از همان اولین بار که با کتاب آشنا شدهایم؛ وقتی پدر و مادر برایمان کتاب میخواندند یا در مدرسه برای کتابخوانی تشویق میشدیم، همیشه کتاب با جایگاه و ارزش بسیار بالایی برایمان تعریف شده است. با این پیشزمینه، بدون توجه به قالب یا ژانر کتاب، نفس کتابخوانی را ارزشمند دانستهایم، کتابخوانها پیش چشم ما آدمهای محترم و باسوادی بودهاند و خلاصه اینکه یاد گرفتهایم کتاب در کنار همهی فوایدش، میتواند ابزاری باشد برای کسب محبوبیت و مقبولیت اجتماعی!
اینکه کتابخوانی یک امتیاز مهم باشد و کتاب حکم یار مهربان و دانای ما را داشته باشد، خیلی هم خوب است؛ اما اگر از زاویه دیگری بررسی کنیم، این شیوهی نگاه به کتاب و کتابخوانی یک جور مرزبندی و حتی فخرفروشی است. شاید خیلیها که گرایشی به کتاب خواندن ندارند، فکر میکنند دنیای کسلکنندهای که فقط جای بهاصطلاح فرهیختهها و (کمی بدبینانهتر) فخرفروشها باشد، جای زیادی برای من ندارد. انحصاری کردن هر حوزهای در نهایت نتیجهای جز راندن مخاطبان بالقوه ندارد!
خیلی ساده و دور از تعصب، کتابها امروز و حتی پیش از این، در درجهی اول رسانهای با اهداف سرگرمکننده هستند. برای کتابخورها چه سرگرمی و دلمشغولیای بهتر از کتاب؟ اما این دایرهی علاقهمندان به کتاب نباید اینقدر تنگ باشد. جهان کتابها آنقدر گسترده است که برای همه، جا داشته باشد. ژانرها دقیقا به همین خاطر در حوزهی کتاب تعریف شدهاند.
ژانر کتاب چطور تعریف میشود؟
در تعریف ژانر و نام بردن از انواع ژانر کتاب، اختلاف نظرها زیاد است اما بهشکلی ساده میتوانیم اینطور بگوییم که بهجز کتابهای آکادمیک و علمی، اصولا در زمینه ادبیات، انواعی از کتاب ادبی فاخر (مثل آثار ادبیات کلاسیک) داریم و کتابهایی هم در ژانرهای گوناگون با عنوان «ادبیات ژانری» مشهور هستند. دستهای دیگر از کتابها، همهخوان و معمولا مشهور و پرفروشند که عدهای آن را با عنوان کتابهای ادبیات جریان اصلی (Mainstream- مشابه آنچه در حوزه سینما داریم) میشناسند. تمرکز این دسته از کتابها عموما روی زندگی روزمره و داستانهایی از این بستر است که البته گاهی نشانههایی از ادبیات ژانری یا ادبیات فاخر را در آن میبینیم.
شاید توضیح جزییات هر کدام از این دستهبندیها خارج از حوصلهی این نوشته باشد اما چیزی که در اینجا مهم است، پرداختن به ادبیات ژانری و علاقهمندان به آن است. بهخاطر اهمیتی که این نوع ادبیات برای علاقهمندان به کتاب دارد، قرار است از این به بعد در معرفی کتابها نگاه ویژهای به ادبیات ژانری داشته باشیم و هر بار با معرفی یک ژانر، کتابهایی را در آن ژانر پیشنهاد کنیم. بهاین ترتیب همه این شانس را خواهیم داشت که رنگ تازهای به کتابخانهمان بدهیم و حتی با ژانرهایی که نمیشناختیم ارتباط برقرار کنیم و بیشتر بخوانیم.
در پایان این مطلب، سری به ژانر «نامه» یا «نامهنگاری» میزنیم که در ادبیات ما جز معدودی کتاب، کمتر به آن توجه شده است. کتابهای این ژانر، با تجربهی بینظیری که از بازخوانی احساسات آدمی به دست میدهند، بسیار جذاب و خوشخوان هستند.
شناختن ژانر کتاب چه فایدهای دارد؟
خاصیت اصلی تعریف کردن ژانر کتاب، ساختن یکسری کد اختصاصی برای ایجاد تعامل بین نویسنده و مخاطب است. مخاطبان ادبیات ژانری این کدها را به مرور میشناسند و نبض کتاب را در دست میگیرند. به همین خاطر است که ساختار ژانرها (مثل ژانر ادبیات علمی-تخیلی، ادبیات گمانهزن، عاشقانه یا ژانر زندگینامه و…) مدام دستخوش تغییر و بهروزرسانی است. درواقع اینجا برخلاف آنچه در ادبیات فاخر سراغ داریم، مخاطب نقش تعیینکنندهای در حیات و تکامل یک ژانر دارد.
معرفی یک کتاب با ژانری که به آن تعلق دارد، درواقع یک اسم رمز به همهی طرفداران ادبیات ژانری میدهد. اسم رمزی که پیش از مطالعهی کتاب برای مخاطب روشن میکند با چه نوع اثری روبهرو خواهد شد و آیا از خواندنش لذت میبرد یا خیر. بهاین ترتیب شناختن ژانر کتابها میتواند میانبر خوبی برای شناختن و شکل دادن سلیقهی کتابخوانیمان باشد و ضمنا کار انتخاب کتاب را برایمان راحتتر کند.
ژانر، بهطور کلی انواع آثار هنری یا ادبی را بر مبنای اصول خاصی که در ساختار، محتوا و سبک دارند، تعریف میکند. در حوزهی کتاب، ژانرها معمولا در دو دستهی اصلی داستانی (Fiction) و ناداستان (Nonfiction) بررسی میشوند. ژانرهای فرعی ذیل این دو دسته آنقدر زیاد و متنوعند که کندوکاو در آنها بهاندازهی یک سفر ماجراجویانه هیجانانگیز است.
برای مثال ممکن است در دسته ادبیات داستانی، ژانر علمی-تخیلی را بشناسید؛ مشخصهی بارز این ژانر پرداختن به یک داستان در حوزهای تکنولوژیک است اما تکنولوژی موجود در آثار این ژانر هنوز برای بشر به دست نیامده و تخیل نویسنده آن را آفریده است. بارزترین نمونهی این آثار را میتوان در میان کتابهای ژول ورن، نویسندهی قرن نوزده فرانسه دید. جالب اینکه بسیاری از تکنولوژیهای ساخته و پرداختهی تخیل این نویسنده، امروز به واقعیت پیوستهاند. مثلا در کتاب «از زمین تا کرهی ماه»، ژول ورن از سفر انسان به ماه میگوید که صد سال بعد از نگارش اثر یعنی در سال ۱۹۶۹ با سفر نیل آرمسترانگ به ماه به وقوع پیوست.
در ژانر ناداستان (یا Nonfiction) هم معروفترین شاخه، زندگینامهنویسی است. ناداستان معمولا روایتی است با هدف ثبت وقایع یا افزودن به اطلاعات و راهنمایی مخاطب. دامنهی این ژانر از زندگینامهها و جستارها تا کتابهای آشپزی و راهنماهای سفر و غیره گسترده است.
اما یکی از مهمترین فواید شناختن ژانرهای کتاب، درمورد ناداستانها صادق است. ناداستانها در تعریف اول، متونی کسلکننده شبیه به کتابهای درسی یا مطالبی در سطح بروشورهای اتاق انتظار دندانپزشکی به نظر میرسند! اما وقتی ژانرهای فرعی ناداستان را بشناسیم، میبینیم که با چه دنیای گستردهای روبهرو شدهایم. دقیقا به همین خاطر، با اینکه ژانری مثل ادبیات علمی-تخیلی بسیار وسوسهانگیز است، در اولین مطلبی که به معرفی کتابهای ادبیات ژانری میپردازیم، سراغ یکی از ژانرهای فرعی ناداستان رفتهایم؛ ژانر مهجور «نامه» یا «نامهنگاری».
نامهنگاری؛ ژانر جویندگان حقیقت احساسات
«نامه»، «مجموعهنامه» یا «نامهنگاری» یکی از شاخههای ژانر زندگینامهنویسی است. معمولا کتابهایی که در این ژانر منتشر میشوند، شامل مجموعهای از نامههای یک شخص حقیقی (اغلب معروف و محبوب) همراه با نام گیرنده و تاریخ ارسال هستند و بعضاً توضیحاتی توسط گردآورندهی کتاب، ضمیمهی نامهها شده است. گاهی در زندگینامههایی که از افراد مشهورِ درگذشته تالیف میشود، از نامههای به جا مانده بهعنوان سند استفاده میکنند که در اینصورت، عبارت «زندگی و نامهها» روی جلد کتاب گویای محتوای آن میشود. گاهی هم خود نگارندهی نامهها تصمیم میگیرد دست به انتشار نامههایش بزند تا اثری نزدیک به اتوبیوگرافی (خودزندگینامه) ارائه دهد.
بیشترین استقبال از این ژانر (دست کم در بازار کتاب ایران)، مربوط به کتابهایی است که مجموعهی نامههای عاشقانه را گرد آوردهاند. دلیلش البته مشخص است؛ عشق تجربهای بینظیر است که گرچه در کتابهای ژانر عاشقانه هم میتوان روایتی تخیلی از آن را جست، در نامههای واقعی، بسیار صادقانه و احساسبرانگیز لمس میشود.
البته نامهها فقط از جنبهی احساسات عاشقانه مورد توجه نیستند و میتوانند روایتگر گوشهای از تاریخ و شرایط اجتماعی هم باشند. گاهی هم نامهها مثل آنها که کافکا برای پدرش نوشته است، بیشتر راوی دردها هستند تا عشق و شور.
نامهها روایتهایی اصیل هستند که قرار نبوده مخاطبی جز یک گیرندهی بهخصوص داشته باشند. به همین خاطر همیشه جزییات و اشارههایی در این نامهها موجود است که فقط برای همان گیرنده رمزگشایی میشود. در عوض صمیمیت موجود در زبان نامهها را احتمالا مخاطب در هیچ یک از آثار نویسنده نخواهد یافت. به همهی اینها وسوسهی پنهانی گوش دادن به حرفهای خصوصی و البته عطش هرچه بیشتر دانستن درباره روحیات نویسنده یا شخصیت محبوبمان را هم باید افزود.
اگر به ژانر «نامه» علاقهمندید، این سه کتاب را حتما بخوانید.
نامه به پدر؛ نامههای فرانتس کافکا به پدرش
این نامه هیچگاه به دست پدر کافکا نرسیده است اما همهی این ۴۷ صفحه را کافکا با این امید نوشته بود که خوانده شوند. کافکا در این نامه طولانی همه آنچه را که پدرش با روشهای تربیتی نادرست بر سرش آورده، به او یادآوری میکند.
به نظر میرسد نامه یک پسر به پدر، آن هم چنین گلایهوار و نیشدار، بسیار شخصی بوده و نکتهای برای خوانندهای غیر از پدر نداشته باشد. اما وقتی نویسنده کافکا باشد، اینطور نیست.
این نامه فقط بیانگر یک مشت گلایه نیست. همچنان که میگویند کافکا سایر آثارش را هم درواقع خطاب به پدر نوشته، این نامه هم گویی یک اثر مستقل است. با این تفاوت که مثل هر کتاب دیگری در ژانر نامه، این اثر هم از ابتدا تنها برای یک مخاطب نوشته شده است. از همانجا که نامه با این جملات شروع میشود:
پدر بسیار عزیزم، به تازگی پرسیدی چرا به نظر میآید از تو میترسم. هیچوقت نمیدانستم چه پاسخی بدهم، کمی به این دلیل که به راستی ترس به خصوصی در من برمیانگیزی و شاید باز به این دلیل که این ترس شامل جزئیات بیشماری است که نمیتوانم همه آنها را بسنجم و به طور شفاهی بیان کنم. اکنون هم که میکوشم با نامه پاسخت را بدهم باز هم پاسخی ناکامل خواهد بود. زیرا حتی هنگام نوشتن، ترس و پیامدهای رابطه من و تو را مخدوش میکند و اهمیت موضوع از حافظه و درک من پا فراتر میگذارد. -بخشی از کتاب
«نامه به پدر» همانطور که از فرانتس کافکا انتظار میرود، یک نامه معمولی نیست. در این نامه او به ریشههای تربیت پدرسالارانه و ترسهای کودکیاش اشاره میکند بی آنکه در نظر داشته باشد کتابی آموزشی بنویسد و از رنج و آزردگی خاطر میگوید بی آنکه تصمیمی برای نوشتن یک غمنامه یا داستانی مصیبتبار داشته باشد.
مثل خون در رگهای من؛ نامههای شاملو به آیدا
داستان عشق احمد شاملو به همسرش، آیدا سرکیسیان، از نقل و خاطره گذاشته و حالا دیگر تبدیل به مثال شده!
در شعرها و ترانهها انگار که حرف از لیلی و مجنون باشد، عشق به آیدا بهعنوان استعاره از عشق ماندگار به کار میرود.
احمد شاملو چه در اشعار و چه در نامهها بیپرده از این عشق حرف میزد و برای آن میسرود. در ژانر «نامه» بدون شک نامههای شاملو به آیدا پرطرفدارترین کتاب فارسی است.
از لابهلای این بیست نامه که در کتاب «مثل خون در رگهای من» منتشر شده، احوال شخصی و دغدغههای شاملو را هم در دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی میشود رصد کرد.
افسوس. چشمهای تو که مثل خون در رگهای من دوید، یکبار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور میکردم خواهم توانست به این رشته پرتوان عشقی که به طرف من افکنده شده است، چنگ بیندازم و یک بار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه میدانستم که برای من، هیچگاه زندگی مفهوم درست خود را پیدا نخواهد کرد؟ چه میدانستم که دربهدری و بی سر و سامانی سرنوشت ازلی و ابدی من است. چه میدانستم که تلاش من برای نجات از این وضع، تلاش احمقانهیی بیش نیست؟ -بخشی از کتاب
طاهره، طاهرهی عزیزم؛ نامههای ساعدی به طاهره
شرحی که برای این مجموعه نامههای عاشقانه باید نوشت، بیشتر از یک عبارت نیست: «نامههای عاشقانهی غلامحسین ساعدی به طاهره کوزهگرانی، عشق جوانیاش».
این عبارت انگار خودش گویای همه چیز است و همان عکس معروف غلامحسین ساعدی را با دستی که روی پیشانیاش گذاشته، بلافاصله جلوی چشممان ظاهر میکند. به این فکر فرو میرویم که عشق جوانی ساعدی، زنی که در تبریز منتظر نامههای او مینشسته، از نویسندهای تمامعیار چه حرفها میشنیده است.
نامهها بدون شک پر از عشق و پر از دردند. گیرنده و فرستندهی نامهها هر دو سالهاست که درگذشتهاند و آرزوی وصلشان هم هیچوقت میسر نشده است. راز این نامهها را طاهره کوزهگرانی تا پایان عمر فاش نکرده بود.
در یکی از نامهها ساعدی نوشته است:
من در این محنتکده تنها تو را دارم. تنها تو هستی که طرف نفرت من نیستی و بدین جهت است که من تورا میپرستم این احساس آسمانی مرا بپذیر، با روشنایی خود، قلب تاریک مرا فروزان کن، زیرا من از دست تو بسیار درد کشیدهام و مستحق این هستم که طرف توجه تو باشم. تو این را بدان که من در هر گوشه که بودهام یاد تو بودهام و حتی در خواب نیز قلبم به خاطر تو زده است. شبها به ستارهها، مینگرم، تا ابدیتی را که تو نیز نشانهای از آن هستی با اشتیاق تماشا کنم این است رازی که غیر از تو کسی را بر آن اطلاعی نیست. -بخشی از کتاب