نقد انیمیشن Wolfwalkers

نقد انیمیشن Wolfwalkers

انیمیشن Wolfwalkers با تصاویری دل‌نشین و پرجزئیات دست مخاطب خود را می‌گیرد و او را به جنگلی تماشایی می‌برد؛ تا قصه‌ای مهم درباره‌ی گرگ‌ها، انسان‌ها و شهرها را بشنود.

در جهانی که مردم شهر مدام به بهانه‌های مختلف به تخریب جنگل و حمله به طبیعت می‌پردازند، موجوداتی بی‌اندازه شبیه به انسان‌ها در میان درختان زندگی می‌کنند که توانایی کنترل گرگ‌ها را دارند. مردم شهر هم در افسانه‌های خود به آن‌ها «هدایت‌کنندگان گرگ‌ها» می‌گویند و این موجودات را خطرناک و ترسناک به شمار می‌آورند. هرچند عده‌ای بی‌شماری از افراد پرادعای شهر نیز اصلا وجود آن‌ها را باور ندارند. چون می‌خواهند گرگ‌ها را به‌عنوان هیولاهای پستی بشناسند که هیچ موجود برخوردار از عقلی آن‌ها را کنترل نمی‌کند. بالاخره مردم وقتی بپذیرند که دشمن آن‌ها موجودی پست، بی‌عقل، بی‌احساس و کاملا غیرانسانی است، راحت‌تر حاضر به کشتن او می‌شوند. این همان خواسته‌ای است که حاکم شهر دارد؛ حاکمی که خود را نه یک پادشاه که اجراکننده‌ی دستور نیرویی برتر می‌داند.

تمام آن‌چه که برای توصیف کلی داستان انیمیشن Wolfwalkers در پاراگراف قبلی مقاله قرار گرفته است، من و شما را به یاد قصه‌های مشابه پرتعدادی می‌اندازد. زیرا مواردی مانند جنگ احمقانه‌ی انسان با طبیعت، تقابل زیبایی‌های زمین با مردان مغروری که همه‌جا را محل حکم‌فرمایی خود می‌دانند و تاکید روی ارزش‌های جلوه‌های وحشی طبیعت، همگی به اشکال گوناگون در چندین و چند انیمیشن درخشان دیگر دیده شده‌اند. برای نمونه بخش قابل توجهی از کارنامه‌ی پراهمیت هایائو میازاکی پرشده از شاهکارهایی در جهان انیمه است که دقیقا همین مسائل را از زوایای متفاوت به زیر ذره‌بین می‌برند.

ولی شباهت ایده‌ی اصلی Wolfwalkers به تمام محصولات قابل ستایشی که پیش از آن به چنین بحث‌هایی پرداختند، نه باعث کاهش که مسبب افزایش ارزش آن است. زیرا Wolfwalkers با ترکیب همه‌ی کهن‌الگوهایی که در داستان خود به کار می‌گیرد، تبدیل به اثری ویژه شد؛ قصه‌ای آشنا که حالا از نو ارزش شنیدن و دیدن را پیدا می‌کند.

تازگیِ این تجربه در اصل ریشه در زیبایی تصویرسازی‌های چشم‌نواز و کشش بی‌پایان آلبوم موسیقی متن Wolfwalkers دارد. زیرا این‌جا بیشتر از آن که صرفا با آهنگ‌سازی، انیمیشن به‌خصوص و کارگردانی عالی طرف باشیم، با رسیدن اثر به یک زبان کم‌وبیش منحصر‌به‌فرد برای داستان‌گویی مواجه هستیم. در نتیجه فقط ظاهر انیمیشن Wolfwalkers در نگاه مخاطب با ظاهر اکثر انیمیشن‌های دیگر روز فرق ندارد. بلکه مدل استفاده‌ی سازندگان این اثر از تصویرسازی‌های جذاب هم بسیار متفاوت با محصولات مشابه به نظر می‌رسد.

تنها چند دقیقه بعد از آغاز به تماشای انیمیشن Wolfwalkers کاملا مات‌ومبهوت جنس انیمیشن‌سازی خاص آن می‌شویم. زیرا پرشده از کدها یا حروف تصویری است؛ پرشده از الگوهای بصری که تبدیل به الفبای سینمایی فیلم می‌شوند و با زبان تصویر با مخاطب حرف می‌زنند. Wolfwalkers به سرعت به ما می‌آموزد که مثلا فاصله‌ی شخصیت تا دوربین، غم، شادی، جدیت، عصبانیت و انواع‌واقسام احساسات دیگر را چگونه در سبک تصویری خود نشان مخاطب می‌دهد. به همین خاطر برای بسیاری از بینندگان که هرگز انیمیشنی مانند Wolfwalkers را ندیده‌اند، قدم گذاشتن به جهان آن مثل کشف یک هنر جدید است؛ یک هنر تماشایی و دوست‌داشتنی.

این نقطه‌ی قوت بزرگ باعث می‌شود که فیلم تصاویری سیال و دیدنی را یکی پس از دیگری تحویل ما دهد و بتواند بارها فقط به کمک تصاویر، تماشاگر را محکم در آغوش بکشد؛ نه فقط به این دلیل که انیمیشن Wolfwalkers زیبا است. بلکه به این خاطر که سازندگان بارها به کمک تصاویر خود مفاهیمی را انتقال می‌دهند که قابل لمس، پراحساس و مخصوصا غم‌انگیز هستند. برای نمونه دقیقا سبک انیمیشنی خاص اثر بهتر از هر دیالوگی باعث می‌شود که تضاد واضح حضور در جنگل (آزادی مطلق) و زندگی محدود و بیش از حد قاعده‌مند شهری دختر به چشم بیاید.

در چنین قابی کارگردان تصویر را به سبک برخی تابلوهای ماندگار اروپایی سه‌تکه کرده است. اما اکثر مخاطبان اصلا متوجه این سه‌پارگی نمی‌شوند یا حداقل مشکلی با آن ندارند. در نتیجه تصویری شکل می‌گیرد که دقیقا متعلق به جهان انیمیشنی خاص Wolfwalkers است و در عین داشتن تمرکز لازم روی شخصیت اصلی، تصویر بزرگ‌تر را نیز به مخاطب نشان می‌دهد تا او شدت ماشینی و خشک به نظر آمدن زندگی وی را لمس کند.

البته که نورپردازی، سایه‌زنی و رنگ‌آمیزی‌های بسیار هوشمندانه‌ی انیمیشن هم به انتقال احساسات متفاوت مرتبط با حضور در مکان‌های مختلف کمک کرده‌اند؛ از سبزی دل‌نشین جنگل تا میزان خاکستری و سیاه به نظر آمدن بسیاری از بخش‌های شهر. از زمانی‌که دخترک رویاپردازی می‌کند و محیط دور او به اندازه‌ی جنگل رنگارنگ به نظر می‌رسد تا وقتی که خشم بی‌معنی یک شخصیت در مقابل شخصیتی دیگر، یک سیاهی بسیار عظیم را روی بدن کوچک او می‌اندازد.

وجود این حجم از جزئیات بصری و قدرت فیلم در استفاده از آن‌ها برای داستان‌گویی کاری می‌کند که تماشاگر گوشه به گوشه‌ی تصاویر را با دقت حداکثری ببیند. در نتیجه غالب نکات مخفی‌شده در انیمیشن را کشف می‌کند و وقتی مردی زندانی و گرفتارشده به شکلی ظالمانه را می‌بیند، به گوشه‌ی تصویر دقت می‌کند و با بچه‌هایی مواجه می‌شود که دقیقا همان بلا را سر یک بچه‌ی بی‌گناه هم‌سن خود می‌آورند.

این قاب که شاید تنها چهار ثانیه مقابل چشم شما باشد، به بهترین شکل ممکن فریاد می‌زند که چگونه جامعه‌ای شکل‌گرفته توسط بزرگ‌سال‌های پرادعا می‌تواند کودکان را از اصول اخلاقی دور سازد. در حقیقت پدری که از اذیت شدن فرزند خود توسط کودکان دیگر شهر ناراحت است، عملا با خدمت به جناب لرد دارد سیستمی را در شهر گسترش می‌دهد که یکی از نتایج فعالیت آن، وحشی شدن بسیاری از کودکان است؛ همان کودکانی که سر فرزند مهربان و شجاع پدر بلا می‌آورند.

این میزان از تسلط روی فرم به‌خصوص وقتی عجیب‌تر به نظر می‌رسد که بدانید راس استوارت و تام مور به ترتیب با Wolfwalkers اولین و دومین تجربه‌ی کارگردانی اثر بلند خود را تجربه کرده‌اند. اما سابقه‌ی هنری خوب آن‌ها که مرتبط با حضور در بخش‌های مختلف تیم تولید انیمیشن است، بارها و بارها نقش خود در پیشرفت انیمیشن Wolfwalkers را به نمایش می‌گذارد. زیرا باتوجه‌به یک‌پارچگی قابل‌توجه اثر، کاملا می‌توان فهمید که سازندگان اصلی آن کاملا با بخش‌های مختلف خلق تجربه‌ی صوتی و تصویری یک انیمیشن سینمایی آشنا هستند. در نتیجه تمام توصیفاتی که در ستایش تصاویر هنری فیلم به کار بردیم، قابل نسبت دادن به صداگذاری و آهنگ‌سازی آن هم هستند.

صداگذاری پراحساس شان بین (بازیگر نقش لرد ادارد استارک در سریال Game of Thrones) در نقش بیل گودفلو و نقش‌آفرینی‌های پرجزئیات و درخشان آنر نیفسی و ایوا ویت‌تیکر در دو نقش اصلی، همگی در جهان انیمیشن Wolfwalkers ذوب شده‌اند و کاملا با عناصر سازنده‌ی دیگر اثر جور درمی‌آیند. ولی باز هم قدرت اصلی انیمیشن Wolfwalkers از نظر صوتی را وقتی می‌فهمید که درک می‌کنید چگونه موسیقی‌های آن تبدیل به یک زبان جداگانه برای روایت داستان شده‌اند.

تقریبا دقیقه‌ای در انیمیشن Wolfwalkers وجود ندارد که در طول آن یک موسیقی شنیدنی و نواخته‌شده با سازهای سنتی گوش‌های شما را نوازش ندهند؛ موسیقی‌هایی از جنس داستان‌های پریان که انگار دقیقا یک نفر آن‌ها را در ایرلند سال ۱۶۵۰ میلادی نواخته است. این پایداری در ارائه‌ی موسیقی‌های اورجینال و لایسنس‌شده‌ی شنیدنی باعث می‌شود که هر زمان که موسیقی اندکی تغییر کرد، مخاطب به سرعت متوجه آن تغییر شود.

سازنده نیز با استفاده از جلب توجه بیننده به تمام لحظاتی که در آن موسیقی از حالت عادی و معمول خود فاصله می‌گیرد، غم، شادی و هر احساس محکم دیگر را به خوبی در وجود تماشاگر قرار می‌دهد؛ تا این تجربه واقعا سینمایی باشد و دیدن و شنیدن Wolfwalkers را هرگز نتوان با خواندن این داستان مقایسه کرد. Wolfwalkers در محتوا عالی و رنج‌برده از ایراداتی اندک و قابل چشم‌پوشی است. اما در فرم دائما بی‌نقص به نظر می‌رسد.

در این بین یکی از نقاط قوتی که قصه‌ی آشنای فیلم را فارغ از تصاویر و موسیقی‌ها به جایگاهی بالاتر از حالت عادی می‌رسانند، تک‌تک روابطی هستند که بین شخصیت‌های اصلی و فرعی شکل می‌گیرند. انیمیشن Wolfwalkers همیشه از این نظر به خوبی با مخاطب ارتباط می‌گیرد؛ چه زمانی‌که بخواهد دوستی کوتاه و بسیار ساده‌ای بین یک مرد بی‌گناه زندانی‌شده و دختربچه‌ای شجاع به وجود بیاورد و چه بخواهد در قالب Mebh Óg MacTíre و رابین گودفلو یکی از زیباترین رفاقت‌های ممکن بین دو کودک را شکل بدهد. حتی رابطه‌ی دختر با پدر خود، رابطه‌ی آن پدر با حاکم شهر و رابطه‌ی رابین با جناب لرد نیز هرکدام جزئیات و تعریف خود را برای مخاطب دارند.

به همین خاطر مخاطب با اینکه گاهی مقابل تصمیم‌گیری‌های شتاب‌زده‌ی شخصیت‌ها قرار می‌گیرد، همواره ارتباطات مثبت‌ومنفی آن‌ها با یکدیگر را می‌فهمد. تماشاگر به این شخصیت‌ها و قصه‌ی غالبا قابل پیش‌بینی آن‌ها احترام می‌گذارد؛ چون به رابطه‌ی آن‌ها و سرنوشت تلخ یا شیرین رابطه‌ی آن‌ها احترام می‌گذارد. هرچند با همه‌ی این‌ها اگر سازنده موفق به روایت داستانی غیر قابل پیش‌بینی‌تر می‌شد، درگیری مخاطب با اثر هم افزایش می‌یافت و این‌گونه از‌ آن لذت بیشتری می‌برد.

ولی اینکه نتیجه‌ی نهایی می‌توانست سرتاسر بدون نقص باشد، نباید کم‌نقص بودن آن را کم‌رنگ جلوه دهد. مگر هر سال چند انیمیشن بلند خلاقانه و تا این اندازه دیدنی را داریم که از تصاویر تا اصوات آن همگی حس‌وحال جذاب اورجینال بودن را یدک می‌کشند؟ مگر هر سال چند محصول مناسب برای تمامی گروه‌های سنی از راه می‌رسند که بتوانند به کودک و بزرگ‌سال به یک اندازه احساس شگفت‌انگیز و شیرین ورق زدن یک کتاب فانتزی ناب و پرشده از نقاشی‌های چشم‌نواز را بدهند؟ همکاری استودیوهای Cartoon Saloon و Mélusine یک انیمیشن منحصر‌به‌فرد را تقدیم ما کرد. منحصر‌به‌فرد هم اصلا صفتی نیست که این‌روزها به آسانی یک انیمیشن جدید واقعا لیاقت دریافت آن را داشته باشد.

(از این‌جا به بعد مقاله بخش‌هایی از فیلم‌نامه‌ی Wolfwalkers را اسپویل می‌کند)

بدون شک یکی از مهم‌ترین نکات مثبت انیمیشن Wolfwalkers آن است که عملا با انواع‌واقسام جزئیات متنی و تصویری به گسترش جهان خود می‌پردازد. مثال بارز انجام درست این کار توسط سازندگان هم در شخصیت رابین نهفته است که تقریبا همیشه باشلق (Hood) خود را به روی سر می‌اندازد و کمان خود را برمی‌دارد تا سازندگان به دور از چشم مخاطب، به کمک او یک داستان ریشه‌ای جدید برای شخصیت رابین هود ارائه کنند.

بالاخره در داستان‌ها و اقتباس‌های مختلف هم رابین هود هم انسان و هم حیوان بوده است. پس Wolfwalkers با دقتی مثال‌زدنی و با تمرکز روی یک دختربچه‌ی شجاع و میل او برای کمک به انسان‌ها و موجودات مختلف با ایستادن مقابل افراد ظالم، یک رابین هود کوچک را نیز معرفی کرد. جهان اثر مورد بحث پرشده از این رشته‌های نازک و دوست‌داشتنی است که بدون آزار دادن مخاطب یا تحمیل چند قصه‌ی ضعیف به او، داستان را به افسانه‌های دور و دراز محلی متصل می‌کنند.

این وسط شباهت کلی فیلم به داستان‌های مشابه نیز عملا برخی تفاوت‌های کلیدی آن نسبت به قصه‌های دیگر را برجسته می‌کند. انیمیشن Wolfwalkers انقدر شجاعانه به تقابل دو تفکر می‌پردازد که هرگز نمی‌خواهد دشمن اصلی را نیز مطلقا پست و دروغ‌گو جلوه دهد. در واپسین لحظات که پدر رابین در قامت گرگ مشغول تصمیم‌گیری برای قتل یا عدم قتل لرد است، لرد به دروغ‌گویی خود برای حکم‌فرمایی بر مردم اعتراف نمی‌کند. بلکه نشان می‌دهد واقعا به حرف‌های خود باور داشت، واقعا برای ارزش‌های خود می‌جنگید و واقعا انقدر شجاعت دارد که کمربند را باز کند و شکست را بپذیرد. اتفاقا همین مورد او را خطرناک‌تر می‌کند.

افراد سودجو، ضعیف و پرادعا همیشه وقتی تحت فشار قرار بگیرند، بالاخره عقب می‌کشند و مشغول حرکت در جهت وزش باد می‌شوند. ولی جوامع انسانی بیشترین ضربه را از اشخاصی می‌خورند که از ابتدا تا انتها و با اطمینان مطلق به تفکراتی غلط باور دارند؛ افرادی که نه از روی سودجویی که از روی باور به انجام کار درست، مشغول انجام کار نادرست هستند.

شاید نقطه‌ی اوج بهره‌برداری دو کارگردان و نویسندگان اثر از جزئیات متفاوت هم به‌سادگی در تاثیر «آتش» بر روایت تصویری انواع‌واقسام بخش‌های فیلم به چشم بیاید؛ آتشی که همیشه همه‌چیز را ترسناک‌تر جلوه می‌دهد. فرقی نمی‌کند که یک گرگ کوچک، بامزه و از همه مهم‌تر بی‌گناه مشغول دویدن داخل شهر باشد یا ارتش چندنفره‌ی پادشاه به سمت جنگل برود. در هر حالت آتش باعث می‌شود که سایه‌های آن‌ها به شکلی بسیار مخوف‌تر از خود واقعی‌شان روی دیوارها بیافتد. انگار اگر آتش وجود نداشت و سایه‌ی هر جسم را بزرگ‌تر از خود آن نمی‌کرد، این انسان‌ها هم انقدر از نظر ذهنی احساس ناامنی نمی‌کردند که مدام به فکر آسیب زدن به جهان، افراد و موجودات پیرامون خود باشند. راستی در انتهای فیلم لرد می‌خواهد با آتش زدن جنگل آن را از بین ببرد.

در اکثر بحث‌های علمی و غیرعلمی از کشف آتش توسط انسان به‌عنوان یکی از عظیم‌ترین گام‌های برداشته توسط آدم‌ها برای ترک زندگی ابتدایی یاد می‌کنند. در نتیجه در چنین انیمیشنی آتش می‌تواند به‌سادگی نماد مدرنیته باشد؛ تا سازندگان در قرون وسطی قصه بگویند و همزمان راجع به این حرف بزنند که چگونه انسان مدرن با بزرگ جلوه دادن بسیاری از موارد کوچک برای خود، مدام مشغول جنگیدن با احساس ناامنی و آتش‌افروزی علیه انسان‌ها دیگر، کره‌ی زمین و موجودات زنده‌ی ساکن آن است.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 5 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.