در این یادداشت پس از معرفی مختصر مجموعه لیسانسهها (فوقلیسانسهها)، به شرح وضعیت پسامدرنِ حاکم بر این مجموعه پرداختهایم. با میدونی همراه باشید.
سریال «لیسانسهها» که اکنون با نام «فوقلیسانسهها» در حال پخش است، هنوز به اتمام نرسیده است و پستمدرن، مدرن یا رئالیستی خواندن آن مستلزمِ بهپایان رسیدن مجموعه است
«لیسانسه ها» نام یک سریال تلویزیونیِ محصول شبکه سوم سیما است. این سریال تلویزیونی تاکنون در دو فصل تحت عنوان «لیسانسهها» پخش شده است. فصل سوم این سریال با نام «فوق لیسانسه ها» اخیرا آغاز شده است. فصل اول سریال در سال ۱۳۹۵ و فصل دوم آن در سال ۱۳۹۶ روی آنتن رفتند. این سریال به کارگردانی سروش صحت تولید میشود. سروش صحت علاوهبر کارگردانی، ایمان صفایی را در امر نگارش فیلمنامه همراهی میکند. از بازیگران اصلی مجموعه میتوان به هوتن شکیبا، امیرحسین رستمی، امیر کاظمی، بهنام تشکر، بیژن بنفشهخواه، کاظم سیاحی، متین ستوده، عزتالله مهرآوران، سیاوش چراغیپور و فرخنده فرمانیزاده اشاره کرد. طبعا در طول سه فصل، بازیگرانی حذف یا اضافه شدهاند. مجموعه «لیسانسهها» (پیش از فصل سوم) داستانی از زندگی سه مرد جوان است که در مقطع لیسانس فارغالتحصیل شدهاند. هرکدام از این سه مرد، وضعیت به خصوصی دارند. یکی از خانوادهای مرفه و ثروتمند است. دو جوان دیگر از خانوادههای متوسط رو به پایین جامعه هستند. این مجموعه تلویزیونی در طول زمان پخش، همواره با گزارههای مختلفی مانند «بینمک» و «عجیب و غریب» همراه بوده است. راستش را بخواهید، «لیسانسهها» مجموعهای پسامدرنیستی محسوب میشود. المانهای پسامدرن سریال متعدد هستند و مخاطب ایرانی که همواره با سریالهای غالبا رئالیستی صدا و سیما مانند «ستایش» روبهرو بوده، «لیسانسهها» را «بینمک» و «عجیب غریب» میخواند. بالاخره مخاطب تلویزیون ایران از بار محتوایی یک سریال طنز، آن هم در یکی از ایدهآلترین حالتها، احتمالا سریالهایی رئالیستی مانند «متهم گریخت»، «خانه به دوش»، «سه در چهار» و «بزنگاه» را انتظار دارد. نه سریالی که یکباره وضعیتی پسامدرن را به سوی تلویزیون ملی، آن هم در یکی از پربینندهترین ساعات شبانهروز سرازیر کند.
مرور تعریفی از ماهیت «پسامدرنیسم» میتواند به خواننده ناآشنا در این زمینه، کمک کند. جرمی هاوثورن در کتاب «مدرنیسم و پستمدرنیسم: رمان و نظریهی ادبی» تعریف آندرئاس هویسن از ماهیت «پسامدرنیسم» را نقل کرده است. آندرئاس هویسن در باب ماهیت «پسامدرنیسم» میگوید: «ماهیت بیشکل، آشفته، نامنظم، غیرشفاف و به لحاظ سیاسی ناپایدار، فرّار، سیَال و متغیر پسامدرنیسم، خودِ این پدیده را بیاندازه گمراهکننده و ابهام آمیز ساخته و تعریف و تعیین مرزها و محدودههای آن اگر نگوییم غیرممکن، بیاندازه دشوار میگردد.» حسینعلی نوذری برای معرفی ژان-فرانسوا لیوتار در کتاب «پستمدرنیته و پستمدرنیسم» وی را «برجستهترین بنیانگذار، شارح و مفسر پست مدرنیته» برمیشمارد و از او بهعنوان «فیلسوف سیاسی، زبان شناس، فیلسوف زبان، زیباییشناس و نظریه پرداز فرهنگی» یاد میکند. نوذری وضعیت پست مدرن را «نوعی وضعیتِ بیاعتقادی و ناباوری به فراروایتها» میخواند. سایمون مالپاس نیز از قول لیوتار توصیف امر پسامدرن را «ناباوری نسبت به فراروایتها» میخواند. لیوتار این مبحث را در زمینهی سلطهی روایتهای کلانی مانند فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی مطرح کرد. بهطور دقیقتر میتوان به روایتهای کلیت بخش مارکسیستی و هگلی در زمینه تاریخ و جامعه اشاره کرد که جهان غرب را تحت سلطهی خود در آورده بودند. مالپاس «روایت از دید لیوتار» را به قرارِ «روایت، مجموعه داستانهایی است که پیشینه و تمدن، موقعیت کنونی و اهداف یک ملت را بازگو میکند.» توصیف میکند. استیون کانور در کتاب «پست مدرنیته از دیدگاه ژان فرانسوا لیوتار»، در تعریف فراروایت مینویسد: «فراروایت به روایتهایی گفته میشود که روایتهای دیگری را مطیع میسازند و سازماندهی و توجیه مینمایند».
مجموعه تلویزیونی «لیسانسهها» به فرارویتهای داستانگویی در تلویزیون ایران پشت کرده است. در یک قرائت، میتوان فراروایتهای داستانگویی را همان کلیشههای داستانگویی در نظر گرفت. به زبان سادهتر بسیاری از سریالهای ایرانی، از وضعیتِ محتوایی ثابتی پیروی میکنند. این چنین است که مخاطب ریزبین، حین تماشای سریالهایی مانند «ستایش» بهراحتی روند اتفاقات و سرنوشت شخصیتها را پیشبینی میکند (حدس نمیزند). چرا که سریالهای عامهپسندِ اینچنینی با پیروی از کلانروایتهای حاکم بر داستانگویی ساخته میشوند و نتیجهی پیروی از یک فراروایتِ تکراری، به وجود آمدن روایتی تکراری (سازمان یافته) است. برای نمونه دیگر، سریالهای طنز ایرانی در اکثر مواقع با پایانی خوش تمام میشوند. پایان خوش یکی از فراروایتهای داستانگویی تلویزیون ایران است. در فصل دوم «لیسانسهها» اما این وضعیت (پایان خوش) دچار تغییراتی شد.
شخصیت مازیار با بازی امیر کاظمی را به یاد بیاورید. این شخصیت، در طول سریال همواره با وضعیت بغرنجی دستوپنجه نرم میکرد. وی از خانوادهای کمبضاعت بود، پدرش با اعتیاد دستوپنجه نرم میکرد و حتی به بیماری سرطان نیز دچار شد. این شخصیت برای برآمدن از پس تمام این مشکلات به ورزش اسکیت روی آورد. اسکیتسواری بهنوعی دستآویز اون برای رهایی از مشکلات زندگی بود. این شخصیت در طول فصل دوم سریال همواره در حال آمادهسازی برای شرکت در مسابقات اسکیت بود. در یکی از قسمتهای نهایی فصل دوم، مازیار بالاخره شانس حضور در مسابقات اسکیت را پیدا کرد. حال بیایید همین وضعیت «شخصیتی که با مشکلاتی نظیر اعتیاد پدر و بیماری سرطان دستپنجه نرم میکند و برای فرار از آن به شرکت در مسابقهای ورزشی شرکت میکند» را در دیگر سریالهای ایرانی تصور کنیم. در سریالهای طنز غالبا رئالیستیِ تلویزیون ایران، شخصیت مذکور با شایستگی هرچه تمامتر در مسابقاتی که برایش از اهمیت بسیار بالایی برخوردار هستند، به پیروزی و موفقیت دست پیدا میکند. به این ترتیب داستان شخصیت به پایانی خوش میرسد. در سریال «لیسانسهها» که وضعیتی پسامدرن دارد، مازیار نهتنها در مسابقه قهرمان نمیشود، که با شکستی مفتضحانه روبهرو میشود. این یعنی نفی یا افول فرارویتِ «پایان خوش». در وضعیت پسامدرن دیگر خبری از آن شرایط همیشگی (در اینجا بهروزی شخصیت) نیست، بلکه تمام انتظارات و عادتهای مخاطب فرو میریزد.
نمونه دیگری از افول فرارویتها، در انتهای فصل دوم سریال وجود دارد. بسیاری از سریالهای طنز ایرانی با مراسمات عروسیِ شبیه به هم به پایان میرسند. بالاخره پایان سریال با عروسی یکی از موتیفهای سریالهای رضا عطاران محسوب میشود. نکته جالب توجه این است که برخی از مخاطبان نیز نسبت به تعدد این پایانبندی واکنش نشان دادهاند. حال پایان فصل دوم سریال «لیسانسهها» و قسمت مربوطبه عروسی را به یاد بیاورید. شخصیت حبیب با بازی هوتن شکیبا یکی از شخصیتهای اصلی سریال محسوب میشود. طبعا در یک فراروایت داستانی که قرار است سریال به پایان خوشی دست پیدا کند، شخصیت اصلی نیز به پایان کمال مطلوب میرسد. در وضعیت پسامدرن اما شخصیت اصلی بیش از همیشه به ازدواج نزدیک میشود اما به آن دست پیدا نمیکند. به این ترتیب باز هم عادتهای مخاطب در هم میشکند. نتیجه به تصویر کشیدن چنین وضعیت پسامدرنی، اطلاق القابی مانند «عجیب و غریب» به سریال است.
یکی از مسائل بسیار مهم در پسامدرنیسم، موضوع «گفتمان» است. موضوعی که توسط میشل فوکو مطرح شد. عبدالکریم رشیدیان در «فرهنگ پسامدرن» به نقل از نورمن فرکلاف اصطلاح گفتمان را تعریف میکند. فرکلاف به تبعیت از میشل فوکو دو معنی را برای گفتمان در نظر گرفته است. وی میگوید: «گفتمان از یکسو بهوسیلهی ساخت اجتماعی به معنای وسیع و در همهی سطوح تحمیل میشود. مثلا بهوسیلهی طبقه و سایر روابط اجتماعی، بهوسیلهی روابط خاص هر نهاد خاص، نظیر حقوق تعلیم و تربیت، بهوسیلهی سیستمهای طبقهبندی، بهوسیلهی هنجارها و قراردادهای گوناگون یا طبیعی استدلالی و غیراستدلالی. از سوی دیگر، گفتمان، بهگونهای اجتماعی، نقشی مقوم دارد. ... گفتمان در تأسیس همهی آن ابعاد ساخت اجتماعی که مستقیم یا غیرمستقیم آن را شکل میدهند و مفید میکنند، مانند قراردادها و هنجارهایش و نیز روابط، هویت و نهادهایی که پشت آن خوابیدهاند، شرکت دارد. گفتمان کارکردی است نه صرفا در جهت بازنمایی جهان، بلکه در جهت معنادادن به جهان و تقویم و ساختن جهان در حین معنادادن.» به بیان سادهتر، گفتمان وضعیتی است که فرد در پرتو آن قرار میگیرد و با تاثیرپذیرفتن از آن، شکل میگیرد.
مسئله گفتمان در مجموعه تلویزیونی «لیسانسهها» نیز نمود دارد. نمونهی بارز این نمود، در شخصیت حبیب دیده میشود. نگاهی به اتاق این شخصیت، در تشخیصِ تاثیر گفتمان در زندگی وی تاثیر بسزایی دارد. اتاق حبیب با پوسترهایی تزیین شده است. پوسترهایی از خوانندهها و اشخاص عامهپسند. از این افراد میتوان به سالار عقیلی، بروسلی و بهنام بانی اشاره کرد. هرکدام از این اشخاص، بهخصوص در ایران بسیار شناخته شدهاند و در میان عامه مردم نیز طرفداران بسیار زیادی دارند. حکمفرمایی چنین وضعیتی در شخصیترین ساحت زندگی فرد –که البته در فقره حبیب اصلا شخصی محسوب نمیشود- نشان از تاثیرگذاری گفتمان در شخصیت حبیب دارد. نمونه دیگری از تاثیر گفتمان حاکم بر زندگی حبیب را میتوان در شور و شوق و علاقه بیاندازه وی نسبت به احسان علیخانی (یکی از مجریان محبوب میان عامه مردم) پیدا کرد. احسان علیخانی در میان عامه مردم ا چهره خوبی برخوردار است و شخصیت حبیب در طول فصل دوم سریال بهشدت بسیار بالایی نسبت به این مجری تلویزیونی ابراز علاقه میکرد. شخصیت حبیب یک ویژگی کلیدی دارد، این ویژگی، عدم توانایی وی در برقراری حداقلیِ رابطه اجتماعی با افراد است. وی آنقدر تحت تاثیر گفتمانِ حاکم بر جامعه شکل گرفته است که به شخصیتی بیهویت تبدیل شده است. یعنی هویت مستقلی از خود ندارد و نتیجهی این بیهویتی، شخصیتی است که عملا نمیتواند با کسی رابطهای برقرار کند.
جان بارت در مقالهای تحت عنوان «فرسودگی رمان» که بیانیهی ادبیات پسامدرنیستی محسوب شده، خستگیِ پسامدرنیستها از شیوههای پیشین تولید متن را متذکر شده است. نتیجهی این خستگی، پدید آمدن راهکارهای تازهای در تولید متن ادبی بود. یکی از تمهیدهای پسامدرنیستها برای دوری از آفرینش متون به شیوههای پیشین، «آشکارسازی تصنع» است. هنرمندان و نویسندگان مدرنیست بر این باور بودند که هنر، تمهیدها و تصنعات خود را پنهان میکند. یعنی ایشان هنر برتر را آن هنری میپنداشتند که چنین رویکردی اتخاذ میکرد. در هنر پسامدرن اما نویسنده دست به آشکار کردن تمهیدات خود میزند. اتفاقی که در سریال «لیسانسهها» نیز دیده میشود. نمونه بارز آن نیز صحبت کردن پرتکرار شخصیتها رو به دوربین است که در اصطلاح سینمایی با نام «شکستن دیوار چهارم» شناخته میشود. برای نمونه، سریال مسئلهی مشکلات صنفی و بهداشتی فست فودها و رستورانها را با نمایش بدرفتاری کارکنان و وضعیت بد بهداشت در این اماکنِ عمومی و صحبت کردن شخصیتها در باب این معضل، نقد میکند. اما بلافاصله یکی دیگر از شخصیتها هراسان به گوینده گوش زد میکند که «بهشون برمیخورهها». نویسنده با استفاده از این تمهید انتقادات موجود در متن را آشکارا بیان میکند و وضعیتی هجوآمیز به وجود میآورد. این تمهید همچنین به خواننده اعلام میکند که در حال تماشای یک سریال تلویزیونی است. درواقع چنین تمهیدی مرز بین واقعیت و داستان را برای خواننده مخدوش میکند و مخاطب را در باب تشخیص امر واقع به فکر فرو میبرد. ویلیام گس در سال ۱۹۷۰ برای این وضعیت (آشکار کردن داستانی بودنِ متن) اصطلاح «فراداستان» را به کار برد.
«آشکارسازی تصنع» و «فراداستان» در فصل سوم سریال با نام «فوقلیسانسهها» به اوج خود رسیدهاند. در فصل سوم مجموعه برخی از بازیگران به دلایل مختلف حذف شدهاند. حال شخصیتهای اصلی در لوکیشن یا موقعیت مربوطبه بازیگران محذوف، در پرتو همین تمهیدات دلایل حذف ایشان را بیان میکنند. برای نمونه اعلام میکنند بهنام تشکر، بازیگر نقش آقای پلیس در فصل سوم حضور ندارد، چرا که سکانسهای مربوطبه وی در فصل اخیر کم بودهاند و سازندگان تصمیم به استفاده از بازیگر دیگری گرفتهاند. سه شخصیت اصلی سریال یعنی حبیب، مازیار و مسعود (با بازی امیرحسین رستمی) در قسمت ابتدایی فصل سوم به تماشاگران سلام کردند و از وضعیت این فصل حرف زدند، از اینکه برخی لوکیشنها تغییر کردهاند و بازیگرانی حذف یا اضافه شدهاند. این رویکرد در خلق متن بهنوعی در هم شکستن فراروایتها نیز محسوب میشود. از این جهت که عادتهای مخاطب در هم میشکنند و با تصویری آشناییزدایانه از یک سریال تلویزیونی طنز روبهرو میشود. سریال «لیسانسهها» که اکنون با نام «فوقلیسانسهها» در حال پخش است، هنوز به اتمام نرسیده است و پستمدرن، مدرن یا رئالیستی خواندن آن مستلزم به پایان رسیدن مجموعه است. همچنین صحبت درمورد مسئلهای مانند نفی فراروایت پایان خوش، مستلزم تماشا و بررسی پایان خود سریال است. یادداشت حاضر اما باتوجهبه نشانههای موجود در متن به رشته تحریر درآمده است، نشانههایی که خبر از یک سریال پسامدرن میدهند. در این مقاله پایان فصل دوم بهعنوان پایان بر یک کل (خود فصل دوم) در نظر گرفته شده است. حال ممکن است سریال «فوقلیسانسهها» با فرجامی خوش به پایان برسد، البته نویسنده این متن با تکیه بر نشانههای موجود در سریال چنین اتفاقی را غیرمنتظره میداند. مطالعه و شرح وضعیت و نظریههای پسامردن ظرفیتی بسیار بیشتر از متن حاضر دارد. خواننده علاقهمند بهتر است به منابع مطلب مراجعه کند.
منابع:
- عنوان این مقاله با تاثیر از عنوان کتاب «وضعیت پستمدرن (گزارشی درباره دانش)» نوشتهی ژان-فرانسوا لیوتار و ترجمهی حسینعلی نوذری انتخاب شده است.
- پاینده، حسین. داستان کوتاه در ایران: داستانهای پسامدرن. تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۳.
- پاینده، حسین. داستان کوتاه در ایران: داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی. تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۱.
- نوذری، حسینعلی. پستمدرنیته و پستمدرنیسم: تعاریف، نظریهها و کاربستها. تهران: انتشارات نقش جهان، ۱۳۸۹.
- آذرافراز، ش: (پسامدرنیسم در سینمای ایران (بررسی صناعات پسامدرنیستی در چهار فیلم سینمایی ایران))، کارشناسی ارشد، دانشگاه ولایت، ۱۳۹۴.