نقد انیمیشن Invincible | فصل اول

نقد انیمیشن Invincible | فصل اول

انیمیشن Invincible «شکست‌ناپذیر» یک انیمیشن تمام عیار از نبرد قهرمانان با دشمنان زمین است. نقد این انیمیشن جذاب را در ادامه از دست ندهید.

فیلم‌های سینمایی، سریال‌ها، انیمیشن‌ها و انیمه‌هایی با محوریت ابرقهرمانان و اعمال فوق‌العاده‌شان، همواره برای مخاطب جذابیت خاصی داشته است. فیلم‌هایی با این مضمون که قهرمان می‌خواهد از زمین دربرابر اشرار محافظت کرده و از نابودی آن جلوگیری کند. از فیلم‌هایی که در آن موجودی عجیب‌الخلقه قصد نابودی زمین را دارد مثل The Thing «موجود» و Signs «نشانه‌ها» گرفته تا فیلم‌هایی مانند Snowpiecer «برف‌شکن» که در آن عامل نابودی زمین یک عنصر طبیعی است، همه و همه بر مداخله یک عامل بیگانه در نابودی زمین تاکید ورزیده و محوریت داستانی خود را براساس آن بنا نهاده‌اند. قهرمانان در این دسته از آثار اهمیت اساسی دارند، آن‌ها با تصمیمات و مجموعه کنش‌های خود به جهان برساخته فیلم‌ساز هویت می‌دهند و در سعادت یا عقوبت زندگی شهروندان چنین محیطی شریک هستند. آن‌ها سعی می‌کنند زندگی‌ افراد در معرض خطر را نجات داده و آرامش را به مردم بازگردانند.

قهرمانان در این فیلم‌ها از منظر توانایی با یکدیگر تفاوت دارند، معمولا قهرمانِ فیلم‌هایی که در آن‌‌ها موجودی بی‌قواره دشمن اصلی زمین است، دارای ویژگی‌های خاص بدنی و ذهنی است، اسلحه خاص یا ویژگی خاصی در او نهفته است که می‌تواند به وسیله‌ی آن، مقابل دشمن قرار گیرد. از طرفی نوعی دیگر از قهرمانان را داریم که شخصی با ویژگی‌های عادی و از میان مردم معمولی یک جامعه است. چنین شخصی انواع مهارت‌های انسانی مثل کار با اسلحه یا فنون درگیری و نجات را می‌آموزد و با استفاده از هوش ذاتی خود به مقابله با یک فاجعه زیستی و چیزهایی از این قبیل می‌پردازد.

نوع سومی هم از قهرمانان در این‌گونه فیلم‌ها دیده می‌شود و آن قهرمانی است که از یک فرد عادی به یک ابرقهرمان ارتقا می‌یابد. قهرمانی با این شمایل معمولا توسط عده‌ای متخصص مورد تغییر قرار گرفته و به یک ابرقهرمان تبدیل می‌شود. ژانر این‌گونه از فیلم‌ها، معمولا اکشن است و سعی در القای هیجان ازطریق نماهای کوتاه و تدوینی با ریتم تند دارد. حال در شرایطی که به نظر می‌رسد چشم مخاطب از دیدن فیلم‌های این چنینی پر بوده و تقریبا انواع مختلف فیلم‌های ابر قهرمانی را دیده است، چگونه می‌توان به مولفه‌هایی در یک اثر تازه سینمایی یا سریالی دست یافت که از کلیشه‌ها به دور باشد؟ رسیدن به پاسخ این سؤال کمی دشوار به نظر می‌رسد اما با بررسی فیلم‌های چند سال اخیر در این حوزه می‌توان تا حدودی به این امر گواهی داد که مخاطبان با قهرمانی که نقطه ضعفی در خود دارد ارتباط بیشتری برقرار می‌کنند. مسئله‌ای که در انیمیشن Invincible به خوبی برجسته می‌شود. قهرمان انیمیشن شکست‌ناپذیر برخلاف اسم‌اش اتفاقا شکست‌های مختلفی را از سر می‌گذراند اما تفاوت‌اش با شکست سایر هیروها در این است که این مغلوب شدن به مرگ ختم نمی‌شود. فیلم‌ساز می‌کوشد قهرمانی را نشان‌مان دهد که با وجود ضعف‌ها، بسیار قوی است. قدرتی تا این اندازه که در پایان با قدرتمندترین فرد سیاره زمین به نبرد بپردازد.

در ادامه جزییات داستان انیمیشن شکست ناپذیر فاش می‌شود

انیمیشن Invincible با شروع‌اش ما را تا حد زیادی با جهانی که قرار است تا قسمت پایانی دنبال کنیم، آشنا می‌کند. حمله‌ای ناگهانی به شهر آن هم زمانی‌ که دو نگهبان کاخ سفید در حال صحبت درباره‌ی عادی‌ترین مسائل زندگی‌شان هستند. با ورود ابر قهرمانان به داستان می‌توان از تنوع توانایی‌های آن‌ها لذت برد و به ادامه تماشا امید بست. مخاطب خیلی زود درمی‌یابد که این قهرمانان بدون ضعف نبوده و امکان شکست‌شان در صورت عدم حضور «آمنی‌من» بالاست. آمنی‌منی که شمایلی نزدیک به سوپرمن دارد و هیچ قدرتی یارای مقابله با او را ندارد. اگر در ترکیب اسمی آمنی‌من دقیق‌تر شویم، می‌توانیم به عباراتی نظیر «مرد همه کاره»، «مردی که بر همه کار تواناست (قادر مطلق)‌» دست یابیم. معانی‌ای که خیلی زود در فیلم جلوه خود را نشان داده و درمی‌یابیم هیچ مجادله‌ای بدون حضور آمنی‌من ختم به خیر نمی‌شود.

بعد از آشنایی با قدرت خارق‌العاده او، رفتارهای شخصی و آداب اجتماعی‌اش را می‌بینیم. خانواده برای آمنی‌من (با نام زمینی نولان گریسون) اهمیتی فراوان داشته و در ظاهر او عاشق همسر و پسرش است. پسری ویلترومی که توانایی‌های پدر را به ارث برده و وقتی این توانایی‌ها در او بروز می‌یابند که او به سن بلوغ برسد. اتفاقی که در همان قسمت ابتدایی به وقوع می‌پیوندد. در این‌جا بلوغ معنایی دوگانه می‌یابد، یک بلوغ جسمی و ذهنی که برای هر فرد عادی در زمان معین فرامی‌رسد و دیگری بلوغی مربوط‌به آغاز جهش‌های ابرقهرمانانه. با پیدایش این جهش‌ها درون مارک (پسر نولان) اولین قلاب دراماتیک داستان انداخته می‌شود، دلیل نگرانی نولان بابت ظهور این نشانه‌ها در فرزندش چیست؟

با اینکه نولان از قدرتمندشدن فرزندش در آینده‌ای نزدیک احساس خطر می‌کند، خودش راه و چاه را نشان‌اش می‌دهد، در این مرحله بعد از اینکه تمرینات سخت و شکست‌های مارک را دیدیم نوبت به لباس قهرمان می‌رسد. اهمیت لباس در این‌گونه آثار بسیار زیاد است، حتی در مواردی قهرمان نیروی لازم را از لباس خود می‌گیرد. در این‌جا لباس نوعی هویت به مارک می‌بخشد و این هویت همان شکست‌ناپذیر بودن است. او از این مرحله به بعد تبدیل به Invincible می‌شود. شکست‌ناپذیری که چندان هم شکست‌ناپذیر نیست. او قهرمانی باورپذیر است، از آن‌جایی که اشتراکات زیادی با نوجوانان دارد، همدلی برانگیز بوده و مخاطب را با خود همراه می‌کند.

همزمان که شاهد پیشرفت مارک در مقام یک ابرقهرمان هستیم، روند فیلم‌نامه هم‌چنان با شخصیت آمنی‌من به پیش می‌رود. قهرمانی مرموز و کنجکاوبرانگیز که با تصمیمی غافلگیرانه مخاطب را غافلگیر می‌کند. او تمام هیروهای مدافع زمین را در مکانی جمع می‌کند و یکی یکی به قتل‌شان می‌رساند. اتفاقی که موتور درام را روشن کرده و هم‌چون خواباندن یک سیلی در گوش مخاطب است. با وقوع این حادثه شاهد ورود یکی از مهم‌ترین شخصیت‌ها به داستان هستیم.

سیسل رئیس مرکز حفاظت از زمین است و ابرقهرمانان زیادی زیر نظر او به دفاع از زمین می‌پردازند. او که با اجسام متلاشی قهرمانان روبه‌رو شده می‌خواهد قاتل را پیدا کند. سیسل از هوش زیادی بهره برده است، او بعد از دیدن صحنه حدس درستی درباره‌ی قاتل بودن آمنی‌من می‌زند اما این حدس را پنهان می‌کند. شخصی به نام اهریمن که ظاهرا در زمان زندگی‌اش کاراگاه بوده برای بررسی‌های بیشتر به پرونده ورود می‌کند اما سیسل می‌خواهد او را از روند این پرونده خارج کند. فیلم‌نامه اثر در این وهله نوعی تمایز میان انسان و شیطان قائل شده و انسان را شایسته رسیدگی به مصائب انسانی می‌داند و نه شیطان. سیسل که دائما در حال اختراعات قهرمانان روباتیک متعدد است با یکی از همین ربات‌ها اهریمن را به جهنم برمی‌گرداند.

در نبود آمنی‌من به‌عنوان مدافع زمین، به خاطر بستری بودن در بیمارستان و همچنین کشته‌شدن تمام دیگر محافظان، مارک مجبور می‌شود در قالب شکست ناپذیر به دفاع از شهر برخیزد. هیروهای محلی در این نبرد او را یاری می‌کنند. هیروهایی که به‌صورت مستقل کار می‌کنند و از سیسل دستور نمی‌گیرند. در این نبرد جنبه‌های دیگر شخصیتی مارک بروز پیدا می‌کند. او مردم رو دوست دارد و از کشته شدن یک پیرزن که در نجات‌اش ناکام می‌ماند بسیار پشیمان می‌شود. این نقطه از داستان را می‌توان تفاوت مارک و دیگر هیروها نیز دانست. هیروهای دیگر همین که در یک نبرد پیروز می‌شوند همه چیز را فراموش می‌کنند اما برای مارک زنده‌ماندن و کمتر آسیب‌دیدن انسان‌ها بسیار مهم است. درون او نیرویی وجود دارد که او را به دفاع از مردم سوق می‌دهد. حال ممکن است این دفاع و مبارزه هزینه‌ی زیادی هم برای او داشته باشد و او را تا کام مرگ بکشاند.

به‌طور مثال زمانی‌که مارک با مردسنگی روبه‌رو می‌شود، مردی که قبلا از بانک به خاطر مریضی دخترش دزدی کرده، با اینکه کمک به چنین شخصی از وظیفه او خارج است اما نجات انسان‌ها برایش اهمیتی اساسی داشته و او تصمیم می‌گیرد مردسنگی را یاری دهد. این تصمیم برای او و تیم قهرمانان عواقب زیادی هم دارد تا جایی که دو تن از قهرمانان تا یک قدمی مرگ می‌روند و در بیمارستان احیا می‌شوند. برای مارک اعمال و کنش قهرمانانه اهمیتی فراوان دارد تا جایی که مدام از جانب آمبر (دوست دخترش) به خاطر تاخیرهای همیشگی سرزنش می‌شود. او که حقیقت قهرمان بودن خود را از آمبر پنهان نگه‌داشته دائما سعی می‌کند رابطه‌اش با آمبر را پایدار نگه دارد اما پس از مدتی نسبت به مبارزه و اعمال قهرمانی دلسرد می‌شود. می‌توان گفت پس از این مرحله ما به‌نوعی با تکمیل منحنی شخصیتی مارک مواجه‌ایم. او در معرض نوعی انتخاب است و آن میان قهرمان بودن و عادی بودن است.

در ساختار داستانی انیمیشن، خانواده تفاوتی آشکار با سایر نهادهای اجتماعی دارد. مارک مجبور است قهرمان بودن خود را از دیگران مخصوصا از هم‌کلاسی‌هایش پنهان کند، درحالی‌که خانواده در جریان تمامی عملیات‌های نجات او قرار دارند. البته این طور هم نیست که خانواده از بودن فرزندشان در تیم قهرمانان رضایت کامل داشته باشند و شخصیتی مانند ایو که همکلاسی مارک است به خاطر این قضیه با خانواده خود مشاجره دارد تا جایی که به جنگل رفته و در میان درختان برای خود خانه‌ای دست و پا می‌کند. با این تفاسیر زمانی‌که ایو و مارک از واقعیت مربوط‌به یکدیگر مطلع می‌شوند، دوستی بین آن‌ها شکل می‌گیرد. رفاقتی از جنس همان دوستی‌هایی که معمولا در الگوی فیلم‌های قهرمان‌محور وجود دارد. این رفاقت با آموزش‌هایی که ایو به مارک می‌دهد تکمیل می‌شود. ایو زمانی‌که با آمبر آشنا می‌شود و انسان‌دوستی او را می‌بیند به این نتیجه می‌رسد که شاید بهتر باشد به‌جای دفاع از زمین در مقابل موجودات فرازمینی، به مردم کمک کند. درواقع در این‌جا شاهد یکی از تقابل‌های دوگانه سریال هستیم. تقابلی که راه‌حلی برای انسان‌های عادی است. انسان‌های عادی بالطبع نمی‌توانند همانند ابرقهرمان‌ها از نبردی تمام عیار پیروز بیرون بیایند اما می‌توانند در حد توان خود به سایر انسان‌ها در حد شایسته کمک کنند.

داستان‌های فرعی در انیمیشن شکست‌ ناپذیر اهمیت فراوانی دارند. یکی از این داستان‌های فرعی مربوط‌به رباتی است با نام ربات. ربات که در تیم قهرمانان محلی قرار دارد و بعدا به مقام سرپرستی تیم قهرمانان سیسل منصوب می‌شود. مشابه این ربات را در انیمیشن وال‌ای دیده بودیم، یعنی رباتی که در ارتباط با یک شخص احساس پیدا می‌کند و نوعی تحول را از سر می‌گذراند. در این‌جا ربات با استخدام دو غول آبی به آن‌ها مأموریت می‌دهد برایش بدنی بسازند تا آن بدن میزبانی برای مغز این ربات باشد. این‌گونه او می‌تواند با دختری به نام مانسترگرل دوست شود. مشابه چنین احساسی در یکی دیگر از شخصیت‌های داستان به نام مت نیز دیده می‌شود، او که دوست صمیمی ویلیام یکی از دوستان مارک است، پس از اینکه توسط یکی از خرابکاران قوه احساس‌اش بیرون کشیده می‌شود و تبدیل به ربات می‌شود، بااین‌حال جوهره‌ی انسانی او زمانی‌که ویلیام او را به یاری می‌طلبد فعال شده و مت، ویلیام و مارک را از مهلکه‌ای دشوار بیرون می‌کشد.

مادر مارک (دبی)، به‌عنوان شخصی که در خانواده حضور دارد و سال‌های طولانی با نولان (آمنی‌من) زندگی کرده، با دیدن رفتارهای متناقض همسرش مشکوک شده و شخصی است که درام را به سمت گره‌گشایی پیش می‌برد. او با پیداکردن باقی‌مانده لباس نولان به شوهرش شک می‌کند. او به همسرش اعتماد کامل دارد، بنابراین وقتی نولان برای اولین‌بار به او توضیح می‌دهد که در این غائله گناهی متوجه‌اش نیست، حرفش را باور می‌کند اما بعد از تحقیقات بیشتر این اعتماد مرحله به مرحله کاسته شده و تا جایی ادامه می‌یابد که دبی پس از شنیدن حرف‌های اعتراف‌گونه نولان در هنگام نبرد آخر با مارک به پوچی می‌رسد. هر لحظه برای دبی این خطر امکان‌پذیر است که با بلایی از جانب نولان زندگی‌اش سیاه شود اما درست با وقوع چنین جریانی است که شخصیت‌پردازی نولان شکلی منسجم‌تر به خود می‌گیرد. او اگر بخواهد طبق اهداف خود عمل کند باید فورا از شر دبی خلاص شود و اجازه ندهد او به جست‌وجوهای خود ادامه دهد. او برخلاف حرف‌هایی که به پسر خود می‌زند مبنی بر اینکه به دبی هیچ احساسی ندارد و او مثل حیوان خانگی‌اش می‌ماند اما می‌توان فهمید او پس از سالیان طولانی در زندگی با دبی به او علاقمند است و وجدانش اجازه نمی‌دهد به او آسیبی برساند.

مجموعه کنش‌ها و حوادث داستان بالاخره ما را به نقطه‌ای می‌رساند که انتظارش را می‌کشیدیم. نقطه اوج داستان رویارویی مارک در مقام قهرمان و آمنی‌من در مقام ضد قهرمان است. آمنی‌من شکست‌ناپذیرتر از هر هیرویی است و این در حالی است که مارک آن چنان که باید قدرتمند نیست. در این بخش از سریال، فیلم‌ساز برای اینکه روی قدرت آمنی‌من تاکید ورزد هیروهایی که قبلا از او شکست خورده بودند را مجددا در مقابل او قرار می‌دهد. در برنامه این هیروها تغییری ایجاد شده و نقاط ضعف از بین رفته است، بااین‌حال آمنی‌من به بدترین حالت ممکن آن‌ها را از بین می‌برد.

نتیجه نبرد مارک و آمنی‌من نیز از قبل مشخص است، آمنی‌من برنده خواهد شد اما از آن‌جایی که آمنی‌من علاقه فراوانی به پسر خود دارد قبل از اینکه مشت پایانی قبل از مرگ را به او بزند مارک را رها کرده و سیاره زمین را ترک می‌کند. ترک ناگهانی آمنی‌من به خوبی مخاطب را برای فصل دوم سریال آماده می‌کند. تعلیقی در پایان به وجود می‌آید. تصمیم آمنی‌من برای نابودی زمین چیست؟ آیا با توان بیشتر برمی‌گردد و زمین را به توپره می‌کشد؟ نمی‌دانیم. فقط باید تا آمدن فصل دوم صبر کنیم.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 7 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.