از قرار گرفتن شارلیز ترون در قالب یک جاسوس بزنبهادر تا بازگشت کاترین بیگلو با یک فیلم بحثبرانگیز جدید. مهمترین فیلمهای مستقل تابستان را از دست ندهید.
قبلا دربارهی بلاکباسترهای پرسروصدایی که در تابستان ۲۰۱۷ باید حواسمان بهشان باشد صحبت کردیم. اما مطمئنا نمیتوان کل تابستان را با تماشای آنها سر کرد و بیخیال محصولات آنسوی سینما شد. شکی در این وجود ندارد ضیافت تابستانی سینما به فیلمهای غولپیکر استودیویی خلاصه نشده است و در واقع در میان بزرگان یک سری فیلم مستقل و کمخرج هم وجود دارند که میخواهند به دیگران ثابت کنند که بزرگی به مقدار پولی که خرج ساختت شده یا مقدار جلوههای ویژهای که داری نیست، بلکه به هوش و مهارت و خلاقیت است. بنابراین تصمیم گرفتیم تا در کنار فیلمهایی که میخواهند بزرگی زور و بازویشان را به رخ بکشند، موردانتظارترین فیلمهای جدید کارگردانان و بازیگران مشهور را هم مرور میکنیم و نگاهی هم به فیلمهایی میاندازیم که با ایدههای هیجانانگیزشان امیدوارکننده به نظر میرسند.
Free Fire
شلیک آزاد
این اولین و آخرین محصول هیجانانگیز کمپانی A24 در این لیست نیست. بن ویتلی انگلیسی سال گذشته با ساخت «آسمانخراش» (High-Rise) که اقتباسی از روی رمان دستوپیایی جی. جی. بلارد بود دوباره سر زبانها افتاد. او حالا سراغ اکشن/کمدی خونبار و هیجانانگیز دیگری رفته است که ترکیبی از المانهای فلیمسازی مارتین اسکورسیزی و کوئنتین تارانتینو به نظر میرسد و ظاهرا تمام ویژگیهای لازم برای تبدیل شدن به یک سواری دیوانهوارِ پر از شلیک و تیراندازی را دارد. داستان در بوستون سال ۱۹۷۸ جریان دارد و به قرار معاملهی دو باند خلافکاری در یک انبار متروکه میپردازد. در طی گفتگو و چانه زدنهای هر دو طرف معامله سر قیمت محمولهی اسلحه است که آنها کمکم با یکدیگر درگیر میشوند و از سلاحها برای تیراندازی به یکدیگر استفاده میکنند. با توجه به تریلرها ظاهرا اکثر زمان فیلم در انباری که حالا به میدان نبرد تبدیل شده اتفاق میافتد. نه تنها حالوهوای فیلم از لحاظ فرم و کاراکترها یادآور فیلمهایی همچون «سگهای انباری» و «رفقای خوب» است، بلکه خود مارتین اسکورسیزی هم تهیهکنندهی اجرایی فیلم است و این یعنی طرفداران کارهای جنایی اسکورسیزی و تارانتینو باید خودشان را برای تجربهی چیزی نزدیک به منابع الهامشان آماده کنند. این در حالی است از بازیگران درجهیک فیلم میتوان به بری لارسن، آرمی همر، شارلتو کوپلی، کیلین مورفی و جک رینور اشاره کرد.
War Machine
ماشین جنگی
برد پیت با فیلم های جنگی بیگانه نیست و در انواع و اقسام آنها حاضر شده است. از نسخهی سنتیاش در «فیوری» (Fury) و نسخهی حماس/تاریخیاش در «تروی» (Troy) گرفته تا نسخهی جاسوسی/عاشقانهاش در «متحدین» (Allied) و تارانتینوگونهاش در «حرامزادههای لعنتی» (Inglourious Basterds). تازه میتوان به نبردش با سیل زامبیهای دوندهی «جنگ جهانی زی» (World War Z) هم اشاره کرد. جدیدترین فیلم جنگی پیت اما قصهای براساس رویدادهای واقعی است که در آن او نقش یک ژنرال امریکایی واقعی به اسم گلن مکماهون را بازی میکند. گلن فرماندهی نظامی باهوش و باعتمادبهنفسی است که به افغانستان فرستاده میشود تا گندکاریهای فرماندههای قبلی را پاک کند. فقط سوال این است که آیا اصلا این کار امکانپذیر است یا نه؟ آیا واقعا دولت میخواهد او در کارش موفق شود یا او را صرفا برای حفظ ظاهر به عنوان مسئول کاری غیرقابلانجام انتخاب کرده است؟ اگر تریلرهای فیلم را ندیده باشید، این خلاصهقصه نوید فیلم سیاسی جدیای را میدهد، اما «ماشین جنگی» را به عنوان «بخشی واقعیت و بخشی پارودی بیرحمانه» توصیف کردهاند و با نگاهی به قیافهی پیت در فیلم که ادای ژنرالهای شق و رق و اخمو با صدای کلفتِ سینمایی را بهطرز خندهداری درمیآورد، باید انتظار فیلمی را داشته باشیم که به شکل بامزه و خندهداری دربارهی تراژدیها و سیاستهای خندهدار دنیا صحبت میکند. خلاصه «ماشین جنگی» یکی از موردانتظارترین فیلمهایی است که توسط نتفلیکس منتشر خواهد شد و باید دید آیا نتیجه به فیلمی بدل میشود که شکست این کمپانی در سال ۲۰۱۷ به آمازون در زمینهی فیلمهای سینمایی را جبران کند.
Berlin Syndrome
سندروم برلین
«آدمهایی که تنهایی سفر میکنن، معمولا در جستجوی چیزی هستن». «چرا فکر میکنی که تنهام؟». «من که کسیو نمیبینم». «چقدر ساکته». «برلین پر از چنین جاهای خالیه». «هیشکی صداتو نمیشنوه». اینها برخی از جملاتی است که از دهان کاراکترهای «سندروم برلین» میشنویم. دختری امریکایی که با کولهپشتیاش در حال گشت و گذار و سفر در اروپا است، در آلمان با پسری بومی آشنا میشود. پسر، دختر را به خانهاش دعوت میکند و فردا صبح وقتی دختر میخواهد خانه را ترک کند، با یک قفل بزرگ روی در روبهرو میشود. در ابتدا دختر فکر میکند پسر خواسته با او شوخی کند، اما کمکم به این نتیجه میرسد که پسر زندانیاش کرده و نمیخواهد اجازهی خروجش را بدهد. ترسا پالمر سال گذشته بازیگر اصلی فیلم ترسناک «چراغهای خاموش» (Lights Out) بود که به موفقیت تجاری غولپیکری دست پیدا کرد و حالا باید دید آیا بازگشت او به این ژانر، باز به موفقیتی بزرگ منجر میشود؟ خانم کیت شورتلندِ استرالیایی با فیلمهایی مثل Somersault و Lore سابقهی ساخت فیلمهای زنانهی عاشقانه و دلهرهآور موفق را در کارنامه دارد و تریلر فیلم هم که حسابی پرتنش به نظر میرسد. آیا «سندروم برلین» به یکی از فیلمهای بیسروصدای سال که به محض انتشار مثل دینامیت صدا میکنند تبدیل خواهد شد؟
Megan Leavey
مگان لیوی
مگر میشود یک سال بیاید و برود و حداقل با یکی-دوتا فیلم «سگی» (!) روبهرو نشویم! منظورم از فیلمهای سگی، فیلمهایی است که داستانشان حول و حوش دوستی سگ و صاحبش میگذرد. انتظار دیگری هم نمیرود. بالاخره ارتباط انسان و حیوان همیشه یکی از بامزهترین و احساساتبرانگیزترین موضوعات سینمایی بوده است و مخاطبهای بسیاری برای آن وجود دارد. «مگان لیوی» که براساس داستانی حقیقی است، به سرباز ارتشی تازهواردی با بازی کیت مارا، میپردازد که رابطهی نزدیک او با سگش در جریان جنگ عراق جان بسیاری را نجات داده بود. وقتی وظیفهی پاک کردن میدانهای مین به لیوی داده میشود، او با سگ وحشیای به اسم رِکس ارتباط برقرار میکند و به سختی موفق میشود تا او را تمرین بدهد و رام کند. در ادامه مگان و رکس بیش از ۱۰۰ ماموریت را با موفقیت انجام میدهند تا اینکه در نهایت بر اثر انفجاری به شکل بدی زخمی میشوند. از دیگر بازیگران اصلی فیلم میتوان به تام فلتون، دراکو مالفوی خودمان و همچنین اِدی فالکوی، خانم سوپرانو اشاره کرد. باید دید آیا فیلم یک داستان شخصی و پرجزییات از آب در میآید و از پتانسیل فوقالعادهاش برای تحت تاثیرقرار دادن تماشاگران به درستی استفاده میکند یا نه. چون راستش را بخواهید ترکیب سگ و میدان مین، یعنی وحشت و ترس مطلق. بله، حتی بیشتر از ترکیب انسان و میدان مین!
It Comes At Night
شبهنگام میآید
دو چیز نیاز بود تا «شبهنگام میآید» به یکی از مورد انتظارترین فیلمهای ترسناک یا کلا فیلمهای ۲۰۱۷ تبدیل شود: یکی اینکه محصول کمپانی A24 است و یکی تریلرِ هولناکش. کمپانی A24 چند سالی است که به یکی از استودیوهای درجهیک امریکایی در زمینهی سرمایهگذاری روی فیلمهای کمخرج تبدیل شده است. آنها بعد از اینکه در جریان سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ با فیلمهایی مثل «اسپرینگ بریکرز» (Spring Breakers)، «اِکس ماکینا» (Ex Machina)، «ولگرد» (The Rover) و «زیر پوست» (Under the Skin) خودشان را به عنوان مرکز جدی آثارِ تحسینشدهی جمعوجور معرفی کردند، موفق شدند در طول دو سال گذشته به یکی از پاهای ثابت فصل جوایز نیز تبدیل شوند. از «جادوگر» که در صدر تمام فهرستهای منتقدان در پایان سال قرار داشت گرفته تا «مهتاب»، «خرچنگ» و «زنان قرن بیستمی» که چپ و راست نامزدیهای مراسمهای مختلف را به دست میآوردند و جایزهها را درو میکردند. یکی از مهمترین محصولات آنها در سال ۲۰۱۷، «شب هنگام میآید» است؛ فیلم ترسناک مریضی که جوئل اجرتون را به عنوان بازیگر اصلیاش دارد. تریلر فیلم تدوینِ فوقالعادهای از نماها و لوکیشنها و دیالوگهای مورمورکنندهای است که خبر از فیلمی در حس و حال «زیر پوست» و «جادوگر» میدهد؛ فیلمی که برای ترساندن روی اتمسفرسازی و کارگردانی روانیکنندهاش تمرکز میکند. اینکه آیا «شب هنگام میآید» به جمع «هیت»های بزرگ این کمپانی میپیوندد یا نه مشخص نیست، اما در هر صورت با یکی از فیلمهایی طرفیم که قدم به قدم در تعقیبش هستیم.
The Book of Henry
کتاب هنری
یکی از اخلاقهای خوب کارگردانانِ بلاکباسترساز این است که ریشههایشان را فراموش نمیکنند و هر از گاهی سری به فیلمهای کمخرج و هنریتر هم میزنند. برای مثال این اواخر جی. ای. بایونا را داشتیم که قبل از ساختن «دنیای ژوراسیک ۲»، «هیولایی صدا میزند» (A Monster Calls) را روی پرده برد یا جیمز گان که نامش به عنوان نویسندهی فیلم ترسناک «آزمایش بلکو» (The Belko Experiment) برده شد. حالا کالین ترورو هم بعد از ساختن «دنیای ژوراسیک» و قبل از اینکه کار اپیزود نهم «جنگ ستارگان» را در آیندهای نزدیک آغاز کند، در حال کار بر روی پروژهای اورجینال و غیربلاکباستری به اسم «کتاب هنری» است. این فیلم که توسط گرگ هورویتز نوشته شده، به مادر مجردی به اسم سوزان کارپنتر (نوآمی واتس) میپردازد که خرجش را از طریق پیشخدمتی کردن در میآورد و همزمان باید از پسرانش پیتر و هنری با بازی جیکوب ترمبلی، ستارهی «اتاق» (Room) و جیدن لایبرهر، بازیگر «ویژهی نیمهشب» (Midnight Special) مراقبت کند. برادران کارپنتر وقتی متوجه میشوند کریستینا، همکلاسی هنری و همسایهی بغلدستیشان، راز خطرناکی دارد، وارد ماجرایی برای افشای آن میشوند. کالین ترورو قبل از «دنیای ژوراسیک»، فیلم مستقلِ تحسینشدهی «ایمنی تضمین نشده» (Safety Not Guaranteed) را ساخته بود. اگرچه «کتاب هنری» که حالوهوای یک تریلر دراماتیک را دارد در تضاد با لحن کمدی «ایمنی تضمین نشده» قرار میگیرد، اما هر دو فیلم به موضوعاتِ جدی و مهمی میپردازند. «کتاب هنری» با توجه به تریلرش نه تنها زنگ تفریح فوقالعادهای برای تروروی کارگردان قبل از پیوستن او به کهکشان خیلی خیلی دور محسوب میشود، بلکه میتواند تنوع خوبی هم در تقویم سینمایی فصل تابستان تماشاگران ایجاد کند.
The Bad Batch
دار و دستهی بد
در نگاه اول «دار و دستهی بد» فیلم غمانگیز و تیره و تاریکی به نظر میرسد. فیلمی که هرچه باشد، مفرح نخواهد بود. بالاخره فیلم در یک دنیای برهوتِ پساآخرالزمانی اتفاق میافتد و دربارهی دختری (با بازی سوکی واترهواسِ مُدل) است که در جریان فرار از دست گروهی آدمخوار، گیر گروه دیگری از یاغیها، طردشدهها و عجیب و غریبهایی میافتد که وسط صحرا و جدا از بقیهی دنیا زندگی میکنند. اما بهتر است مقدار مفرحبودن یک فیلم را از روی خلاصهقصهاش نسنجیم؟ چون آیا میدانستید در این فیلم کیانو ریوز نقش رهبر فرقهای را دارد که توسط زنانی اسلحه به دست مراقبت میشود؟ تریلرهای «دار و دستهی بد» خبر از آیندهی دستوپیایی عجیبی میدهند که در آن آدمخوارها آزادانه، مُدلها را شکار میکنند و عجیبالخلقهها از غیرعجیبالخلقهها جدا نگه داشته میشوند. بزرگترین جذابیت فیلم هم خودِ کیانو ریوز است که با داشتن یکی از مورمورکنندهترین سیبلهای ممکن، سری با موهای سیاه روغنزده، عینکی دودیای که آدم را یاد الویس میاندازد، پوشیدنِ لباس خوابِ ابریشمی و کشیدن پیپ، نقش غیرعادی به عنوان مرد جدی سینما دارد. این در حالی است که جیسون موموآ، آکوامن آینده هم یکی دیگر از شخصیتهای فیلم است که عاشقِ قهرمان دخترِ اصلی قصه میشود. قابلذکر است که این فیلم دومین ساختهی آنا لیلی امیرپور است که چند سال پیش با فیلم سیاه و سفیدِ خونآشامیاش، «دختری تنها شب به خانه میرود» تماشاگران را غافلگیر کرد و خبر از ورود چشمانداز جالبتوجه و منحصربهفردی به فضای سینمای مستقل داد و در نتیجه میتوان مطمئن بود که «دار و دستهی بد» هرچه باشد، قرار نیست به یک کلون دیگر از «مد مکس» بدل شود.
The Big Sick
بیماری بزرگ
یکی از اندک کمدی رومانتیکهای تابستان که میتوانیم با اطمینان منتظر تماشایش باشیم. فیلم دربارهی رابطهی کُمیل نانیجیانی، پسری پاکستانی و امیلی گوردون، دختری امریکایی است. کمیل در یک باشگاه شبانه یک استند آپ کمدین است، امیلی یک شب در یکی از برنامههایش شرکت میکند، آنها با یکدیگر آشنا میشوند، قرار میگذارند و یک دل، نه صد دل عاشق میشوند و خیلی زود جدا میشوند! بله، جدا میشوند. مشکل هم ترس کمیل از والدین سنتیاش که با رابطهی او با یک دختر امریکایی مشکل دارند است. کمیل هم برای اینکه مورد جملهی «شیرم رو حلالت نمیکنم» مادرش قرار نگیرد، رابطهشان را بهم میزند. ماجرا از جایی حساس میشود که امیلی بهطور ناگهانی توسط عفونتی ناشناخته مریض میشود. دکترها هم او را با استفاده از دارو، در کما قرار میدهند تا دنبال دلیل و درمان این بیماری بگردند. منتقدان فیلم را در یک کلمه توصیف کردهاند: والدین. داستان عاشقانهی فیلم حول و حوش این موضوع میچرخد که چرا و چگونه ما دنبال گرفتن تاییدیهی والدین یا بزرگترهایمان هستیم.
Okja
اوکجا
بعد از «ماشین جنگی»، یکی دیگر از سرمایهگذاریهای نتفلیکس در سال ۲۰۱۷ که خیلی خوشمزه و شگفتانگیز به نظر میرسد، فیلم علمی-تخیلی «اوکجا» به کارگردانی بونگ جون-هوی کرهای است. فیلمسازِ کاربلدی که با فیلمهایی مثل «خاطرات قتل» (Memories of Murder)، «میزبان» (The Host) و «اسنوپییرسر» (Snowpiercer) برخی از بهترین فیلمهای قرن بیست و یکم را ساخته است و حالا این کارگردان در جدیدترین ساختهاش با «اوکجا» سراغ یک اکشن ماجرایی رفته است. داستان دربارهی دوستی دختری به اسم میجا (آهون سئو هیون) با حیوان عجیبی به اسم اوکجاست که سازمانی به رهبری زنی با بازی تیلدا سوئینتن در صدد شکار آن هستند؛ سوئینتن در فیلم قبلی بونگ جون-هو هم نقش آنتاگونیست داستان را برعهده داشت که بازی هراسانگیز و لذتبخشی از خود ارائه داد و به نظر میرسد در «اوکجا» هم نقش مشابهای را در قالب زن پولداری از طبقهی بالای جامعه برعهده دارد. بونگ جون-هو نه تنها برخی از کالتترین فیلمهای موج نوی سینمای کرهی جنوبی را ساخته، بلکه به خاطر آنها آوازهی بزرگی هم در دنیا دارد. به نظر میرسد «اوکجا» هم این پتانسیل را دارد تا تحت نظر این کارگردان ماهر به یکی دیگر از کلاسیکهای مدرن او بدل شود و البته موفقیتی دیگر برای نتفلیکس به همراه بیاورد.
Baby Driver
بیبی راننده
ادگار رایت برگشته است. کسی که همیشه امسش لبخند بر لب آدم میاندازد. کسی که با «اسکات پیلگریم علیه دنیا» (Scott Pilgrim vs. the World) یکی از بهترین فیلمهای ویدیو گیمی/کامیکبوکی سینما را ساخت و با فیلم زامبیمحورش، «شاون مُرده» (Shaun of the Dead) یکی از رودهبُرکنندهترین کمدیهای سالهای اخیر را تحویلمان داد. او حالا با «بیبی راننده» به شکلی آشنا اما خلاقانهای میخواهد هیجانزدهمان کند. این اکشن موزیکال دربارهی پسری به اسم بیبی با بازی انسل الگورت، ستارهی فیلم «شوم بختی ما» (The Fault in Our Stars) است؛ رانندهی خیلی خفن و ماهری که برای یک باندِ سارق بانک کار میکند. تفاوت او با بقیهی همکارانِ سینماییاش این است که خیلی به موسیقی گوش میکند. از آنجایی که بیبی از مشکل مغزی رنج میبرد و بر اثر آن همیشه صدای وزوزِ مدامی را در سرش میشنود، با گوش دادن مدام به موسیقی در طول روز، سعی میکند تا از شر صدای آزاردهندهی درون سرش خلاص شود. اما نکته این است که علاقه یا اجبارِ بیبی به شنیدن موسیقی فقط به یک خصوصیت شخصیتی خلاصه نمیشود، بلکه ایدهی اصلی خود فیلم هم است. ماجرا از این قرار است که کل فیلم براساس موسیقی کارگردانی و تدوین شده است. تکتک سکانسهای فیلم بر محور موسیقی حرکت میکنند و این دقیقا همان چیزی است که فیلم رایت را از دیگر فیلمهای سرقتمحورِ جنایی سینما متفاوت میکند: نحوهی کارگردانی و تدوین بهطور مداومی با توجه به ترانهها و آهنگهایی که بیبی به آنها گوش میکند در تغییر هستند. خبر خوب این است که «بیبی راننده» در فستیوال ساندنس امسال برای اولینبار به نمایش درآمد و با ستایش گستردهی منتقدان روبهرو شد و خبر خوب بعدی این است که این اواخر تاریخ اکران فیلم از آگوست به ژوئن جلو افتاد و این یعنی فیلم اکران گستردهاش را حدود یک ماه زودتر آغاز میکند. انتظار ترانههای دلانگیز و صحنههای بدلکاری دلپذیر و تعقیب و گریزهای دلربایی را از «بیبی راننده» داشته باشید!
The Beguiled
فریب خورده
چقدر باید خوش شانس باشیم که امسال میتوانیم جدیدترین فیلم سوفیا کاپولا را ببینیم؟ دخترِ فرانسیس فورد کاپولا در چند سال اخیر یکی از متفاوتترین و هیجانانگیزترین چشماندازهای فیلمسازی را در سینما داشته است. از The Virgin Suicides، اولین فیلم بلندش در سال ۱۹۹۹ گرفته تا ساختههای دیگرش که همه بهطور مداوم مورد تحسین و توجه قرار گرفتهاند. محبوبترین فیلمهایش از جمله «گمشده در ترجمه» (Lost in Translation) و «جایی» (Somewhere) همیشه داستانهای صمیمانه و غیرمنتظرهای دربارهی تجربههای بهخصوصِ انسانی بوده است. امسال اما کاپولا میخواهد با اولین فیلمِ تمام ژانریاش به سینما برگردد. «فریبخورده» که نیکول کیدمن، کالین فارل، اِل فانینگ و کریستن دانست را به عنوان بازیگران اصلیاش دارد، بازسازی فیلمی به همین نام با بازی کلینت ایستوود و جرالدین پیچ، محصول سال ۱۹۷۱ است. قصه در امریکای درگیر جنگ داخلی میگذرد و به گروهی از زنان مسن و جوانی میپردازد که زندگی منزوری و آرامی در روستایی دورافتاده دارند. اما وقتی با سرباز زخمی نیروهای موتلفه برخورد میکنند و او را پناه میدهند، زندگیشان به هرج و مرج کشیده شده و به رقابتی سخت بین این زنان برای به دست آوردن این مرد بدل میشود. طراحی صحنه و تولید فیلم بسیار یادآور حالوهوای گاتیک و تیره و تاریک «کریمسون پیک» گیرمو دلتورو است؛ چیزی که تاکنون نمونهاش را از کاپولا ندیدهایم. بعد از واکنش ضد و نقیض منتقدان به The Bling Ring، فیلم قبلی کاپولا، سینمادوستان بیصبرانه منتظرند تا ببیند آیا «فریب خورده» به یکی از موفقیتهای هنری دیگر او اضافه خواهد شد یا نه.
A Ghost Story
یک داستان شبحی
مدتهاست که از تنوع فیلمهایی که به ارواح میپردازند کم شده است. حالا اکثر آنها فیلمهایی در زیرژانر «خانهی جنزده» هستند که به ارواح خبیثی که عروسکها را تسخیر میکنند و شبها در و پنجرهها را به هم میکوبند خلاصه شدهاند. زمانی فیلمهایی مثل «حس ششم» (The Sixth Sense) را داشتیم که نامزدی بهترین فیلم و کارگردانی اسکار را برای ام. نایت شیامالان به ارمغان آورد یا عاشقانهای مثل «روح» (Ghost) که به یک کلاسیک بدل شد. حالا اما به نظر میرسد این موضوع قرار است با «یک داستان شبحی» تغییر کند. این فیلم که رونی مارا و کیسی افلک را به عنوان ستارههای اصلیاش دارد، با موضوع عشق ابدی بعد از مرگ کار دارد. به جای اینکه با روحی نامرئی همراه شویم، با مردی طرفیم که بعد از مرگش به شکل فردی با ملحفهای سفید رنگ بر سرش و دو سوراخ برای چشمانش، به دیدن همسرش میآید؛ همسری که با وجود آغاز زندگی جدیدش با مردی دیگر، ظاهرا نمیتواند از دست روحِ شوهر قبلیاش که شیفتهی همدیگر بودهاند در امان باشد. ایدهای که به برخی از تسخیرکنندهترین تصاویر تریلرهای منتشر شده از فیلم منجر شده است. «یک داستان شبحی»، محصول استودیوی مستقلسازِ A24 است که در جشنوارهی ساندنس امسال با واکنش مثبت منتقدان روبهرو شد. فیلم توسط دیوید لوئری نوشته و کارگردانی شده است؛ همان کسی که سال گذشته بازسازی «اژدهای پیت» (Pete’s Dragon) دیزنی را ساخته بود.
Atomic Blonde
بلوند اتمی
طرفداران «جان ویک» (John Wick) خوشحال باشند که قسمت دوم این فیلم تنها چیزی نیست که در سال ۲۰۱۷ از جنس خاص اکشن این مجموعه داشتیم. دیوید لیچ، یکی از کارگردانان قسمت اول «جان ویک» امسال با فیلم خودش به سینماها میآید که یک اکشن/تریلر بزرگسالانه به اسم «بلوند اتمی» است. این فیلم که براساس رمانی گرافیکی به اسم «سردترین شهر» است، به لورین بروتن (شارلیز ترون) میپردازد که براساس خلاصهقصهی رسمی فیلم، مرگبارترین قاتل سازمان MI6 است و تنها کسی است که میتواند سختترین ماموریتها را با موفقیت انجام دهند. یکجورایی با نسخهی زنِ جان ویک خودمان سروکار داریم که براساس تریلرهای فیلم به مراتبِ بیکلهتر و خفنتر نیز است. داستان فیلم اما در برلینِ دوران جنگ سرد اتفاق میافتد؛ مکانی که در بحبوحهی انقلاب به سر میبرد و با خائنانِ نیرنگباز پر شده است و لورین برای انتقال پروندهای فوقسری به کسی در این شهر به آنجا اعزام شده است. «بلوند اتمی» ترکیبی از اکشنهای خونبار و نفسگیرِ «جان ویک» و کلاهگیسها و توطئهگریها و جاسوسبازیها و فضای سرد و برفی سریال «آمریکاییها» (The Americans) است. نتیجه فیلمی است که منتقدانی که آن را جلوتر از موعد دیدهاند، آن را بهطرز گستردهای تشویق و تحسین کردهاند و از این گفتهاند که فیلم علاوهبر اکشن، بدون قصه و احساس هم نیست و البته بعد از فیوریوسا، یک پرسونای بهیادماندنی دیگر از شارلیز ترون بر جای میگذارد.
The House
خانه
یکی از معدود کمدیهای تابستان به پدر و مادری با بازی ویل فرل و اِمی پولر میپردازد که بعد از خرج کردن پساندازِ دانشگاه دخترشان، تصمیم میگیرد تا برای مخفی کردن سوتی بزرگی که دادهاند، با همسایهشان در زیرزمینشان یک کازینو راه بیاندازند و از طریق عجیبی بیزنس کنند. در ابتدا آنها پول خوبی به جیب میزنند و روزهای موفقی را سپری میکنند. هر دو ناگهان خود را در موقعیتی پیدا میکنند که دیگر نه تنها با ترس و لرز این کار را نمیکنند، بلکه با پوشیدن لباسهای گرانقیمت و زدن عینک دودی ادای کازینوداران حرفهای و مایهدار را درمیآورند و قضیه تا جایی جدی میشود که آنها با متقلبان، همچون مافیاهای فیلمهای گنگستری رفتار میکنند: تهدید آنها به مرگ با تبر در زیرزمینی تاریک. طبیعتا خیلی زود همهچیز برای گنگسترهای قلابی ما به بیراهه کشیده میشود. ویل فرل و امی پولر دوتا از محبوبترین و کاربلدترین کمدینهای امروز هالیوود هستند و جالب است که آنها تاکنون با هم همکاری نکردهاند. احتمال اینکه فیلمی با چنین عنوانِ نه چندان خلاقانهای مثل «خانه» در حد پتانسیلش ظاهر نشود وجود دارد، اما اگر فرل و پولر در حد کاراکترهایشان جسور و دیوانه ظاهر شوند، چرا که نه!
Wind River
ویند ریور
برای هیجانزده شدن برای این فیلم فقط به یک نام نیاز است: تیلور شریدان. این بازیگر که در چند سال اخیر نشان داده که چه نویسندهی فوقالعادهای است، بعد از مورد تحسین قرار گرفتن برای تریلر «سیکاریو» (Sicario) و نئو-وسترنِ نامزدِ اسکار «اگر سنگ از آسمان ببارد» (Hell or High Water) خودش را به عنوان داستانگوی درجهیکی ثابت کرده که در کنار پایبند ماندن به کهنالگوها، خلاقیتها و پیچ و تابهای غیرمنتظرهی خودش را هم به فیلمنامههایش تزریق میکند. «ویند ریور» که اولین تجربهی کارگردانی شریدان هم محسوب میشود، به مامور سازمان شیلات و حیات وحش امریکا با بازی جرمی رنر میپردازد که در منطقهی اختصاصی سرخپوستان ویند ریور با جنازهای روبهرو میشود. ادارهی اف.بی.آی مامور تازهکاری را با بازی الیزابت السن برای تحقیق میفرستد، اما او که تجربهی کار در آب و هوای زمستانی استخوانسوز و انزوای ایالت وایمونیگ را ندارد، با دشواریهای بسیاری روبهرو میشود و در نتیجه با کاراکتر جرمی رنر به عنوان راهنما همراه میشود تا رد جرم را در دل طبیعت وحشی بزنند. «ویند ریور» برای اولینبار در جشنوارهی ساندنس امسال روی پرده رفت و با واکنش مثبت منتقدان روبهرو شد. اکثر منتقدان آن را یک درام جنایی انسانی و هیجانانگیز دیگر از این نویسنده نامیدند و آن را فینال فوقالعادهای بر سهگانهای که با «سیکاریو» و «اگر سنگ از آسمان ببارد» شروع شده بود معرفی کردند.
Ingrid Goes West
اینگرید به غرب میرود
آدری پلازا و الیزابت السن در «اینگرید به غرب میرود» با یکدیگر همراه میشوند. در چند سال اخیر پلازا و السن بدل به دوتا از جدیدترین ستارههای جوان هالیوود شدهاند. بعد از اینکه آدری پلازا این اواخر با سریال ابرقهرمانی «لژیون» باز دوباره سر زبانها افتاده، السن هم در کنار نقشهایش در فیلمهای مستقل، با «گودزیلا»ی گرت ادواردز و بازی در نقش اسکارلت ویچ در دنیای سینمایی مارول که به زودی در «اونجرز: جنگ اینفینیتی» (Avengers: Infinity War) به نبرد با فضاییها خواهد رفت، در اوج دوران محبوبیتش به سر میبرد. فیلم دربارهی زن جوانِ مشکلداری به اسم اینگرید توربرن است که به تازگی مادرش را از دست داده و در غم او به سر میبرد. تمام فکر و ذکر اینگرید، زنی به اسم تیلور اسلون، به عنوان یک چهرهی اینستاگرامی است که ظاهرا زندگی بینقصی در لس آنجلس دارد. وقتی اینگرید تصمیم میگیرد تا بیخیال خانه و زندگیاش در پنسلوانیا شود و برای آشنایی با تیلور به ساحل غربی سفر کرد، رفتارش بهطرز مداومی خطرناکتر و بیپرواتر میشود. با توجه به تریلر فیلم، ظاهرا با کمدی تیره و تاریکی سروکار داریم که خندههایش بیشتر از اینکه لذتبخش باشند، دردآور هستند و همین آنها را لذتبخش میکند.
Detroit
دیترویت
کاترین بیگلو فقط یکی از تحسینشدهترین کارگردانان زن دنیا نیست، بلکه یکی از بحثبرانگیزترینهایشان هم است. او که به خاطر «گنجهی درد» (The Hurt Locker) برندهی اسکار شده، با پرداخت به موضوعات پیچیده و سخت در فیلمهایش بیگانه نیست؛ موضوعاتی که معمولا دربارهی رویدادهای واقعی و اجتماعی و سیاسی روز دنیا هستند. بیگلو بعد از اینکه در سال ۲۰۱۲ با «سی دقیقهی بامداد» (Zero Dark Thirty) موضوع جنگ با تروریسم را مورد بررسی قرار دارد و نامزدی بهترین فیلم اسکار را هم به دست آورد، چند سالی است که درگیر تهیه فیلم جدیدش است. فیلمی که به درگیریها و ناآرامیهای نژادی سال ۱۹۶۷ دیترویت، یکی از بزرگترین تظاهرات شهروندان تاریخ ایالت متحده میپردازد و جان بویگا، یکی از ستارگان «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» را به عنوان بازیگر اصلیاش دارد. سناریوی «دیترویت» توسط مارک بول، ژورنالیست/نویسندهای که دو فیلم قبلی بیگلو را هم نوشته بود به نگارش درآمده. باید انتظار یک فیلم پرتنش و بحثبرانگیز و اسکاری دیگر را از این کارگردان بکشیم که احتمالا به جرات میتوان گفت بدجوری قرار است با قدرت تحمل و روان تماشاگرانش بازی کند.
The Wall
دیوار
بله، آمازون هم بیکار ننشسته است. یکی از موردانتظارترین سرمایهگذاریهای این کمپانی در سال جدید اکشن جنگی جدید داگ لایمن به اسم «دیوار» است. کارگردانی که به خاطر ساخت اکشنهای پرهرجومرج و خوشساختی مثل «لبهی فردا» (Edge of Tomorrow) و «هویت بورن» (Bourne Identity) شناخته میشود، اینبار ظاهرا سراغ اکشنِ جمعوجورتر، غیربلاکباستری و تعلیقزایی رفته است. این فیلم که تنها بازیگرانش آرون تیلور جانسون و جان سینا هستند، به دو سرباز امریکایی در خاک عراق میپردازد که ناگهان خودشان را مورد هدف یک تکتیرانداز مخفی پیدا میکنند. کاراکتر جان سینا گلوله میخورد و وسط بیابان میافتد و کاراکتر تیلور جانسون هم پشتِ دیوارِ آجری سستی پنهان میشود و از اینجاست که بازی بقا آغاز میشود. از یک طرف او باید جای تکتیرانداز را پیدا کند و از طرف دیگر رفیقش دارد خونریزی میکند، خودش تشنه است، اگر دست روی دست بگذارد، پشت این دیوار جان خواهد داد و همزمان تکتیرانداز عراقی با بیستم روی اعصابش میرود. در میان سیل بلاکباسترهای انفجاری و بزرگ تابستان، اگر لایمن مهارتهای فیلمسازیاش را به «دیوار» آورده باشد، میتوانیم خودمان را برای یک نبرد بقای تمیزِ اولد-اسکول آماده کنیم.
Logan Lucky
لوگان خوششانس
استیون سودربرگ دوران بازنشستگیاش را برای بازگشت به سینما عقب میاندازد. البته اگر بتوان اسمش را بازنشستگی گذاشت. چرا که در مدت دوری او از سینما، سودربرگ مشغول کارگردانی دو فصل از سریال خارقالعاده و دیدهنشدهی «نیک» (Knick) بوده است و اسمش به عنوان تهیهکنندهی اجرایی چندین فیلم و سریال تلویزیونی هم آمده است. اگر این کارگردان به یک چیزی معروف باشد، آن جمع کردن یک سری بازیگر درجهیک برای اجرای یک سرقت تیمی است. تجربهی قبلی سودربرگ در این زیرژانر مربوط به بازسازی «یازده یار اوشن» (Ocean’s Eleven)، با بازی جورج کلونی، برد پیت و جولیا رابرتز میشود که به منجر به ساخت دو دنباله شد. اکنون به نظر میرسد سودربرگ آماده است تا بازگشتش به سینما را عملی کرده و قرار نیست با بازیگران قدیمیاش این کار را کند. در عوض او برخی از بااستعدادترین بازیگران روز سینما را گرد هم آورده است. از کاترین واترستون و دنیل کریگ گرفته تا آدام درایور و رایلی کیئو. قصه هم دربارهی دو برادری است که قصد سرقت در جریان مسابقهی ناسکاری در کارولینای شمالی را دارند. هیجانانگیز است! از بازگشت شما خوشحالیم آقای سودربرگ!
Death Note
دفترچه مرگ
بله، یک بازسازی لایو اکشن دیگر از روی یک انیمه/مانگای مشهور ژاپنی. اگر احیانا تاکنون در کرهی ماه زندگی میکردید و اسم این آیپی به گوشتان نخورده، باید بگویم داستان دربارهی دانشآموزی است که با دفترچهای ماوراطبیعه روبهرو میشود؛ دفترچهای که اسم هرکسی که در آن نوشته شود، خواهد مُرد. خب، دانشآموز قصه هم منطقیترین تصمیم ممکن را میگیرد: میخواهم به یک خدای شکستناپذیر تبدیل شوم! البته اگر بتواند از شر کاراگاه جوانِ باهوشی که در جستجوی کشف هویت اوست قسر دربرود. یکی دیگر از مورد انتظارترین محصولات نتفلیکس در تابستان ۲۰۱۷. انیمهی «دفترچه مرگ» قبلا در ژاپن مورد بازسازی لایو اکشن قرار گرفته، اما این اولین نوع غربیاش است. از آنجایی که به نظر من انیمه ایدهی خیلی خوب داستان را بعد از چند قسمت اول خراب میکند، به شخصه خیلی دوست دارم ببینم نسخهی کوتاهتر و مسنجمتری از داستان به چه نتیجهای ختم میشود. کارگردانی فیلم بر عهدهی آدام وینگاردی است که هم تجربهی ساخت فیلمهای کمخرج ترسناکِ موفقی مثل «مهمان» (The Guest) را دارد و هم خراب کردن میراث یکی از بزرگترین فیلمهای ترسناک سینما با دنبالهی «جادوگر بلر» (Blair Witch). نقش لایت ترنر برعهدهی نت وولف، بازیگر «شهر کاغذی» (Paper Town) و نقش کاراگاه اِل هم برعهدهی کیت استنفیلد، بازیگر فیلم «بیرو بیرون» (Get Out) است. بازیگر ریوک، خدای مرگِ صاحب دفترچه هم به ویلیام دفو سپرده شده است و تصور چهره و صدای دفو در قالب ریوک که «انگ» این موجود است، فعلا بزرگترین چیزی است که طرفداران را شیفتهی این بازسازی کرده است!