خیلی سریع به آن تن بدهد، همچنان روی وجود راز بین دو طرف تاکید شد. در همین حین نمایش بخشی از برج ساخته‌شده با همکاری الف‌ها و دورف‌ها، به‌نوعی یادآور دوستی الروند و دورین است؛ رفاقتی که دارد رشد می‌کند و بالاتر می‌رود، اما مشخص نیست که در آینده چه تاثیری روی روند کلی قصه می‌گذارد. البته که خود اشاره سریع به پیشرفت ساخت برج هم در اپیزود چهارم که بخش‌های مختلف آن ریتم سریع و نسبتا هماهنگی دارند، به‌سادگی به مخاطب درک کلی قابل قبولی از میزان گذر زمان طی قسمت‌های اخیر را می‌دهد.

با همه‌ی این‌ها بعضی از خطوط داستانی سریال ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت یا به نقطه‌ای نرسیده‌اند که بیننده بتواند نظر قطعی راجع به آن‌ها داشته باشد یا صرفا بخش کوچکی از داستان یک شخصیت مهم‌تر هستند. در یک سو با شخصیتی مثل ایسیلدور مواجه می‌شویم که گویا همچنان صدایی او را فرا می‌خواند و همین وی را از درون ناآرام کرده است. سریال در داستان‌گویی‌های تکه‌تکه و بسیار کوتاه، این ناآرامی را در قالب سرکشی، بروز خشم و به وجود آمدن درگیری بین او و اعضای خانواده یا همراهانش نشان می‌دهد. اما تا وقتی متوجه اصل قصه نشویم و این کاراکتر را مشغول تلاش برای رسیدن به هدفی ویژه نبینیم، نمی‌دانیم که زمینه‌چینی‌ها چه‌قدر اهمیت دارند یا بی‌اهمیت هستند.

در آن سو شاید سریال بخواهد چند دقیقه را به ماجراجویی تئو (فرزند برانوین) در روستای پرشده از ارک‌ها اختصاص دهد، اما کاراکترهایی مثل او و حتی مرد وفادار به ارباب تاریکی فعلا انقدر در حاشیه قرار دارند که فقط انگار دو چرخ‌دنده برای جلو رفتن داستان آروندیر و برانوین به شمار می‌آیند. البته که با وضعیت فعلی، کل ساکنین برج مراقبت قدیمی از جمله برانوین و آروندیر نیز می‌توانند شبیه شخصیت‌های موجود برای شکل‌گیری بهتر داستان آدار به نظر بیایند.

کوچک‌تر شدن برخی از شخصیت‌ها دربرابر کاراکتری که به سرعت رشد می‌کند و جذابیتش بیشتر می‌شود، باید کاری کند که تیم سازنده به فکر سناریوهای ایده‌آل برای شخصیت‌های کوچک‌تر باشد. چون اگر سناریوهای نوشته‌شده برای این شخصیت‌ها عالی نباشد، تفاوت به چشم می‌آید. وقتی کوچک‌تر بودن آن‌ها به چشم بیاید، ناگهان کاراکتر از «شخصیت» به «اهرم جزئي داستانی» تقلیل پیدا می‌کنند.

سناریوهایی از جنس نیاز مردم به غذا شاید نقشی کوچک در باورپذیری بخش‌هایی از داستان داشته باشند، اما باعث نمی‌شوند که ماجراجویی کوتاه تئو در روستا به جذابیت بخش‌های مهم‌تر اپیزود برسد. لحظات اکشن مربوط‌به فرار این پسر از دست ارک‌ها و نجات داده شدن او و برانوین توسط آروندیر هم فقط کمی به‌خاطر قدرت‌نمایی آروندیر و محبت مادرانه توجه بیننده را جلب می‌کند.

این بار برخلاف اپیزود قبلی حداقل در استفاده از اسلوموشن یک هدف قابل درک وجود دارد. کارگردان با اسلوموشن نشان می‌دهد که آروندیر تیر را قبل از برخورد به بدن پسر روی هوا می‌گیرد؛ تا بیننده بیشتر به مهارت او پی ببرد. اما واقعیت این است که کل پروسه‌ی فرار آن‌ها اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد و اشکالات منطقی متعددی را می‌توان به آن وارد کرد.

نتیجه چیست؟ اینکه احساس کنیم کل هدف روایت داستان آن‌ها در قسمت چهارم همین بود که روی قدرت آروندیر تاکید شود و این نکته به گوش آدار برسد که شمشیر در قلعه قرار دارد. نویسندگان در صورت پرورش دادن بیشتر رابطه‌ی احساسی جرقه‌خورده بین برانوین با بازی نازنین بنیادی و آروندیر با بازی اسماعیل کروز کوردووا می‌توانند آن‌ها را پررنگ‌تر کنند. اگر این ارتباط قوی‌تر باشد، بیننده مخصوصا به‌خاطر شیمی مناسب بین دو بازیگر به هر دو آن‌ها اهمیت بیشتری می‌دهد و در نتیجه بیشتر نگران‌شان می‌شود. وقتی کاراکتر به سطحی برسد که زندگی و سرنوشت او برای بیننده مهم است، دیگر او تنها حکم یک قطعه در پازل داستانی شخصیتی دیگر را پیدا نمی‌کند.

چهارمین قسمت سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power با یک پایان‌بندی خوب که استفاده‌ی مناسبی از موسیقی متن زیبای نواخته‌شده توسط بر مک‌کرری می‌کند، هیجان برای آینده را افزایش می‌دهد و قصه‌ی گالادریل را به مرحله‌ی تازه‌ای می‌برد. اما همان‌گونه که احتمالا از بارها اشاره به او در متن پیدا است، بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوت قسمت The Great Wave سریال ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت، کاراکتری به اسم آدار با نقش‌آفرینی جوزف ماول است؛ بازیگر انگلیسی که طرفدارهای آثار فانتزی مدیوم تلویزیون او را با ایفای نقش بنجن استارک در سریال Game of Thrones می‌شناسند.

هر زمان که سریال‌های تلویزیونی وعده‌های بزرگ به مخاطب می‌دهند و سوالی را ایجاد می‌کنند، پاسخ آن‌ها به این پرسش‌ها می‌تواند به‌شدت روی تماشاگر تاثیر بگذارد. اگر سریال روی یک معما تاکید کند و سپس حل شدن آن در داستان به اندازه‌ی تاکیدها جذاب از آب درنیاید، تماشاگر خشمگین می‌شود.

ایجاد علامت سؤال برای مخاطب در سریال حکم یک ریسک بزرگ را دارد. هرچه علامت سؤال بزرگ‌تر باشد، ریسک هم بزرگ‌تر می‌شود. در نتیجه وقتی سریال ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت اسم قسمت سوم را Adar گذاشت، قدرت گرفتن مجدد ارک‌ها را به آدار نسبت داد و آن اپیزود را با نمایش تیره‌وتار چهره‌ی آدار تمام کرد، تکلیف سازندگان مشخص شده بود. آن‌ها از همان زمان دیگر موظف به معرفی آدار به‌عنوان یک کاراکتر درست‌وحسابی بودند؛ شخصیتی که باید ارزش این همه مرموزبازی درآوردن را داشته باشد.

حالا که نتیجه رضایت‌بخش به نظر می‌رسد، یکی از هیجان‌انگیزترین نکات داستانی سریال به وجود آمد. ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت هنوز فاصله‌ی زیادی تا معرفی کامل او دارد، اما شخصیت به تصویر کشیده‌شده تا این لحظه واقعا دارای جذبه است.

آدار یکی از بهترین دیالوگ‌های سریال تا این لحظه را تقدیم‌مان کرد. «به شما دروغ‌های زیادی گفته شده است. بعضی از آن‌ها انقدر عمیق وارد [وجودتان و دنیا] شده‌اند که حتی سنگ‌ها و ریشه‌ها نیز اکنون به آن‌ها باور دارند. برای گره‌گشایی کامل (برملا کردن حقیقت) باید جهان تازه‌ای را به وجود آورد. اما آن کاری است که فقط خدایان توانایی انجام آن را دارند و من یک خدا نیستم؛ حداقل فعلا نه».

ماجرا فقط درباره‌ی ویژگی‌های ظاهری یا دستکش خاص او نیست. نکاتی مثل تسلط به زبان الف‌ها هم باعث می‌شوند که راجع به او کنجکاو شویم. اما اصلی‌ترین نکته‌ای که این شخصیت را خاص می‌کند، عقیده‌ای است که در او جریان دارد؛ عقیده‌ای که در جملات وی به چشم می‌آیند. خاص بودن آدار آن‌جا واضح است که برای خود هدف تعیین می‌کند و به ساکنین روستاها فرصت تصمیم‌گیری می‌دهد. نقطه‌ی اوج معرفی او را ولی در همان ابتدا دیدیم؛ وقتی بالای سر یک ارک رو به مرگ به او نگاه کرد و به شکلی متفاوت با انتظار خیلی از بینندگان، به شکلی محترمانه و حتی گره‌خورده به ناراحتی، زندگی ارک را به پایان رساند تا بیشتر درد نکشد.

موجوداتی که با خشونت مطلق و کورکورانه به ما معرفی شده‌اند، زیر نظر او گویا مسلک قابل تشخیص دارند. آدار آن‌ها را هدفمند و تحت یک منطق خاص به خدمت خود درآورده است. مگر می‌توان به سرعت جذب این آنتاگونیست نشد؟

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
7 + 9 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.