نقد انیمیشن Onward

نقد انیمیشن Onward

فیلم Onward با صداگذاری کریس پرت و تام هالند در جایگاه اثری نسبتا خوب می‌توانست جزو محصولات برتر تعدادی از استودیوهای انیمیشن‌سازی روز باشد اما در حد تمام انتظارات بسیار بالای خیلی از بینندگان از پیکسار ظاهر نمی‌شود.

«به پیش» دومین انیمیشن بلند کارگردانی‌شده توسط دن اسکنلون است

دنیای انیمیشن‌های سینمایی اکنون به چنان گستردگی و پختگی خاصی رسیده است که انگار خود در مقام یک مدیوم مستقل، شکل‌گرفته بر پایه‌ی چندین و چند سبک محصول مختلف به نظر می‌رسد؛ از کارتون‌هایی که فقط برای کودکان ساخته می‌شوند تا انیمیشن‌هایی کاملا جدی و بزرگ‌سالانه که اصلا نباید مخاطب کم سن‌وسال یا حتی نوجوان مقابل آن‌ها بنشیند. از انیمیشن‌هایی گیشه‌ای که می‌خواهند مخاطب را به شکلی فراموش‌شدنی و بیشتر با طراحی‌های جذاب و شوخی‌های لحظه‌ای خود سرگرم کنند تا فیلم‌هایی که لیاقت دریافت تحلیل‌های مفصل و مطالعه شدن دقیق توسط بینندگان را دارند.

این وسط اما به مانند تمامی بخش‌های دیگر دنیای هنر هفتم و شاید هر هنر دیگری که از یک روز با صنعت ترکیب شد و به جلب نظر انسان‌های بیشتر و بیشتر اهمیت داد، در قله‌ی دنیای انیمیشن غالبا محصولاتی ایستاده‌اند که تمامی این موارد را شامل می‌شوند؛ هم گروه‌های سنی بسیار متفاوتی را پوشش می‌دهند و در سطوح و به اندازه‌های مختلف برای کودک، نوجوان و بزرگ‌سال مناسب به نظر می‌آیند، هم از نظر بصری طراحی‌های منحصر‌به‌فرد، غنی و چشم‌نوازی دارند و هم در عین سرگرم‌کنندگی به‌شدت لایق درک شدن توسط مخاطب هستند. با اینکه تعداد انیمیشن‌های سینمایی برتر و متعلق به همین جنس در جهان و در طول تاریخ کم نیست، وقتی صحبت به آن استودیوهای انیمیشن‌سازیِ اکثرا فعال در این سطح می‌رسد، تماشاگر جهانی در شرق جیبلی (Studio Ghibli) و در غرب پیکسار (Pixar Animation Studios) را به یاد می‌آورد. چون بین استودیوهای انیمیشن‌سازی شناخته‌شده‌ی امروز هیچ دو استودیوی دیگری را نمی‌شود یافت که تعداد قابل توجهی از آثارشان در همین درجه‌ی ارزش‌گذاری بسیار بالا و به‌خصوص طبقه‌بندی شوند. ولی برند باشکوه و کارنامه‌ی درخشان، انتظارات قابل‌توجه و شاید عجیب هم به وجود می‌آورند که همچون تیغی دولبه به درک درخشش Toy Story 4 کمک می‌کند و همزمان نقاط ضعف فیلم صرفا نسبتا خوبی همچون انیمیشن Onward را نیز واضح‌تر، عریان‌تر و بیش از اندازه برای مخاطب عام به نمایش می‌گذارد.

«به پیش» (Onward) راوی داستان تلاش دو برادر برای ارتباط گرفتن مجدد و موقت با پدری است که سال‌ها از مرگ او می‌گذرد؛ قصه‌ی دست‌وپا زدن آن‌ها برای برطرف کردن مشکلاتی که یک عمر برطرف‌ناشدنی به نظر می‌رسیدند. ایان لایتفوت و بارلی لایتفوت به ترتیب فرزند کوچک‌تر و بزرگ‌تر پدر از دست رفته هستند و هرکدام انگار پس از پایان یافتن زندگی این مرد در زندگی با مسائلی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. Onward سعی دارد با هویت‌بخشی سریع به این کاراکترها و معرفی آن‌ها با الگوهایی که منجر به آشنایی نه‌چندان عمیق ولی بدون معطلی بیننده با آن‌ها می‌شوند، قصه را حتی قبل از آغاز شدنِ حقیقی به اندازه‌ی لازم احساسی کند.

به همین هدف هم ایان در قامت یک نوجوان خجالتی و در حال جنگیدن با چالش‌های حاضر در مسیر گذر از دوران بلوغ همیشه مخاطب را به یاد صدها نسخه‌ی دیگر دیده‌شده از چنین کاراکترهایی می‌اندازد. در همین حین بارلی نیز همان برادر بزرگ‌تر ظاهرا بی‌کار است که کسی قدر او را به اندازه‌ی کافی نمی‌داند، نقاط قوتش به‌عنوان یک شخص را نمی‌شناسد و گاهی در عین برخورداری ظاهری از یک سبک زندگی جذاب و بدون فکر، منجر به خجالت‌زدگی افرادی مانند ایان هم می‌شود.

حالا برای تکمیل گروه شخصیت‌ها به آن‌ها افرادی مانند موجودی قدرتمند و سرکوب‌شده که گذشته‌ی خود را فراموش کرده است و یک مادر امیدوار، ظاهرا ساده، در حقیقت قوی و مشغول تشکیل دوباره‌ی زندگی مشترک با مردی غیر از پدر بچه‌ها را نیز اضافه کنید تا متوجه مدل شخصیت‌پردازی فیلم بشوید. به بیان بهتر دن اسکنلون که همراه‌با دو نویسنده‌ی دیگر موارد عجیب و توضیح داده‌نشده‌ی زیادی را به بهانه‌ی بهره‌برداری گسترده از عناصر فانتزی درون فیلم‌نامه‌ی خود جا داده است، بهترین راه برای گم نشدن مخاطب درون شلوغی‌های آن‌ها را در معرفیِ شخصیت‌هایی به‌شدت آشنا برای مخاطبِ سینمادوست می‌بیند. این موضوع هم البته واقعا نتیجه‌ی مد نظر او را به ارمغان می‌آورد و سبب می‌شود که تماشاگر هنگام دیدن فیلم به سرعت روی کاراکترها، دغدغه‌ی قابل فهم آن‌ها برای همگان و تلاش‌شان برای رسیدن به هدف تمرکز کند؛ نه چندین و چند عنصر فانتزی توضیح داده‌نشده که دقت قابل‌توجه به آن‌ها دنیاسازی متوسط اثر را به رخ می‌کشد.

مسئله این‌جا است که استفاده از کاراکترهایی که نیمی از شخصیت‌پردازی آن‌ها برای مخاطب با به یاد آوردن چند تیپ شخصیتی آشنا در جهان هنر هفتم توسط او انجام می‌شود، در اکثر مواقع تبدیل به موجوداتی نخواهند شد که باعث و بانی اصلی پیوند خودن جدی تماشاگر به اثر هستند. مثلا ایان لایتفوت برای بسیاری از بینندگان همیشه از لحظه‌ی اول تا آخر فیلم همان نوجوان ناراحت، درگیرشده با بلوغ و به مشکل خورده با خانواده‌ی ظاهرا مشکل‌دار خویش است که باید به‌دنبال راهی برای در آغوش گرفتن آرامش باشد. این یعنی Onward از ترفندی بهره می‌برد که همزمان با موفقیت در پوشاندن یکی از کمبودهای آن (دنیاسازی بدون عمق)، شرایط لازم برای تبدیل کردن شخصیت‌های آن به کاراکترهایی چندخطی و بیشتر نمادین را فراهم می‌آورد. البته نمادهایی که شوربختانه در قدم اول (تبدیل شدن به کاراکترهایی پراهمیت و به یاد ماندنی) مشکل دارند. این نکته هم باعث می‌شود فیلمی که از بیرون و توسط سازگانش و بنا به واقعیت بسیار شخصی خطاب می‌شود، در داخل عمومی و پرشده از آشناگرایی‌ها باشد و حتی به یک کاراکتر منحصر‌به‌فرد و واقعا فراموش‌ناشدنی برای همگان نرسد. درحالی‌که انیمیشن‌های برتر پیکسار همیشه نه یکی که چند مورد از این کاراکترها دارند و همین یکی از عناصر خالق Onward است که پایین‌تر از سطح انتظارات دسته‌ای از مخاطبان از استودیوی مورد بحث طبقه‌بندی می‌شود.

بااین‌حال کارگردانی فیلم به آن اجازه‌ی ایجاد رابطه‌ای بین این دو کاراکتر را می‌دهد که در مرکز داستان‌گویی اثر قرار می‌گیرد و برخلاف دیگر روابط به تصویر کشیده‌شده در طول فیلم جنسی ارزشمند دارد. به‌گونه‌ای که شاید ایان و بارلی کاراکترهای به‌خصوصی نباشند اما رابطه‌ی آن‌ها خاص، معنی‌دار و لایق کند و کاو است. مخصوصا باتوجه‌به پایان‌بندی درخشان اثر که تبدیل به بهترین قسمت فیلم دن اسکنلون می‌شود. اما ورای دیالوگ‌نویسی‌های خوب، طنزهای موقعیتی ساده‌ای که لبخند به لب بیننده می‌نشانند و چند سکانس کمدی قوی که انصافا صدای خنده‌ی تماشاگر را بلند می‌کنند، کریس پرت و تام هالند نقشی جدی در شکل‌گیری این رابطه‌ی دل‌نشین داشته‌اند.

برخلاف صداگذاری کاملا خارج از کاراکتر و خسته‌کننده‌ی اکتاویا اسپنسر در نقش مانتیکور و باقی اجراهای فیلم که همچون بازی جولیا لوئی درایفوس اکثرا به‌صورت کامل قابل حذف و جایگزین‌پذیر هستند، این دو نقش‌آفرین که برای بسیاری از افراد به خاطر ارائه‌ی تصویر تازه‌ترین نسخه‌های لایواکشن دیده‌شده از استار لرد و اسپایدرمن در دنیای سینمایی مارول (MCU) به یاد آورده می‌شوند، به‌معنی واقعی کلمه به فیلم کمک کرده‌اند.

کریس پرت و تام هالند در دنیای خوش رنگ‌ولعاب Onward و کاراکترهای خود گم می‌شوند و از جایی به بعد تماشاگر فقط با یادآوری اجباری به خود می‌تواند تعلق داشتن این دو اجرا به دو بازیگر بسیار معروف را به یاد بیاورد. تازه موضوع مورد بحث مخصوصا باتوجه‌به طیف گسترده‌ی صداها و احساساتی که دو کاراکتر اصلی انیمیشن تحویل مخاطب می‌دهند، حتی بیش‌ازپیش به چشم می‌آید و نشان می‌دهد که پیکسار در انتخاب دو بازیگر فیلم جدید خود دقیق عمل کرده است. همچنین نباید از یاد برد که باتوجه‌به ساختار نه‌چندان ویژه‌ی فیلم‌نامه‌ی اثر و کمبودهای آن در خلق داستان بلندی که به مخاطب اجازه‌ی بلند شدن از مقابل قصه را نمی‌دهد، این دو کاراکتر و رابطه‌ی آن‌ها شاید برای عده‌ی قابل توجهی از مخاطبان اصلی‌ترین دلیل دیدن فیلم Onward باشند. پس اجرای دو بازیگری به شکل‌گیری صحیح شیمی زیبای بین آن‌ها به‌شدت یاری رسانده‌اند، نه یک نکته‌ی مثبت بزرگ که یک عنصر حیاتی برای زنده ماندن فیلم است.

تازه‌ترین فیلم اکران‌شده‌ی بلند پیکسار و دن اسکنلون، جیسون هدلی و کیت بانین تصویرسازی‌های خیره‌کننده و باکیفیت پیکسار-والت دیزنی را حفظ کرده است و با اینکه از لحاظ خلق تصاویر در سطح انیمیشن‌هایی همچون Frozen II هم ظاهر نمی‌شود، همیشه تماشایی باقی می‌ماند. زیباترین لحظات فیلم از نظر بصری درون دقایقی جا می‌گیرند که سازندگان طی آن‌ها با دوربین متحرک از اشیا و شخصیت‌ها دور یا به آن‌ها نزدیک می‌شوند و این‌چنین جزئیات به کار رفته در محصول خود را به نمایش می‌گذارند.

همچنین موفقیت سازندگان در دستیابی به یک زبان بصری برای طراحی شخصیت‌ها نیز بیشتر از هر عنصر سازنده‌ی دیگر به Onward برای پیدا کردن هویت خود به‌عنوان یک انیمیشن بلند کمک کرده است. اما آیا جلوه‌های بصری فیلم در حد و اندازه‌ای قابل‌توجه هستند و در پیوند خاصی با فیلم‌نامه‌ی آن به سر می‌برند که بتوان گفت تبدیل به اتفاق غیرمنتظره یا حتی لایق ذکری در دنیای انیمیشن‌سازی مدرن می‌شوند؟ قطعا نه.

شخصا تماشای یک‌باره‌ی Onward را باتوجه‌به شیرینی اکثر لحظات آن و پیام زیبایی که در انتهای کار تقدیم مخاطب خود می‌کند، به تک‌تک افراد علاقه‌مند به انیمیشن‌های سینمایی توصیه می‌کنم. ولی نمی‌شود هنگام نام بردن از نکات مثبت اثر مورد بحث نقاط ضعف آن را که پیش‌تر به آن‌ها اشاره شد، فراموش کرد. «به پیش» برخلاف آن‌چه از اکثر آثار پیکسار می‌شناسیم، از یک تضاد درونی رنج می‌برد و به‌جای تحویل گرفتن انواع‌واقسام بینندگان مشخص نیست که چه کسی را به‌عنوان مخاطب هدف خود می‌شناسد؛ نه مثل انیمیشن‌های صرفا گیشه‌ای و بامزه‌ای همچون The Secret Life of Pets 2 (ایلومینیشن!) از ثانیه‌ی اول تا آخرین دقیقه با یک پیاده‌سازی کم‌نقص روی سرگرم کردن مخاطب وقت می‌گذارد و نه همچون آثار جدی و بزرگ‌سالانه‌ای مانند «مری و مکس» (Mary and Max) تنها دغدغه‌ی جنگیدن برای دستیابی به فرم مد نظر خود و صحبت درباره‌ی مسائل مد نظر سازندگانش را دارد. به بیان واضح‌تر Onward با اینکه همزمان می‌خواهد همه‌ی کارهای انجام‌شده توسط همه‌ی این مدل انیمیشن‌ها را انجام دهد و در نگاه کلی نیز به هیچ عنوان نباید یک محصول ضعیف یا متوسط خطاب شود، انقدر در انواع‌واقسام بخش‌ها از خرده‌اشکالات و کمبودها رنج می‌برد که عملا هیچ‌کدام از کارهای مد نظرش را به شکل ایده‌آل و بی‌نقص به سرانجام نرسانده است؛ موردی که سبب شد نتوان آن را متعلق به یک گروه مشخص از بینندگان خطاب کرد و تنها بشود امیدوار بود که حرف درست بیان‌شده توسط سازندگانش آرام‌ارام آن را به دست مخاطبانی برساند که قدر نکات مثبتش را می‌دانند.

(از این‌جا به بعد مقاله بخش‌هایی از داستان انیمیشن «به پیش» را اسپویل می‌کند)

شاید دو مورد از مهم‌ترین و زیباترین اجزای سر و شکل‌دهنده به Onward را بتوان زیرپوستی‌ترین پیام‌های آن دانست. صحبت این اثر با مخاطب از یکی از موارد اصلی مرتبط با دنیای به نمایش درآمده در آن شروع می‌شود؛ نمایش جهانی مدرن که در آن جادو نقشی اساسی، شگفت‌انگیز و فراموش‌شده دارد و در سطحی پایین‌تر از شاهکارهایی چون «هزارتوی پن» (Pan's Labyrinth) گی‌یرمو دل تورو به مخاطب از اهمیت فراموش نکردن قصه‌ها و قصه‌گویی‌ها در جوامع انسانی امروز می‌گوید. از اهمیت انرژی و قدرت فوق‌العاده‌ای که غرق شدن درون فانتزی‌ها به زندگی واقعی و شلوغ ما انسان‌ها می‌بخشد. ولی جلوتر از تمام صحبت‌های دیگر، Onward درباره‌ی قدر دانستن است؛ درباره‌ی ارزش‌گذاری دقیق‌تر داشته‌هایی که انسان گاهی داشتن آن‌ها را از یاد می‌برد. آن‌چه که شخصیت اصلی فیلم از ابتدا تا انتها مشغول جنگیدن برای رسیدن به آن است، یک عمر در مقابل چشمان وی قرار داشت و آن‌چه که برادرش بارلی را آزار می‌داد، ندانستن قدر چند لحظه به اندازه‌ی کافی بود. این فیلم بدون شک از درگیر شدن جهان با ویروس کرونا آسیب‌های زیادی در گیشه دید اما راستش را بخواهید شاید نتوان هیچ زمان بهتری را برای اکران «به پیش» متصور شد. فیلمی که نزدیک بودنِ بسیاری از خواسته‌ها را به یاد می‌آورد و در شرایطی که همه‌ی ما فرصت کمتری برای جابه‌جایی داریم، شاید اندکی شبیه به Boyhood تا ابد ماندگار ریچارد لینک‌لیتر از اهمیت و ضرورت یافتن عشق و آرامش‌بخش‌ترین‌ها در پستوی خانه‌ها می‌گوید. میان این همه قصه‌گویی شلوغ و شاید برخی دقایق اضافی و نالازم، Onward در انتها محکم و استوار است؛ باید در زندگی به جلو رفت، باید فانتزی را عاقلانه فهمید و باید قدر تک‌تک لحظات و انسان‌های بایدی را دانست. فیلمی که چنین حرفی می‌زند، برای من و احتمالا عده‌ای همیشه دست کم ارزش یک بار تماشا را دارد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.