نقد انیمیشن Frozen II

نقد انیمیشن Frozen II

انیمیشن Frozen 2 فیلمی است که بیش از حد انتظار مخاطب درونی می‌شود، گذر زمان برای بیننده‌ی قسمت قبلی داستان خود را درک کرده است و به دوگانه‌های متضادی می‌پردازد که در هارمونی کامل با یکدیگر به سر می‌برند.

دنباله‌سازی در دنیای انیمیشن‌ها برای هر استودیویی غیر از پیکسار عملی کم‌وبیش نفرین‌شده به نظر می‌رسد و با اینکه گاهی ساخت دنباله‌ای برای یک انیمیشن مورد انتظار منجر به شکل‌گیری محصولات جذاب و مهمی شده است، اکثر استودیوها این کار را صرفا به هدف درآمدزایی بیشتر انجام می‌دهند. دنباله‌های انیمیشنی همان‌قدر که مخاطب را به یاد شاهکار ماندگاری همچون Toy Story 3 می‌اندازند، از پس جلب توجه ما نسبت به تعداد بی‌شماری از فیلم‌هایی هم برمی‌آیند که صرفا سراغ تکرار مخفیانه‌ی قسمت/قسمت‌های پیشین خود رفتند. در حقیقت از آن‌جایی که درصد قابل توجهی از مخاطبانِ برخی انیمیشن‌ها را کودکان تشکیل می‌دهند، تکرار مکررات انقدرها کار خطرناکی در صنعت/هنر انیمیشن‌سازی نیست. چرا که اولا ممکن است دنباله‌ی خلق‌شده توسط بینندگان تازه‌ای دیده شود که اصلا قسمت اول را به تماشا ننشسته‌اند و ثانیا از آن‌جایی که کودکان از جایی به بعد به‌شدت وابسته‌ی جهان‌های انیمیشنی زیبا می‌شوند و به آن‌ها عشق می‌ورزند، اثری به‌شدت شبیه به قسمت قبلی هم در بسیاری موارد از پس راضی کردن این سینماروهای محترم برمی‌آید. استودیو انیمیشن‌سازی والت دیزنی اما امسال با «فروزن 2» در مسیر نسبتا غیرمنتظره‌ای قدم برداشت. قسمت اول این سری انیمیشنی موفق، از بسیاری جهات لایق تحسین و محبوب درکنار دو فیلم کوتاهی که برای ادامه دادن داستان آن خلق شدند، فضای بسیار جذب‌کننده‌ای برای حجم قابل توجهی از انیمیشن‌دوست‌ها داشت. انیمیشن Frozen به این علت خواستنی شد که توانست کهن‌الگوهای آثار استودیوی سازنده‌ی خود را بردارد، آن‌ها را به بازی بگیرد، داستانی ساده را به شکلی دیدنی و شنیدنی روایت کند و به اندازه‌ی لازم متفاوت به نظر برسد. بااین‌حال Frozen در هسته‌ی خود یک انیمیشن دیگر از استودیویی بود که زبان طراحی و مدل داستان‌گویی مشخص خویش را دارد و با اجراهای عالی در تمامی بخش‌ها توانست به موفقیت‌های گسترده‌ای دست پیدا کند. ولی هرچه‌قدر که Frozen شلوغ، پر سروصدا، در ظاهر و باطن سرگرم‌کننده و مفرح بود، Frozen II جسارت به خرج می‌دهد و با مخاطبش بزرگ می‌شود.

این‌جا با فیلمی روبه‌رو هستیم که مانند برخی از انیمیشن‌های برتر والت دیزنی پیکچرز در پنج سال اخیر و برخلاف قسمت قبلی (یخ‌زده/منجمد، محصول سال ۲۰۱۳ میلادی) اتمسفری شخصیت‌محور و روایتی هم‌ذات‌پندارانه‌ دارد و حتی بسیاری از سکانس‌های موزیکال آن نه به جشن گرفتن چند نفر که به درد و دل کردن یک انسان با خود در اوج تنهایی خلاصه می‌شوند. این‌جا با فیلمی روبه‌رو هستیم که به مراتب بیشتر از قبل ما را به یاد داستان مرجع کل این سری یعنی «ملکه برفی» (The Snow Queen با نام اصلی Snedronningen) هانس کریستیان آندرسن می‌اندازد. این‌جا با فیلمی روبه‌رو هستیم که کاراکترهایش بیشتر و جدی‌تر از قبل اشتباه می‌کنند، به نسبت بخش‌های نسبتا پیچیده‌ی متعددی دارد و به بحث‌هایی متفاوت با انتظارات اکثر افراد از آثار همیشگی استودیوی سازنده‌ی مورد بحث می‌پردازد.

موفقیت Frozen II در رسیدن به جایگاه پرفروش‌ترین انیمیشن تاریخ سینما از این جهت عجیب است که طی دقایق آن با اثر به مراتب ریسک‌پذیرتری نسبت به بسیاری از محصولات پرفروش دنیای انیمیشن‌سازی در چندین و چند سال اخیر روبه‌رو شده‌ایم و از این جهت خوشحال‌کننده به نظر می‌رسد که نشان می‌دهد ما تماشاگرها هنوز می‌توانیم علاقه‌ی زیاد مردم به دنباله‌های اثری جذاب را فراهم‌کننده‌ی فرصت برای خلاقیت به خرج دادن و درست کار کردن هنرمندها ببینیم.

در عین آن که Frozen 2 همان‌گونه که از صحبت‌های ارائه‌شده در پاراگراف‌های پیشین مقاله پیدا است، در فیلم‌نامه، ایجاد درگیری بین داستان و مخاطب و شخصیت‌پردازی کاراکترها هم حرف‌های قابل توجهی برای گفتن دارد، خواسته یا ناخواسته توجه بسیاری از بینندگان قبل از هر چیز به دستاوردهای فنی/بصری و کارگردانی آن جلب می‌شود. این انیمیشن در حالی درون قاب‌های خالی از کاراکتر خود گاهی با واقعیت حاضر در جهان پیرامون مخاطب مو نمی‌زند که این واقع‌گرایی در طراحی محیط‌ها و افزودن افکت‌های گوناگون به سکانس‌های آن با مدل انیمیشن‌سازی شخصیت‌هایش که پیرو قوانین طلایی والت دیزنی هستند نیز به تضاد نمی‌رسد.

در حقیقت سازندگان در حالی از پس قرار دادن شخصیت‌های خاص و قاعده‌مند خود از نظر بصری در این جهان پرجزئیات و خلق‌شده به وسیله‌ی کامپیوتر برآمده‌اند که در اکثر مواقع انیمیشن‌های این‌گونه شبیه به محصولاتی شلخته و نامرتب می‌شوند که در همه‌ی جوانب پیرو سبک بصری یکسانی نیستند. جالب‌تر آن که همزمان این واقع‌گرایی این‌قدر در حرکات بدن و واکنش‌های حاضر در چهره‌ی شخصیت‌ها هم با دقت پیاده شده است که مثلا لابه‌لای ثانیه‌های سکانس دعوای دو کاراکتر مهم ناگهان تماشاگر به خود می‌آید و احساس می‌کند که مشغول تماشای نقش‌آفرینی‌های دقیق بازیگرهای این کاراکترها درون فیلمی لایواکشن است. طوری که به‌سادگی بتوان فهمید پختگی فنی و کارگردانی حرفه‌ای فیلم Frozen II باعث شده‌اند که بازیگرها هم طی دقایق آن نسبت به قبل فرصت قابل‌توجه‌تری برای ارائه‌ی نکات مثبت نهفته در عملکرد خود به سینماروهای علاقه‌مند به مدیوم انیمیشن‌های سینمایی داشته باشند.

در این بین بهره‌برداری کریس باک و جنیفر لی یعنی کارگردان‌های اثر از نورپردازی و سایه‌زنی‌هایی که حتی برای انیمیشن‌های پرخرج دیزنی هم به‌معنی واقعی کلمه سطح بالا به نظر می‌رسند، شاید به خودی خود نمی‌توانست نکته‌ی مهمی برای سنجش کیفی اثر از برخی جهات باشد. اما از آن‌جایی که در Frozen II لحظات تنهایی شخصیت‌ها بیش از حد و اندازه‌ی انتظارات خیلی‌ها می‌شوند و طی این ثانیه‌ها داستان‌گویی بصری با کمک جزئی‌ترین موارد حاضر در اطراف آن‌ها هم جدی‌تر از همیشه پیش می‌رود، گاهی قدرت همین ابزارهای فنی استفاده‌شده در پیاده‌سازی فرم تصویری انیمیشن تاثیر به‌خصوصی روی دریافت مخاطب از آن می‌گذارد. نمونه‌ی بارز این را هم می‌شود درون سکانس گیر افتادن درونی یکی از شخصیت‌ها داخل محیطی تاریک و بازی سازندگان با منبع نور کم‌قدرتی دید که در هر لحظه دنیای پیرامون وی را تا حدی تاریک و روشن می‌کند و دقیقا همگام با تدوین صوتی فیلم در آن دقایق، وضعیت روحی و تفکرات شخصیت را به ما نشان می‌دهد؛ چه وقتی که نیمی از صورت او در تاریکی آرام می‌گیرد و کارگردان‌ها از دودلی وی می‌گویند و چه هنگامی که از بین رفتن پرسرعت و شیرین سایه‌ای بزرگ به بعضی بینندگان نشان می‌دهد که ترس او از برخی موارد به غلط به مراتب بزرگ‌تر از دهشتناکیِ حقیقیِ خود آن‌ها شده است.

حرکت والت دیزنی به سمت استفاده‌ی بیشتر و بیشتر از جلوه‌های ویژه و انیمیشن‌های کامپیوتری خاصی که قدرت تصویرسازی بسیار پرشباهت با جلوه‌های حاضر درون جهان حقیقی را دارند، در سال‌های اخیر شدیدا از نظر فنی لایق ستایش بود. اما Frozen 2 به شکلی مناسب نشان می‌دهد که این ترفندها نه‌تنها می‌توانند در برخی انیمیشن‌ها شرایط لازم و کافی برای شکل‌گیری نتایجی انقدر عالی را فراهم بیاورند، بلکه احتمالا هرگز قرار نیست اصل وجود آن‌ها آسیبی به پروسه‌ی خلاقانه‌ی طراحی آثار فانتزی با تصویرسازی‌های به‌خصوص و دیدنی در مدیوم مورد اشاره وارد کند. چرا که آفرینندگان Frozen II لحظه به لحظه از آن‌ها به‌عنوان سلاح‌هایی تازه برای پیروزی در نبرد مد نظرشان بهره می‌جویند؛ نه حصارهایی محدودکننده که از زاویه‌ی هنری می‌خواهند انیمیشن را به اجبار در مسیری غلط و نامتناسب با جهت‌گیری‌های آن قرار بدهند.

«فروزن 2» از ایده‌های درستی بهره می‌برد و قدم به قدم شخصیت‌ها را به نقاطی که باید می‌رساند. اما یکی از ضعف‌های انکارناپذیرش در نحوه‌ی رساندن این کاراکترها به جایگاه‌های گفته‌شده است. این موضوع مخصوصا در نیمه‌ی اول فیلم که طی آن اکثر کاراکترهای اصلی مشغول پیدا کردن قصه‌ی خود هستند، بیشتر به چشم می‌خورد و ناگهان مخاطب را مقابل موقعیتی قرار می‌دهد که او اصلا نمی‌داند چرا و چگونه یکی از پروتاگونیست‌های اصلی قصه به آن می‌رسد. از یک طرف آنا در مقدمه‌ی فیلم دقیقا همان شخصیتی است که از او سراغ داریم و از طرف دیگر یکی از مهم‌ترین جرقه‌های شکل‌گیری قسمت دوم در ارتباط تنگاتنگ با وضعیت روحی و فکری غیرمنتظره‌ی السا زده می‌شود. درحالی‌که السای شناخته‌شده توسط تماشاگر اصولا بدون توضیح در حال فعلی قرار گرفته است و گویا تغییراتی ناگهانی را تجربه می‌کند. این اشکال در فیلم‌نامه‌نویسیِ برخی از بخش‌های کلیدی دیگر فیلم هم دیده می‌شود و از رویارویی مخاطب با سکانس‌ها و لحظاتی عالی که او مسیر رسیدن به آن‌ها را به درستی طی نکرده، جدی‌ترین نقطه‌ی ضعف اثر را می‌سازد. بااین‌حال می‌توان خوشحال بود که با گذر زمان و حرکت اثر به سمت پرده‌های دوم و سوم به مرور وجود این نکته در قصه‌گویی سازندگان کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شود و ساخته‌ی کریس باک و جنیفر لی در کلیدی‌ترین لحظات پایانی از پرداخت کاملا مناسب و مداومی بهره می‌برد. از آن‌جایی که نقطه‌ی اوج گفت‌وگوی Frozen II با تماشاگرش هم در همان دقایق پایانی این محصول سینمایی قرار گرفته است، همین نکته سبب می‌شود که وجود اشکال عمده‌ی گفته‌شده در بخش‌هایی از فیلم‌نامه‌ی جنیفر لی کل اثر را از جایگاه یک انیمیشن بسیار خوب پایین نیاورد.

در طرف مقابل موارد زیاد و مهمی وجود دارند که از Frozen II دنباله‌ای لایق توجه می‌سازند. این فیلم با بازگشت‌های به موقع به ریشه‌های مجموعه و داستان‌های روایت‌شده در دل آن، فهم بیننده از کل دنیای «فروزن» را افزایش می‌دهد و حتی شخصیت‌پردازی‌ها و استعاره‌سازی‌های حاضر در فیلم اول را با پر کردن نقاط خالی داستان به اشکالی معنی‌دار، کامل‌تر می‌کند. السا و آنا بعد از این فیلم هم در جایگاه‌های شخصیتی درست‌تری قرار می‌گیرند و قوس‌های شخصیتی خود را به شکل کامل‌تری پشت سر گذاشته‌اند و هم درکنار برخی از کاراکترهای دیگر تغییر را به‌عنوان یکی از پایه و اساس‌های داستان Frozen حساب‌شده‌تر از قبل تجربه می‌کنند. درون داستانی که کاراکترهای آن بیش‌ازپیش یکدیگر را پس می‌زنند، بیشتر مجبور به نابود کردن خواسته‌های هم هستند، بیشتر یکدیگر را به چالش می‌کشند و به سختی می‌توان در بین آن‌ها فرد بی‌نقص و قهرمان اول و آخر را پیدا کرد، مخاطب شانس قابل‌توجه‌تری برای فهم دغدغه‌های سازندگان دارد. Frozen II به این خاطر فیلمی بزرگ‌سالانه‌تر از اثر قبلی است که طی آن کاراکترها سفر جدی‌تری را پشت سر می‌گذارند و در عین برخورد با مواردی کاملا جدید، روبه‌روی عناصری آشنا برای مخاطبان مجموعه هم قرار می‌گیرند تا اتصال مناسبی بین فیلم‌نامه و صد البته صحبت‌های دو انیمیشن برقرار شود.

افزون بر تمامی این‌ها Frozen II چه در لحظاتی که حکم یک فیلم عاشقانه‌ی ساده و دل‌نشین را پیدا می‌کند و چه وقتی بدون از دست دادن حس‌وحال کلی خود سراغ خنداندن مخاطب می‌رود، کم‌اشتباه و در حال بهره جستن عالی از الگوهای آشنا است. جاش گد همچنان در صداگذاری اولاف بی‌اندازه جذاب است، جاناتان گروف هر لحظه کریستوف را دوست‌داشتنی‌تر از قبل می‌کند، کریستن بل تقریبا یک ثانیه هم در ارائه‌ی آنا به مخاطب خطا نمی‌زند، ایوان ریچل وود استعدادهای خود در صداگذاری و خوانندگی را به خوبی با Frozen II به یادمان می‌آورد و ایدینا منزل هم با اینکه در Frozen II اجرای کم‌نقص خود در قسمت اول را تکرار نمی‌کند و به برخی ضعف‌ها دچار می‌شود، همچنان در سکانس‌های موزیکال درخشان به نظر می‌رسد. راستی اصلا نباید فراموش کرد که Frozen II برخلاف اکثر آثار مشابه که سکانس‌های موزیکال را به‌عنوان لحظاتی نسبتا جدا از مابقی فیلم اما به‌شدت جذاب ارائه می‌دهند، در هسته‌ی خود واقعا کم‌وبیش یک فیلم موزیکال قوی است و از این جنس از داستان‌گویی سینمایی استفاده‌های زیادی می‌کند. نمونه‌ی بارز درک شدن این سبک توسط سازندگان اثر هم در جزئیاتی همچون استفاده‌ی آن‌ها از کات‌های حداقلی طی سکانس‌های موزیکال پراهمیت و دنبال شدن شخصیت‌ها تقریبا به شکل تمام‌وکمال توسط دوربین به چشم می‌آید؛ جنسی از فیلم‌برداری که باتوجه‌به دیگر اِلِمان‌های سازنده‌ی کل فیلم و مخصوصا این سکانس‌ها گاهی احساس تماشای یک تئاتر موزیال دل‌چسب را در دل برخی بینندگان زنده می‌کند.

فیلم Frozen II اثری بسیار خوب در دنیای انیمیشن‌ها است. یک دنباله‌ی لایق تماشا که در ابعاد فنی بی‌نقص، در کارگردانی کم‌نقص و در فیلم‌نامه‌نویسی اشکال‌دار اما خوب و فکرشده به نظر می‌آید. افرادی که Frozen را دوست داشتند و حالا با لمس شش سال گذر زمان به سراغ دیدن Frozen II می‌روند، احتمالا آن را اثری پخته‌تر می‌بینند. ولی حتی افرادی که کاملا با آن انیمیشن مخالف بودند نیز باید یک بار قدم برداشتن به سمت ناشناخته‌ها همراه‌با آنا و السا در «فروزن 2» را تجربه کنند؛ به اندازه‌ی تلاش گردا برای دوباره در آغوش کشیدنِ کِی خارق‌العاده و ماندگار نیست ولی تقریبا همه‌ی تیرهایی را که می‌خواست، به هدف زده است.

(از این‌جا به بعد نقد بخش‌هایی از داستان انیمیشن Frozen 2 را اسپویل می‌کند)

«ملکه برفی» کریستیان آندرسن بیشتر از آن که به خاطر روایت زیبای داستان نجات یافتن پسرکی یخ‌زده به اسم کِی توسط دوست کوچکش گردا به یاد آورده شود، از این جهت معروف است که به خوبی به صرف شدن هزینه‌های گسترده در مسیر دستیابی انسان‌ها به تغییرات مهم و زندگی درست می‌پردازد. در آن داستان کوتاه با اینکه همه‌چیز درون فرمی آماده‌ی درک شدن توسط کودکان پیش می‌رود، جدایی دختر راهزن برای همیشه از همگان، مرگ کلاغ، شکسته شدن دل پیرزن جادوگری که فقط می‌خواست تنها نباشد و گذر نه‌چندان شیرین چند سال از عمر دو کاراکتر اصلی به یادمان می‌آورند که تغییر بدون هزینه نیست و حتی اگر درنهایت با موفقیت به ثمر برسد، قطعا انسان را در طول راه با سختی‌هایی عظیم روبه‌رو می‌کند. Frozen II هم از لحظه‌ای از لحاظ محتوایی به این منبع الهام عظیم نزدیک‌تر می‌شود که نشان می‌دهد برای رسیدن شخصیت‌ها به چیزی که باید، هیچ راهی به غیر از قرار دادن یک شهر کامل در مسیر نابود شدن توسط سیل وجود ندارد. در این داستان اصلا مهم نیست که در پایان چه اتفاقی برای شهر می‌افتد. چون اصل پیام هنگام پذیرش لزوم نابود شدن آن توسط شخصیت‌ها به مخاطب منتقل می‌شود. السا و آنا هم در پایان قصه بیشتر از آن که حس‌وحال صد در صد پیروزمندانه‌ی پایان‌بندی شیرین فیلم اول را داشته باشند، پذیرای جدایی تلخ و شیرینی هستند که به نفع همگان تمام خواهد شد. اما جزئیات لایق بررسی Frozen II همین‌جا به پایان نمی‌رسند.

در یکی از بهترین سکانس‌های فیلم السا برخلاف تمام دستوراتی که به او داده شده‌اند رفتار می‌کند و این بار به‌جای پاداش گرفتن (اتفاقی که در فیلم اول برای او رخ می‌دهد)، یخ می‌زند. ملکه‌ی یخی در گودالی یخ می‌زند تا تاریخ را ببیند و سرگذشت انسانی را تماشا کند که فاجعه‌ای دهشتناک را پدید آورد. جالب‌تر آن که السا که همیشه می‌گفت سرما هرگز او را آزار نمی‌دهد، مانند آبی که به‌شدت در درجه‌ی گرمایی پایینی قرار گرفته است، با یک ضربه و به ناگهانی‌ترین شکل ممکن یخ می‌زند؛ یخ می‌زند چون خودش به درون عمیق‌ترین گودال ممکن (پرده برداشتن از رازهای تاریک گذشته) پریده است و خودش شرایط لازم برای خشک شدنش را فراهم می‌آورد. Frozen II در این لحظات برای مخاطب خود نامه‌ای با این مضمون می‌نویسد که پذیرش گذشته و اشتباهاتی که منجر به شکل‌گیری سیلی از اتفاقات شده‌اند، گاهی یک عمل کاملا شخصی است که به پذیرش آسیب‌ها منجر می‌شود. ممکن است السا بتواند در ادامه‌ی راه از نتیجه‌ی کار بزرگ انجام‌شده توسط آنا (به مانند اتفاقی که برای کِی و گردا افتاد) کمک بگیرد و از فرم منجمد خویش خارج شود، اما درنهایت آنا نمی‌توانست در این راه وی را همراهی کند و باید اجازه می‌داد که در ابتدا شخص ملکه‌ی یخی شرایط خشک شدن خود را فراهم کند؛ همان‌گونه که کریستوف در داستانکی به مراتب ساده‌تر برای رسیدن به آرامش درونی و خواسته‌ی وی به‌تنهایی احتیاج دارد.

انیمیشن Frozen با معرفی شخصیتی شکل گرفت که می‌خواست قوانین را کنار بگذارد، خود را بپذیرد و این‌گونه زندگی خویش و همه‌ی اطرافیان را بهتر از قبل کند. بااین‌حال در دنیای حقیقی تازه همه‌ی سختی‌ها پس از سپری کردن لحظه‌ی شگفت‌انگیز پذیرش خود شروع می‌شود؛ جایی که انسان باید به شناخت کامل از هویتش برسد و پروسه‌ی حرکت جدی درون جاده‌ی تلاش برای رسیدن به جایگاهش در دنیا را کلید بزند. در این مسیر گاهی باید به شناختی بهتر از تمام افراد پیرامون خود رسید. گاهی باید با خود خلوت کرد. گاهی باید با بدترین و تلخ‌ترین دقایق مواجه شد و گاهی راهی به جز تکیه بر تصمیم‌گیری درست دیگران وجود ندارد. طوری که شاید پربیراه نباشد اگر پذیرش خود، کنار زدن حصارها و رفتن به سمت زندگی واقعی را به مثابه ورود قدرتمندانه و فکرشده اما با استرس به جنگلی دانست که به این راحتی‌ها راه خروج سلامت از آن پیدا نمی‌شود.

Frozen II نیز دقیقا با لحظه به لحظه توجه به همین حقایق قصه‌ی استعاری خود را تعریف می‌کند و لقب دنباله‌ای سینمایی را به چنگ می‌آورد که هم از خیلی جهات بهتر از قسمت پیشین است و هم از پس تکمیل کردن داستان، داستان‌گویی و استعاره‌پردازی‌های مجموعه‌ی خود برمی‌آید. درحالی‌که مخاطب را هنوز هم عاشق این دنیا نگه می‌دارد و با توضیح ندادن بیش از اندازه‌ی همه‌چیز (توضیح نقش اسطوره‌شناسی‌های گوناگون، درک دقیق‌تر نقش آن حیوانات نمادین، مطالعه‌ی قدرت‌های جدید السا و شناخت کامل ذات مکانی همچون آتوهالان به خودی خود احتیاج به یک مقاله‌ی مفصل جداگانه دارند) به تماشاگر اطمینان می‌دهد که هنوز هم این جهان، این دو خواهر و احتمالا آن آدم برفی خوش‌قلب داستان‌های زیادی برای روایت پیدا خواهند کرد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
8 + 8 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.