معرفی فیلم Hitman: Agent 47

گیشه: معرفی فیلم Hitman: Agent 47

تازه‌ترین فیلم اقتباس شده از سری بازی‌های هیتمن، با کمی سخت‌گیری فاجعه‌‌ی آبروریزانه‌ی دیگری است برای فیلم‌هایی که با اقتباس از بازی‌های ویدئویی بزرگ خلق می‌شوند. میدونی در این قسمت از گیشه، نگاهی به این فیلم و عیب و ایراداتش انداخته است.

نظر منتقدان خارجی

کایل اندرسون از اینترتینمنت ویکلی که کم و بیش فیلم را اثر قابل قبولی می‌داند، اثر را در نقدش این‌گونه توصیف می‌کند: «در مورد این فیلم باید گفت که کارگردان، در تک‌تک ثانیه‌ها سعی کرده اکشنی پر از دیوانه‌بازی‌های مختلف (مانند آن‌چه در نسخه‌ی آخر مدمکس دیدیم) بسازد و هرگز از این حد فراتر نرفته است اما مشکل اصلی این است که فیلم در بسیاری مواقع صحنه‌های اکشن را هم ضعیف و بی‌معنی آفریده است.» جیمز دایر از مجله‌ی امپایر که به فیلم نمره‌ی ۴ از ۱۰ داده، در نقدش می‌آورد: « هنگام تماشای این فیلم، بزرگترین اشتباه ممکن کاوش در داستان آن است اما برای لذت بردن از آن، باید خشونت نوجوانانه و حماقتی که کارگردان در خلق اکشن‌ها داشته است را با آغوش باز پذیرا باشید.» منتقد روزنامه‌ی گاردین یعنی جردن هافمن فیلم را نپسندیده و در رابطه با آن می‌نویسد: « این اثر مبهم علمی-تخیلی-اکشن(!) که بر اساس یک بازی ویدئویی (و کاملا بی‌توجه به نسخه‌ی قبلی‌اش که در سال ۲۰۰۷ اکران شده بود) ساخته شده چیزی نیست جز یک شلوغ‌کاری ابلهانه‌ی هالیوودی که به همراه دیالوگ‌های احمقانه و مسخره‌ی شخصیت‌های فیلم بر پرده‌ی نقره‌ای رفته است. شاید هیتمن: مامور ۴۷ مشکلات زیادی مانند پیچش‌های داستانی فاجعه‌بارش یا اجرای مرده‌ی سکانس آخرش به وجود داشته باشد و در بسیاری مواقع غیرقابل تحمل جلوه کند اما حقیقت این است که با تمام عیب و ایرادها، در برخی از سکانس‌هایش، استعداد سازندگان خود در خلق تصاویر را ثابت می‌کند.» امتیاز «هیتمن: مامور ۴۷» در سایت متاکریتیک برابر با ۲۸ است.

 

یادداشت میدونی

«هیتمن: مامور ۴۷» یکی دیگر از فیلم‌های بد و یک‌بار مصرف امسال بود که در کنار نمایش هنرمندانه‌‌ی(!) فیلم «پیکسل‌ها» باری دیگر ثابت کرد که غیرممکن است یک اثر سینمایی با اقتباس از یک بازی بزرگ ساخته شود و بتوان از آن انتظار موفقیت داشت. از همان ثانیه‌ای که پایم را به دنیای ساخته شده توسط آلخاندرو باخ (کارگردان فیلم) گذاشتم، سعی کردم مهربانانه و خوش‌برخورد هرگونه که هست فیلم را دوست داشته باشم و سعی کنم در ۹۰ دقیقه‌ای که دارد از آن لذت حداقلی را ببرم اما وقتی که در همان دقایق ابتدایی، مامور همیشه مخفی‌کارمان را می‌بینم که تفنگ به دست گرفته و در وسط شهر و هر مکان عمومی دیگری شروع به قتل عام می‌کند، حق بدهید که احترامات را فراموش کرده و هرچه در دهانم هست نثار آن کسانی کنم که خواستند برای پول‌سازی دوباره سراغ هیتمن بروند. اولین فیلم از هیتمن که در سال ۲۰۰۷ اکران شده بود، مشکل بزرگی به نام «عاشق شدن مامور ۴۷» را یدک می‌کشید و به همین دلیل سازندگان این فیلم جدید، تصمیم گرفتند که با حذف آن عیب، محصولی خارق‌العاده(!) را ارائه کنند اما حدس بزنید که چه شد؟ نتیجه آن‌قدر بد بود که فیلم ۸ سال قبل برای رسیدن به درجه‌ی احمقانه‌ بودن این اثر جدید به دست و پا زدن افتاده است.

موضوع بر سر این نیست که گیمر هستید یا نه، «هیتمن مامور ۴۷» در رسیدن به استانداردهای الفبایی سینما دست و پا می‌زند

در حقیقت، این فیلم جدید هم دقیقا به همان دلیلی که هیتمن قبلی و ۹۹ درصد از این‌گونه فیلم‌ها شکست می‌خورند، نابود شد. مشکل سازندگان این‌جا است که دنیای بازی‌های رایانه‌ای و شخصیت‌هایش را آن‌گونه که باید نمی‌شناسند و زمانی که تصمیم می‌گیرند یک مشکل را حل کنند، صد عیب و ایراد جدید به اثر می‌افزایند. فیلم قبلی هر چه‌قدر هم که عیب و ایراد داشت حداقل ذات «مخفی‌کاری» هیتمن را له نکرد و این دقیقا کاری است که سازندگان این اثر تازه با موفقیت از پس آن برآمده‌اند. در یکی از سکانس‌ها (که سازندگان با افتخار آن را به عنوان پوستر فیلم برگزیده‌اند)، مامور ۴۷ را می‌بینیم که در وسط خیابان می‌ایستد، دو اسلحه در دست می‌گیرد و در همان شلوغی، یک لشگر جنگی مسلح را نابود می‌کند. باور کنید فیلم اگر تا این سکانس، در مرز غیرقابل تشخیصی از خوب و غیرقابل تحمل بودن حرکت می‌کرد، در همین لحظه برای یک گیمر نابود می‌شود. به تمام این مسخره‌بازی‌های هالیوودی بی‌ربط به هیتمن، صورت مبارک روپرت فرند(بازیگر نقش اصلی) را هم اضافه کنید؛ چهره‌ای که هیچ شباهتی به مامور چهل و هفتی که ما به یاد داریم نداشته و ندارد. البته، این‌ها فقط لیست مشکلاتی بود که برای گیمران (که طبیعتا مخاطبان اصلی این فیلم نیز هستند) پراهمیت به نظر می‌رسد اما نگران نباشید، «هیتمن: مامور ۴۷» به عنوان یک اثر سینمایی نیز لیست بلند بالایی از اشکالات را مهیا کرده است.

کارگردان سعی کرده با نحوه‌ی روایت داستان به بیننده دلیلی برای تماشای فیلم تا آخر بدهد و در این یک کار موفق بوده است

پیش از ذکر همه‌ی اشکالات دیگر فیلم، می‌خواهم به بخشی بپردازم که از معدود قسمت‌های خوب و ارزشمند فیلم به شمار می‌رود. آن هم چیزی نیست جز داستان‌سرایی. شاید در نظر بسیاری، هیچ دلیلی برای تماشای اثری که تا این حد بی‌تعهد و غیرقابل تامل جلوه کرده وجود نداشته باشد اما واقع‌بین که باشیم، بعضی مواقع در بدترین و ساده‌ترین فیلم‌ها هم نکات مثبتی وجود دارد که انصافا آن‌ها را کمی متمایز جلوه می‌دهند. راستش را بخواهید، این اثر چیزی بیشتر از داستانی ساده و یک خطی ندارد اما نحوه‌ی کار کارگردان با آن به شکلی بوده که بتوان برای آن و پایانش ارزش قائل شد و این نکته‌ای است که در بسیاری از بلاک‌باسترهای هالیوودی به چشم نمی‌خورد. مهم‌ترین نکته‌ای که باعث می‌شود این بخش را جزء نکات مثبت فیلم به شمار آوریم، درک سازندگان از کیفیت فیلمی است که ساخته‌اند. به بیان ساده‌تر، موضوع از این قرار است که آلخاندرو باخ، پیش از آغاز پروژه خوب فهمیده که با چه اثر سطح پایین و کم‌ارزشی طرف است و به همین دلیل در کنار تمام آن‌ بایدهایی که برای آفریدن یک اکشن یک‌بار مصرف لازم است، سعی کرده با نحوه‌ی روایت داستان به بیننده دلیلی برای تماشای فیلم تا آخر بدهد و اگر غیرانسانی قضاوت نکنیم، در این یک کار موفق بوده است. برخلاف روایت داستان، شخصیت‌پردازی‌های فیلم دقیقا به مانند اصل داستان، فاجعه‌بار و نابخشودنی است. جدا از خود مامور ۴۷، شخصیت‌های دیگر فیلم هم به مانند افرادی هستند که جز بیان دیالوگ‌های کوتاهی که مثلا قرار است ما را با داستان و پیچش‌هایش درگیر کند، از پس کاری بر نمی‌آیند. شاهد مثال بارز و غیرقابل انکار این حرف، شخصیت پر رنگ و شاید به عبارتی اصلی فیلم یعنی کاتیا است که حقیقتا روند جالبی را در سیر شخصیتی‌اش تجربه می‌کند. وی در ابتدا انسانی است که به دلایلی نامعلوم تحت تعقیب است و با گذرنامه و مدارک قلابی زندگی می‌کند. کمی که می‌گذرد می‌فهمیم که او دنبال شخص ناشناسی است که خودش هم نمی‌داند کیست و از او فقط یک عکس دارد. در ادامه، این انسان مهربان و ساده‌دل به کمک یکی از مامورین دشمن، از دست مامور ۴۷ فرار می‌کند و در ادامه در عرض چند دقیقه، تبدیل به ابرقهرمان فیلم می‌شود و تازه استعدادهای نهفته‌اش را کشف می‌کند. تا این‌جایش قبول، فقط یک نفر به من بگوید که چگونه این کسی که تا به امروز اسلحه در دست نگرفته و مانند هر انسان دیگری عاری از هرگونه کارهای جنایی بوده، بعد از گذر چند دقیقه تبدیل به قاتلی حرفه‌ای، ماموری تربیت‌شده، استادی در مخفی‌کاری و تیراندازی باتجربه می‌شود؟ این است منطق نهفته بر درون‌ریزی‌های شخصیتی حاضر در هیتمن جدید!

نمی‌دانم بازی نامانوس و بد و به معنی واقعی کلمه مضحک شخصیت‌های فیلم، به خاطر ضعف کارگردان  در بازی‌گرفتن‌ها بوده یا نابلدی آن‌ها. هر چه که هست، نتیجه‌ای که به بیننده تحویل داده شده در جایگاهی از بدی قرار دارد که کمتر در آثار این روزهای هالیوود به یاد می‌آوریم. شاید اگر با یک فیلم پخته‌تر طرف بودیم، این‌گونه نقش‌آفرینی‌های ضعیف قابل فراموش کردن بود اما نمی‌دانید که ترکیب این‌ها با شخصیت‌های مضحک فیلم چه ابرنتیجه‌ای را پدید آورده است. نمی‌خواهم بیش از این عمق فاجعه را برایتان شرح دهم اما فقط بدانید در رابطه با این فیلم، موضوع بر سر این نیست که گیمر هستید یا نه، «هیتمن مامور ۴۷» در رسیدن به استانداردها الفبایی سینما دست و پا می‌زند. تنها بازیگر فیلم که ارائه‌ی قابل قبولی از نقشش دارد،  زاخاری کوینتینو در نقش مامور سندیکا یا همان جان اسمیت است که کمی از درد تحمل مامور ۴۷ و کاتیا می‌کاهد. اکشن حاضر در فیلم را فقط به گونه‌ای می‌توان قضاوت کرد که بدانیم دقیقا با چه اثری رو به رو هستیم. لحظه‌ای مقایسه‌ی سکانس‌های درون هیتمن با آثار درجه‌ی یک هالیوود و بلاک‌باسترهایی که چشمانتان را خیره‌ی دیوانه‌بازی‌هایشان می‌کنند، باعث می‌شود که یک لحظه نیز به تماشای آن ادامه ندهید چرا که فیلم در برابر آن‌ها هیچ حرفی برای گفتن ندارد. اما اگر نگاهتان به فیلم را سخاوت‌مندانه به شکلی که از فیلم‌های درجه‌ی سه و بساز بفروشی هالیوود انتظار می‌رود تنظیم کرده باشید، بعید است که آن‌قدرها هم از اکشن درون فیلم متنفر شوید. همان‌گونه که پیش‌تر نیز گفتم، در بیشتر فیلم با قتل عام‌هایی بی‌معنا رو به رو می‌شوید که اغلب‌شان علت خاصی ندارند و برای پر کردن دقایق فیلم به کار گرفته شده‌اند اما در میان همه‌ی این‌ها، تک‌سکانس‌های خوب و ارزشمندی مثل یک تعقیب و گریز ماشینی که در محیط محدود به خوبی کارگردانی شده هم پیدا می‌شود. تک‌سکانس‌هایی که اگر مثل من مجبور به تماشای فیلم باشید، قطعا کمک‌حالتان خواهند بود.

یکی از معدود نقاط قوت فیلم، بهره‌برداری سازندگان از محیط‌پردازی‌های مختلف برای فیلم‌برداری است. در حقیقت، هیتمن در کنار تمام خسته‌کننده بودن‌هایش، در محیط‌های گوناگون با تم‌های رنگی، شکلی و ابعادی متفاوتی جلو می‌رود و این موضوع به شکلی حقیقی در قابل تحمل‌تر شدن آن تاثیر مثبت دارد. فیلم سکانس‌هایش را محدود به یک نقطه‌ی کوچک نکرده و بازه‌ی روایتی‌اش را از گلخانه‌ی زیبایی در سنگاپور تا یک خیابان شلوغ و پرجمعیت، حرکت داده است. شاید فکر کنید که معنی این حرف‌ها بهره‌برداری سازندگان از محیط‌های متفاوت برای خلق سکانس‌هایی است که تازگی خود را از دست ندهند اما این تفکر به معنی حقیقی کلمه اشتباه است. محیط‌های داخلی فیلم، حکم چیزی بیشتر از دکورهایی برای ایجاد تفاوت را ندارند و مدیونید اگر فکر کنید سازندگان در مراحل مختلف فیلم‌برداری برای یک لحظه به مفاهیمی همچون «تعامل با محیط» یا «خلق اکشن‌های متفاوت در محیط‌های متفاوت» توجه‌ کرده‌اند. «هیتمن: مامور ۴۷» یکی از آن فیلم‌های گم‌شده در میان سبک‌ها است که در تک‌تک دقایق جز چنگ زدن به هر ریسمانی برای باقی‌ماندن تا دقیقه‌ی پایانی کاری نمی‌کند. فیلم مملو از مشکلات نابخشودنی و عیب‌هایی است که برخی از آن‌ها را در بدترین فیلم‌های هالیوود هم نمی‌بینیم. درست است که فیلم نکات مثبتی مانند فیلم‌برداری در محیط‌های متفاوت و روایت داستانی خوب و اهمیت‌دار را به همراه دارد. اما باور کنید در هیچ ثانیه‌ای به چیزی فراتر از اکشنی یک‌بار مصرف که هدفش افزودن چند میلیون دلار بیشتر به جیب سازندگان بوده نمی‌رود. فرقی نمی‌کند که گیمر هستید یا نه، فرقی نمی‌کند که با اکشن‌های مضحک کنار می‌آیید یا نه، در هر حالتی بهتر است عمر ارزشمند خود را به چیزهای بهتری اختصاص دهید و سعی کنید از نود دقیقه‌های زندگی‌تان، بهره‌برداری‌های ارزشمندتر از تماشای «هیتمن: مامور ۴۷» داشته باشید. 

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
8 + 5 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.