ناگفته‌هایی از فیلم سکوت بره‌ ها که احتمالا نمی‌دانید

ناگفته‌هایی از فیلم سکوت بره‌ ها که احتمالا نمی‌دانید

فیلم سکوت بره‌ها یکی از آثار محبوب سینمایی است که در زمان اکرانش، بسیار مورد توجه قرار گرفت. اما شاید تماشاگران علاقمند این فیلم، از شماری از اتفاقات مرتبط با آن باخبر نباشند. به همین مناسبت با میدونی همراه باشید تا به مرور داستان‌های ناگفته این فیلم بپردازیم.

فیلم سکوت بره‌ ها (The Silence of the Lambs) در روز ولنتاین سال ۱۹۹۱ روانه سالن‌های سینما شد. البته این اولین باری نبود که شخصیت دکتر هانیبال لکتر (Hannibal Lecter) در فیلمی ظاهر می‌شد. این افتخار برای اولین‌بار نصیب فیلم Manhunter «شکارچی انسان» محصول سال ۱۹۸۶ شد، اما به واقع این اجرای ترسناک و خیره کننده سر آنتونی هاپکینز (Sir Anthony Hopkins) بود که تماشاگران را چنان مسحور و وحشت‌زده کرد که این دکتر آدم‌خوار را مبدل به شخصیتی فراموش نشدنی و جاودانه کرد.

از طرف دیگر ما شخصیت کلاریس استارلینگ (Clarice Starling) با بازی درخشان جودی فاستر (Jodie Foster) را داریم که یکی از چند بُعدی‌ترین شخصیت‌های زنی است که تا به حال در سینما به نمایش گذشته شده‌ است. هماهنگی و شیمی ارتباط این دو شخصیت درکنار هم باعث شد سکوت بره‌ ها به یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌های دهه‌ی ۱۹۹۰ تبدیل شود.

داستان فیلم زندگی کلاریس استارلینگ جوان که کارآموز FBI است را نشان می‌دهد که انتخاب می‌شود تا با دکتر لکتر ملاقات کرده و از او برای کسب اطلاعات در مورد قاتل سریالی نوظهوری کمک بگیرد که باعث وحشت عمومی شده است. دراین میان هنر کارگردانی جاناتان دمی (Jonathan Demme) در استفاده از نماهای کلوزآپ، بیننده را وادار کرد تقریبا با تمام شخصیت‌های روی پرده، حتی شخصیت‌های ناخوشایند و آزار دهنده همذات پنداری کند. بنابراین جای تعجب نیست که این تنها فیلم ترسناک تاریخ سینما است که تابه‌حال موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم شده است.

اما این فیلم همچون بسیاری از دیگر آثار سینمایی در پشت صحنه شاهد فراز و نشیب و اتفاقاتی جالب بوده که از دید تماشاگران پنهان مانده‌اند. درادامه با ما همراه باشید تا کمی بیشتر با حال و هوای پشت صحنه ساخت این فیلم تماشایی آشنا شویم.

فهرستی بلند از بازیگران احتمالی

حتی اگر استودیو فیلمسازی «دینو دو لورنتیس» (Dino de Laurentiis)، هنگام ساخت فیلم شکارچی انسان حق نام هانیبال لکتر را خریداری نکرده بود هم، طبیعت این موجود به اندازه‌ای باعث وحشت می‌شد که تا سال‌ها فیلمسازان را از خود دور می‌کرد.

البته این مسئله چندان غیرمنطقی نیست، بالاخره فروش فیلمی با موضوع یک روان‌پزشک آدم خوار کار سختی است. هرچند ظاهرا این دور ماندن از توجه دنیای سینما فقط تا زمانی‌ طول کشید که جین هکمن (Gene Hackman) و آرتور کریم از «اوریون پیکچرز» برای خرید حق قانونی این فیلم همکاری مشترکی را آغاز کردند. هکمن دوست داشت کارگردانی کار را برعهده بگیرد و درعین حال به ایفای نقش دکتر لکتر هم علاقمند بود. البته بعدا دختر هکمن کتاب را خوانده و به داستان سراسر خشونت آمیز آن اعتراض کرد و همین امر باعث شد هکمن از ادامه این پروژه کنار بکشد. کرین حق امتیاز هکمن را خریداری کرده و جاناتان دمی هم که شیفته داستان غیرمعمول این فیلم شده بود، کارگردانی آن را برعهده گرفت.

در ابتدا میشل فایفر (Michelle Pfeiffer)، مگ رایان (Meg Ryan) و لورا درن (Laura Dern) گزینه‌های احتمالی ایفای نقش کلاریس استارلینگ بودند. اما جودی فاستر که به‌تازگی برای بازی در فیلم The Accused «متهم» برنده‌ی جایزه اسکار شده بود، رقبا را کنار زده و این نقش را از آن خود کرد. درنهایت ذوق، استعداد و هوش درخشان این بازیگر نقطه قوت این شخصیت شده و درخشش او را در نقش کلاریس استارلینگ به همراه داشت.

برای نقش هانیبال لکتر هم بازیگران معتبر متعددی مورد توجه بودند. از شان کانری (Sean Connery) و رابرت دنیرو (Robert De Niro) تا داستین هافمن (Dustin Hoffman) و سر آنتونی هاپکینز. نمی‌توان تصور کرد هرکدام از این بازیگران قرار بود چگونه در قامت دکتر هانیبال ظاهر شوند، به‌ویژه اکنون که سخت است تصور کنیم کسی جز آنتونی هاپکینز بتواند آن نقاب ترسناک را روی صورت گذاشته و بیننده را مجذوب خود کند.

یک پایان بندی متفاوت و تاریک

درپایان فیلم سکوت بره‌ها، مأمور شجاع کلاریس استارلینگ بوفالو بیل را از پای درآورده و کاترین مارتین را نجات داد. اما زمانی‌که او با مشایعت استاد و رئیس افتخاری خود جک کرافورد، مدارک خود از FBI را دریافت می‌کند، یک تماسی تلفنی همه چیز را تغییر می‌دهد.

دکتر لکتر فراری به او زنگ زده و از کلاریس می‌خواهد به‌عنوان نشانی از حسن نیت، دنبال او نگشته و او را به حال خود رها کند. همچنین با علاقه اضافه می‌کند که جهان با بودن کلاریس در آن جالب‌تر است. حالا دوربین به سمت لکتر برمی‌گردد که ظاهرش را تغییر داده و کت و شلواری کتانی پوشیده است که مناسب منطقه گرمسیری است که ظاهرا او برای زندگی جدید انتخاب کرده است. او در خاتمه به کلاریس می‌گوید که قرار است شام را با دوستی قدیمی صرف کند. درادامه ما با دکتر چیلتون مواجه می‌شویم که بی‌خبر از همه جا قدم می‌زند، درحالی که لکتر به آرامی درحال تعقیب او است. ناگفته پیدا است که دکتر چیلتون نگون بخت جایی برای خود در فهرست غذایی لکتر دست و پا کرده است!

اما بدنیست بدانید «تد تالی» فیلمنامه نویس، پایانی بسیار دقیق و آزاردهنده را برای این فیلم برنامه‌ریزی کرده بود. اینکه لکتر درحالی درمورد لباس کلاریس نظر می‌دهد که گویی همان روز درحال تعقیب او بوده است. سپس درحالی که دوربین کمی عقب کشیده و به ما نشان می‌دهد که دکتر چیلتون بخت برگشته آماده قصابی شدن است، لکتر درحالی که چاقویی در دست دارد از او می‌پرسد: «شروع کنیم؟» و سپس صفحه سیاه می‌شود.

اما تیم سازنده درنهایت تصمیم گرفتند پایان فیلم را تغییر دهند که البته این امر باعث ناراحتی تالی شد. به‌هرحال پایان فعلی هم نشان می‌دهد که چه چیزی در انتظار چیلتون است، هرچند باوجود اینکه سرنوشت خواب وحشتناکی برای او دیده است، اما دست کم همه چیز در لفافه بوده و شاید خیلی آزاردهنده به نظر نرسد.

ماسک به یادماندنی دکتر هانیبال لکتر

وقتی به سکوت بره‌ها فکر می‌کنیم یا نه، شاید وقتی به دکتر هانیبال لکتر فکر می‌کنیم ،احتمالا اولین تصویری که به خاطرمان می‌آید آن ماسک نمادین و خاصی است که روی صورت او قرار داشت. آن هم زمانی‌که او به‌صورت ایستاده به یک تخته برانکارد بسته شده بود.

در یک صحنه خاص دکتر لکتر ماسک برصورت، آماده صحبت کردن با مادر کاترین مارتین است تا اطلاعاتی در مورد فرد آدم ربایی که دخترش را پنهان کرده است را افشا کند. دراین حالت بخش مشبک ماسک که روی دهان دکتر قرار دارد به او اجازه صحبت کردن می‌دهد بدون آنکه این مکالمه ناگهان به خشونت فیزیکی کشیده شود. این صحنه به واقع تصویری به یادماندنی خلق کرده است که به این راحتی از ذهن بیننده پاک نمی‌شود.

دکتر لکتر همچون حیوانی در قفس پیش چشم بیننده قرار دارد، درحالی که عمده تمرکز مخاطب روی کلماتی است که از دهان او خارج می‌شوند. دهانی که گاهی با گوشت انسان پر شده است و اکنون با فصاحت کلام سخن می‌گوید.

اما تصاویر منتشر شده از پشت صحنه فیلم نشان می‌دهد که انتخاب ماسک مناسب کار ساده‌ای برای تیم سازنده نبوده است. درواقع پیش از انتخاب نهایی، هاپکینز انواع مختلف ماسک را امتحان کرد، از ماسک داور بیس بال که وجهی تهدید کننده ندارد تا کلاه خود کامل شوالیه ها که باعث می‌شود لکتر بیشتر شبیه یکی از شخصیت‌های «مونتی پایتون» (Monty Python) به نظر برسد تا یکی از وحشتناک‌ترین قاتلان کل تاریخ و البته ماسکی دیگر او را شبیه یک زنبوردار کرده است. اما درنهایت قرعه به نام این ماسک به‌خصوص افتاد که انتخابی به واقع ستودنی بود. ماسکی که به مخاطب فرصت می‌دهد تا درعین گوش سپردن به صحبت‌هایش، به چشمان هیپنوتیزم کننده لکتر خیره شود.

صحنه معروفی که در فیلمنامه نبود

در فیلم سکوت بره‌ ها، مخاطب بیشتر اوقات از نگاه کلاریس استارلینگ به وقایع نگاه می‌کند. بااین‌حال یکی از به یادماندنی‌ترین صحنه‌های فیلم ازطریق یک جفت چشم بسیار متفاوت به بیننده نشان داده می‌شود.

ما برای لحظاتی به کاترین مارتین که در ته چاله‌ای در زیرزمین بوفالو بیل به دام افتاده است می‌پیوندیم و به دنیای تیره وتاری که او را احاطه کرده و تلاش‌هایش برای فرار می‌نگریم، اما یک لحظه بعد ما از چشمان بوفالو بیل به اطراف‌مان خیره شده‌ایم. او را درحال آرایش کردن و رقصیدن در اطراف رختکن می‌بینیم که با مانکن و لباس‌های روشن پر شده است.

از این صحنه در فیلمنامه اصلی خبری نیست و همینطور به حال و هوای ظاهری او از جمله خالکوبی روی سینه بوفالو بیل اشاره‌ای نشده است. اما زمانی‌که فیلمنامه نویس تد تالی این صحنه را تماشا کرد، عمیقا تحت تأثیر قرار گرفت. «تد لواین» (Ted Levine) بازیگری که ایفای نقش بوفالو بیل را برعهده داشت، تحقیقات زیادی برای توسعه شخصیت خود انجام داده بود و این صحنه محصول حرکتی فی‌البداهه تحت تأثیر جوی عصبی بود.

بااین‌حال ادوارد ساکسون تهیه کننده فیلم معتقد است عملکرد لواین عالی بوده و اجرای این صحنه شجاعت زیادی می‌طلبید. پیاده کردن صحنه‌ای که در فیلمنامه اصلی وجود نداشت، اما دست برقضا بسیار تکان دهنده بوده و درد و ابعاد روانشناختی پیچیده این شخصیت را توأما به بیننده نشان می‌داد.

الهام گرفتن از شخصیت‌های واقعی

«جیم گامب» ملقب به بوفالو بیل، به واقع یک دزد و قاتل سریالی است. او زنان را ربوده و بعد از آنکه مدتی آن‌ها را گرسنه نگاه می‌داشت، سرانجام آن‌ها را کشته و سعی می‌کرد از پوست آن‌ها لباس زنانه بدوزد! اما این شخصیت چگونه شکل گرفت؟

برای خلق این شخصیت از چند جنایتکار و قاتل معروف الهام گرفته شده است. ابتدا ما «اد گین» (Ed Gein) را داریم، قاتل سریالی ویسکانسین که شخصیت او الهام بخش وسواس‌های فکری خاص بوفالو بیل بود. روش‌های خاص «تد باندی» قاتل سریالی معروف در آدم ربایی هم منبع الهام شیوه آدم ربایی بیل بود. او هم با تظاهر به معلولیت از زنان کمک خواسته و سپس سر فرصت قربانی را به دام می‌انداخت. اما سومین منبع الهام برای شخصیت بوفالو بیل، «گری مایکل هایدنیک» پرستار فیلادلفیایی بود که تمایل زیادی به ربودن زنان و نگه‌داری‌شان در زیرزمین خانه خود داشت. خصوصیات این سه قاتل واقعی درکنار چند نفر دیگر در هم ادغام شدند تا شخصیت وحشتناک بوفالو بیل شکل بگیرد.

البته تنها این قاتل سریالی مابه‌ازای بیرونی نداشت. جک کرافورد هم براساس شخصیت «جان داگلاس» مأمور و پروفایل نگار جنایی شکل گرفت که البته الهام بخش سریال «شکارچی ذهن» (Mindhunter) نتفلیکس هم بود. درنهایت جودی فاستر حین آماده شدن برای بازی در فیلم با «مری آن کراوس» مأمور FBI همکاری می‌کرد که بینش عمیق و ارزشمندی از شرایط کلاریس استارلینگ را به او نشان داد.

استفاده از شوخی و خنده برای غلبه بر فضای تاریک فیلم

برکسی پوشیده نیست که فضای حاکم برفیلم سکوت بره‌ها، تاریک و تعلیق آمیز است. درنتیجه برای بالا نگه داشتن روحیه تیم در میانه چنین فضای سنگینی، ظاهرا بساط شوخی و سرگرمی همیشه به راه بوده است.

به‌عنوان مثال بازیگر «بروک اسمیت» که ایفای نقش کارتین مارتین، دختر ربوده شده سناتور را برعهده داشت، در گفتگویی با مجله پیپل اشاره کرد اوضاع درزمان فیلم‌برداری گاهی بسیار سرگرم کننده بوده است. مثلا اگرچه او و آنتونی هاپکینز هیچ صحنه مشترکی باهم نداشتند، اما گاهی او در نقش هانیبال لکتر ترسناک سرراهش ظاهر شده و به او گل و شیرینی هدیه می‌داد. او همچنین تعریف می‌کند گروه فیلم‌برداری بازی را طراحی کرده بودند که هدف آن نجات کاترین بود. به عبارتی سعی می‌شد خارج از زمان فیلم همه چیز سرگرم کننده باشد، چراکه با شروع فیلم‌برداری انگار همه چیز تیره و تار می‌شد، گویی ابری آن‌ها را دربرگرفته است.

از طرف دیگر کارگردان جاناتان دمی هم علاقه داشت سربه سر بازیگران خود بگذارد، از جمله با هنرپیشه زن نقش اصلی یعنی جودی فاستر شوخی کند. مثلا آن‌ها صحنه‌ای را فیلم‌برداری می‌کردند که قرار بود کلاریس ماشین اجاره‌ای را تحویل بگیرد. دمی از نمایندگی اجاره ماشین خواسته بود پیش از احراز هویت فاستر، سوئیچ ماشین را به او ندهند. فاستر هم مثل یک بازیگر حرفه‌ای در نقشش فرو رفته و از قالب شخصیت کلاریس بیرون نمی‌آید. هرچند درنهایت متوجه می‌شود قرار نیست در این برداشت به‌خصوص ماشین را به او تحویل بدهند و همه اینها یک شوخی است!

توماس هریس هرگز اقتباس‌های سینمایی آثارش را نگاه نکرد

قاعدتا نوشتن رمانی پررفروش که منبع الهام ساخت آثار سینمایی محبوب و پرطرفدار باشد، هر نویسنده‌ای را سرذوق می‌آورد. بنابراین خیلی سخت است نویسنده‌ای را پیدا کنید که در چنین موقعیتی قرار داشته باشد و حتی یک بار هم آثار سینمایی اقتباس شده از کتاب‌هایش را تماشا نکرده باشد! اما این دقیقا روایت زندگی توماس هریس نویسنده سکوت بره‌ها است. او هرگز اقتباس‌های سینمایی آثارش را چه روی پرده نقره‌ای سینما و چه صفحه جادویی تلویزیون تماشا نکرده و ظاهرا علاقه‌ای هم به انجام آن ندارد.

جاناتان دمی می‌گوید دلیل اصلی این امر داستانی است که هریس در مورد سرنوشت «جان لوکار» (John Le Carré) شنیده است.  نویسنده معروف آثار مهیج جاسوسی که با دیدن قسمتی از اقتباس سینمایی شخصیت «جورج اسمایلی» (George Smiley) با حضور «سر الک گینس» (Sir Alec Guinness) به‌عنوان هنرپیشه اصلی دچار نوعی دوگانگی شد. لوکار آنقدر از اجرای گینس تحت تأثیر قرار گرفته بود که احساس اسمایلی به‌جای آنکه شخصیت خلق شده او باشد، متعلق به این بازیگر است.

هریس هم می‌ترسید که دیدن هنرنمایی سر آنتونی هاپکینز در نقش دکتر لکتر همین تأثیر را روی او داشته باشد و نگاه و درک او از شخصیتی که خالقش است را تغییر دهد. این‌درحالی است که شخصیت لکتر در کتاب‌ها نابغه‌ای از اهالی لیتوانی است که چشمانی سرخ و انگشتی اضافه در دست چپش دارد. اما به هرحال مهارت هاپکینز مثال زدنی است و همین مسئله هریس را نگران می‌کرد.

اسکات گلن با تحقیق در مورد نقشش، موضع رسمی خود در مورد مجازات اعدام را تغییر داد

بازیگر اسکات گلن مثل دیگر همکارانش هنگام کار روی شخصیت خود در فیلم یعنی جک کرافورد مأمور سازمان FBI، تحقیقات زیادی انجام داد تا بتواند بهتر در نقش او بازی کند. او زمان زیادی را با جان داگلاس گذراند، مأمور برجسته‌ای که شخصیت او براساس فعالیت‌های او نوشته شده بود. داگلاس هم برای روشن کردن ابعاد فعالیت‌های کاری خود از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و حتی بدترین تصاویر صحنه‌های جنایتی که در آنها حضور داشت را هم به گلن نشان داد. او حتی نوارهای ضبط شده به وسیله متجاوزان سریالی که زنان بیگناه را در خوردروهای ون خود شکنجه کرده بودند را برای او پخش می‌کرد.

گلن بعدها در مصاحبه‌ای با مجله پیپل به این مسئله اشاره کرد و گفت در آن زمان تاحدی معصومیت ذهنی خود را از دست داده و تا به امروز به خاطر درک چیزهایی که در آن زمان دیده و شنیده است، کابوس می‌بیند. درواقع این تأثیرگذاری به‌حدی بود که گلن بعدها موضع سیاسی خود در زمینه مجازات اعدام را تغییر داد. او که پیش‌تر مخالف مجازات اعدام بود، تحت تأثیر این اتفاقات ناراحت کننده قرار گرفته و به جرگه موافقان آن پیوست. او درجایی اشاره کرد تجربه حضورش در کوانتیکو، نظر او را در مورد موضوع اعدام برای همیشه تغییر داد.

هیچ کس تمایلی به خرید خانه بوفالو بیل ندارد!

اگرچه بخش قابل توجهی از داستان فیلم سکوت بره‌ها از چشم کلاریس استارلینگ روایت می‌شود، اما بیننده قبل از او نگاهی به خانه و زیرزمین بوفالو بیل می‌اندازد. همانجایی که به‌نوعی شکنجه گاه او است. درادامه بیننده درمی‌یابد طبقه بالای خانه هم دست کمی از این آشفته بازار ناخوشایند ندارد. انبوهی زباله و ظروف کثیف که این گوشه و آن گوشه روی هم تلنبار شده‌اند، الگوها و رنگ‌هایی که به طرزی ناخوشایند باهم تداخل دارند و البته پرواز «قوش بیدهای کله مرگ» که ناخواسته زنگ خطر را به صدا درمی‌آورند. این آخرین جزئیات خیلی زود به کلاریس استارلینگ باهوش هشدار می‌دهد که با یک قاتل زنجیره‌ای خطرناک تنها مانده است، درحالی که کسی از مکان او آگاه نیست.

صحنه‌های زیرزمین در لوکیشنی خاصی که برای این فیلم طراحی شده بود، فیلم‌برداری شدند. اما صحنه‌های مربوط به طبقه بالا و ایوان منزل در یک خانه واقعی خارج از پیتسبورگ گرفته شد. این خانه برای چندین دهه به زوجی به نام اسکات و باربارا لوید تعلق داشت، اما زمانی‌که آن‌ها قصد فروش خانه‌شان را داشتند، متوجه شدند که خریداری در بازار وجود ندارد و دلیل آن چه بود؟ ارتباط این خانه با یک قاتل سریالی تخیلی!

در آن زمان واقعا کسی علاقه نداشت این خانه را بخرد، حتی باتوجه‌به این مسئله که این یک خانه بزرگ چهار اتاق خوابه با یک سرویس بهداشتی است که در زمینی دو هکتاری واقع شده است و استخر هم دارد. زوج بیچاره مجبور شدند قیمت خانه را به میزان قابل توجهی کاهش دهند، شاید مشتری برای خانه پیدا شود. درنهایت آنها قیمت را از ۳۰۰ هزار به ۱۹۵ هزار دلار کاهش داده و آن را به یکی از طرفداران فیلم سکوت بره‌ها فروختند که پرواضح است سود هنگفت خوبی برای او به همراه داشت.

حضور شخصیت کلاریس استارلینگ در مجموعه‌ای تلویزیونی به همین نام

شخصیت کلاریس استارلینگ برای دومین بار در ادامه فیلم سکوت بره‌ها به نام «هانیبال» محصول سال ۲۰۰۱ به صحنه بازمی‌گردد. هرچند جودی فاستر تصمیم گرفت از این نقش خداحافظی کند و این بار جولیان مور ایفاگر نقش کلاریس بود. بعدا مشخص شد که این حرکتی هوشمندانه از طرف فاستر بوده است، چرا که فیلم هانیبال نتوانست درحدو اندازه‌های فیلم اول ظاهر شده و به‌عنوان یکی از ضعیف‌ترین حلقه‌های مجموعه فیلم‌های هانیبال لکتر شناخته شد.

بااین‌حال در اوایل سال ۲۰۲۰، شبکه CBS از تصمیم خود مبنی بر ساخت نمایشی اختصاصی از شخصیت کلاریس استارلینگ پرده برداشت. مجموعه‌ای تلویزیونی به نام «کلاریس» که خط داستانی آن به یک سال بعد از وقایع فیلم سکوت بره‌ها می‌پردازد. درهمان زمان اعلام شد این مجموعه قرار است به زندگی این شخصیت، برخوردهای او با متجاوزان و قاتلان زنجیره‌ای و همزمان رو‌به‌رو شدن او با معضل جنسیت گرایی در FBI و واشنگتن دی سی بپردازد.

خبر ساخت این سریال برای طرفداران سریال ترسناک هنری برایان فولر یعنی هانیبال شوکه کننده بود، سریالی موفق که بعد از سه فصل به‌صورت ناگهانی لغو شد. به همین خاطر طرفداران این شخصیت و این خط داستانی امیدوار بودند سریال کلاریس با نگاهی تیزبینانه به زندگی دیگر قهرمان محبوب سکوت بره‌ها، طرفداران این مجموعه را راضی کند.

به پایان این مطلب رسیدیم. نظر شما در مورد فیلم سکوت بره‌ها و اجرای بازیگران آن چیست؟ آیا سریال‌های کلاریس و هانیبال را تماشا کردید؟ به نظر شما کدام بازیگر نقش دکتر هانیبال لکتر را به بهترین وجه بازی کرده است؟ فراموش نکنید نظرات و دیدگاه‌های خود را با ما و دوستان‌تان در میدونی درمیان بگذارید.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
7 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.