«مینیونها» بدون شک یکی از موفقترین انیمیشنهای امسال بود که با غوغایش در گیشهها، تبدیل به دومین انیمیشن پر فروش تاریخ شد. اینبار در گیشه نگاهی به نقاط ضعف و قوت این انیمیشن انداختهایم. با میدونی همراه باشید.
نظر منتقدان خارجی
کِنِث توران از لسآنجلس تایمز که فیلم را دوست داشته در نقدش میآورد: «مینیونها تکتک ثانیهها و لحظاتش را با یک فلسفهی مشخص به مخاطب ارائه میکند: نشاندن لبخند بر لب بیننده و نگهداشتن آن تا پایان. این روزها، لذت تماشای این انیمیشن دقیقا به مانند نوشابهی گازدار خنکی است که در یک بعد از ظهر داغ، سر بکشید». وی به مینیونها نمرهی ۸ از ۱۰ را اعطا کرده است. مانولا دارگیس که به مینیونها نمرهی ۷ از ۱۰ را داده، در نیویورک تایمز مینویسد: «خبر خوب این است که مینیونها یکی از انیمیشنهایی است که برای مخاطبان بیشتری ساخته شده و با هرج و مرجهای جذاب خود، تعداد بیشتری از بینندگان را جذب خود میکند. ( البته به لحاظ استراتژیک باید گفت لذت کامل مینیونها را در حالتی میبرید که قبل از پایان فیلم از خنده غش نکرده باشید).
مینیونها حقیقتا بنیانی بیمعنی و مضحک دارد و باید مثل یکی از سربازهای جنگهای صلیبی سخت و بیروح باشد اما لباسی که کارگردانهایش(یعنی پیر کافین و کایل بالدا) بر تن این انیمیشن کردهاند، نتیجه را تبدیل به چیزی کاملا متفاوت کرده که حقیقتا در نوع خود بینظیر است. امتیاز »مینیونها» در سایت متاکریتیک برابر با ۵۶ است.
یادداشت میدونی
وقتی که کمپانی یونیورسال رسما اعلام کرد که قصد ساخت انیمیشنی با محوریت مینیونها را دارد، بدون هیچ شکی نتیجه را چیزی دوستداشتنی میدانستم و به همین دلیل هرگز از موفقیتهای این انیمیشن روان و جذاب متعجب نشدم. اما بازهم وقتی در مقابل آن نشستم و به تماشایش پرداختم، با چیزی فراتر از انتظارم رو به رو شدم و خیلی بیشتر از آنچه فکر میکردم مست چرخدندههای غیرقابلِ ایستادنِ روایتِ بامزهاش گشتم. «مینیونها» به حدی ساده و در عین حال زیبا است که میتواند در ۹۰ دقیقهای که دارد مخاطبش را از هر فکر و ناراحتی خلاص کند و در تکتک ثانیهها لبخند را بر لب وی بنشاند.
همانگونه که از یونیورسال انتظار داشتیم، مینیونها به مانند قسمت اول و دوم «من نفرتانگیز» داستانی روان و ساده را یدک میکشد، اما همین قصهی بدون پیچیدگی را آنقدر پر تلاطم و بامزه روایت میکند که برخلاف انتظارتان، درگیر ماجراهای این موجوداتِ زردِ کوچک و خاص شده و برای آنها و اهدافشان ارزش قائل میشوید؛ سرنوشت و اتفاقاتی که در آینده برایشان رخ میدهد برایتان مهم است و در عین این که تمام دقایق فیلم چیزی شبیه به یک شوخی خندهدار به نظر میرسد، خیلی مواقع دغدغههایشان را جدی میگیرید! البته این وسط یک اتفاق خیلی بد هم روی داده است؛ داستان مینیونها حقیقتا بارها احمقانهتر و بیخاصیتتر از ماجراهای «من نفرتانگیز» جلوه کرده و انگار هدفی به جز نشاندن این موجودات بامزه جلوی دوربین نداشته و ندارد.
اگر سنگدلترین و محکمترین انسان روی زمین هم باشید، نخندیدن و لذت نبردن از سکانسهای خندهدار و جذاب مینیونها غیرممکن است!
مینیونها ثانیه به ثانیهاش را بر اساس شخصیتهایش چیده و هیچوقت از ابزار «داستانپردازی بینظیر» برای افزودن بر جذابیت خود بهره نمیبرد اما نوع قصهگویی این داستان به شکلی است که در آن برخی ماجراها ناخواسته جدی میشوند و اهمیت پیدا میکنند. قصه در نقطهی اول از چیزی بیشتر از«سه تا مینیون و یک زن خلافکار عجیب و غریب» تشکیل نشده است اما در ادامه تصویرسازیهایش را آنقدر خوب به سرانجام میرساند که روایت قصهی سادهاش، مهم، تاثیرگذار و حتی در ابعادی معنادار به نظر میرسد. هرچند، در اغلب دقایق اینگونه نیست و مینیونها در اغلب سکانسهایش هدفهای سادهتری را دنبال میکند.
اینجا با موجوداتی رو به رو میشوید که در عین سادگی و بچگانه بودنشان، خیلی محکم قصهشان را روایت میکنند. قصهای که به تنهایی بیمعنی و احمقانه است و فقط با وجود آنها معنی میگیرد. قصهای که هیچ ارزشی برای مخاطب بزرگسال ندارد و صرفا کودکان را راضی میکند. در حقیقت، فیلمنامهی اثر به معنی واقعی کلمه پوچ و خالی از جذابیت است و برخلاف انیمیشن محبوب دیگر این روزها یعنی «پشت و رو» در هیچ نقطهای مخاطب عام را جذب خود نمیکند اما همانگونه که گفتم، شکل روایت مینیونها به گونهای است که اصلا این وسط کسی حواسش به داستان نباشد و همه دنبال دیدن شوخیهای بیشتر از مینیونهای قصه باشند.
داستان از آغاز حیات بر روی کرهی زمین آغاز میشود و در سال ۱۹۶۸ وارد بخش اصلی خود میگردد. سکانسهای ابتدایی فیلم به سبب زیبایی و تفاوتشان با یکدیگر، در جذب مخاطب موفقند اما متاسفانه به خاطر دیده شده تکتک آنها در تریلرهای پیش از اکران، رسما تکراری هستند و چیز خاصی ارائه نمیکنند. در ادامهی ماجرا، مینیونها که از نداشتن رئیسی بد طینت و پست ناراحتند، زندگی خود را در اوج بیهیجانی میگذرانند و از لحظه به لحظه آن متنفر هستند.
در این بین، یکی از این موجودات زرد(که گویا کمی از مابقی عاقلتر است) دست به کار میشود و همراه با دو مینیون دیگر یعنی باب و استوارت(که برخلاف او در ابعادی غیرقابل باور احمق هستند) سفری طولانی را برای یافتن یک وحشی بیصفت دیگر آغاز میکنند. در ادامهی راه، آنها در یک اتفاق تصادفی و جالب به خدمت اسکارلت شرور در میآیند و تصمیم به دزدیدن تاج ملکهی انگلستان میگیرند.
برخلاف یکی دیگر از انیمیشنهای محبوب این روزها یعنی «پشت و رو» مینیونها داستانی دارد که صرفا به درد کودکان زیر ۷ سال میخورد
بله، این تمام قصهای است که مینیونها دارد. داستانی ابتدایی و کودکانه که فقط به درد کودکان زیر ۷ سال میخورد و در هیچ نقطهای فراتر از آن نیست و این ثابت میکند که مینیونها یک اثر صرفا تجاری است که تا جای ممکن از اضافهگویی و تلاش برای بهتر بودن پرهیز کرده است. فیلم برای بچهها در نقطهی انتهایی بینظیر بودن قرار گرفته اما برای بزرگسالان حقیقتا در نقاطی آزاردهنده به نظر میرسد.
فیلم واضحا در شخصیتپردازی ضعیف و پر عیب است و این یکی از آن موضوعاتی است که برخی دقایق حقیقتا روی اعصاب بیننده میرود. البته، بزرگترین نقص شخصیتی حاضر در مینیونها یعنی اسکارلت شرور، به خاطر صداگذاری قابل باورِ ساندرا بولاک قابل تحملتر شده است اما باز هم اصل صورت مسئله را پاک نمیکند.
شاید از خود بپرسید با این اوصاف پس چرا مینیونها تا این حد عالی از آب در آمده است و با این که فقط روی این موجودات زرد مانور داده، کودک و بزرگسال را مجذوب خود کرده است؟ موضوع سر این است که در «مینیونها» با سکانسهایی رو به رو میشوید که خیلی بیشتر از آنچه انتظار دارید شما را میخندانند و به عمق خود فرو میبرند و باور کنید این خنداندن بیچون و چرای مخاطب به حدی تاثیرگذار است که تمام آن مشکلات قبلی فراموش میشوند. اصلا داستان و قصه و شخصیتپردازی احمقانهی اسکارلت و همسرش را رها کنید.
در یکی از شاتها، سه مینیون اصلی قصه یعنی باب، استوارت و کوین به مسیر رو به روی خود خیره میشوند و در زمانی که یکی را ترس و یکی را امید فرا گرفته، سومی با لبخند و خوشحالی یک موز را از جیب بغلش بیرون میکشد و با لبخندی دیوانهکننده به آن مینگرد. باور کنید اگر سنگدلترین و محکمترین انسان روی زمین هم باشید، نخندیدن و لذت نبردن از این سکانس غیرممکنترین کار دنیا به نظر میرسد. تازه این را به علاوه صد شات دیدنی و خندهدار دیگر کنید که دریابید در مینیونها قرار است با چه جذابیت غیرقابل انکاری رو به رو شوید.
اصلا نکتهی مینیونها همین است؛ قصه ساده است، روایت فقط به خاطر این موجودات زرد بامزه جذاب است، شخصیتپردازی انسانهای حاضر در فیلم بچگانه و احمقانه است، اما در پایان این ۹۰ دقیقه مخاطب بدون شک میگوید که مینیونها فوقالعاده است! و این معجزهای است که فقط به خاطر خودِ خودِ مینیونها صورت گرفته است.
برخلاف جریان اصلی فیلم( که بیمحتوا و صرفا برای نشان دادن مینیونها جلو میرود) تک سکانسهای جدیتر و بزرگسالانهای نیز در این انیمیشن به چشم میخورد. به طور مثال، در یکی از دقایق فیلم که مربوط به سخنرانی یکی از مینیونها یعنی باب برای مردم است، سازندگان خیلی راحت طعنهای به نحوهی تبعیت مردم از نظامهای حکومتی میزنند و حتی بیمعنی بودن سخنان بسیاری از بزرگان کنترلکنندهی کشورها را به سادگی تصویر میکند، آن هم در دوربینی که انتظار داریم چیزی جز شوخیهای بیمعنی نشانمان ندهد!
در ابتدا فکر میکردم که این شاتهای نسبتا بیربط به خط روایت اصلی داستان، بیشتر هجو و اضافه باشند تا تاثیرگذار اما در ادامه، وقتی که با آنها مواجه شدم، حسی کاملا متفاوت داشتم و برعکس انتظارم از آنها نهایت لذت را بردم. این سکانسهای خوب، نه تنها آزاردهنده نیستند بلکه باعث میشوند لحظههای آبروبری چون بزرگ شدن کوین و مبارزهاش با اسکارلت را فراموش کنیم و حداقل از این یک ذره هوشمندی سازندگان در خلق رویدادها هم که شده راضی باشیم.
مینیونها مشکلات زیادی را یدک میکشد اما سنگینی جذابیت شخصیتهای اصلیاش به حدی است که تقریبا تمام آنها به سادگی فراموش میشوند
برعکس بخشهایی همچون فیلمنامه و شخصیتپردازی، مینیونها در بخشهای فنی چیزی نزدیک به خارقالعاده است. دنیای ساخته شده برای انیمیشن و محیطهای مختلفی که مینیونها برای پیشبرد ماجراهایشان در آنها قدم میگذارند به حدی زیاد و پرجزئیات هستند که انتظارش را ندارید. محیطسازی و خلق دنیای صورت گرفته در این انیمیشن، آنقدر عالی است که در تکتک لحظات خود را همراه با شخصیتهای قصه احساس میکنید و دقیقا به مانند آنها وارد غارهای یخی و مکانهای ممنوعه و اتاق پادشاه انگلیس میشوید.
به این جذابیتها، موسیقی فیلم را هم اضافه کنید؛ تنها فاکتور این اثر که مثل مابقی نیست و اتفاقا فقط مخصوص بزرگسالان ساخته شده است. اینجا خبر از آن آهنگهایی نیست که سادهترین و کوچکترین بچههای جامعهی امروز هم آنها را میشناسند و بیشتر ترکهایی که میشنوید جدی و قابل قبول به نظر میرسند. البته یکی از نکات مثبت مینیونها این است که همین جریانهای متفاوت با روایت اصلی را نیز طوری در فیلم جا داده که مخاطب اصلی(یعنی کودکان) اذیت نشوند.
به جرات میتوان گفت که مینیونها یکی از آن فیلمهای محدودی است که در عین داشتن چندین و چند عیب نابخشودنی، در ابعادی غیرقابل باور جذاب و دوستداشتنی به نظر میرسند. مینیونها داستان ضعیفی دارد و شخصیتهایش اغلبا مقوایی و بیمعنی هستند.
در بخشهای فنی عالی است اما در فیلمنامه، قصهای مناسب کودکان زیر ۷ سال را روایت میکند. برخلاف رقیبش یعنی »پشت و رو» پر از ویژگیهای بینظیر نیست و نکات خارقالعادهای را یدک نمیکشد اما در راس خود، موجودات زرد و دیوانهواری دارد که مابقی چیزها را بیمعنی میکنند.
شاید مینیونها عیبهای بسیاری را یدک بکشد اما در هیچ لحظهای برای خنداندن بیپایان مخاطبش شکست نمیخورد و در هیچ نقطهای توجه شما را به نکات منفی خود معطوف نمیکند. فرقی نمیکند چه سنی دارید، فرقی نمیکند چهقدر ریزبین هستید و چهقدر به جزئیات و اشکالات توجه میکنید، اصلا اینها را به کل فراموش کنید! اگر میخواهید ۹۰ دقیقهی شاد و دوستداشتنی را بگذرانید و بارها از اعماق وجود بخندید، مینیونها دقیقا همان چیزی است که این روزها به دنبالش میگردید.