انیمیشن ایرانی آخرین داستان، اقتباسی آزاد از شاهنامه است که برای تبدیل شدن به بهترین انیمیشن سینمایی حال حاضر ایران لحظههای خوب و ضعفهای واضح اما بهنسبت قابلگذشتی را از سر میگذراند.
باوجود اینکه انیمیشنسازی در ایران چندان نوپا نیست اما هیچوقت به جایگاه شایستهای نرسیده است، چراکه درمجموع کمتر شاهد حرکتی پیوسته و آیندهنگرانه در این حوضه بودهایم. سرمایهگذاری دولتی و سیاستهای خاص اطراف آن اغلب تبدیلبه محصولاتی سفارشی و ضعیف شده که تکیهگاه مناسبی برای آغاز یک روند باشکوه نیست. حالا با توسعهی تکنولوژی و شکلگیری حرکتهای مستقل میتوان امیدوار بود که این تحرک با پشتوانهی نیروهای جوان و خلاق به شکوفایی بیشتری برسد. دراینبین ساخت انیمیشن سینمایی در روزگاری که یافتن فیلمهای حماسی، تخیلی و فانتزی در سینمای داخلی همچنان کمیاب است جذابیت دوچندانی خواهد داشت. جاییکه بعداز چند تجربهی سینمایی مهم ولی نهچندان ماندگار مثل انیمیشن «تهران ۱۵۰۰»، انیمیشن «جمشید و خورشید»، انیمیشن «شاهزادهی روم» و انیمیشن «فیلشاه» حالا انیمیشن «آخرین داستان» برای تثبیت این روند گامهای بلندتری برداشته است تا به نقطهی عطفی در این مسیر تبدیل شود.
انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» به نویسندگی و کارگردانی اشکان رهگذر محصول استودیو هورخش، اقتباسی از داستان ضحاک در شاهنامه است. استفاده از بهترین داستانهای ادبیات حماسی ایران همیشه منبعی با پتانسیل بالا برای ساخت فیلم و انیمیشن است که متأسفانه در سینمای ایران کمتر مورداستفاده قرار گرفته است. اینکه اشکان رهگذر در ساخت اولین فیلم خود به شاهنامه مراجعه کرده، انتخاب بهجایی است که با تکیهبر آن بخش مهمی از بار خلق یک داستان پرکشش را بر دوش کشیده است. البته رهگذر فیلم خود را بهعنوان برداشتی آزاد از شاهنامهی فردوسی ساخته و تغییراتی در داستان و شخصیتهای آن اعمال کرده که عواقبی را در پی داشته است.
آخرین داستان به دوران پادشاهی جمشید میپردازد. درحالیکه لشکر اهریمن به سرزمینهای تحت سلطهی جمشید حمله کرده است، او به کمک متحدین خود و با اتکا به نیروی فر ایزدی بر آنها غلبه میکند و جمکرد را بهعنوان مقر پادشاهی خود با سازههایی باشکوه بازسازی میکند. اما جمشید دچار غرور و تکبر میشود و خود را دارای فراست ایزدی میپندارد، این موضوع باعث میشود تا یزدان از او روی برگردانده و افول وی آغاز میشود. جمشید برای فتوحات بیشتر با سپاه خود به راه میافتد و در غیاب خود ادارهی جمکرد را به مرداس، والی جنوب میسپارد اما با مرگ ناگهانی مرداس پسرش ضحاک جای او را میگیرد. ضحاک که موردتوجه اهریمن قرار گرفته است برای رسیدن به اهدافش عرصه را بر مردم جمکرد تیره و تار میکند.
سبک انیمیشنسازی غالب در آخرین داستان، دوبعدی است و با توجه به کیفیت مطلوب طراحیها و فضاسازیها میتوان امیدوار بود که در آینده به رشد و تکامل بیشتری برسد. فیلم با نمایش نبرد سپاه جمشید و لشکر اهریمن در پشت دیوارهای جمکرد آغاز میشود، درحالیکه دوربین از نمای نقطهنظر از دید یکی از سربازان وارد کارزار میدان جنگ میشود و در تغییر نما هم تمهید جالبی برای القای هیجان بیشتر بهکار میبندد. درادامه با استفاده از یک قالب دوبعدی هنری و طراحیمحور که با توضیح راوی و موسیقی حماسی همراه است شروع خوب فیلم تکمیل میشود و یک افتتاحیهی تأثیرگذار را برای بیننده رقم میزند.
جاهطلبیهای انیمیشن آخرین داستان تا انتها ادامه مییابد و مادامی که در مبارزات و ماجراهای اساطیری داستان قدم برمیدارد از رمق نمیافتد و در اوج اکشنهای خود هرجا اراده کرده سطح بسیار بالایی در مقایسه با سایر انیمیشنهای ایرانی نمایش داده است. خشونت ذاتیِ غیرقابلانکار داستان در طول انیمیشن هم تا حد معقولی پیاده شده است که باتوجه به سبک دیالوگها و وزن موسیقی درک آنرا برای سنین کمتر از ۱۳-۱۴ سال مناسب نمیکند. روند ساخت انیمیشن آخرین داستان از سال ۱۳۸۷ آغاز شده و حدود هشت سال طول کشیده است. بههرحال پیادهسازی ابعاد حماسی و منظوم شاهنامه در قالب انیمیشن کار سادهای نیست و اگر بحث امکانات و شرایط موجود را هم در نظر بگیریم در نگاهی کلی باید اذعان کرد که آخرین داستان نمرهی قبولی میگیرد. بااینحال مسایل و جزئیاتی هم وجود دارد که اگر بیشتر به آنها توجه میشد فیلم را به اثری کمنقص تبدیل میکرد.
نگارش و توسعهی فیلمنامهی آخرین داستان با یک دید کلی در مقایسه با انیمیشنها و فیلمهای ایرانی دیگر کیفیت مطلوبی دارد و در بستر انیمیشنی خود بعضی محدودیتهای نانوشته را هم کنار میزند. اما ضعفهای موجود در بعضی بخشهای فیلم، پای تجربهی لازم برای نگارش یک فیلمنامهی بینقص و البته کارگردانی دقیق را نشانه میرود و باعث لنگ زدن فیلم در برخی دقایق حیاتی میشود. این ایرادها برای اثری که نگاه ویژهای به پخش جهانی دارد و حضور در بین ۳۲ انیمیشن تأیید شده در فهرست اولیهی اسکار ۲۰۲۰ (همچنین دربین ۳۴۴ فیلم اولیهی واجد شرایط در بخش بهترین فیلم) را دستاورد مهمی میداند مانع از کسب موفقیتی پرفروغتر برای آن شده است. قطعا وقتی تکنولوژی و تجربهی لازم برای ساخت اثری که از نظر گرافیکی قابل قیاس با سایر آثار مطرح انیمیشن دنیا باشد وجود نداشته باشد، توجه ویژه به اجزای مهمتری مثل کیفیت داستانسرایی و مفاهیم موجود در آن برای کسب موفقیت اولویت خواهد داشت.
باوجود اینکه همیشه در یک اقتباس آزاد ممکن است بعضی دستکاریها برای عدهای از طرفداران داستان اصلی خوشایند نباشد اما در عالم هنرهفتم این شخصیسازی روایت بهخودیخود چیز بدی نیست و حتی میتواند برای گیرایی بهتر با توجه به شرایط مخاطب امروزی پیشرفتهای لذتبخشی به آن ببخشد. اما اگر لحن خاص و زمینهسازی خوبی در بیان این هدف صورت نگیرد موجب صدمه زدن به بازتعریف ماجرا و برانگیختن نگاههای حساس میشود. در همین زمینه بخش مهمی از تغییراتی که اشکان رهگذر در داستان اصلی اعمال کرده مربوطبه شخصیت ضحاک است که برخلاف انتظار نه میتواند آن وجه تاریک خود را با صلابت لازم نمایان کند و نه حتی اگر هدف سازندهها، متفاوت از شاهنامه، خلق شخصیتی محبوبتر بوده باشد برآورده شده است. بهعبارتی مایهی داستان درست جاییکه میخواهد دیدگاه متفاوتی را بیان کند بهخوبی ورز داده نشده است. این درحالی است که هنوز عطش ساخت اقتباسی وفادار و دقیق براساس داستانهای شاهنامه سیراب نشده است، نکتهای که کار را برای ساخت یک اقتباس آزاد دشوارتر میکند.
در ادامهی متن داستان انیمیشن لو میرود
در داستان شاهنامه، جمشید با غرق شدن در خودبینی و تکبر، فر ایزدی را از دست میدهد تا آشوب و نارضایتی وارد مرزهای ایران شود. ضحاک با کشتن پدرش مرداس، که از همپیمانان جنوب ایران و مخالف شورش علیه جمشید بود، قدرت را در دست میگیرد و با سپاهی بر پادشاهی جمشید میتازد. جمشید فراری میشود و ضحاک با تکیهبر سلطنت دو دختر جمشید به نامهای ارنواز و شهرناز را به همسری میگزیند. اما اهریمن که قبلا ضحاک را برای کشتن پدرش وسوسه کرده بود اینبار در ظاهر آشپزی جوان و توانا وارد قصر میشود و با طبخ غذاهایی لذیذ رگ خواب ضحاک را پیدا میکند و درمقابل پاداش تنها از ضحاک میخواهد که از سر بندگی بر دو کتف او بوسه بزند. بعداز آن اهریمن ناپدید میشود و از هر کتف ضحاک یک مار سیاه میروید که با بریدن هم دوباره رشد میکند. اهریمن این بار به شکل پزشکی پیش ضحاک میرود و تنها راه نجات از این وضع را کشتن روزانهی دو جوان و خوراندن مغز آنها به مارها برای کنترل و آرامکردن آنها اعلام میکند. درحین این ظلم ضحاک، دو آشپز قصر به نامهای ارمایل و گرمایل هر روز با جایگزین کردن مغز گوسفند جان یک قربانی را نجات میدهند و مخفیانه او را آزاد میکنند. باقی ماجرا هم به کابوس ضحاک درمورد فریدون، قیام کاوه و نحوهی بزرگ شدن فریدون مربوط میشود که در شاهنامه با کشته شدن آبتین به دست روزبانان، فرانک تمام زندگی خود را با سختی برای بزرگ کردن فریدون دور از گزند ضحاک میگذراند.
اما رگ حیاتی داستان در مورد ضحاک اینقدر حساس است که تغییرات اعمال شده در انیمیشن آخرین داستان باعث لطمه زدن به شخصیتپردازی او شود. اینکه ضحاک فیلم قبل از رویدن مارها بر کتفش از مغز چهار جوان تغذیه کند، توجیه محکمی ندارد و نقشهی اهریمن را باورپذیر نمیسازد. ازطرفی علاقهی ضحاک نسبتبه شهرزاد، تنها دختر جمشید در قصر باوجود اینکه میتوانست بار عاطفی مناسبی به داستان اضافه کند اما نه در شخصیتپردازی و رفتار ضحاک بازتابی پیدا میکند و نه در سکانسهای عاطفی بین این دو حتی به سطح متوسطی میرسد. اوج این بلاتکلیفی هم در سکانس فرار شهرزاد از دست نگهبان بهسمت اتاق ضحاک و گفتگوی بعد میان آنها دیده میشود که منطق روایی هماهنگی ندارد.
اگر در این اقتباس فرانک هم کمی بعداز آبتین کشته میشود، نجات یافتن آفریدون توسط کاوه و همراهی با طرفداران او موضوع قابل پذیرشی است و از طرفی این تغییر ضمن خلاصه شدن داستان، تأثیر منفی بر آن نگذاشته است. از طرفی اضافه شدن شخصیت ارشیا به داستان اصلی، حضورش در مغاک ضحاک و کمک به فریدون را هرچقدر هم سربسته باشد اما میتوان پذیرفت. اما حذف حضور اهریمن در جسم مادی و تغییر مصرف خوراک مغز جوانان بیگناه که دراصل باید برای مارها باشد (بهعنوان یکی از استعارههای ریشهای داستان شاهنامه) باعث ایجاد شکاف در شخصیتپردازی ضدقهرمان داستان شده است. اگر اینجا ضحاک تا این حد سنگدل است که خوراکی دوبرابر مارها در داستان اصلی شاهنامه نیاز دارد پس پریشانی حاصل از خوابهایی که درمانش توجه شهرزاد را میطلبد قابل باور نیست و بیشتر شبیه رفتاری فریبکارانه است تا عشقی که اهریمن شکلگیری آنرا ناممکن ساخته باشد. درانتها هم سعی در القای یک مثلث عشقی نصفهونیمه بین آفریدون، ماندانا و شهرزاد میشود که خوشبختانه درحد یک عنصر کاذب باقی میماند.
در نقطهی مقابل ضحاک، آفریدون هم تعریف درستی از جایگاه مهمش پیدا نمیکند. او در مقام یک شخصیت معمولی که باید بهتدریج تبدیل به یک قهرمان آبدیده شود، همچنان در مرحلهی خامی درجا میزند. درحالیکه حداقل میتوانست با تغییرات ظاهری و رفتاریِ محسوس، پیشرفت شخصیتی کاملتری پیدا کند اما در حد یک قهرمان هالیوودی کاغذی رها شده است. «قهرمان واقعی پیشاز غلبهبر اهریمنیان، باید بر اهریمن درونش چیره شود»؛ این جمله بهعنوان یکی از شعارهای انیمیشن آخرین داستان اهمیت تمرکز بر دو شخصیت ضحاک و آفریدون را بیشتر نمایان میکند، نکتهای که با شخصیتپردازی بهتر حکمت پررنگتری در بیان فیلم پیدا میکرد. از طرفی اگر القای انگیزهی قیام کاوه (مثل کشته شدن ۱۷ پسرش برای خوراک مغز مارهای ضحاک) هم فدای تغییرات داستان، ریتم تند و زمان محدود فیلم شده است اما بااینحال حضور پرجذبهی او درکنار شخصیتهایی مثل تهمورث و شهراسب در این جبهه کاستیها را تاحدودی جبران میکند.
در انیمیشن آخرین داستان از بازیگران سینما برای دوبلهی اثر استفاده شده است. دراینبین نباید از تأثیر یک صداگذاری و دوبلهی مناسب غافل شد بهویژه باوجود هنرمندان مستعدی که در این وادی حضور دارند. بهترین هنرنمایی در این بخش را پرویز پرستویی با تجربهای که از دوبله، دکلمه و گویندگی داشته بهثبت رسانده است و به نقشهای تهمورث و ارشیا وزن بیشتری بخشیده است. همچنین حسن پورشیرازی (در نقش جمشید و مرداس)، اکبر زنجانپور (کاوه) و بیتا فرهی (اهریمن) انتخابهای مطمئنی نشان میدهند. لیلا حاتمی بهعنوان راوی عملکرد خیلی بهتری نسبت به دوبلهی شهرزاد ایفا کرده است. حامد بهداد (ضحاک)، اشکان خطیبی (آفریدون)، باران کوثری (ماندانا)، شقایق فراهانی (فرانک)، فرخ نعمتی (شهراسب)، زهیر یاری (آبتین)، پانیبال شومون (روزبه) و مجید مظفری (بارمان) از دیگر بازیگرانی هستند که در این پروژه به کسب تجربه پرداختهاند. تجربهای که درکنار برآوردن اهداف تجاری اثر، بهتر بود با کمی تعادل و در حضور صداپیشههای حرفهایتر شکل میگرفت تا حداقل به کمک آن بعضی شخصیتها را از تضعیف بیشتر برهاند.
اما در بخش شنیداری، آهنگسازی کریستف رضاعی جزو نکات برجستهی انیمیشن آخرین داستان بهشمار میرود چراکه گستردگی زیادی در طول فیلم دارد و انتخاب آوازهای محلی، همخوانیهای سوزناک و نوای سازهای ایرانی جلوهی پرنقشی به فیلم بخشیده است، بااینحال بهترین قسمتهای آن جایی است که با فضای ملی و حماسی فیلم درهمآمیخته است و اگر بخشهای عاطفی داستان دقیقتر روایت میشد شاید امکان خودنمایی بیشتری مییافت. همانطور که صدای شهرام ناظری طنین هماهنگی با شور حماسی داستان در تیتراژ پایان ایجاد میکند.
درنهایت جدا از اینکه انیمیشن آخرین داستان طرفداران را به خواندن کمیکهای پیشدرآمد ساخته شده توسط سازندهها سوق میدهد، میتواند بهویژه برای مخاطب داخلی به انگیزهای برای مرور شاهنامه منجر شود و این اثرگذاری خود دستاورد دیگری برای یک انیمیشن محترم در مسیری دشوار است. قطعا انیمیشن ایران برای رشد و اعتلا به حمایت و تداوم ساخت آثاری مثل آخرین داستان احتیاج دارد.