جاناتان فرنزن اخلاق شناس و منتقد اجتماعی با سومین رمان خود به نام «اصلاحات» به شهرت زیادی دست پیدا کرد. این کتاب که یکی از محبوبترین و مطرحترین آثار این نویسنده به شمار میرود، برندهی جایزه ملی کتاب شد و همچنین فینالیست جایزهی پولیتزر و جایزهی ملی منتقدان کتاب، در میان بسیاری از نامهای برجستهی دیگر بود.
داستان این رمان روی زندگی خانوادهای متلاشیشده تمرکز دارد؛ زوجی پیر که به آخرین باری که فرزندان بزرگسال خود را دیدهاند فکر میکنند. این کتاب به تعارضات و مسائل درون خانواده میپردازد که به دلیل یک بیماری ناتوانکننده ناشی میشود. اگرچه ممکن است اعضای این خانواده هرگز بهطور کامل یکدیگر را درک نکنند، اما در طول رمان میتوانند همدلی را در خود به وجود میآورند.
درواقع این کتاب نگاهی دقیق به نقش خانواده در جامعهی معاصر دارد و تاثیرات مادیگرایی در آمریکای اواخر قرن بیستم را زیر سوال میبرد و حاوی عناصر تراژدی و کمدی است که هر خوانندهای از مطالعهی آن لذت خواهد برد. این اثر همچنین حکایت وجود انسان در دل عمیقترین و پیچیدهترین شرایطی بوده که تابهحال در آن قرار داشته است.
بیوگرافی جاناتان فرنزن
رماننویس و مقالهنویس آمریکایی، جاناتان فرنزن که رمانهای چندلایهاش دربارهی آمریکای معاصر تحسین منتقدان زیادی را برانگیخت، ۱۷ اوت ۱۹۵۹ در وسترن اسپرینگ ایالاتمتحده به دنیا آمد. پدرش که در مینه سوتا بزرگ شده بود، یک مهاجر با تبار سوئدی و نروژی بود.
فرنزن در وبستر گرووز در میسوری بزرگ شد و بعدا در کالج سوارثمور در پنسیلوانیا تحصیل کرد. او سال ۱۹۸۱ پس از کسب مدرک لیسانس بهعنوان همکار فولبرایت در دانشگاه آزاد برلین شرکت کرد. او پس از فارغالتحصیلی در اوایل بیستسالگی با والری کورنل ازدواج کرد و با همسرش به بوستون نقلمکان کرد تا حرفهاش را بهعنوان یک رماننویس حرفهای دنبال کند. وقتی این هدفش به نتیجه نرسید، سال ۱۹۸۷ به نیویورک نقلمکان کردند. پس از بازگشت ازآنجا، اولین رمان خود را شروع کرد و هرروز هشت ساعت وقت برای نوشتنش میگذاشت. جاناتان فرنزن برای کسب درآمد، آخر هفتهها بهعنوان دستیار پژوهشی در دانشگاه هاروارد برای ردیابی فعالیتهای زلزله در سراسر جهان کار میکرد.
فرنزن سال ۱۹۸۸ اولین رمان خود به نام «The Twenty-seventh City» (شهر بیست و هفتم) را منتشر کرد که داستان آن در سنت لوئیس اتفاق میافتد که یک تریلر پیچیده و تا حدی طنز است که به مطالعهی زندگی خانوادهای میپردازد که تحتفشار شدید قرار گرفتهاند، این رمان در بحبوحهی توطئهی سیاسی پیچیده و تحولات مالی در شهر سنت لوئیس است.
دومین رمان فرنزن به نام «The Corrections» (۱۹۹۲)» ، از تجربیات نویسنده درزمینهی زلزلهشناسی استفاده میکند. داستان این کتاب در بوستون اتفاق میافتد که در آن یک زلزلهشناس از هاروارد ارتباطی بین زلزلههای غیرقابل توضیح و دفع زبالههای شیمیایی کشف میکند.
فرنزن به مدت هشت سال روی رمان بعدی خود به نام «اصلاحات» (۲۰۰۱) کار کرد که بر خانوادهای پنج نفره متمرکز است که اعضای آن ازدواجهای ناموفق، روابط خانوادگی تیرهوتار و مشاغل ناموفق را تحمل میکنند. این رمان مورد تحسین گسترده منتقدان قرار گرفت و سال ۲۰۰۱ برنده جایزه ملی کتاب شد.
مترجم کتاب «اصلاحات» دربارهی ویژگیهای نثر جاناتان میگوید: «این نویسنده به جملههای طولانیاش معروف است. او نه در تمام کتابش، بلکه در بخشهایی از آن ممکن است از جملهای طولانی استفاده کند که یک صفحه و نیم طول بکشد. رمانهایش اصطلاحا دانشنامهای است و در آثارش از موضوعات مختلف مینویسد، از اقتصاد و ریاضیات گرفته تا موسیقی و شیمی و هر آنچه فکرش را هم بکنید. تمام این موضوعات را در رمانهای فرنزن میتواینید پیدا کنید؛ اما بهقولمعروف این موضوعات از رمان بیرون نمیزند و تمام این بحثهای علمی، در بافت رمان حل میشود.»
دربارهی کتاب اصلاحات
سومین رمان جاناتان فرنزن به نام «اصلاحات» با عنوان انگلیسی «The Corrections»، یک اثر هنری فوقالعاده و داستانی سرگرمکننده برای قرن کنونی است که اولین بار سال ۲۰۰۱ منتشر شد؛ یک درام خانوادگی جسورانه، کمیک، تراژیک و عمیقا تکاندهنده که از غرب میانه در اواسط قرن تا والاستریت و اروپای شرقی در عصر طمع و جهانی گرایی امتداد دارد.
فرنزن در همان سطرهای ابتدایی کتاب با ترسیم آبوهوای آشفته نشان میدهد که تاریکی و اتفاقات بزرگی در راه است: «جنون یک جبههی هوای سرد پاییزه از سوی مرغزار هجوم میآورد. میشد احساسش کرد: قرار بود اتفاق بدی بیفتد. خورشید در ارتفاعی کم در آسمان، نوری ضعیف، ستارهای رو به سرد شدن. حملهی بیامان آشفتگی. درختان بیقرار، دما رو به کاهش، کل کیش شمالی چیزها در حال پایان یافتن. دیگر خبری از بچهها در حیاط خانهها نیست.»
کتاب «اصلاحات» به دلیل شخصیتپردازی و نثر آن با استقبال گسترده منتقدان ادبی سال ۲۰۰۱ برندهی جایزهی ملی کتاب داستانی و نامزد جایزهی ملی حلقه منتقدان کتاب، سال ۲۰۰۲ جایزهی پن/فاکنر و جایزهی پولیتزر برای داستان را دریافت کرد و در چندین نشریه بهعنوان یکی از بزرگترین رمانهای قرن بیست و یکم ذکر شده است. با اینکه انتشار رمان ده روز قبل از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر بود، بسیاری این اثر را بهعنوان داشتن بینش پیشبینی آمیز نسبت به نگرانیهای اصلی و حال و هوای عمومی زندگی آمریکایی پس از ۱۱ سپتامبر تفسیر کردهاند.
داستان کتاب «اصلاحات» حول مشکلات یک زوج مسن و سه فرزند بالغ آنها میچرخد و زندگی آنها را از اواسط قرن بیستم تا کریسمس در نزدیکی آغاز هزاره میگذراند. داستان در غرب میانه در شهر نیویورک و فیلادلفیا میگذرد و بر روابط پنج شخصیت اصلی کتاب متمرکز است. آلفرد لمبرت پدر خانواده و یک مهندس بازنشستهی راهآهن است که به پارکینسون مبتلا شده، در کنترل بدن و مهارتهای حرکتی خود مشکل داشته و علائم غیرقابلکنترل زوال عقل را دارد. او روزهای خود را در خانه به چرت زدن، تماشای اخبار محلی و تلاش برای انجام برخی امور بانکی و مالیات در خانه در زیرزمین خود میگذراند.
اینید همسر بیحوصله و ناامید آلفرد است که باور دارد اگر آلفرد از روی صندلی موردعلاقهاش بلند شود و کاری انجام دهد، مشکلاتش حل میشود. اینید همیشه به او نق میزند و به او میگوید که همه دوستانشان چه میکنند و فکر میکند او باید چه کار کند و احساس میکند که اگر سایر افرادی که مشکلات سلامتی دارند میتوانند ازنظر بدنی فعال باشند، آلفرد نیز میتواند فعال باشد. اینید همچنین با تلاش برای تحمیل قضاوتهای سنتی خود بر زندگی فرزندان بزرگسالش، آنها را آزار میدهد. پسر بزرگ آنها، گری یک بانکدار موفق اما افسرده و الکلی است که به همراه همسرش کارولین و سه پسر جوانشان در فیلادلفیا زندگی میکند. گری، تنها شخصیت اصلی این رمان است که نمیتواند از اشتباهات خود درس بگیرد و در طول رمان رشد کند. او با وجود اینکه ازنظر مالی بسیار موفق است، از افسردگی و توهمات گاهبهگاه رنج میبرد.
اینید با بدتر شدن وضعیت آلفرد، سعی میکند گری را متقاعد کند که خانوادهاش را برای کریسمس به سنت جود بیاورد زیرا با توجه به وضعیت سلامتی آلفرد که بهسرعت رو به وخامت بوده، ممکن است این آخرین فرصت آنها برای با هم بودن باشد. کارولین تمایلی به رفتن ندارد و همین باعث بحثهایی بین او و گری میشود. گری تلاش میکند تا با خواستههای سرسختانه مادر و همسرش کنار بیاید و درنهایت میخواهد والدینش را متقاعد کند به فیلادلفیا نقلمکان کنند تا پدرش را تحت یک درمان آزمایشی عصبی قرار گیرد.
چیپ به دلیل رابطهی عاشقانه با یک دانشجو جایگاه خود را در دانشگاه از دست داده و بهعنوان نویسنده در منهتن زندگی مشغول به کار است. او بیشتر به انجام اصلاحات در فیلمنامهاش علاقه دارد تا وقتگذرانی با والدینش. دنیز کوچکترین فرزند خانواده است که در فیلادلفیا زندگی میکند و باوجود مخالفت اینید و دخالت مداوم او در زندگی شخصیاش، فیلادلفیا را ترک کرده و به نیویورک نقلمکان میکند تا در یک رستوران جدید که در آن بسیار شادتر است، کار کند.
بهزودی برای آنها آشکار میشود که بیماریهای روحی آلفرد حتی بدتر از بیماریهای جسمانیاش است، زیرا زوال عقل و توهم او زندگی را برای همه افراد خانه غیرقابلتحمل میکند. پس از یک صبح فاجعهبار کریسمس، سه کودک از وضعیت پدرشان ناامید شده و آلفرد درنهایت به خانه سالمندان منتقل میشود.
دنیز اینید که از مسئولیتها و ناامیدیهای طولانیمدتش با آلفرد رها شده است، بهآرامی تبدیل به مادر بهتری میشود و از مشارکت سالمتری که در زندگی فرزندان و نوههایش دارد لذت میبرد و درنهایت اعلام میکند که آماده ایجاد تغییراتی در زندگیاش است.
روزهای آنها پر از کسالت، تنهایی و مشاجره است و برای از بین بردن یکنواختی و دور کردن ذهن آلفرد از بدن در حال زوالش، یک سفر دریایی برنامهریزی میکنند. چیپ که از دید والدینش در شهر کوچک زندگی مفتضحانهای را دارد، آنها را از فرودگاه برمیدارد و از زمانی که دوباره به هم میرسند، مشاجرههای منفعلانه و پرخاشگرانه شروع میشود که نشاندهنده شکاف آشکار بین پسر و والدین است.
بخشی از متن کتاب «اصلاحات»
اینید برای چیپ، که مطمئن بود پدرش هیچ حرفی مبنی بر علاقهاش به دیدن دفتر او نزده، توضیح داد «دکتر هجپت براش داروهای جدید نوشته.» و ازآنجاییکه چیپ هیچ ارتباطی با والاستریت ژورنال نداشت- اسم نشریهای که برایش چند کار بیجیره و مواجب کرده بود وارن استریت ژورنال: ماهنامهی هنرهای هنجارشکن بود؛ و علاوه براین بهتازگی نوشتن یک فیلمنامه را تمام کرده بود و از دو سال پیش، که مقام کمک استاد در رشتهی مصنوعات متنی در کالج د کانکتیکات را بابت ارتباط با یک دختر دانشجوی دورهی لیسانس از دست داده بود، برای انتشارات برگ نوتراند اسپی” بهطور پارهوقت متون حقوقی نمونهخوانی میکرد، البته برای ارتباط خلاف قانونش بهقدر کافی مدرک پیدا نشده بود تا تحت پیگرد قرار بگیرد ولی، هرچند والدینش هیچوقت دلیلش را نفهمیدند.
در روند دستاوردهایی که مادرش در سنت جود میتوانست پزشان را بدهد وقفه ایجاد کرده بود؛ به پدر و مادرش گفت تدریس را رها کرده تا بچسبد به نویسندگی و، همین چند وقت پیش، که مادرش او را برای گفتن جزئیات تحتفشار گذاشت، اسم وارن استریت ژورنال را به زبان آورد که مادرش اشتباهی والاستریت ژورنال شنید و فورا شروع کرد به جار زدن موفقیت پسرش پیش دوستانش، استر روت و بی مایزنر و مری بث شومپرت، و بااینکه چیپ در تلفنهای ماهی یک بارش به خانه بارها فرصت داشت مادرش را از اشتباه درآورد، همچنان به این سوءتفاهم دامن میزد؛ همین اوضاع را پیچیدهتر میکرد، چون نهتنها والاستریت ژورنال در سنت جود پخش میشد و مادرش حتی یکبار نگفته بود دنبال مقالهای از او گشته و چیزی پیدا نکرده (که این معنا را داشت که گوشهای از ذهنش خوب میدانست پسرش برای روزنامه مینویسد)، بلکه نویسندهی مقالاتی مثل «خیانت خلاقانه» و «بیایید زبان به تحسین متلهای کثیف بازکنیم» داشت دسیسه میچید تا در مادرش دقیقه همان توهمی را زنده نگه دارد که وارن استریت ژورنال کمر به نابودیاش پسته بود.