چند تئوری درست از آب درآمدند، برخی از تصمیمات داستانی بحثبرانگیز را به تماشا نشستیم، تصویرسازیهای سریال چشمنواز باقی ماندند و فصل اول ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت به پایان رسید.
در بسیاری از مواقعی که آثار سینمایی و تلویزیونی پرمخاطب با یک تصمیم داستانی مهم وارد بخش بعدی داستانگویی خود میشوند، ذهن تعداد زیادی از بینندگان به سمت بررسی مسیر طیشده تا آن تصمیم میرود.
مسئله فقط دربارهی این نیست که آن پیچش در روایت قصه چهقدر خوب یا بد اجرا شد. مخاطب صرفا به این اهمیت نمیدهد که سازندگان چهقدر روی خود لحظات فاش شدن یک راز داستانی کار کردهاند. زیرا او فارغ از هر واکنش اولیه که به پیچش داستانی داشته باشد، سطح کیفی آن را باتوجهبه اتفاقات پررنگی میسنجد که قبل از رسیدن داستان به این نقطهی کلیدی رخ دادهاند.
اسپانسر پوشش محتوای سریال ارباب حلقه ها فروشگاه کارزین تل، بزرگترین فروشنده اسپیکرهای سونی و جی بی ال با گارانتی است.
طی این بررسی مجدد، امکان دارد که ارزش بسیاری از بخشهای قبلی برای تماشاگر بالا برود. چون ممکن است باتوجهبه آن نقطهی کلیدی قصه، تازه متوجه شود که سازندگان چهقدر خوب او را مدتها به شکل جذاب فریب دادند و همزمان به راز مهم اشاره کردند. در عین حال نباید فراموش کرد که یک پیچش داستانی بیمنطق و شتابزده میتواند بهشدت تماشاگر را خشمگین کند. زیرا شاید با عینک جدیدی که سازندگان ازطریق تصمیم کلیدی به او دادهاند، وی نقاط ضعف بخشهای دیگر را بزرگتر از قبل ببیند.
پیچش داستانی بد توانایی آسیب زدن به کل داستانگویی تا آن لحظه و پیچش داستانی خوب توانایی بالاتر بردن سطح کل داستانگویی تا آن لحظه در نگاه تماشاگر را دارد. ولی همانطور که در بررسی هفتمین قسمت فصل ۱ سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت گفتم، یک اثر اقتباسی پربیننده در مدیوم تلویزیون مثل سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power نمیتواند بهسادگی همه را شدیدا شوکه کند.
در نگاه کلی تقریبا هر اتفاق مهمی که رخ میدهد، یکی از گزینههایی است که قبلا بعضی از تماشاگرها به آن فکر کردهاند. پس این نوع از سختگیریها راجع به بررسی دقیق مسیر داستانی طیشده تا لحظهی اعلام تصمیم داستانی مهم، در چنین شرایطی حتی سختگیرانهتر میشوند. آیا باتوجهبه آنچه در کل فصل گذشت، تصمیم کلیدی تعریفکنندهی آخرین قسمت فصل ۱ سریال ارباب حلقه ها از پس داشتن منطق، جذابیت و کشش طولانیمدت برآمد؟
(از اینجا به بعد مقاله بخشهایی از سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power را اسپویل میکند)
چه زمانیکه تریلرهای فصل اول سریال The Lord of the Rings پخش میشدند و چه وقتی هر شخصیت در طول اپیزودها رفتاری مرموز را از خود نشان میداد، طرفدارها مشغول گمانهزنی دربارهی احتمال ارتباط او با سائورون میشدند. زیرا سائورون که در دوران دوم آردا با نام آناتار هم شناخته میشد، خالق اصلی حلقههای قدرت به شمار میآید و دیر یا زود باید بخش قابل توجهی از داستان با تمرکز روی او روایت شود.
در نتیجه به سختی میتوان شخصیتی معرفیشده توسط خود سریال را پیدا کرد که طرفدارها حداقل یک بار مشغول تئوریپردازی راجع به سائورون از آب درآمدن او نشده باشند. حالا میدانیم که سائورون چه کسی است و او به سوی موردور میرود. پس همهی آن تمرکزی که روی تلاش برای پیدا کردن سائورون وجود داشت، به سمت بررسی جزئیات این تصمیم داستانی میرود.
با اینکه شخصا موقع تماشای هفت قسمت اول هیچوقت به سائورون بودن هلبرند اطمینان نداشتم، شکی در زمینهچینی سازندگان برای این رونمایی وجود ندارد. شباهت نیزهی هلبرند در قسمت ششم با نیزهای که در فلشبک در دست سائورون دیده بودیم و قرارگیری حلقههای گوناگون روی بخشهای مختلف لباس رزمی تازهای که در نومهنور به تن میکند، از نمونههای اشارهی ظاهری سازندگان به هویت واقعی کاراکتری است که ارباب تاریکی جدید خواهد بود. اما فراتر از این موارد ساده میتوان اشارات داستانی به این موضوع را هم در سریال پیدا کرد.
بسیاری از افراد آشنا با جهان فانتزی خلقشده توسط جی. آر. آر. تالکین میدانند که آئوله بهعنوان یک والا و خالق دورفها، آهنگر و صنعتگر بزرگی است که باعث افزایش دانش سائورون در این زمینهها شد. طی اتفاقات داستانی رخداده در نومهنور چند مرتبه علاقهی جدی هلبرند به آهنگری و مهارت او در این زمینه را دیدیم. تازه برخی از تماشاگرهای بادقت، هوشمندانه متوجه شده بودند که پیشنهاد هلبرند به گالادریل در زندان نومهنور عملا فلسفهی کلی ارائهی حلقههای قدرت به موجودات مختلف را توضیح میدهد:
«هیچوقت به این فکر کردی که [اینجا] مشغول مبارزه با ترولها و ارکها نیستی، بلکه داری با آدمها میجنگی؟ دربار ملکه، میدان جنگی نیست که به اون عادت داری. در چنین موقعیتی، به نظر من بهتره متوجه بشی حریفت بیشتر از همه از چی میترسه و چارهای برای کنترل اون ترس رو بهش بدی؛ تا تو بتونی خودشون رو کنترل کنی».
حلقههای قدرت که شعر مربوطبه توصیف آنها به زیبایی در قالب یک آهنگ طی تیتراژ پایانی اپیزود هشتم پخش میشود، دقیقا با همین منطق در دست موجودات گوناگون قرار گرفتند. ۳ حلقه در دست الفها، ۷ حلقه در دست دورفها و ۹ حلقه در دست انسانها قرار میگیرند تا آنها احساس کنند که حالا با این قدرت فوقالعاده از پس ایستادن دربرابر تمامی چالشها برمیآیند؛ تا احساس کنند دیگر هیچچیز نمیتواند بقای آنها را به خطر بیندازد. در همین حین ارباب تاریکی موفق به آفریدن یک حلقه برای فرمانروایی بر تمامی حلقهها میشود؛ تا تمام دارندگان ۱۹ حلقهی دیگر به شکل جدی زیر سایهی او قرار بگیرند.
نمیتوان گفت که وجود این اشارهها و نشانهها، تصمیم داستانی بزرگ سازندگان را بدون نقص میکند. اتفاقا واقعیت این است که تبدیل شدن هلبرند به سائورون حداقل بخشی از داستان حضور او در نومهنور را مضحک و غیر قابل قبول نشان میدهد. چون حالا مخاطب به یاد میآورد ارباب تاریکی که میدانیم در یک مقطع به چه قدرت و تسلطی بر جهان خواهد رسید، با نقشهی پیشپاافتادهی فریب دادن یک نفر و دزدیدن نشان او میخواست فرصت کار در آهنگری را کسب کند.
در نگاه کلی نباید انکار کرد که تیم نویسندگان نتوانست تمام تصمیمات داستانی مربوطبه شخصیت هلبرند را هوشمندانه و هدفمد شکل بدهد. سادگی بیش از اندازهی برخی از کارهای او و کاریزما نداشتن شخصیت در بخشهایی از فصل اول انقدر پررنگ به نظر میرسد که تلاش برای دفاع از کل این شخصیتپردازی، اغراقآمیز و کورکورانه به نظر میآید. در عین حال چشم بستن روی دقایق سطح بالاتر این داستانگویی هم درست نیست. خود اجرای چارلی ویکرز در نقش هلبرند شامل جزئیات جالبی است که بیشتر در بازبینی فصل ۱ سریال The Rings of Power به چشم میآیند.
سائورون همانچیزی را به افراد مختلف داد که خودشان ناامیدانه بهدنبال آن بودند. گالادریل میخواست باز هم منطق و دلیلی برای جمعآوری لشگر و یورش به سمت دشمنان پیدا کند؛ تا خروج او از کشتی و شنای دیوانهوار در اقیانوس، بیدلیل نباشد. پس با پذیرش کامل حق هلبرند برای حکومت بر سرزمینهای جنوبی، از این ماجرا برای جلب رضایت ملکه نایبالسلطنه بهره برد و ارتش مورد نظر را تشکیل داد.
قبل از اینکه هلبرند و گالادریل به محل حضور الفها برسند، صحبتهای کلهبریمبور با الروند نشان میدهند که مدام دارد فکر میکند چهطور میتوان از همان یک میتریل بهره برد. هلبرند فقط باعث میشود که کلهبریمبور روش انجام کار را پیدا کند. برخلاف افرادی همچون الروند و گیل-گالاد که در مقاطعی آمادهی کنار گذاشتن تلاشهای بیش از حد هستند، گالادریل و کلهبریمبور هرکدام در نوع خود در موقعیتهای متفاوت کورکورانه به تلاش بیپایان ادامه دادند. چون حتی برای یک لحظه نمیخواستند تسلیم شوند و شرایطی شبیه به شکست را بپذیرند.
نشانهها بارها در مقابل چشمهای آنها بودند. کلهبریمبور نابینا نیست و قطعا بهعنوان یک الف دانا درک میکند که شش روز زنده ماندن هلبرند روی اسب با آن زخم مهلک و بهبود یافتن بسیار سریع او عجیب به نظر میرسد. وی حتی از هلبرند میپرسد که آیا نباید در آن لحظه مشغول استراحت باشد؟ اما با شنیدن تعریف و تمجیدهای هلبرند، چشم خود را روی موارد مشکوک میبندد و سراغ روشن کردن کارگاه میرود تا بهتر دستاوردهای خود را به نمایش بگذارد. هلبرند هم با چند سؤال تحریککننده، بر اوضاع مسلط میشود. سپس به کلهبریمبور قدرتی برای تسلط به ترس خود میدهد و آن را «هدیه» صدا میزند؛ تا روی این الف تسلط پیدا کند.
موسیقی متن در این لحظه بسیار خوب کار خود را انجام میدهد. زیرا سازندگان با استفاده از تم درست، بهنوعی نشان میدهند که در این لحظه چه قدم قابل توجهی به سمت ایجاد حلقههای قدرت برداشته شده است.
ارباب حلقهها: حلقههای قدرت طی این لحظات لزوما بهدنبال پیدا کردن یک مقصر نیست. البته که جستوجوی دیوانهوار گالادریل برای پیدا کردن سائورون عملا بخشی از شرایط برگشت او را رقم زد، اما این مایا قدرتمند احتمالا در هر حالت بالاخره بازمیگشت. حتی نابود شدن جسم فانی قبلی او توسط آدار نتوانست جلوی این بازگشت را بگیرد.
هدف قصه از پرداختن به افراد و اتفاقاتی که در بازگشت سائورون و قدرت گرفتن بیشتر او نقش داشتند، اشاره به میزان خاکستری بودن اتفاقات و شخصیتها است. میتریل چرا بهدست الروند رسید؟ چون الفها در حال تلاش برای بقا در جهانی بودند که به سمت نابودی میرود و دوست الروند میخواست به او کمک کند. آیا دورین چهارم نیت بدی از دادن میتریل به الروند داشت؟ نه. اما حوادث و تصمیمات به شکلی متفاوت با پیشبینی افراد روی همهچیز تاثیر میگذارند. بالاخره حتی گیل-گالاد که بهعنوان یک فرد قابل اعتماد و دانا معرفی میشود، با هدف مثبت به ساخت برجی پرداخت که روی فراهم آمدن شرایط لازم برای ساخت حلقهها تاثیر داشت.
این تاثیرگذاری نسبتا غیرمنتظرهی اتفاقات مختلف روی هم را میتوان از یک جهت دیگر نیز مشاهده کرد. برای نمونه اگر گالادریل خشمگینانه و با رفتار کنترلنشده به بازجویی از آدار نمیپرداخت، شاید عبارت «قدرتی نه از جنس جسم، بلکه بر جسم» را نمیشنید. پس وقتی کلهبریمبور همان کلمات را تکرار کرد، سریع متوجه نمیشد که اوضاع از چه قرار است.
یکی از بخشهای کلیدی قسمت هشتم فصل اول سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت، همانجایی است که گالادریل میگوید: «گاهی راه پرخطر، تنها راهه». این شخصیتها بهصورت مستقیم خواستار رخ دادن چنین اتفاقاتی نیستند، اما شاید پلیدی دقیقا وقتی وارد جهان و لحظه به لحظهی زندگی میشود که افراد بگویند چارهای جز کمک گرفتن از برخی از روشهای نهچندان درست ندارند. در چنین شرایطی شاید خیلیها برای پیدا کردن منطق در انجام چنین کاری تلاش کنند. اما درحالیکه کلهبریمبور راجع به مهم بودن ساختار دایره برای جسم مورد نظر حرف میزند، دروغگویی او راجع به اولین گویندهی عبارت «قدرت بر جسم» و اصرار وی بر کسب این قدرتِ عجیب، به چشم میآید.
گالادریل عملا با رضایت دادن به ساخته شدن سه حلقه در دام سائورون افتاد. اما حداقل دوستی صمیمانهی او با الروند سبب شد که وی از وسوسههای روی آب بگریزد. نباید فراموش کنیم که گالادریل در اولین ملاقات با هلبرند، از سر استیصال با او همراه شد. زیرا هلبرند پس از مدتی تنها شخص حاضر در آن اقیانوس پهناور بود.
فرماندهی سابق ارتش شمالی الفها همانطور که به الروند میگوید، هنوز هم در حال دستوپا زدن در آب است. چارهای جز شنا ندارد. اما این بار انقدر تنها نیست که حاضر به همراهی با اولین غریبهی شناورشده روی آب باشد.
باتوجهبه اتفاقاتی که در سرزمینهای جنوبی رخ داد، بسیاری از شخصیتها آمادهی سرزنش جدی گالادریل هستند و خود را بابت همراهی با او لعنت میکنند. حتی در میان الفها قرار نیست به گرمی از وی استقبال شود. جدیت گیل-گالاد دربرابر گالادریل به خوبی همین موضوع را نشان میدهد. اما الروند وقتی گالادریل را میبیند، نهتنها با آغوش باز به استقبال او میرود، بلکه از وی دلجویی میکند. در نتیجه گالادریل که چند بار طی این فصل به سمت صحبت در رابطه با احساسات سرکوبشدهی خود رفت، ماسکها را کنار میگذارد و به الروند دربارهی احساس خود موقع پایین پریدن از کشتی میگوید.
گالادریل ترس بزرگی دارد که قبلا به آن اشاره شده است؛ ترسی که باعث میشود او از خود بپرسد که نکند واقعا برای پیدا کردن جانشین مورگوت باید نگاهی به آینه بیندازد. سائورون موقع تلاش برای وسوسهی وی روی همین نقطهی ضعف دست میگذارد. خادم ارباب تاریکی سابق که حالا شخصا بیشتر و بیشتر به سمت شرارت میرود، اول ادعا میکند که گالادریل او را از حالت منفعل خارج کرد؛ تا گالادریل خود را سرزنش کند و نگران سرزنشهای بیشتر شود.
سپس با اشارهی غیرمستقیم به نگاه منفی برخی از افراد به گالادریل، سائورون میگوید که حرفهای خوبی برای گفتن راجع به او را آماده کرده است؛ تا روی بالاتر رفتن پرسرعت جایگاهش در میان الفها تاکید داشته باشد. او میخواهد کاری کند که گالادریل باز هم به این باور برسد که برای بقا در دریا چارهای جز سوار شدن روی تکه چوب هلبرند نیست. اما گالادریل دیگر بهلطف الروند فهمیده است که قرار نیست بهتنهایی مشغول شنا شود.
بعضی از مواقع مرز بین درست و غلط انقدر باریک است که تغییر چند کلمه در یک جمله میتواند بار معنایی را به کلی دچار تغییر کند. هلبرند چنین کاری را با صحبت فینراد، برادر گالادریل انجام میدهد. او در حقیقت از غم بزرگ گالادریل بهخاطر از دست دادن برادر سواستفاده کرد. اما بعد از این مواجههی مستقیم با تاریکی، گالادریل بهتر از قبل کمی فرصت تشخیص درست روشنایی را بهدست میآورد.
خروج از آب و ملاقات دوباره با الروند. سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power طی این ملاقات مجدد مشغول برداشت بذری است که در ملاقات قبلی آنها کاشته شد. طی یک موقعیت دراماتیک که در آن گالادریل توانایی اعتماد به چشمهای خود را ندارد، الروند راجع به گذشته حرف میزند. اینجا چند هدف با یک تیر زده میشوند. ما نهتنها به واسطهی این سکانس بیشتر از قبل با او و پیشینهی ارتباط آنها آشنا میشویم، بلکه بیشتر میتوانیم پررنگ بودن بسیار زیاد دوستی گالادریل با الروند در این بخش از روایت قصه را جدی بگیریم. فصل اول ارباب حلقهها: حلقههای قدرت چند بار دیگر نیز توانست اطلاعات را به شکل دراماتیزهشده در یک موقعیت منطقی در اختیار تماشاگرها قرار دهد.
در این خط داستانی میتوان جزئیات قابلتوجه زیادی را پیدا کرد؛ از لحن خاص گیل-گالاد با بازی بنجامین واکر موقع هشدار دادن به الروند تا طراحی صحنه بسیار خوب برای محیط ساخت حلقهها و ابزارهای حاضر در آن. دیالوگنویسی نیز همانطور که در استفادهی الروند از جملهی گیل-گالاد علیه خود او میبینیم، گاهی به شکل مناسب از پس وصل کردن قسمت آخر به اپیزودهای قبلی برمیآید.
بااینحال مهمترین توجه تیم سازنده به جزئیات را در نگاههای کلیدی شخصیتها پیدا میشود؛ نگاههایی که کموبیش در سکوت، اطلاعات داستانی زیادی را به بیننده تحویل میدهند. نگاه از سر غرور کلهبریمبور به حلقهها، نگاه معنیدار الروند به گالادریل درحالیکه به بخشی از واقعیت دربارهی هلبرند پی برده است و همینطور نگاه ارباب تاریکی به کوه نابودی در سرزمین موردور؛ آنجا که سایهها آرمیدهاند.
نمونهی دیگر ارائهی اطلاعات راجع به پیشینهی داستانی بدون فرو کردن آن در چشم مخاطب، سکانس گفتوگوی پادشاه نومهنور با ایارین است. قسمت هشتم سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت با نام رسمی Alloyed قبل از اینکه ملکهی نابینا را در کشتی نشان دهد، سکانسی با محوریت صحبت فارازون با نقاشها دارد؛ سکانسی که در آن میتوان جلوهای بسیار کمرنگ از غم درونی فارازون بهخاطر ابدی نبودن زندگی انسانها را نیز مشاهده کرد.
اول تماشاگر کمی تعجب میکند که ایارین در میان برترین نقاشهایی قرار گرفته است که فرصت ترسیم چهرهی پادشاه را بهدست آوردهاند. اما پس از آن که برای یک لحظه پسر فارازون را در بکگراند دیدیم و فهمیدیم که چهطور پای دختر الندیل به اینجا باز شده، نوبت به استفادهی نویسندگان از کهولت سن و بیماری پادشاه میرسد.
او که ایارین را با دختر خود اشتباه گرفته، یکی از آن حرفهایی را میزند که باتوجهبه سابقهی سریال The Lord of the Rings میدانیم که احتمالا یک پیشبینی تقریبا درست به شمار میآید: «اگر راهورسم قدیمی مردم ما بهزودی دوباره زنده نشود، جزیره نابود خواهد شد».
این بخش از قسمت هشتم جذابیت زیادی برای اکثر مخاطبها ندارد و باید دید که سازندگان در بلندمدت چه برنامههایی را برای شخصیت ایارین دنبال میکنند. ولی یک نکته در میان صحبتهای پادشاه توانایی جلب توجه تماشاگر را دارد. او به ایارین میگوید که بیش از اندازه در گوی نگاه نکند تا گذشته را با حال و حال را با آینده اشتباه نگیرد. این بلایی است که ترس بیش از اندازه و نگرانی پایانناپذیر برای آینده سر شخص میآورد.
ورای تمام اتفاقات دیگری که در اپیزود هشتم فصل ۱ ارباب حلقهها: حلقههای قدرت رخ میدهند، یکی از موتیفهای مهم این اثر به زیبایی خود را در خط داستانی النور برندیفوت و ایستار نشان میدهد.
جی. دی. پین، شورانر سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power چند هفته قبل در مصاحبه با هالیوود ریپورتر گفت: «روح [اثر] تالکین دربارهی افراد نابرابری است که [در ابتدا] به یکدیگر اعتماد نمیکنند و متفاوت با هم به نظر میآیند، [اما درنهایت] اشتراکهایی دارند و به دوستی و دستاوردهای بزرگ میرسند».
از همان لحظهای که اپیزود Alloyed با نمایش چهرهی سرشار از غم غریبه در جنگل شروع میشود، جی. دی. پین و پاتریک مکای با دوستی غریبه و نوری کار دارند. پس از اینکه غریبه نقشهی ستارههای نشاندهنده مقصد خود را کنار میزند تا سیب سرخ نوری را ببیند، یکی از ساحرهها با سواستفاده از همین دوستی موفق به فریب دادن او میشود.
درحالیکه غریبه هنوز گرفتار تلاش برای شناخت کامل خود است، حرفهای ساحرهها او را شوکه میکنند. بااینحال بسیاری از مخاطبها در این لحظه باور نکردند که وی یک شخصیت منفی است؛ نه به اینکه خاطر که همیشه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم کار خوب کرد و خالی از اشتباه بود، بلکه چون هر بار از خط و آسیب زدن به هر کس، بیشازپیش ناراحت شد. زیبا است که با به یاد آوردن هر آنچه بر او و نوری گذشت، حتی وقتی آن ساحرهها چنین ادعایی میکنند، پذیرش سائورون بودن او سخت به نظر میرسد.
نویسندگی و کارگردانی سریال The Lord of the Rings طی بخش مورد بحث، از عناصر مختلف برای تاثیرگذاری روی بیننده بهره میبرد؛ از جمله تصویرسازیها و استفادهی به جا از موسیقی برای ترسناک نشان دادن سه ساحره.
همزمان با گوش دادن به صحبتهایی که به کلاه هرمیت و سرزمین رون اشاره دارند، غریبه به هم میریزد؛ تا حدی که دیگر قدرت او فقط جلوهی خطرناک خود را نشان میدهد. وقتی غریبه گرفتار شده، هارفوتهای خوشقلب و کوچک با نقشهی ضعیف خود موفق به نجات او نمیشوند. نوری انقدر بچه و ساده است که وقتی یکی از چنین موجودات خطرناکی ناگهان دیگر در مقابل آنها نیست، بهجای نگران شدن میگوید که الآن فرصت خوبی برای نجات غریبه دارد. اما همین که دخترک اصلا غریبه را تنها نگذاشت و بهجای اشتباهات ناخواسته واقعا خوبی را در او دید، باعث میشود که ایستار بالاخره با اطمینان روی پای خود بایستد.
اگر تلاش بیوقفهی گالادریل برای نابود کردن جانشین مورگوت در به پا خاستن او نقش داشت، جستوجوی توقفناپذیر به ساحره برای کمک به ارباب تاریکی عملا شرایط لازم برای ایستادن یک قدرت بزرگ دربرابر تاریکی را فراهم آورد. نوری به مانند اولین باری که غریبه را دید، در میان آتش گرفتار شده است. در آن زمان نوری به کمک غریبه رفت و حالا ایستار باید این هارفوت ماجراجو و خوشقلب را نجات دهد.
سریال قبل از اینکه عصا را در دست ایستار بگذارد، قدرت آن را به خوبی نشان داد. در نتیجه درک افزایش تسلط غریبه موقع استفاده از آن کاملا قابل درک بود. اما در این بخش از روایت، تاکید نه روی خود عصا که روی شخصی است که آن را تقدیم غریبه میکند. به همین خاطر میان جلوههای ویژهی قوی که نابودی سه دشمن را به تصویر میکشند، بیشتر به جملهی سادهای فکر میکنیم که نوری برندیفوت باعث بیرون آمدن از زبان ایستار شد: «من خوبم». چون بعد از مدتها جستوجو برای پی بردن به هویت خود، نوری به غریبه اجازه داد که دیگر غریبه نباشد و سراغ تعریف هویت خود برود.
به هدف افزایش قدرت احساسی این لحظات، پیروزی آنها تلخوشیرین است. زیرا نبرد، هزینه و عواقب واضحی دارد. سادوک که در آخرین لحظه تصمیم گرفت به این هارفوتها بپیوندد، جان خود را از دست میدهد. در همین حین نسخهای از موسیقی گرهخورده به هارفوتها پخش میشود که غموغصهی واضحی را یدک میکشد تا باز هم موسیقی بر مککرری جزو نکات مثبت اصلی اثر باشد.
ما از همان اپیزودهای آغازین باتوجهبه نماد ترسیمشده توسط غریبه روی زمین که بهشدت شبیه نماد رسمشده توسط گندالف روی در خانهی بیلبو بگینز است، کموبیش فهمیده بودیم که غریبه به ایستاری تعلق دارد؛ ارتباطی که اکنون واضحتر به نظر میرسد. با دنبال شدن بوی خوشایند توسط او و همراهی وی با یک هارفوت شجاع و دوستداشتنی، احتمالا به خوشحالی یک جادوگر خاکستری بزرگ از ملاقات با هابیتها در شایر فکر میکنیم.
حالا خیلیها به سمت مقصد بهخصوص مورد نظر خود میروند. سائورون در حالی قدم به موردور میگذارد که از یک طرف آدار بزرگتر از قبل به نظر میرسد و از یک طرف افرادی مثل آن پیرمرد در گروه او پیدا میشوند که احتمالا علاقهی زیادی به پیروی از ارباب تاریکی دارند.
بالروگ در اعماق تونلهای کازاد-دوم بیدار است، مردم سرزمینهای جنوبی ظاهرا باید مشغول ایجاد حکومتی تازه شوند و سفر ایستار با هارفوت پتانسیل زیادی برای دیدنی از آب درآمدن دارد.
جایی میان تمام اتفاقاتی که رخ دادند و همهی اتفاقاتی که در انتظار رخ دادن آنها هستیم، سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power با همهی کمبودهای انکارناپذیر خود آنقدر نکتهی مثبت داشت که عدهای مشتاق شانس دادن به فصل دوم آن باشند. این اثر برای آن که لیاقت اقتباس از روی آثار تالکین بزرگ را داشته باشد، باید بهشدت روی ریتم روایت، جزئیات داستانگویی و معرفی بعضی از کاراکترهای کلیدی خود کار کند. با همهی اینها فصل اول چه وقتی ما را به یاد دیالوگ و چهرهی ترسناک گالادریل در بخشی از سهگانهی درخشان پیتر جکسون انداخت و چه هر بار که دقایق زیادی را به سر و شکل دادن به دوستیهای مهم اختصاص داد، کاری کرد که طرفدارهای آن باور کنند که بیهدف نیست.
پاپی پرودفلو به زیبایی میخواند: همهی آنهایی که سرگردان میشوند، گمشده یا از دست رفته نیستند.