نقد سریال ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت (فصل اول) | قسمت هفتم

نقد سریال ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت (فصل اول) | قسمت هفتم

در یک قدم مانده به پایان‌بندی فصل اول، سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power طی اپیزود هفتم سعی می‌کند به تاثیرگذاری شخصیت‌های مختلف روی یکدیگر بپردازد.

درحالی‌که فیلم‌برداری فصل دوم ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت آغاز شده است و زمان اندکی تا پخش آخرین قسمت فصل ۱ سریال باقی مانده، تماشاگرها به‌صورت جدی مشغول نتیجه‌گیری کلی درباره‌ی فصل آغازین این محصول بسیار پرخرج شبکه آنلاین آمازون پرایم ویدیو می‌شوند. در چنین شرایطی همه از قبل می‌دانستند که مسئولیت‌های سنگینی روی دوش دو اپیزود پایانی فصل ۱ سریال The Rings of Power قرار دارد؛ از پاسخ دادن به برخی از پرسش‌های کلیدی و ایجاد هیجان برای فصل بعد تا به مقصد رساندن موقت چند خط داستانی.

اسپانسر پوشش محتوای سریال ارباب حلقه ها فروشگاه کارزین تل، بزرگ‌ترین فروشنده اسپیکر‌های سونی و جی بی ال با گارانتی است.

قطعا برخی از مخاطب‌ها حتی برای تصمیم‌گیری راجع به ادامه دادن به تماشای حلقه‌های قدرت در آینده، با دقت می‌خواهند متوجه شوند که سریال چه‌قدر و با چه کیفیتی از پس انجام این کارها برمی‌آید. بااین‌حال نوع داستان‌گویی قسمت هفتم سبب می‌شود که برای دادن پاسخ کامل به سؤال تا بعد از تماشای قسمت هشتم صبر کنیم. چرا که باید دید تیم نویسندگان با تمام قدم‌هایی که تا این‌جا برداشته است، در آخرین قسمت فصل اول واقعا شخصیت‌ها و روابط کلیدی آن‌ها را به کدام نقطه می‌رساند. نظر مخاطب درباره‌ی راضی‌کننده یا ناامیدکننده بودن مقصد کاراکترها تاثیر زیادی روی دیدگاه نهایی آن‌ها راجع به مسیر طی‌شده توسط شخصیت‌ها دارد.

جیسون کیهیل وظیفه‌ی سختی به‌عنوان نویسنده‌ی اپیزود هفتم فصل اول سریال ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت با نام رسمی The Eye (چشم) داشت. زیرا نه‌تنها این‌جا با قسمت یکی مانده به آخر فصل ۱ روبه‌رو هستیم، بلکه قسمت ششم انقدر پرهیجان و خوب ظاهر شد که همچنان برای خیلی‌ها بهترین قسمت این اثر تلویزیونی تا امروز است. در نتیجه تعداد قابل توجهی از مخاطبان با انتظارات فراوان سراغ اپیزود The Eye رفتند.

(از این‌جا به بعد مقاله بخش‌هایی از سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power را اسپویل می‌کند)

در چنین قسمتی که برخلاف اپیزود قبلی شامل پیچش‌های داستانی بزرگ نیست، معمولا مسئله‌ی اصلی نه خود اتفاقات داستانی که جزئیات نحوه‌ی رخ دادن آن‌ها است. ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت به‌عنوان یک محصول پرمخاطب که میلیون‌ها نفر آن را تماشا می‌کنند، به قدری مدام در دل بحث‌های طرفدارها قرار می‌گیرد که بسیاری از بینندگان تقریبا همیشه به خوبی می‌دانند که سریال به کدام سمت می‌رود.

میزان مورد بررسی قرار گرفتن چنین اثری توسط مخاطب‌ها و رسانه‌ها انقدر زیاد است که هرچه جلوتر برویم، کار سازندگان برای شوکه کردن درست مخاطب سخت‌تر می‌شود. ماجرا حتی فقط مربوط‌به این نیست که افراد مختلف با دنبال کردن روند قصه و درنظرگرفتن منطق داستانی متوجه می‌شوند که احتمالا سریال به چه سمتی می‌رود. ارباب حلقه‌ها بدون شک یکی از شناخته‌شده‌ترین و محبوب‌ترین مجموعه‌های فانتزی چه در ادبیات و چه در سینما است. خیلی‌ها جهان شگفت‌انگیز خلق‌شده توسط تالکین را به‌خاطر خواندن کتاب‌ها می‌شناسند و خیلی‌ها فیلم‌های محبوب و معروف پیتر جکسون را دیده‌اند.

بسیاری از آدم‌ها می‌دانند که به‌صورت کلی چه اتفاقات مهمی طی دوران دوم در آردا رخ می‌دهند. تعداد زیادی از انسان‌ها هم هستند که به‌لطف سه‌گانه ارباب حلقه‌ها حداقل می‌دانند که مثلا فلان شخصیت حاضر در سریال The Lord of The Rings: The Rings of Power به این زودی‌ها نخواهد مرد.

آگاهی بینندگان درباره‌ی جهان داستانی مورد بحث انقدر زیاد است که سازندگان سریال ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت به هیچ عنوان نمی‌توانند حقیقت را درباره‌ی دانش مخاطب خود فراموش کنند. این وسط اپیزودهایی مانند قسمت هفتم اولین فصل هستند که نشان می‌دهند آیا اثر مورد بحث توانایی جذب بیننده بدون تمرکز روی سورپرایزها را دارد یا نه.

یکی از الگوها برای جذب مخاطب بدون فاش کردن نکات داستانی جدید این است که سازنده دقیقا نشان دهد که پیش‌بینی‌های او درست بوده‌اند. همین که مخاطب به پیش‌بینی داستان پرداخته باشد، احتمالا به این معنی است که وی قسمت‌های قبلی را با دقت دنبال کرد. در نتیجه نشان دادن اتفاقاتی که او می‌دانست در سریال رخ خواهند داد، به خودی خود بد نیست. بااین‌حال سازنده بدون شک راهی برای نمایش آن اتفاقات به جذاب‌ترین شکل ممکن پیدا کند؛ انقدر جذاب که بیننده از دیدن رخ دادن اتفاقاتی که می‌دانست رخ خواهند داد، هیجان‌زده شود.

آیا قسمت The Eye سریال ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت می‌تواند اتفاقات قابل پیش‌بینی را به شکل جذاب به تصویر بکشد؟ گاهی بله و گاهی خیر.

ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت طی برخی از لحظات خوب خود نشان داده است که توانایی توجه به جزئیات کاشته‌شده در قسمت‌های قبلی را دارد. برای نمونه مشکلی که برای چشم‌های میریل پیش می‌آید و با دیالوگ‌نویسی مناسب آشکار می‌شود، طنین‌انداز صحبت‌های پدر او قبل از سفر ملکه نایب‌السلطنه به سرزمین میانه است؛ صحبت‌هایی که شاید در آن زمان مهم به نظر نمی‌رسیدند، اما حالا می‌بینیم که بی‌دلیل در قسمت پنجم قرار نداشتند. او بدون علت به فرزند خود هشدار نداده بود و این سفر هزینه‌ای قابل لمس برای میریل دارد.

در عین حال وقتی به پیروزی آدار بر ارتش نومه‌نور در سرزمین‌های جنوبی نگاه می‌کنیم، آن‌چنان به نظر نمی‌رسد که هزینه‌ی بزرگی در این نبرد پرداخت شده است. سریال می‌خواهد کار خود برای به تصویر کشیدن نخستین عواقب فوران آتشفشان را با مشکل میریل و مرگ آنتامو راه بیندازد. ولی چه‌طور می‌توان انتظار داشت چنین باری روی دوش آنتامو و چند جنازه‌ی ناشناخته قرار بگیرد؟

او یک شخصیت تک‌خطی و فراموش‌شدنی است که تمایل وی به کنار گذاشتن جنگ برای همیشه در قسمت قبل به‌خاطر تضاد داشتن با هیجان ایسیلدور به چشم آمد. مرگ جوانی که می‌خواست برای همیشه نبرد را کنار بگذارد، در نوع خود برای چند لحظه غم‌انگیز به نظر می‌رسد. ولی امکان ندارد مرگ چنین شخصیت کم‌اهمیتی بتواند عواقب شکست فجیعی را نشان دهد که منجر به شکل‌گیری موردور می‌شود.

این نوع از داستان‌گویی چند پیامد دارد. وقتی انواع‌واقسام شخصیت‌های پررنگ خلق‌شده توسط خود سازندگان از جمله آروندیر هم بدون مشکل از چنین فاجعه‌ای جان سالم به در می‌برند، بعضی از بینندگان احساس می‌کنند که نویسندگان علاقه‌ی زیادی به محافظت از کاراکترها دارند. این مورد اکنون مشکل بسیار بزرگی نیست، اما اگر تبدیل به یک رویکرد مداوم شود، شاید در بلندمدت آسیب زیادی به میزان جدی گرفته شدن تهدیدها توسط تماشاگرها بزند.

وقتی هزینه‌ی بزرگی برای چنین اتفاقی پرداخت نمی‌شود و همه‌ی شخصیت‌های قابل‌توجه زنده می‌مانند، میزان ارتباط اپیزودها با یکدیگر نیز کمی کاهش می‌یابد. چون به نظر می‌رسد که پایان‌بندی قسمت ششم فجیع‌تر و عظیم‌تر از چیزی بود که در قسمت هفتم می‌بینیم.

در بخش‌هایی از اپیزود هفتم به نظر می‌آید که کل مشکل به وجود آمده برای شخصیت‌های حاضر در سرزمین‌های جنوبی این است که باید از منطقه‌ی کم‌نور تحت تاثیر آتشفشان بیرون بروند، از دست چند ارک مخفی شوند، زخمی‌ها را درمان کنند و به فکر تجدید قوا باشند. حتی برانوین که در قسمت ششم به شکل جدی زخمی شده بود، بدون مشکل و به قابل پیش‌بینی‌ترین شکل ممکن با فرزند خود مواجه می‌شود و با سلامتی او را در آغوش می‌کشد.

سریال نشان می‌دهد که این‌جا با شکل‌گیری موردور سر و کار داریم؛ منطقه‌ای که می‌دانیم حتی طی دوران سوم میزبان رخدادهای کلیدی و تکان‌دهنده‌ی زیادی خواهد بود. جی. دی. پین و پاتریک مکای طی بخش‌های مختلف از قسمت‌های پیشین، روی جزئیات زیادی کار کردند تا تبدیل سرزمین‌های جنوبی به موردور را ببینیم؛ از معرفی جالب هدف آدار برای فراهم کردن منطقه‌ای که مناسب زندگی ارک‌ها باشد تا نشان دادن پروسه‌ی تلاش این موجودات برای تصرف منطقه و به‌دست آوردن شمشیر مرموز.

اما چنین رخداد بزرگی باید عواقب جدی‌تری داشته باشد. بعضی از طرفدارها امیدوار هستند که در آینده نیز شاهد بخش‌های بیشتری از شکل‌گیری موردور ترسناک باشیم و به شکل جدی قربانی‌ها را ببینیم تا اثر شبکه آنلاین آمازون پرایم ویدیو از پس نمایش کامل جدیت یک اتفاق مهیب بربیاید.

درحالی‌که همین اتفاق کلیدی از نظر جزئیات داستانی لایق انتقاد است و گاهی لنگ می‌زند، اپیزود هفتم از لحاظ بصری عالی و سرشار از توجه به نکات مختلف به نظر می‌رسد. بخشی از دقت تصویری به کار رفته در قسمت The Eye را می‌توان به پای تلاش کلی سازندگان طی همه‌ی قسمت‌ها برای تصویرسازی پرجزئیات نوشت. ولی نمی‌توان انکار کرد که شارلوت برندستروم همان‌طور که در قسمت ششم دیدیم، تاثیر مثبت خود را روی داستان‌گویی تصویری دارد. این کارگردان حتی در اپیزودی که اکثر دقایق آن با محوریت پیاده‌روی آرام شخصیت‌ها و گفت‌وگوی آن‌ها با هم جلو می‌رود، از فرصت‌های مختلف برای ایجاد تنوع در قاب‌بندی‌ها بهره می‌برد.

ماجرا فقط محدود به تبدیل شدن عبارت Southlands به Mordor و تغییر رنگ آن نیست، بلکه جزئیات تصویری بارها تاثیر خود را روی داستان‌گویی این اپیزود می‌گذارند. مثلا پس از اینکه شاهد تلاش شخصیت‌های مختلف از جمله گالادریل برای خروج از غبار و خاکستر هستیم، کارگردان آب روان و طبیعتی زیبا را به تصویر می‌کشد. این قاب نه‌تنها تفاوت واضحی با فضای تاریک و آتشفشانی قبلی دارد، بلکه به سریع‌ترین شکل ممکن به مخاطب می‌فهماند که حالا قرار است ادامه‌ی داستان هارفوت‌ها را ببینیم.

تصویرسازی حساب‌شده باعث می‌شود که برای مدتی کوتاه احساس کنیم حوادث پیش‌آمده در سرزمین‌های جنوبی آن‌چنان تاثیری روی هارفوت‌ها نداشته است. در نتیجه وقتی دوربین از بالا محیط و سوختگی‌های فراوان را نشان می‌دهد، این «تاثیرگذاری» به شکل عالی به چشم می‌آید. انگار مخاطب بدون اینکه نیازی به توضیح داشته باشد، درک می‌کند که چه‌طور آن اتفاق دارد زندگی انواع‌واقسام موجودات سرزمین میانه را به چالش می‌کشد. چون به‌سادگی روی سرسبزی مسیر هارفوت‌ها و نرسیدن آن‌ها به خواسته‌های عادی در زندگی هم تاثیر می‌گذارد.

کارگردان مدام می‌خواهد از نکات واضح در تصاویر برای متصل کردن بخش‌های مختلف داستان به هم بهره ببرد. تاکید تصویری او روی قرار گرفتن شمشیر در دست تئو عملا نشان‌دهنده‌ی پر شدن جای خالی سلاح پلید در دست او با سلاح ارزشمند است. برندستروم از همین قاب به سلاح روی میز در خط داستانی دورین کات می‌زند؛ همان‌طور که از نمایش آتش بالروگ برای کات زدن به محیط آتش‌گرفته روستا بهره می‌برد.

دقت تصویرسازی قسمت هفتم سبب می‌شود که ذهن مخاطب به سمت شباهت دغدغه‌ها و چالش‌هایی برود که شخصیت‌های مختلف با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند. کارگردان که در اپیزود قبلی از پس ارائه‌ی یکپارچه‌ترین قسمت فصل اول سریال The Lord of the Rings تا آن‌جا برآمد، با قسمت هفتم نشان می‌دهد که آن موفقیت اصلا اتفاقی نبوده است.

نقطه‌ی قوت مورد بحث انقدر پررنگ است که در بخش مربوط‌به داستان هارفوت‌ها مشخصا فیلم‌نامه‌ی کیهیل از قدرت تصویرسازی برندستروم جا می‌ماند. متاسفانه از لحاظ داستانی عملا اتفاق تازه‌ای در داستان هارفوت‌ها و غریبه رخ نمی‌دهد. باز هم غریبه قصد کمک به هارفوت‌ها را دارد. باز هم او از آن‌جایی که روی قدرت‌های خود مسلط نیست، همزمان با کمک کردن به هارفوت‌ها به یکی آسیب می‌زند. باز هم نوری برندیفوت شک می‌کند که باید چه برخوردی با غریبه داشته باشد. باز هم آن شخصیت‌های مرموز به‌دنبال غریبه هستند؛ هرچند این بار جلوه‌ای از قدرت خود را نشان می‌دهند.

داستان هارفوت‌ها و غریبه نیاز به یک بخش درخشان در قسمت هشتم ندارد که اگر از راه نرسد، کل مسیر طی‌شده توسط آن‌ها کم‌ارزش و بی‌معنی به نظر می‌رسد. اما حتی این خط داستانی سرشار از تکرار، به‌لطف کارگردانی مناسب اپیزود این بار با قاب‌هایی به یاد ماندنی‌تر در ذهن مخاطب ثبت می‌شود.

اپیزود The Eye علاقه‌ی زیادی به تاثیرگذاری شخصیت‌های مختلف روی یکدیگر دارد. این موضوع بیشتر از خطوط داستانی دیگر در ماجراهای مربوط‌به «گالادریل و تئو» و «دورین چهارم، الروند، دیسا و دورین سوم» دیده می‌شود.

این ایده‌ی داستانی هم روی کاغذ منطقی به نظر می‌رسد و هم در عمل توانایی نمایش قوس‌های شخصیتی کاراکترهای مهم را دارد. زیرا به بعضی از آن‌ها اجازه می‌دهد که بیشتر واقعیت درون خود را به تصویر بکشند.

گالادریل در طول فصل اول سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power بارها در شرایطی قرار گرفته است که او را به کنار گذاشتن ماسک همیشگی سوق داده‌اند؛ ماسک یک فرمانده‌ی بی‌نقص و یک انتقام‌جوی همیشگی. بارها داستان او را به سمتی برد که حداقل اندکی از شکنندگی، درون‌ریزی‌ها و احساسات دفن‌شده‌ی خود را بروز دهد.

حالا تئو، بچه‌ای که به‌خاطر همراهی با الف قدرتمند نجات پیدا می‌کند، به گالادریل فرصت دیگری برای دور شدن از موجودی را داده است که کم‌وبیش نتوانست خشم و نفرت خود را در گفت‌وگو با آدار کنترل کند؛ موجودی که به ادعای فرمانده‌ی ارک‌ها شاید می‌توانست جانشین ارباب تاریکی را در آینه بیابد. اما این‌جا، دربرابر پسر نوجوانی که با نهایت احترام به گالادریل نگاه می‌کند و او را فرمانده و بانو بسیار والامقام می‌داند، الف به‌جای جنگاوری درباره‌ی رقص در باغ حرف می‌زند. چون صحبت با تئو هیچ تاثیری روی جدی گرفته شدن جنگ و همراهی دیگران با وی در نبرد ندارد.

این رابطه در نگاه اول از قدرت خاصی برخوردار نیست. چون سریال هرگز روی ارتباط تئو و گالادریل کار نکرده است. اما فرمانده‌ی سابق ارتش شمالی گیل-گالاد دربرابر اکثر شخصیت‌های بزرگسال هرگز سراغ نمایش این بخش از وجود خود نمی‌رود. پس این پسر نوجوان که باید ذهن خود را از افکار منفی دور کند، صحبت‌های خاصی را از وجود گالادریل بیرون می‌کشد. او که همیشه موقع مواجهه با دشمن به سوی او می‌تاخت، جلوی شمشیر کشیدن تئو را می‌گیرد تا هر دو در خفا بمانند و جان سالم به در ببرند.

توجه تیم نویسندگی به احساسات ساده و باورپذیر شخصیت‌ها باعث نمی‌شود که آن‌ها را جدی نگیریم. هرچه شخصیت‌ها احساسات قابل لمس‌تری را از خود نشان بدهند، معمولا بیننده بیشتر آن‌ها را باور می‌کند.

همان‌طور که قبلا هم در خط داستانی الروند و دورین چهارم دیدیم، پرداختن مفصل به دوستی این دو کاراکتر نه‌تنها مسائل را ساده نمی‌کند، بلکه پیچیدگی این دنیا و جلو نرفتن کارها بدون همراهی را نشان می‌دهد. در همین اپیزود تاکید دورین چهارم روی نیاز به همکاری با الف‌ها، او را به سرکشی جدی از دستورها پدر می‌رساند؛ همان پدری که خود الروند توصیه کرده بود دورین اصلا از او دور نشود.

در عین حال همین دوستی دوست‌داشتنی، انقدر غار را می‌شکافد که آخر یک موجود خطرناک، قدرتمند و باستانی به پا می‌خیزد. زیرا قرار نیست تصمیم یک دورف برای اعتماد به دوست خود سبب شود که کارهای آن‌ها نتایج ناخواسته‌ی منفی را به ارمغان نیاورد. دنیا پیچیده‌تر از آن است که همیشه تصمیمات ظاهرا مثبت به‌صورت کامل نتایج مثبتی را در پی داشته باشند. ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت با درک همین موضوع حتی به دورین سوم نیز حق می‌دهد. چون سریال نیازی به بی‌نقص جلوه دادن یک شخصیت و سرشار از ایراد کردن یک کاراکتر دیگر ندارد.

دورین سوم درست می‌گوید و احتمالا تلاش توقف‌ناپذیر دورین چهارم برای کسب میتریل، برای خیلی‌ها گران تمام می‌شود. دورین چهارم درست می‌گوید و اگر به سمت حفر بیشتر تونل نرود، الف‌های مختلف بدون میتریل در خطر جدی قرار می‌گیرند. دیسا درست می‌گوید که دورین نباید خواسته‌ی جدی دوست خود را کنار بگذارد؛ حتی اگر این تصمیم به‌معنی ایستادن دربرابر پادشاه باشد.

دوستی الروند و دورین واقعا قابل‌توجه است. چرا که چند لایه دارد و موقعیت‌های داستانی زیادی را به وجود می‌آورد که در آن‌ها هم شاهد درخشش رابرت آرمایو و اوین آرتور هستیم و هم هر دو کاراکتر را بیشتر از قبل می‌شناسیم. نه فقط ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت، بلکه بسیاری از آثار تلویزیونی پرمخاطب باید به شکل جدی به‌دنبال افزایش چنین روابطی در داستان‌گویی خود باشند تا میان اکشن‌های پر زد و خورد یا اسطوره‌شناسی‌های مفصل گم نشوند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
6 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.