نقد انیمیشن Missing Link - پیوند گم‌شده

نقد انیمیشن Missing Link - پیوند گم‌شده

انیمیشن استاپ-موشن Missing Link محصول ۲۰۱۹ استودیو لایکا با وجود همه‌ی پیشرفت‌های تکنیکی به خاطر کمبودهای موجود در فرم و محتوای روایت خود از دست یافتن به جایگاهی که لیاقتش را دارد بازمی‌ماند.

انیمیشن Missing Link (پیوند گمشده) پنجمین استاپ-موشن سینمایی استودیو لایکا بعد از انیمیشن‌های Coraline (کورالاین)، ParaNorman (پارانورمن)، The Boxtrolls (باکس‌ترولز) و Kubo and the Two Strings (کوبو و دو تار) است. داستان با معرفی سِر لیونل فراست (هیو جکمن) که یک دانشمند علاقمند به تحقیق درباره‌ی هیولاها و موجودات افسانه‌ای است آغاز می‌شود. فراست در انگلستان ویکتوریایی سال ۱۸۸۶ زندگی می‌کند و با وجود تلاش برای ورود به «انجمن مردان بزرگ»، از سوی هم‌رده‌های خود چندان جدی گرفته نمی‌شود تا اینکه بعد از دریافت نامه‌ای در مورد وجود یک ساسکواچ و شرطی که با رئیس انجمن در مورد اثبات وجود آن می‌بندد، عازم سفری پرماجرا می‌شود. شخصیت سر لیونل فراست با این مقدمه بیش‌از هرچیز یادآور فیلیس فاگ در رمان «دور دنیا در هشتاد روز» است؛ کسی که البته قرار است بعد از قرار گرفتن در عمق سیروسلوک خود کم‌کم به هدفی بالاتر از وابستگی‌های کم‌اهمیت برسد. آشنایی فراست با آقای لینک (زک گالیفیاناکیس) و همراه شدن با آدلینا فورتنایت (زویی سالدانا) هم در ادامه‌ی مسیر رسیدن به این تحول قرار می‌گیرد. لینک به‌عنوان موجودی فراموش‌شده که به‌دنبال جامعه‌ای از هم‌نوعان خود می‌گردد، در قلب تمدن جدید احساس تنهایی می‌کند و با خوش‌قلبی آمیخته با سادگی احساسات خود سعی دارد بزرگ‌ترین امید زندگیش را محقق کند. حضور آدلینا هم به‌عنوان کسی که به‌دنبال نشاط ازدست‌رفته‌ی خود وارد ماجرا می‌شود، جهت نمایان‌تر کردن عواطف لینک و ایجاد نقطه‌ی تلنگر داستان، گروه قهرمانان فیلم را تکمیل می‌کند. طبق انتظار شخصیت منفی داستان و اجیرشدگانش هم به‌دنبال خراب کردن موفقیت پیش‌رو اتفاقات دیگری را در داستان رقم می‌زنند تا این موانع و سختی‌ها به اهرمی برای خواستنی شدن این گروه سه‌نفره تبدیل شود. البته این مثلث در مقایسه با نمونه‌ی مشابه در اثر پیشین لایکا، کوبو و دو تار، هم‌گرایی فوق‌العاده‌ای پیدا نمی‌کند؛ چراکه هر کدام از این سه شخصیت با وجود جذابیت ذاتی، دنیای خاص خود را دارند و فیلم هم درنهایت تاثیرگذاری چندانی از نزدیک کردن تمرکز نهایی آن‌ها به ارزشی که از پیام کلی فیلم برآید کسب نمی‌کند. به‌عنوان نمونه نقش آدلینا، آن‌طور که شایسته شکل‌گیری گروه و همراهی در ماجراهای طولانی آن است در داستان دیده نمی‌شود و پایانی که برای او به نمایش درمی‌آید ساده‌تر از حدانتظار است. این ویژگی در سایر مختصات داستان هم کم‌وبیش به چشم می‌آید. غیراز معرفی شخصیت فراست که آن‌هم در جهت نمایش تغییراتش آن‌طور که باید مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، برای گذشته‌ی لینک و اتفاقات موثر در شکل‌گیری گوشه‌گیری و احساسات نهایی‌اش چیزی نمایش داده نمی‌شود و تنها با چند دیالوگ خشک‌وخالی نادیده گرفته می‌شود.

کریس باتلر که تا این‌جا نویسندگی پارانورمن، کوبو و دو تار و پیوند گم‌شده را برعهده داشته است، بعد از پارانورمن در پیوند گم‌شده هم در مقام کارگردانی حضور دارد. باتلر پیش‌‌از این‌ها در استاپ-موشن‌های عروس مرده و کورالاین به‌عنوان طراح استوری‌بورد همکاری داشته و با تجربه‌ی خوبی که از کلاس درس تیم برتون و هنری سیلک به دست آورده، به ساخت انیمیشن‌های استاپ-موشن در لایکا روی آورده است. اما با نگاهی سخت‌گیرانه‌تر به پروژه‌هایی که باتلر برای لایکا پایه‌گذاری کرده است می‌توان ضعف‌های مشابهی را در فیلم‌نامه‌های او مشاهده کرد. وقتی که ایده‌های جذاب باتلر درست در جایی که باید اوج بگیرند دچار افت شده‌اند و از شدت اثرگذاری داستان تا حد زیادی کاسته‌اند؛ جایی که سرنوشت ماورایی پارانورمن به دنیای کتاب گره می‌خورد ولی به خاطر فضاسازی سردستی خود و بسته‌شدن داستان بدون استفاده‌ای بزرگ از پتانسیل خوبش ضربه می‌خورد. یا کوبو و دوتار که با وجود روند فوق‌العاده‌ای که به‌وجود می‌آورد اما درنهایت، مواجهه‌ی تکرارزده با پایان موردانتظارش تاثیر آن‌را کم‌رنگ‌تر از چیزی که باید جلوه می‌دهد. در پیوند گم‌شده هم داستان به شکل گسترده‌تری اسیر سطحی‌نگری سازنده در همان بزنگاه‌های مشابه می‌شود. اگر پارانورمن مثل کورالاین (به‌عنوان بهترین اثر لایکا) به اعماق فضای نهفته‌ی فانتزی داستانی‌اش وارد نمی‌شود و بیشتر درحد یک کمدی بزن‌بکوب زامبی‌محور بین دو دنیای متفاوتش باقی می‌ماند، کوبو و دوتار از رسیدن به پایانی ساختارشکن و بزرگ‌تر غافل می‌شود و مانند کورالاین به بهترین شکل پختگیِ پایانیِ قهرمان خود را در نقطه‌ی آغازین منطبق نمی‌کند، این‌بار در لینک گم‌شده با وجود تلاش برای زمینه‌چینی‌های موردنیاز، ماجرا از یک پیوند گم‌شده به منظور اتصال عمیق ریشه‌های تمام المان‌های آشنا و مورداحترام خود ضربه می‌خورد. یعنی همان بخشی که باید با قدرت و ظرافت مخاطب را درگیر کند و مدت‌ها در خاطرش باقی بماند، به‌خاطر سادگی و کلیشه‌ای بودنش بین همه‌ی ذهنیات یک علاقمند سینما به فراموشی سپرده می‌شود. 

وقتی باتلر سوژه‌ی جمع کردن چشم‌های ارواح در کورالاین را به‌شکل ساده‌تری به وظیفه‌ی جمع کردن شمشیر، زره و کلاه‌خود کوبو تبدیل می‌کند ولی درنهایت نمی‌تواند نمایش رشد روحی کوبو را به سطح پرتلاطم کورالاین برساند، در این‌جا هم جمع قهرمانان داستان هیچ‌گاه تاثیری که همراهان کوبو در او می‌گذارند را به لینک القا نمی‌کند. یا صحنه‌ی مواجهه‌ی نهایی با شخصیت منفی و آویزان شدن از پرتگاه یخی شانگری‌لا هیچ‌گاه پختگی و عملکرد صحنه‌ی درگیری همه‌جانبه‌ی کورالاین با آنتاگونیست عنکبوتی‌شکل و نجات وایبی از سقوط در چاه را پیدا نمی‌کند. جمع‌بندی تمام این موارد به این معنی است که باتلر در مقام نویسندگی برای پیاده‌سازی مشابه ایده‌های داستانی، پیوسته با افت رو‌به‌رو شده است و شاید بهتر باشد در این زمینه مثل هنری سیلک با اقتباسی هوشمندانه از داستان یک کتاب به اثری مثل کورالاین برسد و چالش‌های داستانی پیش‌روی قهرمان‌های آثارش را عمیق‌تر و هیجان‌انگیزتر کند.

با همه‌ی این انتظارات Missing Link اصلا انیمیشن ضعیفی نیست. باتلر به‌طور کلی سعی کرده ترکیبی از حال و هوای آثاری مثل ایندیانا جونز، شرلوک هولمز، مخلوقات فانتزی ری هری‌هاوزن و چیزهایی که به آن‌ها علاقمند بوده است (مثل فیلم‌های جاده‌ای و وسترن) را در قالب استاپ-موشن جمع کند و البته با یک ماجراجویی دلنشین ضمن کارگردانی روان خود توانسته است پیوند گمشده را به اثری محترم تبدیل کند که فارغ از مقایسه‌ها دلایل خوبی برای تماشا کردن و لذت‌بردن از آن وجود دارد. سکانس‌های ماجراجویانه‌ی فیلم و لحن بدون‌توقف اتفاقات آن برخلاف فیلم‌نامه (که عمق چندانی پیدا نمی‌کند) از یک استوری‌بورد غنی و پرجزئیات برخوردار است. این موضوع که در سایر آثار لایکا هم با حرارت زیادی حس می‌شود، هم برای ساختار پرزحمت قالب ایست-حرکتی آن یک موهبت به‌شمار می‌رود و هم لذت تماشای انیمیشن را برای دیدن موشکافانه‌تر افزایش می‌دهد. علاوه‌بر این تدوین پیوسته‌ی سکانس‌ها مثل اتصال جیغ آدلینا به سوت قطار یا اتصال خطوط نقشه به چوب‌های تکیه‌گاه کشتی در لنگرگاه به این حس مثبت می‌افزاید و گردش در مناظر مختلفی که از روی نقشه به نماها و مکان‌های جدید منتقل می‌شود را به نگاه کاوش‌گر فیلم گره می‌زند. لحن شوخ‌طبع جاری در روایت داستان که علاوه‌بر سادگی لینک در جدی‌ترین شخصیت‌های آن هم نفوذ کرده است شاید موفقیت بزرگی به فیلم اضافه نکند اما درکنار ویژگی‌های قابل‌قبول آن قرار می‌گیرد و به احتمال زیاد در یکی از سکانس‌های پایانی فیلم حداقل یک خنده‌ی جانانه از مخاطب خود خواهد گرفت.

بهترین بخش‌های فیلم را اغلب باید در یک‌سوم پایانی آن جست‌وجو کرد، هرچند تا قبل از آن اتفاقات زیادی در طول ماجراهای داستان رخ داده و زیرداستان‌های کم‌رنگ و پررنگ زیادی را پشت‌سر گذاشته است، میعادگاه اصلی و خوش‌تراش‌ترین بخش داستان که پیرامون ایجاد مرزها در بیگانه‌گریزی، نفی تکامل و فراموشی پیوندهای اولیه است را باید در این بخش برداشت کرد. حتی بامزه‌ترین دیالوگ‌های فیلم را هم در این بخش می‌شنویم (کسایی که نمی‌خوایم اینجا باشن دارن فرار می‌کنن، مجبورشون کنید بمونن). به همین دلیل دوست داریم فیلم همچنان طول بکشد تا ضمن کشف ابعاد جدید شخصیت‌ها از جلوه‌ی جذاب نمایشی آن هم بیشتر بهره ببریم. متاسفانه این حس در دوسوم ابتدایی داستان کمتر ایجاد می‌شود و اغلب انرژی آن صرف ادای دین به ژانرهای محبوب سازنده شده است درحالی‌که وزن چندانی به شخصیت‌ها و داستان نمی‌دهد. همچنین برای هیجان‌انگیزتر شدن شخصیت‌های جانبی کم‌تعداد فیلم هم کمبودهایی در شخصیت‌پردازی به چشم می‌خورد؛ به‌خصوص لرد پیگو دانسبی (رئیس انجمن) که برای قابل‌هضم شدن رفتار جنون‌آمیزش زمینه‌چینی مناسبی نمی‌شود. اغلب انیمیشن‌ها در این طیف سعی می‌کنند با قرار دادن ترانه‌های حساب‌شده ضمن برآوردن این نیاز به ذهن شنیداری مخاطب هم رخنه کرده باشند، اما این‌جا برای شنیدن ترانه‌ای که ذهن شما را با کل نمایش گره بزند باید تا تیتراژ پایانی صبر کنید. با دیدن تیتراژ، در ادامه‌ی چیزهایی که حضور کم‌رنگشان ناگهان یادآوری می‌شود باید به عدم شنیدن آهنگ‌های متن پرشور در بدنه‌ی اثر هم اشاره کنیم. به‌هرحال یکی از پیوندهای گم‌شده‌ی خود فیلم از همین نکته‌ی اخیر قابل درک خواهد بود؛ انیمیشن Missing Link ضمن اینکه برای جذب مخاطب کم‌سن‌وسال کم‌توان است برای رده‌ی سنی بالاتر هم تا حدود زیادی ساده به‌نظر می‌رسد. هرچند لینک گمشده اولین انیمیشن لایکا است که نه‌تنها قهرمانش از میان بچه‌های ده-دوازده ساله نیست بلکه تمام شخصیت‌های اصلی آن بزرگسال هستند، ولی با این‌وجود پیام‌های درون‌متنی داستان در حد اشاره‌های سطحی باقی می‌ماند؛ مثل وقتی که لرد دانسبی هنگام عبور باعجله از راهروی خروجی انجمن برای دستیارش در نفی پیشرفت‌های علمی و اجتماعی روشن‌گر بشر صحبت می‌کند و شمع‌های اطرافش از جریان هوای تولید شده خاموش می‌شوند و درحالی‌که از توهین دانشمندان به زمین زیرپا صحبت می‌کند از روی نقشه‌ی زمین کف راهرو رد می‌شود، یا بحث بیگانه‌ستیزی و تفاوت فرهنگی-نژادی که قوام چندانی نمی‌یابد و بیشتر در لحن کمدی آن خلاصه می‌شود. این‌ها درحالی است‌که خود فیلم هم می‌توانست از موقعیت‌هایی که به‌سرعت از کنارشان عبور می‌کند استفاده‌ی بیشتری ببرد و حداقل در جذب طیف مخاطب خود، هدفمندتر و دارای فرم منسجم‌تری باشد.

 لایکا هیچ‌گاه تابه‌حال برای ساخت دنباله از روی آثار خود تمایلی نشان نداده است اما اگر قرار باشد یکی از آن‌ها قسمت دیگری داشته باشد پیوند گم‌شده شانس زیادی برای محقق شدنش دارد تا هم از پتانسیلی که با زحمت به‌وجود آمده استفاده‌ی بیشتری ببرد و هم با فلش‌بک‌های دیده نشده در بطن یک ماجراجویی مهیج دیگر اثرش را در فرمی قابل‌تامل‌تر به تکامل برساند. اما این آرزو تنها قبل از متوجه شدن مشکل بزرگ استودیو و به‌طور کامل‌تر کل سبک استاپ-موشن فرصت پرواز پیدا می‌کند؛ که آن‌هم چیزی جز عدم موفقیت در گیشه نیست. عنصری که لازمه‌ی حیات سینما است و متاسفانه انیمیشن‌های استاپ-موشن مدت‌ها است که از استقبال کم تماشاگران رنج می‌برند.

استودیو لایکا حالا دیگر بعداز ۱۴ سال از زمان تأسیس و گذشت ۱۰ سال از اکران اولین انیمیشن خود استاپ-موشنی می‌سازد که از نظر بصری خیره‌کننده و چشم‌نواز است. ۱۴۸۶ نما در انیمیشن پیوند گم‌شده وجود دارد که بیشتر از تمام آثار قبلی استودیو است و بیش از ۱۱۰ مجموعه و ۶۵ لوکیشن متفاوت برای آن ساخته شده که به شکلی هنرمندانه و تحسین‌برانگیز روح زندگی در آن دمیده شده است. پیشرفت‌هایی که لایکا در استفاده از چاپگرهای سه‌بعدی و مدل‌سازی نرم عروسک‌های جلوی دوربین به‌دست آورده است و آن‌را هر بار به تکامل می‌رساند آثارش را به گوهر ارزشمندی در سبک خود تبدیل می‌کند، اما مثل قهرمانان داستان انیمیشن اخیر، عبور لایکا از پل یخی پیش‌رو برای رسیدن به جایی که شایستگی حضور و مبارزه در آن‌را دارد حالا سخت‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. پیوند گمشده با بودجه‌ی ۱۰۰ میلیون دلاری خود تا اینجا گران‌ترین اثر استودیو لایکا به حساب می‌آید اما به کم‌فروش‌ترین ساخته‌ی آن‌ها تبدیل شده است. لایکا درحالی اولین انیمیشن خود (کورالاین) را به‌عنوان پرفروش‌ترین فیلمش شناخته که بعد از آن با افت فروش آثارش و بازگشت پرزحمت بودجه‌ی آن‌ها مواجه بوده است. اما حالا انیمیشن Missing Link حتی نصف بودجه‌ی خود هم نفروخته و لقب بمب باکس‌آفیس (Box-office bomb) را هم دریافت کرده است. شکست تجاری استودیو لایکا شاید برای موسسین و تهیه‌کنندگان متمولش (فیل نایت و پسرش تراویس) خسران زیادی نباشد و با این شرایط ادامه‌ی کار آن‌ها قهرمانانه به نظر برسد اما نباید از کنار پیام بدی که این واقعیت تلخ برای دست‌اندرکاران انیمیشن مخابره می‌کند به‌راحتی عبور کرد؛ اینکه ساخت انیمیشن استاپ‌موشن با همه‌ی سختی‌ها و حوصله‌ای که نیاز دارد برگشتی جز شکست تجاری نخواهد داشت. بنابراین غیراز لایکا و آردمن و حضور گهگاه اشخاصی مثل تیم برتون، هنری سیلک و وس اندرسون دیگر رغبت چندانی برای اقدام به ساخت انیمیشن‌های بزرگ در قالب استاپ-موشن در کسی شکل نخواهد گرفت و بالاخره عمر این شمع هم، اگر شعله‌ی آن از باد شکست‌های پی‌درپی خاموش نشود، قبل‌از تکثیر به‌پایان خواهد رسید. در انتهای تیتراژ پایانی انیمیشن، بخشی که طبق عادت همیشگی لایکا، انیماتورهای پروژه در یک تصویربردای زمان‌گریز (Time-lapse) قسمت کوچکی از هنر پرزحمت‌شان را به نمایش می‌گذارند، این حسرت به‌وجود می‌آید که چرا محصول نهایی نباید با رسیدن به یک سطح تاثیرگذارتر و موفقیتی همه‌جانبه برای سبک خود ارج و اعتبار بیشتری کسب کند. شاید با همین تلنگر، استودیو لایکا با انیمیشن بعدی خود برای رسیدن به موفقیت ویژه‌ای تلاش کند.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
12 + 4 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.