«ماشین پلیس» یکی از فیلمهای جمعوجورِ تحسینشدهی ۲۰۱۵ است. میدونی در این شماره از «گیشه»، نگاهی به این فیلم انداخته است.
در افتتاحیه فیلم وقتی تراویس فحشها را به زبان میآورد و هریسون آنها را تکرار میکند، متوجه میشویم که فیلم بیشتر از هرکسی داستان سفر هریسون به سمت بزرگ شدن و کشف مردانگی و دیدن دنیای واقعی اطرافش در بیپردهترین شکل ممکنش است. «ماشین پلیس» قبل از هرچیز، یک ماجرای سرگرمکننده است. ما این دو بچه را دوستداشتنی پیدا میکنیم، وقتی برای تیراندازی به سر لولهی تفنگ خیره میشوند، در آن واحد میخندیم و توی سرمان میزنیم و حرکت کارگردان در ترکیب اکشنهای خونین و بچههای سربههوا را جذاب پیدا میکنیم. اما در عمق، این هریسون است که فیلم را به جلو میراند؛ از باز کردن درب قفلشده گرفته تا تصمیم به برگشتن سر وقت صندوق عقب. و ما هریسون هستیم. این را وقتی میفهمیم که دوربین واتس در اواخر فیلم روی صورت یکی از شخصیتهای فرعی زوم میکند و او مونولوگِ ترسناک و تهدیدبرانگیزش را در خطاب به ما، میگوید و این حقیقت زندگی را نمیتوان فراموش کرد که سادهلوح یا هوشیار همیشه در اوج لذت و خوشحالی، زشتیها و هراسهایی هم این اطراف میپلکند. آیا برخورد ناگهانی با آنها در دورانی که هنوز سالها به موعد مقرر مانده، به شکست روانی میانجامد یا به تولد یک قهرمان تازهوارد ختم میشود؟
یکی از خیرهکنندهترین ویژگیهای «ماشین پلیس» خلوت و کمپشتبودن مواد داستانیش است. اکثر فیلم به دور از آدمهای خارجی و موقعیتهای فرعی جریان داد و از پسزمینهی کاراکترهای اطلاعاتی داده نمیشود. این مسئله کاملا با نحوهی فضاسازی و تصویربرداری فیلم هماهنگ است. از همین سو، قرار دادن آنها در قابهای لانگ شاتی که درگیری ابرها در آسمان را به تصویر میکشد، یکجور حس ناب وسترن مدرن منتقل میکند و کارگردان با استفاده از نهایت پتانسیل این فضاهای باز، فیلم را تا پایان از لحاظ دیداری جذاب و زیبا نگه میدارد. جیمز فریدسون و هیز ولفورد در قالب تراویس و هریسون بینقص هستند و وظیفهشان در اجرای سناریو را به خوبی ایفا میکنند. کوین بیکر به عنوان کلانتر کرتنز هم که بهطرز درگیرکنندهای در قالب یک پلیس قاتل فرو رفته، فراز و نشیبهای فیلم را بدون اینکه مصنوعی احساس شود، هیجانانگیز و باورپذیر میکند و نحوهی اجرای هوشمندانهی او در برخی سکانسها، خیلی از سوالهایی که دربارهی او داریم را جواب میدهد. تمامی اینها به پایانی ختم میشود که نحوهی تصویربرداری، استفاده از صداهای محیطی، کاراکترهای ترسیده، سرنوشتهای گرهخورده، اکشن سرد و خشونتبار و تنش خفهکنندهاش آدم را یاد بهترین صحنههای ساختههای برادران کوئن مخصوصا «جایی برای پیرمردها نیست» میاندازد؛ صحنههایی که بدون اینکه انفجاری و شلوغ باشند، سنگین و تاملبرانگیز هستند. در نهایت، «ماشین پلیس» ترکیب دلانگیزی از حالوهوای اکشنهای دههی هشتادی اما با بچههایی است که خیلی بیتربیتتر از سنشان هستند تا بتوانیم فیلم را اثری مناسب نوجوانان بنامیم و کلانتر کرتنز نیز تمام عناصر کلیشهای و دوستداشتنی پلیسی فاسد، خطرناک و باهوش که با اخلاق دوستانهاش در برخورد اول قابلکشف نیست را دارد. زمان ۸۸ دقیقهای فیلم یک دقیقه کم و زیاد نیست و در پایان سازندگان را به خاطر یک فیلم شستهرفتهی سرگرمکننده تحسین میکنید.