فیلم Weathering with You در مقام تازهترین ساختهی ماکوتو شینکای شاید شکوه کمتر دیدهشدهی «نام تو» را نداشته باشد، ولی کسی نباید به آسانی زیباییهای بصری، داستانی و مفهومی آن را انکار کند.
مفهوم نیاز به گریختن از شرایط عادی را شاید بتوان قابل درک برای تکتک انسانها دانست. زیرا فارغ از آن که در چه شرایطی متولد میشویم و در کدام زمان و مکان روزگار میگذرانیم، احتمالا حداقل یک بار آرزوی گریختن را داشتهایم. گاهی آدمها بدون این به مقصد فکر کنند، احساسات خود را گرهخورده به نیاز به دور شدن میبینند. انگار دیگر مهم نیست که کجا هستیم و فقط به این اهمیت میدهیم که در کجا حضور نداریم.
انیمهی Weathering with You که ترجمهی نام آن «تغییر آبوهوا با تو» است، در مرکز قصهی شلوغ خود به پسری میپردازد که در مسیر دور شدن از نقطهای بهخصوص، خانهای تازه را مییابد. اما این محل زندگی جدید همانقدر که از دور زرق و برق دارد، میتواند از نزدیک خستهکننده، نگرانکننده و آزاردهنده باشد. هرچند اوضاع به این شکل نمیماند و هوداکا موریشیما، آرامآرام بیشتر این زندگی جدید را بهعنوان زندگی اصلی خود میشناسد و از آن قدردانی میکند. زیرا بهتر میفهمد که چه مواردی توانایی تعریف کردن یک زندگی در جامعهای بهخصوص را دارند. سرتاسر قصهی Weathering with You را هم شاید بتوان در همین خلاصه کرد که آدمهای حاضر در داستان آن بهدنبال جایگاه حقیقی خود میگردند.
فیلم همانگونه که اکنون دیگر اکثر افراد میدانند، به شکل غیرمستقیم اشاراتی به شخصیتهایی ساختهشده توسط کارگردان خود در گذشته میکند؛ کاراکترهایی همچون تاکی تاچیبانا و میتوشا میامیزو از انیمهی محبوبی که ماکوتو شینکای آفریده است و جایگاه والایی در ذهن و قلب خیلی از تماشاگرها دارند. علت اصلی انجام این کار هم به احتمال زیاد موردی نیست غیر از آن که شینکای از شیوهی برخورد مخاطب با آثار خود خسته است. موضوع هم اصلا دربارهی غرور سازنده یا امر و نهی کردن او به مخاطبان نیست و بیشتر به این برمیگردد که دنیای امروز/دنیای شبکههای اجتماعی چگونه با آثار مختلف برخورد میکند.
شینکای که پیشتر هم به وضوح در مصاحبههای خود از خطاب شدن با القابی همچون هایائو میازاکی جدید، ابراز ناراحتی کرده بود، با انیمه Weathering with You در مقابل فرهنگ غلطی میایستد که حتی راه خود را به جملهی آغازین این نقد هم باز کرد؛ فیلم Weathering with You در مقام تازهترین ساختهی ماکوتو شینکای، شاید شکوه کمتر دیدهشدهی «نام تو» را نداشته باشد، ولی کسی نباید به آسانی زیباییهای بصری، داستانی و مفهومی آن را انکار کند. که چه؟ اصلا چه اهمیتی دارد که Weathering with You در مقایسه با انیمه Your Name یا حتی «باغی از کلمات» در کجا قرار میگیرد؟ چرا این نقد مثل اکثر بررسیهای دیگر حتی در جملهی پایانی هم خواه یا ناخواه به سمت نوعی مقایسه میرود تا حرف خود را به گوش کسی برساند؟ البته که در ردهبندی و ذات مقایسه ایرادی نیست. مشکل از جایی شروع میشود که بررسی هر اثر را با مقایسهی آن با محصولی دیگر اشتباه میگیریم و در قفسی از مقایسه با گذشته به دام میافتیم. اینگونه تا ابد به شناخت خودِ خودِ یک ساختهی جدید نمیرسیم و فقط میخواهیم آن را نسبت به قبلیها رتبهبندی کنیم.
این جهانی است که در آن زندگی میکنیم و هرچهقدر هم که پرداختن به چنین موضوعی در نقد فیلم را رفتن به حاشیه بدانیم، نگفتن از آن را هم میتوانیم بیتوجهی به حقایق پیرامونی خطاب کنیم. در دنیایی که ستایشها همیشه باعثوبانی توهینهای آتی هستند، گاهی نرفتن به حاشیه در نقد، کلیشهایتر از خود این کار است. گاهی باید با فاصله گرفتن نسبی از اثر، توضیح داد که چه زوایای دید متفاوتی برای تماشای آن وجود دارند. شینکای نیز در Weathering with You بارها فرهنگ ستایشکننده و همزمان نابودکننده را هدف میگیرد؛ همان مخاطبی که به خاطر اسم یکی از آثار او یعنی «۵ سانتیمتر در ثانیه»، ۵ بار فیلم Your Name را میبیند و مینویسد که هر بار متوجه حقیقت جدیدی راجع به اثر شده است.
شگفتانگیز به نظر میرسد. مگر نه؟ اینکه بتوان یک اثر را ۵ بار دید، ۵ بار لذت برد و به ۵ مفهوم لایق احترام رسید، فوقالعاده به نظر میرسد. اما همین رفتار به احتمال بسیار زیاد یک اثر بسیار خوب آینده را نابود میکند. مخاطبی که استاندارد را «۵ بار دیدن و ۵ بار لذت بردن» متصور شود، وقتی فیلم خوب جدید را دید اما در دور دوم به اندازهی بار اول از این اثر تازه لذت نبرد، بر سازنده لعنت میفرستد. در حقیقت اینروزها احتمال توهین شنیدن داستانگوها براساس میزان محبوبیت آنها تعیین میشود. هرچهقدر هنرمند شناختهشدهتر، احتمال «بد»، «فاجعه»، «افتضاح» و «شدیدا افتکرده» خطاب شدن آثار جدیدش بیشتر. شبکههای اجتماعی که نقش زیرمتنی جذابی هم در انیمه Weathering with You دارند، عملا خواستار مرگ مولفها هستند. اگر هنرمند تحسینشده بمیرد، همیشه اینگونه تصور میشود که «او اگر ۵ سال بیشتر زنده بود، تاریخ را به قبل و بعد از خود تقسیم میکرد». اما ای وای اگر او محصول تازهای را ارائه کند که ۳ قدم کمتر از اثر تحسینشدهی قبلی برداشته است. در این حالت دوم، شبکههای اجتماعی مهیای زندهزنده کشتن او هستند.
Weathering with You میداند در دنیایی روی پردههای نقرهای میرود که «فیلم عالی» موقع نسبت داده شدن به آثار معروفِ داستانگوهای معروف، معنای تازه و وحشتناکی پیدا کرده است. قبلا اگر یک فیلم واقعا عالی بود، آن را یک فیلم عالی خطاب میکردند. امروز یک فیلم شناختهشده فقط در حالتی عالی است که ۱۰ از ۱۰، بالاتر از ۸۰ از ۱۰۰ در میانگین امتیازات متاکریتیک، بالاتر از ۸۵ درصد در راتن تومیتوز، بالاتر از ۸ در آیامدیبی و صد البته بهترین اثر سازندهی محبوب خود تا به امروز باشد.
تازه همهی این استانداردها هم روزبهروز تغییر میکنند و مشغول دیکتهی قوانینی پرتعداد به مخاطب میشوند. مثلا شاید وقتی شما مشغول خواندن این مقاله شدهاید، فقط فیلمهایی با میانگین امتیازات متاکریتیک بالاتر از ۸۶ بتوانند با لقب «فیلم عالی» صدا زده شوند.
پس Weathering with You که متاسفانه انگار سعی بر مقایسهی بیش از اندازهی آن با آثار پیشین شینکای داریم، از بسیاری جهات جلوی همین رفتار میایستد. شینکای اول در مصاحبهی خود جریان داشتن دو داستان Your Name و Weathering with You در دنیایی مشترک را تایید میکند و سپس با زیر سؤال بردن منطق رخ دادن اتفاقات آن فیلم در اثر جدید، صحبتهای خود را به سخره میگیرد. وی فیلمسازی است که به جرئت میگوید من را هایائو میازاکی جدید خطاب نکنید تا به اشتباه از اثر بعدی من انتظار خاصی نداشته باشید. پس عجیب نیست که اینگونه همهی مقایسهها، بازبینیها و تلاشهای اضافی برای موشکافی تکتک سکانسها و ارتباط برقرار کردن بین همهچیز، لحظه به لحظه توسط Weathering with You زیر سؤال میروند.
با دیدن این فیلم میتوان فهمید که با آسودگی خاطر بیشتری نسبت به آثار پیشین شینکای ساخته شد و همزمان در ابعاد احساسی و سرگرمکنندگی، قویتر از آنها است. پس با اینکه Weathering with You بدون شک ضعفهای خود را دقیقا وامدار (!) کمدقتی تیم سازنده به منطق داستانی و استفادهی ناگهانی و توضیح دادهنشده از ابزارهای مختلف برای جلو بردن قصه است، حداقل میشود مدام در طول دقایق اثر دید که عامدانه به این شکل ساخته شد. پس بهجای آلوده کردن ادامهی متن با مقایسههای اضافی، میتوان آن جملهی نهایی را همینجا به زبان آورد؛ Weathering with You قطعا بهترین فیلم شینکای نیست و در فیلمنامهنویسی از چند ایراد انکارناپذیر رنج میبرد. ولی این انیمه میتواند با بار احساسی قوی خود تبدیل به محبوبترین اثر او تا به امروز برای دستهای از بینندگان شود.
Weathering with You برای هیچ بخشی از خود به اندازهی شخصیتپردازی اهمیت قائل نیست و در ساخت کاراکترهایی خاکستری، دوستداشتنی و متصل به یکدیگر میدرخشد. تقریبا هیچ رابطهای در دل فیلم دیده نمیشود که عمق مورد نیاز و کشش خاص خود را نداشته باشد. شینکای کاراکترها را جدیتر از چند توصیف ساده به یکدیگر متصل میکند. در حقیقت تقریبا هیچ دو کاراکتری را نمیتوانید در جهان Weathering with You بیابید که صرفا رئیس و کارمند، عاشق و معشوق یا حتی دو دوست باشند؛ همهی روابط پیچیدهتر و عمیقتر از این حرفها هستند و هرکدام جلوههای خاصی از هر ۲ طرف رابطه را نشان میدهند.
هنگامی که شخصیت الف با شخصیت ب رابطهای دوستانه، محترمانه و همزمان شاگردمانند دارد، مخاطب در دل تمام سکانسهای متمرکز روی این دو نفر، آنها را متفاوت با دیگر سکانسها میشناسد. در حقیقت مثل زندگی واقعی که در آن اکثر انسانها خواسته یا ناخواسته با هر شخص رفتاری مخصوص به آن شخص را دارند، اینجا هم رویارویی کاراکتر الف با کاراکتر ج شامل توضیحاتی متفاوت راجع به شخصیت میشود. این جنس از شخصیتپردازی که هرگز از پا درنمیآید و تا آخر فیلم ادامه پیدا میکند، داستانگویی Weathering with You را پویا ساخته است.
مخاطب حتی اگر در لحظه به خود اتفاقات اهمیتی ندهد، برای آشنایی بیشتر و متفاوت با هر کاراکتر طی ثانیههای گوناگون اهمیت قائل است. این کاراکترها نمادهای متحرک نیستند و واقعا انسانی به نظر میرسند. مخاطب هم از شناختن این آدمها و پیدا کردن رازهای آنها لذت میبرد. چون همزمان دوستداشتنی و خطاکار هستند. هرکدام از آنها اشتباهات کوچک و بزرگی دارند که باورپذیرشان میکنند و هرکدام درکنار یکدیگر، خود را آنگونه که دوست دارند، جلوه میدهند.
حتی روابط پرداختشده در بخشی از فیلم هم مدام با گذر زمان کاملتر میشوند. مثلا همراهی هوداکا با هینا و ناگی در ابتدا سخت به نظر میرسد. انگار مخاطب هم وقتی هوداکا برای بار اول روبهروی ناگی قرار میگیرد، احساس معذب بودن میکند. ولی فیلم انقدر جدی روی عمیقتر کردن این روابط و خود شخصیتها وقت میگذارد که در نقطهای از آن، تماشاگر هم پابهپای همراهی این کاراکترها میخندد و بغض قورت میدهد.
اصلا اوج قدرت همذاتپنداری اثر را میتوان در همین لحظات دید. وقتی که راحتی یک نفر در جمع، عین آرامش مخاطب موقع دیدن سکانسهای مرتبط با آن جمع است. همهی اینها درکنار یکدیگر یک اتفاق بزرگ را رقم میزنند؛ مخاطب از ابتدا تا انتها انیمه Weathering with You را رها نمیکند. چون نمیتواند داستان این انسانها را کنار بگذارد. فقط کاش نحوهی استفادهی اثر از عناصر فانتزی هم مثل شخصیتپردازی آن کاملا بادقت و حسابشده پیش میرفت.
اینجا با انیمهای سینمایی روبهرو هستیم که میتوان تکتک قوسهای شخصیتی حاضر در فیلمنامهی آن را فهمید. ولی در جهانسازی انقدر کمبود دارد که گاهی انگار صرفا برای حل مشکل، سراغ فانتزی میرود. این بدترین نوع کمک گرفتن از قصههای آمیخته به خیال و تصورات است؛ استفاده از فانتزی نه برای جملهسازی بلکه برای پر کردن جای خالی!
مشکل هم وقتی بزرگتر میشود که خود سازنده به شکل بدی آن را به رسمیت میشناسد و مدام برای برطرفسازیِ ضعیف آن تلاش میکند. مثلا وقتی ناگهان میخواهد میزان تکیهی داستان به بخشهای تخیلی را بالاتر ببرد، به سرعت کاراکترها را به موقعیتی بسیار پیش پا افتاده میفرستد تا از زبان فردی ناشناس، اسطورهشناسی دنیای Weathering with You را بیشتر شرح بدهد.
مشکل اصلی Weathering with You آن است که به شکل ناگهانی و براساس نیاز لحظهای داستان، ابعاد فانتزی خود را جدی میگیرد. در نتیجه مخاطب مخصوصا با نزدیک شدن به پایان احساس میکند صرفا چون هیچ راه آسانتری برای تکمیل منطقی قصه وجود نداشت، سازنده متوسل به این همه استفاده از لحظات غیرواقعگرایانه شده است. درحالیکه شما نمیتوانید از مخاطب انتظار داشته باشید که در بیشتر از نیمی از قصه، صرفا یک توانایی خاص و عجیب در وجود کاراکتری بهخصوص را ببینند و سپس در پردهی پایانی به چند افسانهی کموبیش معرفیشده در طول دقایق قبلی ایمان بیاورد. تماشاگر احتمالا از سرنوشت شخصیتها و احساسات جریانیافته در پایانبندی قصه ناراضی نیست، اما خوب متوجه شدت عجول بودن اثر در تغییر میزان استفادهی خود از عناصر مختلف میشود. تازه بهتر است به پرداخت فرامتنی و کمخاصیت فیلم به مسئلهی جدی تغییرات آبوهوایی هم به تفصیل اشاره نکنیم و صرفا بگوییم که اصلا جواب نمیدهد.
شینکای بیش از حد در پرداختن به ابعاد فانتزی فیلم Weathering with You رو بازی کرده است و حداقل از بیرون به نظر میرسد که توضیحات مورد اشاره، پس از شکل گرفتن فیلم به آن افزوده شدند. به این معنی که فانتزی در تار و پود فیلمنامه جریان ندارد و صرفا در اکثر مواقع، کارگردان از آن استفادهی ابزاری میکند. سپس زمانیکه بهرهجوییهای ابزاری باید بیشتر و جدیتر شوند، انیمه Weathering with You از مخاطب انتظار دارد که با هر آنچه میبیند، کنار بیاید.
در این بین یکی از مواردی که به خوبی باعث اذیت شدنِ کمتر مخاطب موقع رویارویی با لحظات متوسط فیلم میشوند، تصویرسازی بسیار خوب آن است. انیمه Weathering with You باید تماشایی و شنیدنی خطاب شود. زیرا در جزئیات بصری و صوتی کمفروشی نمیکند. شینکای همزمان با به تصویر کشیدن نماهای دور و چشمنواز از شهر، فیلم خود را با برخی از زیباترین انیمیشنهای جزئی دنیای انیمه شکل میدهد تا اثری را تقدیم کند که همزمان با پر شدن از لحظات شکلگرفته با فانتزی، در بسیاری از مواقع قابها و افکتهایی بسیار واقعگرایانه را به نمایش بگذارد.
این موضوع مخصوصا از آن جهت اهمیت دارد که تغییرات تصویری ناگهانی در فضاسازیهای شهر، یکی از پایه و اساسهای قصهگویی Weathering with You هستند؛ چه وقتی باران به طرز دیوانهواری بر زمین و روی دیوارها میکوبد و چه وقتی ناگهان خورشید بیرون میآید و جلوهای کاملا متفاوت به همهی محیطها میبخشد. سازندگان بارها جزئیات بصری پیچیده را در نزدیکترین حالت به کاراکترها نشان میدهند. زیرا احساسات آنها، رفتار آنها و اعمال آنها اتصالیافته به وضعیت جوی است و باید روی تاثیر آنها بر آبوهوا و تاثیر آبوهوا بر آنها تاکید شود.
برای مخاطب سختگیر به انیمههای شرقی که آنها را به شکلی غیرمنصفانه بیش از حد پرشده از نماهای مشابه و ثابت میخواند، Weathering with You یک دریچهی ورود عالی به حساب میآید. فیلم در همهی لحظات زنده به نظر میرسد و همانقدر که در فیلمنامهی آن انسانها بهنوعی مدام در حال تغییر هستند، تصاویر هم بهروز و عوض میشوند. در Weathering with You نهتنها بارها لوکیشنهای تازه و جذبکنندهای را میبینیم، بلکه در اکثر مواقع با یک لوکیشن آشنا هم ۲ بار به شکلی کاملا یکسان مواجه نمیشویم. این نکته فارغ از آن که جذابیت تصویری فیلم را افزایش میدهد، به کمک تدوین ریتم قصهگویی را هم حفظ میکند تا کارگردانی از سرعت فیلمنامه عقب نماند. حالا به همهی موارد نامبرده این حقیقت را هم اضافه کنید که رنگبندی قاب به قاب Weathering with You خواستنی است. حتی وقتی رنگبندیها انقدر که انتظار داریم اطلاعات بیشتری را به مخاطب ندهند، تمام اجیزای کلیدی صحنه را به بهترین شکل قابل تشخیص میکنند.
ایراد ذکرشده متاسفانه در بخشهای دیگری از Weathering with You نیز به چشم میآید؛ تصاویر در اکثر مواقع اطلاعات بنیادین بیشتری نسبت به فیلمنامه را در اختیار مخاطب نمیگذارند. این در حالی است که انیمههای بزرگ همیشه به خاطر فضای اغراقآمیز خود در سینماییتر شدن و پشت سر گذاشتن قصهگویی صرف با دیالوگها عالی بودهاند.
البته Weathering with You هم خالی از نماهای قصهگو نیست. بلکه فقط مشکل اینجا است که آنها بخش اندکی از کل فیلم را تشکیل میدهند و این ضعف توجه مخاطب را به خود جلب خواهد کرد. سینمارو از جایی به بعد میفهمد که فقط وقتی دیالوگها برقرار میشوند یا موسیقی اوج میگیرد، باید آمادهی دریافت اطلاعات داستانی اساسی باشد.
وضعیت گاهی انقدر بد به نظر میرسد که منِ مخاطب میتوانم به آسانی فرق بین خردهپیرنگهای کمارزش و خط داستانی اصلی را در فیلم تشخیص دهم. این در حالی است که کاتهای ایدهآل و هماهنگ با موسیقی، بارها از هدررفت وقت مخاطب در طول فیلم جلوگیری به عمل آوردهاند و هر بخش از قصه را با سرعت مورد نیاز خود روایت میکنند؛ بدون اینکه جزئیاتی را دور بریزند. شینکای در این فیلم رسما پختهترین کارگردانی خود را ارائه داده است و نهایت استفاده را از اعضای جدید استودیو میبرد؛ هنرمندانی که پس از موفقیت عظیم Your Name و باتوجهبه کمکاری استودیو Ghibli به او پیوستند.
پس احتمالا گاهی باید حسرت خورد که فیلمی دقیق در تصویرسازی و تدوین، طی برخی از دقایق در فیلمنامه انقدر شلخته میشود که تصویرسازیها صرفا باید روی خلق زیبایی بصری تمرکز کنند. در حقیقت مشکل مورد اشاره، ضعف تصاویر برای افزودن به جزئیات داستانی قابل دریافت از سوی مخاطب نیست. بلکه مشکل آن است که فیلمنامه انقدر جزئیات ندارد که بیرون از دقایق دیالوگمحور و برخی سکانسهای کلیدی، حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد!
اگر از چند کاراکتر و یک خردهداستان فراموششدنی میگذرید، با استفادهی ابزاری از عناصر ماورایی معرفیشده به شکلی ضعیف کنار میآیید و میتوانید اصل تمرکز خود را روی شخصیتپردازیها، روابط کاراکترها و تغییرات درونی آنها، تصویرسازیهای زیبا و پیام اصلی اثر بگذارید، انیمه Weathering with You را دوست خواهید داشت. عدم وجود هماهنگی بین بعضی از بخشهای این انیمهی سینمایی و نرسیدن اثر از چند نظر به پتانسیل خود را میتوان نقاط ضعف کلی ساختهی جدید ماکوتو شینکای دانست. همان اثری که شاید از جایی به بعد به قدری روی خواستن بهترینها برای ۳ کاراکتر اصلی تمرکز کنید که حداقل به محض تمام شدن تماشای آن، نتوانید حتی یکی از دقایقش را دارای نکتهی منفی بدانید و بعدتر هم فقط در و حد اندازهی «میتوانست بسیار بهتر ظاهر شود»، به آن اعتراض داشته باشید.
(۳ پاراگراف پایانی مقاله بخشهایی از داستان فیلم Weathering with You را اسپویل میکنند)
زیباترین سکانس Weathering with You دقیقا در زمانی آغاز میشود که هوداکا، ناگی و هینا بالاخره وارد محیط بسته و امن میشوند تا حداقل برای چند ساعت، از قرارگیری زیر باران ترسناک نگران نباشند. آنها بهگونهای در این ثانیهها از اعماق وجود میخندند که مخاطب هم برای مدتی همهی مشکلات را فراموش میکند. ولی شینکای به سرعت به قابی بازتر کات میزند تا این ۳ نفر را از فاصلهی بیشتر به تصویر بکشد. حالا دیگر همهچیز انقدر شاد و روشن نیست ولی روی نکتهای مهم تاکید دارد؛ آنها درون محیطی نسبتا تاریک، دقیقا در وسط روشنایی قرار گرفتهاند و میخندند.
همین تصویر به شکلی دردناکتر در پایانبندی قصه هم دیده میشود. وقتی که دنیا آسیب میبیند تا این عشق و خوشیهای ظاهرا کمارزش پابرجا بمانند. شینکای کار جدیدی در فیلم خود انجام نداده است و مخاطب همین چند سال قبل توانست نسخهای فوقالعاده از قصهای مشابه را در بازی Life is Strange استودیو دونت ناد ببیند. ولی شینکای با تاکید روی پایانناپذیر بودن بلای نازلشده بر سر همگان به خاطر تصمیم ۲ کاراکتر اصلی، در ارائهی فیلمی مخصوص به خود موفق میشود.
ماجرا اصلا از این قرار نیست که هوداکا نزد هینا بازگردد و دنیا هم بعد از مدتی شکل سابق را پیدا کند. آنها واقعا همهچیز را به هم میریزند و به خاطر پاسخ گفتن به خواستههای قلبی خود، بهصورت غیرمستقیم دیگران را برای طولانیمدت اذیت میکنند. شینکای این شخصیتها و شاید در کل آدمها را موجوداتی محدود با تواناییها محدود میبیند؛ انسانهایی که باید برای در آغوش کشیدن هر آنچه و هر آنکس که میخواهند، بجنگند. ولو به قیمت آسیب وارد کردن ناخواسته به جهانی که در پیرامون آنها قرار گرفته است.