انیمیشن گرینچ که دومین اقتباس استودیو ایلومینیشن از آثار دکتر سوس به شمار میرود با ضعفهایی که دارد از تبدیل شدن به بهترین اثر ساخته شده بر اساس داستان «چگونه گرینچ کریسمس را دزدید» باز میماند.
- بهترین فیلم های کمدی ۲۰۱۹
- بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما
The Grinch (گرینچ) انیمیشن جدید استودیو ایلومینیشن اینترتیمنت اقتباسی از داستان کریسمسی معروف How the Grinch Stole Christmas (چگونه گرینچ کریسمس را دزدید) نوشتهی دکتر سوس (Dr. Seuss) در مورد شخصیتی بدعنق و سبز رنگ به اسم گرینچ است که رابطهی خوبی با اجتماع و البته شادی کریسمس ندارد و تنهایی در بالای کوهستانی نزدیک دهکدهی Who-ville (هوویل) زندگی میکند، درحالیکه تنها همدمش سگی به اسم مکس است. گرینچ فقط برای خرید مایحتاج زندگی به دهکده میرود و یک روز بعد از اینکه متوجه میشود قرار است مراسم کریسمس با شکوه بیشتری برگزار شود تصمیم به دزدیدن آن میگیرد. دکتر سوس نویسندهی مشهور داستانهای کلاسیک کودکان بود و آثارش بارها مورد اقتباسهای سینمایی قرار گرفته است، این دومین بار است که استودیو ایلومینیشن برای تولید انیمیشن به سراغ داستانهای او میرود؛ پیش از این The Lorax (لوراکس) را از این استودیو دیده بودیم که با فضای شاد و رنگارنگ خود به ارزشهایی مثل حفظ طبیعت میپرداخت. اگر شخصیت وانسلر در لوراکس به خاطر پشیمانی از اشتباهی که مرتکب شده بود از مردم شهر فاصله داشت اینجا گرینچ به خاطر کمبودی که در کودکی متحمل شده از بقیه و جشن پرسروصدایشان متنفر است.
داستان گرینچ در نسخهی کتاب شامل اشعاری کوتاه همراه با تصویرسازیهایی در حدود ۷۰ صفحه بیان شده است. با این زمینه داستان برای تبدیل شدن به یک فیلم بلند نیازمند طول و تفسیر بیشتر و اضافه کردن داستانهای جانبی به خط اصلی روایت است، چیزی که در انیمیشن پیشرو هم اتفاق افتاده و نسبت به کتاب شاهد اتفاقات و شخصیتهای بیشتر و اشاراتی برای تکمیل شخصیتپردازی گرینچ هستیم. اما اولین بار انیمیشن کوتاهی از گرینچ به کارگردانی چاک جونز در سال ۱۹۶۶ ساخته شد که با وفاداری زیاد نسبت به داستان کتاب و تغییرات مثبتی مثل اضافه شدن رنگ سبز به خصوصیات گرینچ (کتاب در سال ۱۹۵۷ چاپ سیاه و سفید داشت) و تغییراتی در ظاهر شخصیتها بهخصوص سیندیلو و برخورداری از آهنگهایی در خدمت داستان اینقدر خوب از آب درآمد که همچنان باید آنرا به عنوان بهترین اقتباس این داستان نام برد. شاید چاک جونز به موضوع پی برده بود که افزایش حجم اتفاقات در ماجرای دزدیدن کریسمس کار درست و به همان اندازه آسانی نیست و ممکن است به کلیت اثری برآمده از دل یک داستان کوتاه معروف صدمه بزند؛ درنتیجه به یک انیمیشن کوتاه با حفظ ساختار اصلی آن بسنده کرد. اقتباس مهم بعدی از گرینچ در سال ۲۰۰۰ لایو-اکشنی به کارگردانی ران هاوارد و بازی جیم کری در نقش گرینچ، اولین فیلم بلند بر این اساس بود که با تغییرات زیادی هم همراه شد که تقریباً هیچکدامشان جذاب نبود و ساختار ناهمگن و ضعیف فیلم باعث شد تا غیر از گریم سنگین و اکت همیشگی جیم کری آنچنان مورد تحسین قرار نگیرد.
مقالههای مرتبط:
- واکنش منتقدان به انیمیشن The Grinch - گرینچ
انیمیشن جدید گرینچ هم با وجود امیدواریها همچنان از مشکلاتی رنج میبرد که نهتنها اجازه نمیدهد تا بهترین اقتباس آن باشد بلکه در بین انیمیشنهای استودیو ایلومینیشن هم جایگاه بالایی به دست نمیآورد. The Grinch با پردهبرداری از طراحی زیبای دهکدهی هوویل و زندگی جاری در آن، سپس حرکت به سمت غار تنهایی محل سکونت گرینچ که حالا تبدیل به قلعهای پر از ابداعات فنی شده است و معرفی او در آغاز یک روز جدید در کنار سگ باوفایش مکس و آهنگ بامزهای که میشنویم افتتاحیهی گیرایی دارد. ارتباط بین گرینچ و مکس نسبت به نسخههای قبل دوستانهتر و با تهمزههایی از زوج والاس و گرومیت در قالبی متاثر از شیطنت و غرولندهای گرینچ جذاب از آب درآمده است و با اضافه شدن یک گوزن حجیم و خوشگوشت به اسم فِرد و البته همراهی بز جیغجیغو لحظات خندهداری را ایجاد میکند. حضور این گوزن از تغییرات خوب دیگر انیمیشن نسبت به کتاب است هرچند به خاطر حفظ شمایل حضور گرینچ و مکس در سرقتشان کنار میرود ولی هم در صحنهی جدایی ابتدایی و هم در بازگشت مجددش استفادهی خوبی از او شده است.
توجه به اهمیت خانواده یکی از اصولی است که در این فیلم سعی شده در خط اصلی داستان پررنگتر شود؛ در بازسازی کودکی گرینچ به خوبی نشان داده میشود که چطور نبود آن و نادیده گرفته شدن در جشن کریسمس به نفرتی در وجود او تبدیل میشود که بعد از این همه سال همچنان باقی است. در خط داستانی دیگر هم سیندیلو برای خوشحال کردن مادر تنهایش نقشهای برای گیرانداختن و صحبت با بابانوئل میکشد تا آرزوی ویژهی او را برآورده کند، متاسفانه این بخش از داستان شخصیتپردازی کاملی ندارد و در حد سر و کله زدن مادر با بچهها و تلاش سیندیلو برای رسیدن به آرزوی باارزشش خلاصه شده است و باقی شخصیتهای فرعی دهکده هم حضوری ماشینی دارند. اما بهترین بخش خانوادگی را باید در سکانسی که فِرد با دیدن خانوادهاش توسط گرینچ رها میشود پیدا کرد که آنهم خیلی مختصر و سرسری نشان داده میشود.
متاسفانه کمکاری انیمیشن در بخشهای دیگر هم به کیفیت نهایی آن ضربه زده است؛ با وجود حضور شخص باتجربهای مثل دنی الفمن در مقام آهنگسازی تعداد ترانههای طول فیلم حتی از انیمیشن کوتاه ۲۶ دقیقهای چاک جونر هم کمتر و بیرمقتر است. در این میان بهترین قطعهای که به گوش میرسد You're a Mean One, Mr. Grinch است که آنهم نسخهی بازخوانی و امروزیشدهی موجود در همان انیمیشن کوتاه قدیمی است. با وجود شعرمحور بودن کتاب انتظار میرفت بار موزیکال انیمیشن با ترانهخوانیهای شخصیت اصلی همراه شود نه اینکه فقط به روخوانی خشک و خالی روای (با صدای فارل ویلیامز که چندی هم با آهنگ هپی خبرساز شده بود) و چند ترانهی کوتاه در پسزمینه اکتفا شود. تنها قسمت موزیکال قابل اعتنایی که توسط شخصیتهای فیلم اجرا میشود را در ابتدای فیلم و سکانس تعقیب گرینچ توسط گروه همخوان دهکده میبینیم. این موضوع با یادآوری تجربهی موزیکال لوراکس و بعد قدرتنمایی ایلومینیشن با Sing (آواز بخوان) تا حدودی مایوسکننده است. شاید این مشکل به استودیو مربوط باشد که نخواسته هزینه نهایی از بودجهی معمول آثارش بیشتر شود. به هر شکل با این خلاء حیاتی، افت فیلم در یکسوم انتهایی بیشتر به چشم میآید.
جایی که قرار است گرینچ به سرقت کریسمس در هوویل برود، با سیندیلو ملاقات کند و در آخر با دیدن بازخورد دهکده منقلب شود؛ اتفاقات مهمی که با ترانههای بیشتر هم لعاب بهتری پیدا میکرد و هم تاثیرگذاری سکانسهای حیاتی داستان مقبولیت بیشتری پیدا میکرد. اگر قضیهی تغییرات گرینچ در داستان اصلی سوس و انیمیشن کوتاه جونز خیلی ساده و راحت اتفاق میافتد با توجه به ذات موجزگویشان قابل قبول است ولی در یک فیلم بلند نیازمند توجه بیشتر در سکانسی ویژه است؛ شاید ساخت یک آهنگ قوی و تاثیرگذار که در ادامهی همخوانی جشن کریسمس قرار بگیرد برای یک فانتزی آهنگین راحتترین کار بود اما در The Grinch تنها به همان فرم مختصر بسنده میشود و با یک چرخش ۳۶۰ درجهی دوربین و طلوع خورشید حرف تازهای هم در این راه کلیشهای برای رسیدن به تغییر گرینچ نمیزند. همانند حضور جیم کری در فیلم ران هاوارد اینجا هم بار اصلی روی دوش ستارهی منتخب نقش اول افتاده است؛ هنرنمایی بندیکت کامبربچ (بازیگر انگلیسی که برای بازی در سریال Sherlock برندهی جایزهی امی شده است) از نقاط قوت شخصیت گرینچ و این انیمیشن است. کامبربچ به خوبی تجربیاتش در دوبله و علاقهاش به رادیو را در زنده و گیرا شدن نقشش به کار گرفته و بخش زیادی از کاستیها و ضعفهای فیلم را تحت تاثیر صدای خودش قرار داده است. جالب اینکه کامبربچ ترجیح داده که بر خلاف میل استودیو با لهجهی امریکایی صحبت کند که با توجه به لهجهی امریکایی باقی شخصیتها تصمیم درستی هم بوده است.
گرینچ در این انیمیشن علاوه بر رفتار مهربانتر با مکس از نظر ظاهر هم جذابتر و صیقلخوردهتر از آثار قبلی نشان میدهد. با توجه به ابداعات و ساختههای ریز و درشتی که دارد فنی و بابرنامهتر هم شده، اما در ترکیب این موارد کمی تعادل بین رفتارهای گرینچ به هم خورده و حتی به نظر میرسد برعکس چیزی که هنوز همانطور عنوان میشود سایز قلبش هم به اندازهی داستان کتاب کوچک نشده است. همین در شخصیت آشنای او کمی تضاد ایجاد کرده تا جایی که حضوری نسبتاً راحت در دهکده و شرارتی در حد کاراکتر گِرو در Despicable Me (منِ نفرتانگیز) دارد. به هر حال بهترین تغییر همان خلاقتر نشان دادن گرینچ است که از سبک زندگی جدیدش در غار با ساختن مکانیزمهایی مثل دستگاه تولید قهوه و لوازمی که به کمک مکس در عادات روزمره به کار میبرد شروع میشود و با سکانس تبدیل مکس به هلیشات برای تصویربرداری هوایی جهت تهیهی نقشهی سرقت از دهکده (که در حد میانپرده میماند و ساختار چندان مفیدی ندارد) و ابزارهای جالبی که در موقع سرقت استفاده میکند ادامه پیدا میکند و با استفاده از آن در تیتراژ پایانی آرزوی سیندیلو را هم برای کم کردن زحمت مادرش به نتیجه میرساند، هرچند این بخش آخر را هم میشد در قالب اصلی فیلم و قبل از تیتراژ قرار داد. با استفادهی بیشتر از پتانسیلهای اضافه شدهی دیگر انیمیشن هم میشد به کیفیت ساختاری بهتری دست پیدا کرد؛ مثلاً شخصیت فرد که هم لحظات مفرحی به وجود آورد و هم در پیرنگ داستان موثر واقع شد، اما در سمت مقابل جمع دوستان سیندیلو یا شخصیت بریکلبام (با صداپیشگی کینن تامسون) وجود دارد که به سرعت معرفی و بدون شکلگیری ارتباطی عمیقتر در بین ماجراها محو شدند.
انیمیشن The Grinch به عنوان یک سرگرمی خانوادگی برای مخاطب اصلی خودش جذابیت لازم را دارد و اگر از کارگردانی و فیلمنامهی قویتر و فضای پرشورتری برخوردار بود میتوانست به بهترین اقتباس از این داستان دکتر سوس تبدیل شود ولی درنهایت در حد اثری متوسط باقی میماند که احتمالاً به ماندگاری و تاثیرگذاری انیمیشن کوتاه سال ۱۹۶۶ بعد از ۵۳ سال (هماندازهی سن گرینچ!) نخواهد رسید.