Promare، اولین اثر سینمایی استودیوی صاحب نام Trigger، از نظر داستانی حرف تازهای برای گفتن ندارد، اما نقاط قوت آثار این غول انیمیشن ژاپنی را بیشازپیش در خود پررنگ میکند. با بررسی این انیمه میدونی را همراهی کنید.
هیرویوکی ایمایشی (Hiroyuki Imaishi) در سال ۲۰۱۱ استودیو Trigger را با هدف ایجادی موجی جدید در صنعت انیمیشن ژاپن تأسیس کرد. این کارگردان که با انیمههای تلویزیونی محبوبی همچون Kill La Kill و Tengen Toppa Gurren Lagann نام خود را در دنیا مطرح کرد، بیشتر به استفادهی خیره کننده از پالت رنگهای نئون، ساخت دنیاهای پسا آخر الزمانی، سکانسهای اکشن سریع و طراحی شخصیتهای عجیب و خاص خود شهرت دارد. با وجود آنکه آثار Trigger بهلطف ضرب شصت و سبک خاص ایمایشی توانستند طرفداران زیادی در دنیا پیدا کنند، اما از همان ابتدا هدف این استودیو هنرنمایی روی پردهی نقرهای سینما و تصاحب گیشهها بود. ایمایشی به طرز هوشمندانهای یک دهه از فعالیت حرفهای خود را به ساخت آثار تلویزیونی و معرفی برداشت خاص خود از مدیوم انیمه پرداخت و سپس با Promare به دنیای سینما وارد شد. در ظاهر Promare درست همان چیزی بود که طرفداران Trigger انتظار داشتند؛ این اثر پر بود از مبارزات تن به تن سریع و رباتهای جنگی غول پیکر. همین نکات کافی بود تا Promare بتواند به فروشی چشم گیر در ژاپن و جهان دست یابد، اما آیا واقعا این اثر قدمی رو به جلو برای ایمایشی و Trigger بهشمار میرود؟ در پاسخ به این پرسش هم میتوان گفت بله و هم میتوان گفت خیر.
قبل از اینکه Promare ما را به ویران شهر خود ببرد، چند دقیقهای را صرف معرفی دنیای خود میکند. سی سال پیش از آغاز وقایع فیلم، پدیدهای عجیب در اقصی نقاط جهان شروع به رخ داد که برای همیشه دنیا را دستخوش تغییر کرد؛ افرادی در سراسر جهان به دلیلی ناشناخته و به ناگاه در شعلههای آتش غوطهور میشدند و محیط پیرامون خود را کامل میسوزاندند. این مسئله تا جایی پیش رفت که آتش سوزی بسیار بزرگی در دنیا رخ داد؛ این آتش سوزی مهیب که «شعلهی عظیم دنیا» نام گرفت بخشی قابلتوجه از حیات روی زمین را به کام مرگ کشید. از میان خاکسترهای دنیای قدیم، شهر پرشکوه پرومپولیس به رهبری کری فورسایت سربلند کرد که خانهی بازماندگان نسل بشر بود.
در میان این بازماندگان افرادی وجود داشتند که با گذر زمان توانایی تولید و کنترل عنصر آتش را به دست آورده بودند. اینگونهی جدید که برنیش نامیده میشدند، تهدیدی برای تمدن نوپای پرومپولیس شناخته میشدند و همین باعث شد سریعا توسط اجتماع طرد شوند. فورسایت برای جلوگیری از تکرار فاجعهای که در گذشته رخ داده بود، برنیشها را گروهی تروریستی خواند و نیرویی به نام فریزر را مختص مبارزه با آنها تشکیل داد. دراینمیان برنیشها که از این تصمیمات خوشحال نبودند با گرد هم آمدن زیر پرچم گروهی معروف به مد برنیش، تلاش کردند برای حق آزادی خود و همنوعان دربندشان بجنگند.
گروهی قصد دارند زنجیر تبعیض سنگینی که بر گردنشان است را بردارند و گروهی دیگر سعی در رفع تهدید بزرگ دارند که سلامت و جانشان را تهدید میکند، اما اگر بخواهیم ریزبینانه به این مسئله نگاه کنیم، هر دو گروه در حقیقت میخواهند از حق زندگی خود دفاع کنند؛ کلیت داستان Promare را میتوان در این جمله خلاصه کرد. در چنین موقعیتی دیگر طرف درست و غلط ماجرا، قهرمان و شرور و سفید و سیاه معنی میبازد و همه چیز به محیطی خاکستری وارد میشود. کرد واضحتر این مسئله را میتوان در دو شخصیت اصلی این اثر مشاهده کرد. در یک سو ما با شخصیت گالو تیموس طرفیم؛ آتش نشانی شجاع و نسبتا خود پسند که در ذهنش چیزی جز مبارزه با برنیشها و تبدیل شدن به قهرمان مردم نیست. در سوی دیگر لیو فوتیا قرار دارد؛ برنیشی که از وضعیت موجود به تنگ آمده و قصد دارد با انجام عملیاتهایی خرابکارانه، ضمن تلنگر زدن به پرومپولیس، آزادی را برای برنیشها به ارمغان بیاورد.
ادامهی متن بخشی از داستان را افشا میکند.
هیچ چیز از تماشای تقابل دو نیروی خاکستری جذابتر نیست؛ وقتی هر دو طرف ماجرا ضمن داشتن دلایل منطقی خود برای جنگیدن، دچار لغزشهایی بزرگ نیز هستند، تعلیقی بهوجود میآید که این روزها کمتر شاهد آن در سینما هستیم. متاسفانه اما Promare در استفاده از پتانسیل این موقعیت داستانی موفقیت نیست. این اثر بهجای آنکه بخواهد روی تقابل گالو و لیو، مد برنیش و آتش نشانها (یا فریزر) و پرومپولیس مانور بدهد، راهی بسیار کلیشهای را برای بستن داستان و خاتمه دادن به این نزاع عظیم انتخاب میکند؛ رستگاری پرومپولیس و برنیشها در پایان Promare نه حاصل تکامل شخصیتی صحیح و ارگانیک، اصلاح جوامع حاضر یا از خود گذشتگی و تلاشهای وافر برای فهم طرف مقابل و آسیب زدایی، که با قرار گرفتن در مقابل دشمنی مشترک حاصل میشود. Promare با وجود آنکه موقعیتهای متعددی برای پردازش بهتر رابطهی دوستی-نفرت گالو و لیو دارد، به فرمولی جواب پس داده تن میدهد تا به اصطلاح نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را. باتوجهبه رنج سنی مخاطبان هدف این اثر، آنچنان دور از ذهن نیست که بخواهیم شاهد داستانی باشیم که هر دو طرف بهنوعی به مقصود خود برسند، اما مسئله اینجا است که Promare با استفاده از یکی از تکراریترین روشهای ممکن به این نتیجه میرسد. شاید اگر انقدر در سینما و حتی انیمهها انقدر شاهد اتحاد و دوستی دو جناح مخالف برای شکست دشمنی مشترک نبودیم، این گناه Promare آنقدرها هم بزرگ محسوب نمیشد. به هر حال دلیلش هرچه که باشد، اتحاد لیو و گالو یکی از مهمترین نقاط داستان است، که متاسفانه آنطور که باید تأثیرگذار و قانعکننده انجام نمیشود.
پایان بخش حاوی اسپویل داستانی
Promare سعی دارد دنیایی جدید را معرفی کند که پر است از قوانین، فیزیک، منطق و سازمانهایی که برای مخاطب آشنا نیست. این اثر در معرفی و پردازش شخصیتها صبور است؛ با وجود آنکه سوالاتی به تغییرات شخصیتی در این انیمه وارد است، اما نمیتوان انکار کرد که Promare ترسی از گذاشتن وقت خود روی تکامل شخصیتی و شکل گیری شیمی و رابطهی میان آنها ندارد. در طرف دیگر اما، این اثر رفتار مشابهی با منطق و دنیاسازی خود ندارد و به دم به تلهای میدهد که دامنگیر آثار فانتزی و علمی تخیلی زیادی، بهخصوص در مدیوم انیمه، شده است؛ این اثر فقدان زمان کافی برای دنیاسازی و توضیح منطق خود را با دو تا از کلیشهایترین و بدترین اشکال ممکن، یعنی خوراندن ناگهانی حجمی زیاد از اطلاعات به مخاطب ازطریق تک گویی و دیالوگهای بلند یا وارد کردن یک دانای کل برای توضیح و به هم وصل کردن وقایع، انجام میدهد. نمونهی این عملکرد بد را میتوان زمانی مشاهده کرد که شخصیت دئوس پرومث بهصورت ناگهانی و کم و بیش غیر منطقی به داستان وارد میشود تا ضمن پرده بردازی از حجم زیادی از اسرار دنیای Promare، مثل ماهیت برنیشها، برخی گرههای اصلی داستان را باز کند و موجب پیشروی آن شود. این اقدام درحالیکه باعث کسل کننده شدن برخی لحظات فیلم میشود، ممکن است باعث سردرگمی برخی بینندگان شود.
بدیهی است که Promare بهعنوان اثری سینمایی از طراحی بصری بهتری نسبت به سریالهای Trigger برخوردار باشد. پس زمینهها اکثر اوقات از طراحیهای مینمالیستیک و شیکی برخوردار هستند که کاملا بهصورت کامپیوتری انجام شده است؛ این اقدام باعث شده با پس زمینههای فوق پولیش شدهای مواجه باشیم که به خوبی میزبان رنگهای نئون و مبارزات هوایی سرعتی بزرگ این اثر هستند. مبارزات در این انیمه ترکیبی از نبردهای تک به تک نفس گیر Kill La Kill و تصادم رباتهای بزرگ Tengen Toppa Gurren Lagann است، با این تفاوت که این بار مانور بیشتری روی ترکیب پویانمایی دو بعدی و سهبعدی میبینیم. ارائهی نبردی زیبا و به یاد ماندنی یکی از بزرگترین چالشهای پیش روی Promare بود که خوشبختانه به خوبی توانست از پس آن بربیاید. بسیاری از آثاری که سعی در ارائهی صحنههایی جنگهای روباتیک دارند، آنچنان درگیر طراحی مدلهای دهن پرکن و سکانسهای تغییر حالت میشوند، که به کلی فراموش میکنند مردم میخواهند شاهد نبردهایی باشند که عظمت و قدرت تخریب این رباتها کاملا قابل لمس باشد. خوشبختانه Promare ضمن طراحی جذاب سلاحها و رباتها، در نبرد آرایی هم عملکردی قابل قبول دارد؛ مبارزات سریع و روان هستند و هیچگاه فکر نمیکنید که زمانی بیش از حد نیاز به آنها اختصاص داده شده است.
متاسفانه به جز سلاحها و رباتها، این حرف را نمیتوان راجع به سایر طرحهای مفهومی این اثر زد. با وجود آنکه نقضی در طراحی محیط و دنیای این اثر دیده نمیشود، اما آن حس خاص دنیاهای پسا آخرالزمانی همیشگی آثار هیرویوکی ایمایشی در آن دیده نمیشود. کرد دیگر این مسئله را میتوانید در طراحی شخصیتهای Promare نیز مشاهده کنید؛ با وجود آنکه هنوز هم اثر انگشت ایمایشی را به وضوح میتوان روی شخصیتهای این انیمه دید، اما دیگر خبری از آن طراحی سرکش و خاص خبری نیست. شاید بتوان ریشهی این تصمیمات را در ترس ایمایشی از پس زدن مخاطبان عامه جستوجو کرد؛ هرچه نباشد Promare اولین اثر سینمایی اوست و پیچیده کردن طرحهای مفهومی و شخصیتها میتوانست با شکست این اثر در گیشهی کشورهای غربی منجر شود. ایراد کوچک دیگری که میتوان به شخصیت پردازی این اثر گرفت، بازیافت یکی از شخصیتهای قدیمی ایمایشی در این اثر است؛ طراحی گالو شباهت بسیار زیادی به کامینا، محبوبترین شخصیت Tengen Toppa Gurren Lagann، دارد. این مسئله درست از روز اول معرفی اثر مورد توجه و بعضا انتقادات کاربران قرار گرفت. میتوان حدس زد که ایمایشی با مقاصدی تجاری سعی کرده یکی از محبوبترین شخصیتهای خود را با عنوانی متفاوت و تغییراتی کوچک به روی صحنه بیاورد. شاید اگر این کامینای بازیافتی یک ایستر اگ یا شخصیت فرعی در Promare بود، میشد راحتتر از کنار این مسئله گذشت یا حتی از آن بهعنوان نکتهای مثبت یاد کرد، اما مسئله اینجا است که ایمایشی او را باری دیگر او را بهعنوان یکی از قهرمانان داستان و در مرکز توجهات قرار میدهد.
شاید Promare نتواند در ارائهی تقابل دو ایدئولوژی متضاد موفق باشد، اما به مضامین متعددی همچون تبعیضهای نژادی، سیاست تفرقه و مسائل زیست محیطی سرک میکشد و کم و بیش تمثیلهای قابل تاملی ارائه میکند. پتانسیلهای زیادی در این اثر از دست میرود، اما نمیتوان آن را یک سرافکندگی تمام عیار برای ایمایشی بهشمار آورد؛ دنیای Promare زیباست، مبارزات مهیج و روان هستند و استاندارد جدیدی را در آثار Trigger معرفی میکنند و تماشای رابطهی دوستی-نفرت دو شخصیت اصلی خالی از لطف نیست. بهطور کلی از این اثر میتوان نتیجه گرفت که ایمایشی نه یک نویسندهی قهار، که یک تصویرگر ماهر و متخصص دمیدن روح در حرکات دو بعدی است که شاید نتواند تمام بار اثر را بهتنهایی بهدوش بکشد، اما درکنار یک داستان سرای خبره میتواند به یکی از بزرگترین نامهای صنعت انیمیشن تبدیل شود. راستی اگر میخواهید کمی بیشتر با شخصیتهای اصلی این اثر و گذشتهی آنها آشنا شوید، حتما دو انیمیشن کوتاه Promare: Galo-Hen و Promare: Lio-Hen را قبل از دیدن فیلم اصلی تماشا کنید.