سومین قسمت سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power با تمرکز روی سه گروه از شخصیتها، نخستین گامها را به سمت معرفی تهدید حاضر در سرزمین میانه برمیدارد.
قسمت سوم سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت که با نام رسمی Adar (آدار) پخش شد، نسبت به دو قسمت اول روی تعداد کمتری از خطوط داستانی تمرکز کرد. دیگر وقتی به قسمت سوم از یک فصل هشت قسمتی میرسیم، اثر تلویزیونی نمیتواند صرفا مشغول نشان دادن نقاط مختلف یک جهان داستانی و معرفی شخصیتهای آن باشد. اینجا باید اتفاقاتی رخ بدهند که سریال را در مسیر داستانگویی تعریفشده میگذارند. جی. دی. پین و پاتریک مکای به همراه نویسندگان و کارگردان این قسمت، اپیزودی را تحویل دادهاند که سرعت، وسعت و هیجان دو قسمت آغازین را ندارد. آیا این یک اشتباه است یا حرکتی ضروری برای قرارگیری قطار داستان روی ریل؟
اسپانسر پوشش محتوای سریال ارباب حلقه ها فروشگاه کارزین تل، بزرگترین فروشنده اسپیکرهای سونی و جی بی ال با گارانتی است.
نویسندگان تلویزیونی چه با تکیه به خلاقیت خود و چه با درنظرگرفتن آثار فوقالعادهی زیادی که در این مدیوم هنری ساخته شدهاند، ابزارها و حقههای شناختهشدهی زیادی برای رساندن قصه از یک نقطه به نقطهی دیگر دارند. بااینحال وقتی با آثار قرارگرفته در بالاترین سطح روبهرو باشیم، کم پیش میآید که بهصورت مستقیم متوجه استفادهی سازنده از این ابزارها شویم؛ به این معنی که در روایتهای بسیار درگیرکنندهی تلویزیونی، به اصطلاح دست نویسنده انقدر در اثر پیدا نیست که مخاطب بگوید فلان اتفاق در آن خط داستانی رخ داد تا رفتار این شخصیت تغییر کند.
احتمالا مهمترین نکتهی منفی که در زمان دیدن قسمت سوم سریال The Lord of the Rings شبکه آمازون پرایم ویدیو به چشم میآید، پیدا بودن دست سازندگان است. از کار نهچندان عاقلانهی یک کاراکتر در بخشی از قصه تا کشیده شدن واضح ترمز سرعت داستانگویی در قسمت سوم، برای مخاطب آشکار هستند؛ از این جهت که مخاطب دقیقا متوجه استفادهی نویسندگان از آنها میشود.
پی بردن بسیار سریع تماشاگر به هدف سازندگان و وسیلهای که آنها برای رسیدن به هدف انتخاب کردهاند، لزوما جلوی رسیدن اثر به هدف را نمیگیرد. اما در یک سریال فانتزی پرخرج که حتی فقط با استفاده از تصویرسازیهای خود توانایی تحت تاثیر قرار دادن بیننده را دارد، همین میزان از به چشم آمدن ترفندهای داستانی میتواند نشاندهندهی شکست خوردن اپیزود در انجام برخی از وظایف خود باشد.
(از اینجا به بعد مقاله بخشهایی از سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power را اسپویل میکند)
هدف اپیزود سوم مشخص است. حالا که مخاطب چند بخش از این جهان، اندکی از پیشینهی آن، تعدادی از شخصیتها و نشانههایی از وجود خطر در سرزمین را دیده، قصه باید از فاز معرفی اولیه خارج شود و حداقل کمکم به مرحلهی تعریف درستوحسابی تهدید برسد. اول از همه به جلوهای ملموس از «تهدید بزرگ» نیاز داریم که باید فراتر از نشانهها باشد. قسمت سوم بهدنبال یک شمشیر مرموز در دست پسربچهای ناشناس نیست، بلکه میخواهد خطر را نشان بدهد.
همزمان با تعریف اولیهی خطر و فراتر رفتن آن از «احساس منفی گالادریل» یا «جلوهی نگرانکننده یک روستای خالی از سکنه»، سریال باید نشان بدهد که این خطر چه افرادی را تهدید میکند. سومین بخش از این هدفگذاری هم آن است که بفهمیم برخی از شخصیتها واقعا در قصه چه جایگاهی دارند؛ تا حداقل برخی از همراهان احتمالی و دشمنان احتمالی را بشناسیم و مسیر داستانی فصل اول، بیشتر از قبل مقابل چشم مخاطب قرار بگیرد.
با درنظرگرفتن همهی این موارد، اپیزود سوم سریال ارباب حلقه ها با حضور آروندیر در کمپ اسارت شروع میشود؛ جایی که ارکها همه را مجبور به کار کردهاند تا مسیر عبور و مرور خود را هموار سازند. از قرارگیری ناشیانهی پارچهها در بالای سر آنها تا خشونت کورکورانهای که از خود نشان میدهند، کاملا با هویت این موجودات پلید جور درمیآید. این وسط مثل بسیاری از داستانهای دیگر که یک شخصیت قوی را به دام گروهی از دشمنها میاندازد، ارباب حلقهها: حلقههای قدرت با افتتاحیهی قسمت سوم سبب میشود که بیننده آمادهی دیدن تلاش آروندیر برای گریختن کمپ اسارت باشد.
پس از آن که جلوهای از فعالیت ارکها را دیدیم، گالادریل همچنان با نگرانی دربارهی «تهدید» ناگهان از خواب برمیخیزد؛ تا هم جذبهی الندیل را ببینیم و هم با شکوه نومهنور روبهرو شویم. جدا از آن که چهقدر مجددا قدرت بصری سریال در معرفی این محیط به چشم میآید، نومهنور دومین لوکیشن اصلی قسمت سوم سریال حلقه های قدرت است و ما را با تعداد قابل توجهی از افراد مختلف روبهرو میکند.
برخی از این معرفیها قابلتوجه هستند. چون به شکل پیوسته و تأثیرگذار روی یکدیگر انجام میشوند. اما برخی از آنها صرفا به نمایش کوتاه ظاهر و نهایتا بیان چند دیالوگ توسط شخصیت، خلاصه شدهاند؛ از جمله شخصیت فارازون با بازی تریستن گرول.
فعلا نمیتوان دربارهی این نوع از معرفی برخی از کاراکترها نظر قطعی داد. البته که طرفدارهای آشنا با کتابهای جی. آر. آر. تالکین حق دارند انتظارات مشخصی از هر مواجهه با این شخصیتها داشته باشند، اما بسیاری از مخاطبهای سریال فقط در طولانیمدت به قضاوت آنها میپردازند. زیرا باید دید که هر شخصیت چهقدر در طول فصل به بینندگان معرفی میشود. نتیجهی کار تیم نویسندگی را وقتی میتوان ارزیابی کرد که مثلا ببینیم آیا در زمانیکه یک کاراکتر مشغول انجام کارهایی جدی در داستان میشود، مخاطب میتواند او را همانقدر جدی بگیرد؟
ما در The Lord of the Rings: The Rings of Power با یک سریال روبهرو هستیم و با اینکه میزان شناختهشدگی اثر باعث میشود که مدام مشغول بررسی آن باشیم، نباید ماهیت تلویزیونی محصول را فراموش کنیم. در مدیوم تلویزیون، یک خط داستانی که میتواند در ابتدا هیجانانگیز به نظر برسد، شاید در ادامه پرداخت ایدهآلی نداشته باشد. در عین حال یک کاراکتر که در ابتدا آنچنان در جلب توجه بیننده موفق نیست، ممکن است تازه چند اپیزود بعد خود را نشان بدهد.
یک درجه بالاتر از معرفیهای بسیار کوتاه، به معرفیهای سطحی براساس اعمال کاراکترها میرسیم. ارباب حلقهها: حلقههای قدرت طی قسمت سوم دو مورد از این معرفیها را دارد که کاملا به چشم میآیند؛ میریل و هلبرند.
اول از همه سراغ میریل میرویم که در قدرتنمایی قابلتوجه به در بسته میخورد و سریال فقط در مرموز جلوه دادن او موفق میشود؛ چه وقتی که مقابل الندیل با صحبت دربارهی افتادن گلبرگهای درخت سفید عملا مشغول اشاره به وجود «تهدید و خطر» در آردا است و چه وقتی که داخل برج بهتنهایی میگوید «الف از راه رسیده است». رشد یا افت شخصیتی او در ادامهی کار میتواند تاثیر زیادی روی نقش کلی نومهنور در داستانگویی سریال داشته باشد. چون فعلا در اصل فقط او را بهعنوان سندی میشناسیم که نشان میدهد اوضاع در نومهنور آنطور که به نظر میرسد آرام نیست.
سپس باید راجع به هلبرند صحبت کرد که تا اینجا بیشتر با محوریت انجام برخی از کارهای خاکستری معرفی شده است. این شخصیت که سریال او را با «جدا شدن هوشمندانه و بدون غم از دیگران برای غرق نشدن در دریا» معرفی کرد، همیشه قرار بود قدرتمند و مهم به نظر برسد. اما یکی از کارهای اصلی او در اپیزود سوم به شکلی غیرهوشمندانه روی این ویژگیها تاکید میکند.
هلبرند پس از آن که به طرز واضحی میخواهد برای همیشه زندگی قبلی خود را فراموش کند تا بدون جلب توجه بتواند در گوشهای از نومهنور آرام بگیرد، با پیش پا افتادهترین راهحل ممکن بهدنبال کسب یک نشان است تا فرصت کار در آهنگری را بهدست بیاورد. چهطور شخصیتی که میخواهد از این به بعد زندگی بدون حاشیهای داشته باشد تا در دل یک جامعهی جدید محو شود، بهجای اینکه دنبال راه عاقلانه و امن برای کسب نشان باشد، خود را با دزدی در موقعیت لو رفتن قرار میدهد؟ تیم سازنده فقط میخواهد اول با یک مبارزهی بیهیجان خیابانی، قدرت او را نشان دهد و سپس وی را به زندان بیندازد؛ تا هم متوجه مبارز بودن هلبرند شویم و او وی در این شرایط مجبور باشد به یک گفتوگوی مهم با گالادریل تن بدهد.
این وسط تنها دلیلی که هنوز هلبرند شانس جذاب شدن بهعنوان یک کاراکتر را دارد، ارتباط قابل لمس او با گالادریل است. گالادریل در مقام یکی از ستونهای جذاب سریال The Rings of Power به دلایل گوناگون از جمله نقشآفرینی مورفید کلارک، انقدر توانایی جلب تمرکز بیننده را دارد که شخصیتهای متصلشده به او نیز از فرصت دیده شدن خوب بهره ببرند.
برخلاف چاپلوسی اولیه دربرابر ملکه و همینطور تلاش بسیار سطحی برای دزدیدن نشان، دزدیدن خنجر گالادریل از الندیل توسط هلبرند جذاب است. ماجرا فقط دربارهی این نیست که کار او همزمان هوشمندانه و قابل اجرا به نظر میرسد. جذابیت این دزدی در آن است که هم دلیل و هم معنی دارد. هلبرند از همان لحظهای که به گالادریل در آب کمک کرد، گویا با اندکی خجالت کمی خوشرفتاری به این الف نشان میدهد. انگار کمک به فردی که چند انسان او را به خاطر گوشهای نوکتیزش دوباره به آب انداختند، برای هلبرند حکم راهی برای کاهش درد برخی از زخمهای کهنه را دارد.
وقتی به سکانس گفتوگوی آنها در زندان میرسیم، فارغ از آن که چه مسیری برای قرارگیری در این نقطه طی شده است، همین موضوع به چشم میآید. هلبرند از هویت خانوادگی خود و گذشتهای فراری است که در آن خیلیها به شکل ظالمانه آسیب دیدند؛ افرادی که برخی از آنها همنوع گالادریل بودند. به همین خاطر ارتباط اولیهی انکارناپذیری بین آنها برقرار شده است و او میتواند حرفهای این الف راجع به وجود قدرتی بسیار بزرگتر از آنها را بشنود.
این همراهی هنوز بهشدت جای کار دارد و از پیچیدگی لازم برخوردار نیست. اما اگر جی. دی. پین و پاتریک مکای در قسمتهای باقیمانده از فصل اول موفق به بالاتر بردن سطح هلبرند شده باشند، به احتمال بسیار زیاد این کار ازطریق افزایش عمق ارتباط او با گالادریل انجام میشود.
شخصیتپردازیها در چنین سریالهایی وقتی بهصورت گرهخورده به یکدیگر انجام میشوند، جذابیت و کشش بیشتری دارند. نمونهی بسیار خوب این نوع از معرفی کاراکترها را میتوان در متصل شدن الندیل به گالادریل و سپس متصل شدن دو فرزند وی به خود او دید.
این اتفاق لزوما با کنار هم قرار گرفتن آنها در یک سکانس رخ نمیدهد و گاهی میتواند حاصل کاشتها و برداشتها در دیالوگنویسی باشد. مثلا وقتی ایزیلدور روی کشتی به ما معرفی میشود و سپس آرزوهای او و خواهرش برای آینده را میشنویم، ماجراهای شخصی هرکدام از آنها حداقل هنوز برای ما جذاب نیست. ولی این حقیقت که آنها هرکدام روی دغدغههای الندیل تاثیر میگذارند، باعث اهمیتشان میشود.
به سکانس مواجههی الندیل با ملکه میریل نگاه کنید. یکی از مهمترین دلایل جواب دادن آن سکانس، مربوطبه توضیح دلیل کمک کردن الندیل (دوست الف) به گالادریل است. حتی قبل از اینکه او حرف خود را کامل کند، ما به شکلی دلچسب میدانیم که از عبارت «حق همیشه با دریا است»، استفاده خواهد کرد. چرا؟ مگر تا امروز چندین و چند قسمت از سریال پخش شدهاند تا در آنها شاهد جملات معروف رواجیافته در نومهنور باشیم؟ نه. این جمله را بهخاطر سکانس کوتاه مربوطبه ایزیلدور میشناسیم؛ فرزند او که در حال یادگیری کشتیرانی است.
وقتی در بخشی از اپیزود سوم به نومهنور برمیگردیم، اول شاهد نمایش عروسکی با محوریت گالادریل هستیم و سپس حرفهای فرزندهای او را میشنویم. بیننده طنابهایی را میبیند که در حال وصل کردن بخشهای مختلف داستان به یکدیگر هستند. الندیل بهخاطر ویژگیهایی همچون آشنایی با زبان الفها و اهمیت دادن به کمک به گالادریل، جذابیت اولیه را پیدا میکند. سپس دغدغههای او معرفی میشوند تا هم ما شخصیتهای بیشتری را کمی جدی بگیریم و هم خود او را بیشتر بهعنوان یک کاراکتر باور کنیم. حتی قبل از اینکه برای اولینبار شاهد نشستن الندیل و دو فرزند او سر یک میز باشیم، وی موقع صحبت با گالادریل به آنها اشاره کرده است تا بگوید درکی کلی از رفتارها و جسارت گالادریل دارد.
اپیزود سوم فصل اول سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قدمهای کوچکی نیز برای شخصیتپردازی گالادریل برمیدارد. او که مدام مشغول تاختن به سمت دشمن بود و در آخر به خاطر افراد همراهبا خود مجبور به بازگشت نزد گیل-گالاد شد، در تالار دانش میفهمد که اصلا در نقطهای اشتباه از جهان بهدنبال دشمن میگشت.
این درک مهم، به دو دلیل بیشتر از حالت عادی توانست نشاندهندهی قوس شخصیتی کوچک او باشد. اول اینکه ما در اوایل اپیزود، گالادریل را دوباره در حالی میبینیم که بدون سیاست فقط به بیان حرفهای درست خود میپردازد و انتظار دریافت احترامی را دارد که بدون شک لایق آن است. اما او در ادامه بدون سروصدا از مهلکه میگریزد و پس از شناخت بهتر الندیل به یک همکاری حسابشده با او تن میدهد. در همین حین او بهجای اینکه دوباره مشغول مبارزه یا صرفا فرار از نومهنور شود، به سمت تالار دانش میرود؛ تا بهتر از قبل «تهدید» را بشناسد؛ درحالیکه هلبرند احمقانه گرفتار یک مبارزهی خیابانی و سپس زندان شده است.
تالار دانش به او برای شناخت هلبرند هم کمک میکند و این وسط سریال از یک نقاشی نصبشده در آنجا برای اشاره به برادر الروند بهره میبرد. تنها نکتهی منفی راجع به رفتن گالادریل و الندیل به تالار دانش، اسلوموشن بیفایده و بیمعنی استفادهشده برای نشان دادن چند ثانیه از اسبسواری آنها است.
ارباب حلقهها: حلقههای قدرت سرشار از قابهایی است که زیبایی آنها انکارناپذیر به نظر میرسد و به مخاطب برای درک این جهان فانتزی معرکه کمک میکنند. اما متاسفانه چنین پروژههای پرخرجی میتوانند بعضا شامل تصویرسازیهایی باشند که صرفا برای انجام کار متفاوت یا شاید زیبا به نظر رسیدن تصویر، در سریال قرار گرفتهاند؛ درحالیکه هیچگونه کارکرد داستانی خاصی ندارد. گالادریل چرا در آن لحظه قهرمانانه و حتی شاد نشان داده میشود؟ آیا او از یک نبرد بزرگ سربلند بیرون آمد که خوشحال است؟ آیا به سمت میدان نبرد میتازد که باید سکانس با این نوع از نمایش کمی حالت حماسی به خود بگیرد؟ باید از وین چه ییپ، کارگردان قسمت سوم سریال The Rings of Power پرسید که نشان دادن حرکت به سمت تالار دانش دقیقا چه نیازی به این سکانس دارد؟
با زیباترین کات موجود در قسمت «آدار» سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power، دقیقا بعد از اینکه گالادریل عملا میگوید بازگشت دشمن برای همهی مردم این دنیا خطرناک است، به سراغ هارفوتها میرویم؛ موجوداتی که آسیبپذیر، پنهانشده و برای خیلی از افراد حاضر در این جهان، بیاهمیت هستند. آنها دقیقا موجودات آسیبپذیری هستند که اگر پلیدی بر آردا چیره شود، به تلخی آسیب میبینند.
محل زندگی هارفوتها که آمادهی مهاجرت معمول خود میشوند، سومین لوکیشن اصلی این قسمت است. جاستین دوبله و جیسون کیهیل بهعنوان نویسندگان اپیزود، مشخصا بهدنبال افزایش شناخت مخاطب از سبک زندگی هارفوتها هستند. خوشبختانه آنها این کار را همزمان با جلو بردن حداقلی اما پراهمیت داستان شخصیت «غریبه» انجام میدهند.
خداحافظی هارفوتها از آنهایی که از دست دادهاند و مشکلی که برای پدر نوری برندیفوت به وجود آمده است، به سرعت درک بیننده از چالشهای زندگی این موجودات را افزایش میدهد. آنها صرفا در خانههای ساده مخفی نمیشوند و میوه نمیخورند. زیرا گاهی مجبور به حمل همهی داشتههای خود تا مقصد بعدی هستند و اگر از پس این کار برنیایند، از سایر هارفوتها جدا میشوند؛ تا در تنهایی از دست بروند.
این خط داستانی وقتی زیبا میشود که یادآور ارزش بسیار زیاد «دوستی» در داستانگوییهای تالکین است. تلاش نوری برای کمک به غریبه باعث شد که پدر او آسیب ببیند. اما با اینکه عدهای قطعا غریبه را فقط به چشم منبع خطر میدیدند و حتی دوست نوری میگفت که غریبه شبتابها را کشت، نوری همیشه توانست نگاهی متفاوت به او داشته باشد؛ با اعتماد به احساسات درونی و جسارت خاصی که بهعنوان یک شخصیت کم سنوسال خاص در سریال دارد. نتیجهی مثبت نزدیک شدن او به غریبه بهعنوان یک دوست، در ظاهر کشیده شدن ارابهی آنها توسط این مرد قدرتمند است. اما این دوستی تاثیر مهمتری روی زندگی هارفوتها دارد.
ما در قسمت دوم دیدیم که غریبه اگر عصبانی شود و افراد مختلف مقابل خود را بهعنوان دشمن بشناسد، قطعا حتی با فریادهای خود توانایی نابود کردن آنها را دارد. اما وقتی پای او بالاخره به محل زندگی هارفوتها باز میشود، خبری از این حملات نیست. چون وقتی گیج شده، ناگهان دوست خود را میبیند؛ دوستی که خطرناک نیست و میتوان به او اعتماد کرد. نوری شاید در ظاهر باعث سوختن چند برگه از کتابی مهم و آسیب دیدن پای پدر شده باشد. اما درنهایت به همهی هارفوتها کمک کرد. چون غریبه در هر حالت نزدیک آنها فرود آمده بود و قطعا راه وی به درون محل حضور این شخصیتهای آسیبپذیر باز میشد.
با همهی اینها سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت، سومین قسمت خود را همانجایی به پایان میرساند که آن را شروع کرد؛ سرزمینهای جنوبی. البته اپیزود سوم قبل از پایانبندی نیز یک بار به این لوکیشن سر زده است؛ تا هم تلاش آروندیر برای شناخت بیشتر «تهدید» را نشان بدهد، هم خشونت و خطرناکی ارکها را به نمایش بگذارد. ما میبینیم که تلاش بیفکر برای حمله به آنها راه به جایی نمیبرد.
در سکانسی که به کمعقلی و وحشیگری این دشمنها اشاره دارد، یکی از ارکها به شخصیت معترض کمی آب میدهد. اگر با دشمنان هوشمندی مواجه بودیم، ممکن بود آب سمی باشد یا حقهی خاصی انتظار شخصیتها را بکشد. اما آنها صرفا صبر میکنند تا آب به نفر سوم برسد و گلوی او را میبرند؛ یک قتل آزاردهنده، بیمعنی و بیفکر. این آدمکشی با هویت ارکها جور درمیآید.
پایان اپیزود با یک تلاش حسابشده برای فرار رقم میخورد. آروندیر و همراهان او با فکر به ارکها آسیب میزنند، زنجیرها را به سوی نقطهای مشخص میکشند تا قطع کنند، بعضی از افراد خود را از دست میدهند و در آخر یکی موفق به گریختن از مهلکه میشود. نه! او هم تیر میخورد و میمیرد.
از آنجایی که این تلاش واقعا قابل لمس بود و باتوجهبه توانایی آروندیر نظر میرسید که بالاخره موفقیت حداقلی حاصل شده است، آن تیر نقش قابل توجهی در جدی نشان دادن «تهدید» دارد. آدار کیست؟ مطمئن نیستیم. ولی سریال بالاخره یک نمایش فیزیکی از قدرت و گستردگی «خطر» را ارائه میدهد؛ خطر و تهدیدی که روی زندگی بسیاری از شخصیتها سایه میاندازد.
اپیزود سوم سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت از چند نقطهی ضعف انکارناپذیر مخصوصا در زمینهی داستانگویی رنج برد. در عین حال برخورداری آن از چند نکتهی مثبت انکارناپذیر را نباید فراموش کرد. در قسمتهای آتی خواهیم دید که قصهگویی در طولانیمدت چگونه به نظر میرسد. آیا نکات منفی کمرنگ میشوند یا نقاط قوت کمتر به چشم خواهند آمد؟
لحظهای در قسمت ۳ فصل ۱ وجود دارد که به یاد تماشاگر میآورد سازندگان در عین اینکه گاهی راه خود را در روایت داستان میروند، توجه The Lord of the Rings: The Rings of Power به منبع اقتباس ارزشمند را محدود به مواردی همچون جزئیات بصری عالی نکردهاند. کدام لحظه؟ لحظهای که غم آروندیر موقع مجبور شدن به قطع درخت برای جلوگیری از مرگ افراد دیگر را نشان میدهد. یک الف با ناراحتی، کلماتی را زمزمه میکند و به سراغ بریدن درخت میرود.
در یکی از واپسین قابهای اپیزود Adar سریال ارباب حلقهها، در پس چهرهی بهتزدهی آروندیر که تازه به جدیت ترسناک خطر پی برده است، درخت قطعشده را میبینیم تا «تهدید»، ویرانگری خود را بیشتر به نمایش بگذارد.