رفقای بد (The Bad Guys)، انیمیشنی سرزنده و هیجانانگیز است که با رویکردهایی روانشناسانه، روایتاش را پیش میبرد. با نقد این انیمیشن همراه میدونی باشید.
رفقای بد که براساس مجموعهای از رمانهای گرافیکی کودکانهی نویسندهی استرالیایی آرون بلیبی ساخته شده، اثری قابل اعتنا و درخور توجه است که همهی اعضای خانواده میتوانند از دیدن آن لذت ببرند. این انیمیشن از آن دسته از قصههاییست که با زبان خاص خودش هر آنچه که در دنیای بزرگسالان میگذرد را با آب و رنگی جذاب رهسپار جهان تصویرهای متحرک میکند. رفقای بد (The Bad Guys) شبیه به انیمیشنهای پیکسار نیست و نمیتوان انتظار داشت که ما را به دنیایی فلسفی و سرشار از فکرهای بزرگ ببرد و جهانی خارقالعاده را خلق کند، اما بااینحال، خالی از فکر نیست و ایدهای قوی را در پَس شخصیتهای خود به جریان میاندازد. رفقای بد قصهگویی میکند، به دنبال جهانبینی میرود، روانپرداخت است ومهرههایش را بدون تاثیرگذاری دراماتیکی حرکت نمیدهد.
رفقای بد، هم ظاهر خوبی دارد و هم در محتوا مخاطباش را راضی نگه میدارد. این انیمیشن برای روایت خود نه بهدنبال فرم و قالبی خیرهکننده است و نه سعی دارد با هیجانات کاذب و جاهطلبی بینندهاش را در مشت بگیرد. رفقای بد داستانی است که در اوج سادگی پیچشهایی هیجانانگیز دارد و گروه سنی هدفاش را تحت تاثیر قرار میدهد. درواقع این نمایش هم به زبان کودکان آشنایی دارد و هم بزرگسالان، نه درکش برای کودکان سخت است و نه حوصلهی گروههای هدف دیگر را سر میبرد. The Bad Guys با اینکه در جاهایی لنگ میزند و کلیشهای پیش میرود اما اثری مفرح و سرگرمکننده است.
در دنیایی که آدمها و حیوانات درکنار یکدیگر زندگی میکند، یک گروه جنجالبرانگیز از حیوانات، همانهایی که در کتابهای مصور و گرافیکی کودکان دست به کارهای ضد اجتماعی میزنند و دنیایی را بهم میریزند، در اینجا نیز حضور دارند و گروهی دوستانه را تشکیل میدهند. اما این گروه شر و پُرسروصدا برای سرقت دور هم جمع شدهاند. آقای گرگ، خانم رتیل، آقای مار، آقای کوسه و پیرانا که نقشههای مرتعشکننده برای کارهای خلاف خود میریزند، تصمیم میگیرند تا دلفین طلای دکتر مارمالاد را طی نقشهای حسابشده به سرقت ببرند. اما این همهی ماجرا نیست و شخصیت شرور قصهی رفقای بد، کسی است که هیچکس فکرش را هم نمیکند.
رفقای بد یک انیمیشن یونگی است که با زبانی بسیار کودکانه و بهدور از هرگونه پُزهای روانشناسی، بهدنبال شناساندن ذات انسان به این طیف سنی است
آدمهای بد در اینجا مجموعهای از پنج حیوان هستند که همگی ترسی غریزی را در وجود انسانهای داخل انیمیشن القا میکنند، رهبر گروه یک حیلهگر کاریزماتیک است که چند بار دیوار چهارم را میشکند و از ما میپرسد که چه احساسی راجعبه او و گروهش داریم؟ و آیا از آنها میترسیم؟ گرگ حین یک سرقت پُرتعقیبوگریز یکی یکی اعضای گروهش و استعدادهای آنها را به ما معرفی میکند و سمت مضمون انیمیشن میرود. نیمهی تاریک! مضمونی که از همان ابتدا لو میرود و تماشاگر را برای پیامی اخلاقی آماده میکند.
بیشتر انیمیشنها برای گفتوگو با کودکان ساخته شدهاند، تصویرهای متحرکی که بتوانند با این گروههای سنی ارتباطی هدفمند داشته باشند. این انیمیشن نیز دقیقا برای انتقال اخلاقیات و مضامین روانشناختی برای کودکان ساخته شده است. رفقای بد یک انیمیشن یونگی است که با زبانی بسیار کودکانه و بهدور از هرگونه پُزهای روانشناسی بهدنبال شناساندن ذات انسان به این طیف سنی است. گروه رفقای بد ما بهسمت کهنالگوی سایه کشیده شدهاند. آنها با بخش منفی خود و تاریکیهایشان ارتباط بسیار نزدیکی دارند و از آنها دستور میگیرند.
خانم شهردار در یک سخنرانی عنوان میکند که این گروه گذشتهی بدی داشته و کمبودهایشان، آنها را به این مسیر کشانده است. او در جایی دیگر به آقای گرگ میگوید که میتوان از بند سایه جدا شد و آن را پذیرفت. همان جائیکه که یونگ توضیح میدهد، ادامهی مسیر زندگی در گرو پذیرفتن این کهنالگو و نشان دادن قسمت روشن وجود خود است. خانم شهردار نیز که روزی دزدی ماهر بوده، اکنون تصمیم گرفته کارهای خوب انجام دهد. بهگفتهی خودش او هنوز هم روباه مکار است اما دوست دارد با نیمهی روشن وجودش زندگی کند.
رفقای بد در رساندن پیاماش به کودکان موفق است و بهدور از پیچشهای غیردراماتیک داستانی و مضمونی، هدفاش را مشخص میکند
چرا در رفقای بد، آدمها و حیوانات با یکدیگر زندگی میکنند؟ چرا حیوانات خلافکار هستند اما آدمها مرتکب جرمی نمیشوند؟ جواب اینجا است که سایه همان حیوان درون ماست و همراه ما زندگی میکند. استعارهی حیوان در این انیمیشن کمک میکند تا مخاطب با این بُعد از خودش بهتر آشنا شود، آنهم بُعدی که استعدادهای متفاوتی دارد و هر حیوانی قابلیت تاریک متمایزی از خود نشان میدهد. آقای مار نسبت به همه نفرت دارد و بدبین است، پیرانا کلهشق است و غیره، خصوصیاتی که ما در نیمهی تاریک خود داریم و با آنها زندگی میکنیم.
رفقای بد در رساندن پیاماش به کودکان موفق است و بهدور از پیچشهای غیردراماتیک داستانی و مضمونی هدفاش را مشخص میکند، خوب بودن و تلاش کردن برای بهتر شدن، در شرایطی که بد بودن آسانتر است. این انیمیشن ریشهی پیاماش را از میان مسائل روانشناختی بیرون میآورد و با آبورنگ زیبایی در شخصیتهایش به جریان میاندازد. کودک با این کارکترها دوست میشود و بدون اینکه با مفهوم روانشناسی آشنایی داشته باشد، با دو قسمت خوب و بد ذاتاش همراه شده و سعی میکند، مثل آقای گرگ برای تجربه کردن حس «مور مور» کارهای خوب انجام دهد.
در ادامه جزییات بیشتری از داستان انیمیشن رفقای بد فاش میشود.
کارکترها بعد از رویارویی با سایه و قسمت تاریک خود سفر قهرمان را آغاز میکنند. آقای گرگ گربهای را نجات میدهد، به فکر دوستش مار میافتد و از این به بعد میخواهد، گرگ خوبی باشد. دیگر کارکترهای رفقای بد نیز به سرشان میزند که بدی را کنار بگذارند و از آن لایههای ترسناک بیرون بیایند، آقای مار که روز تولدش هم، خودخواه و متنفر از همهچیز است، نیز پا به این سفر میگذارد و بهدنبال نمایش پرترهای بهتر از خودش میرود. سفری که رفقای بد بدان پای میگذارند، سرشار از تغییر است، تغییراتی کهنالگویی که با ناخودآگاه مخاطب ارتباط برقرار میکند و برای او مسیری جذاب میسازد.
پیرنگ رفقای بد شاید برای بسیاری از مخاطبان دنیای انیمیشن تکراری و کلیشهای باشد: سرقت، پلیسهای مزاحم، کارکترهایی مرموز که در جلد آدمهای خوب میروند و شخصیتهایی که راز آنها را برملا میکنند و خودشان سفری قهرمانانه را میپیمایند. این انیمیشن درست است که راهی تکراری را پیش روی خودش دارد اما بهطرز خوبی سبکهای بصری منبع اصلی را انعکاس داده و با استعدادهای صدایی سام راکول (Sam Rockwell)، زازی بیتز (Zazie Beetz)، مارک مارون (Marc Maron) درهم تنیده و همه چیز را ارزشمند و پُرزرقوبرق به حرکت درآورده است. در این شرایط مخاطب کمسنوسال با محتوای انیمیشن ارتباط برقرار میکند و درسهای لازم را میگیرد. رفقای بد یک تقلید از فیلمهای بزرگسالان است که برای گفتوگو با کودکان در قالب تصاویر گرافیکی درآمده و با طنزهایی کودکانه و رنگهایی زنده آنرا به اجرا درمیآورد.