معرفی سریال تفکیک سازی (Severance) | جداسازی خاطرات در ذهن کارمندان!

معرفی سریال تفکیک سازی (Severance) | جداسازی خاطرات در ذهن کارمندان!

چه می‌شود اگر بتوان خاطرات ذهن کارمندان یک شرکت را کنترل و جداسازی کرد؟ این ایده جذاب سریال تفکیک سازی (Severance) است.با معرفی این اثر رازآمیز و علمی تخیلی همراه میدونی باشید.

اواخر سال ۲۰۱۹ بود که سرویس استریم اپل تی وی پلاس ساخت یک پروژه جدید را با نام Severance (تفکیک‌سازی) در دستور ساخت قرار داد. از همان ابتدا، بن استیلر به‌عنوان کارگردان و آدام اسکات هم برای بازیگر نقش اصلی انتخاب شد. به مرور زمان بازیگرهای دیگر هم انتخاب و به تیم بازیگری پیوستند؛ از جمله پاتریشا آرکت برای نقش رئیس اسکات، بریت لوئر، جن تولاک و زک چری هم به‌عنوان کارمندان شرکت استخدام شدند. یک ماه بعد هم ترامل تیلمن به‌عنوان کارمند دیگر شرکت استخدام شدند. البته نمی‌توان از حضور جان تورتورو و کریستوفر واکن به‌عنوان کارمندان ارشد داستان چشم‌پوشی کرد.

همه مراحل ابتدایی سریال تفکیک‌سازی در عرض یک سال به پایان رسید و اواخر سال ۲۰۲۰ بود که فیلم‌برداری فصل اول با عنوان Tumwater آغاز شد. از آنجایی که همان اوایل سریال Severance با استقبال گسترده‌ای روبه‌رو شد، سازندگان آن را برای فصل دوم هم تمدید کردند. براساس برنامه‌ریزی‌ها قرار است فیلم‌برداری فصل دوم از اواسط سال ۲۰۲۲ آغاز شود. خلق این مجموعه برعهده‌ی دن اریکسون بود و درکنار بن استیلر، ایف مک‌آردل هم نقش کارگردانی قسمت‌هایی از آن را برعهده دارد. مدت خیلی زیادی است که بن استیلر علاوه‌بر بازیگری، پا به عرصه‌ی کارگردانی هم گذاشته است. این هنرمند توانمند درکنار ساخت آثار سینمایی، کارگردانی سریال Escape at Dannemora (فرار به دانمورا)، سریال Heat Vision and Jack و The Ben Stiller Show را هم برعهده داشته است.

خلاصه داستان منتشر شده از سریال Severance به این شرح است: «صنایع لومن از یک فرایند پزشکی تفکیک‌سازی و جداسازی استفاده می‌کند. این فرایند پزشکی خاطرات غیرکاری برخی از کارمندان این شرکت را از خاطرات کاری‌شان جدا می‌کند. دراین‌میان، فردی به نام مارک وجود دارد که تیمی از کارمندان این شرکت را مدیریت می‌کند. همه چیز خیلی خوب در حال پیش رفتن است، تا اینکه یک همکار مرموز سر و کله‌اش در دنیای خارج از کار پیدا می‌شود؛ اتفاقی که کم کم مسیر را برای کشف حقایق درباره شغل و محیط کاری آن‌ها، هموار می‌کند.»

ادامه این مطلب بخش‌هایی از داستان ۳ قسمت ابتدایی سریال تفکیک سازی را برای شما فاش می‌کند.

.

.

.

سکانس ابتدایی در اتاقی آغاز می‌شود که زنی در آن بیهوش افتاده است. اما مدت زیادی طول نمی‌کشد که به هوش می‌آید و طبق معمول هیچ ایده‌ای از اینکه کجاست، ندارد. اما به ناگهان صدایی پخش می‌شود و سؤال‌هایی را به‌صورت مداوم از او می‌پرسد؛ سؤال‌هایی که این زن، هیچ ایده‌ای از پاسخ آن‌ها ندارد... انگار که هیچ چیزی از هویت خود نمی‌داند. سکانس بعد در فضایی بسیار سرد آغاز می‌شود که در بخش‌های زیادی از آن، برف روی زمین نشسته است. مردی را می‌بینیم که در ماشین خود در حال گریه کردن است. با اینکه هیچ شناختی از او نداریم، اما عمق غم او باعث می‌شود که ناخودآگاه با او همدردی کنیم.

اما گریه‌های او ناگهان تمام می‌شود، او به سمت شرکت می‌رود، وسایل شخصی‌اش را در کشوی خود می‌گذارد و وسایل دیگری را برمی‌دارد، از نگهبان عبور می‌کند و وارد آسانسور می‌شود. در همین صحنه اتفاق عجیبی رخ می‌دهد که دقت و توجه مخاطب را برمی‌انگیزد. در عرض چند ثانیه، نوع ایستادن و مدل نگاه کردن شخصیت جلوی دوربین یا همان آدام اسکات تغییر می‌کند. تقریبا تا اواسط قسمت اول اصلا مشخص نیست که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و سریال چه چیزی را می‌خواهد بگوید. در ظاهر، شخصیت‌های داستان یک سری کارمند هستند که در شرکتی بسیار تمیز، شسته‌رفته، بسیار ساده و البته با فضایی سرد و بی‌روح کار می‌کنند.

ارتقاء پیدا کردنِ مارک یا همان آدام اسکات باعث آشنایی‌اش با همان زنِ سکانس اول می‌شود؛ کسی که یکی از کارمندان جدید محسوب می‌شود و قرار است خیلی زود کارش را آغاز کند. قانون به این شکل است که اگر فرد داخل اتاق، سه بار درخواست آزادی‌اش را بکند، می‌تواند از آن‌جا برود؛ اما اینطور به نظر می‌رسد که خارج شدن از این شرکت غیرممکن است. بعد از تلاش‌های بسیار، شرکت فیلمی را از گذشته، به این زن نشان می‌دهند. از این لحظات است که کم کم ماجرا برای ما آشکار می‌شود. قضیه از این قرار است که کارمندان به خواسته‌ی خودشان، به استخدام این شرکت درمی‌آیند و وارد فرایند تفکیک‌سازی می‌شوند.

تفکیک‌سازی به این شکل صورت می‌گیرد که بعد از رضایت‌نامه‌ی شفاهی، به‌واسطه‌ی یک عمل، تراشه‌ای در مغز افراد کار گذاشته می‌شود. این تراشه می‌تواند خاطرات را از هم تفکیک کند؛ به این شکل که در محیط کار، خاطرات شخصی فراموش می‌شوند و در محیط خارج از کار، خاطراتِ کاری. به‌عنوان مثال، مارک که همسر خود را از دست داده، این کار را انتخاب می‌کند تا بتواند حداقل به مدت ۸ ساعت خاطرات همسر خود را فراموش کند. اما بعدها مشخص می‌شود که ظاهرا فراموش کرده اما غم او همچنان در ذهن و وجودش حک شده است. فراموش کردن خاطرات در حدی است که آن‌ها هیچ خلاء خاصی را احساس نمی‌کنند؛ حتی همکاران خود را هم که خارج از محیط کار می‌بینند، اصلا حس آشنایی هم ندارند.

همه چیز به ظاهر بدون مشکل است و زندگی کاری و شخصی به خوبی پیش می‌رود. اما کم کم این تعادل و آرامش برهم می‌خورد. یکی از دلایل آن هِلی (کارمند جدید) است که درست از همان ابتدا، در تلاش است تا از آن‌جا فرار کند یا به شکلی به نسخه‌ی دیگر خود بفهماند که نمی‌خواهد در آن شرکت کار کند. انگار نسخه‌ی بیرونی هلی، همچنان دوست دارد در شرکت لومن کار کند و هر بار که او موفق به خروج از آن‌جا می‌شود، به واسطه‌ی کارمند مافوق خود توجیه می‌شود که دوباره بازگردد؛ بنابراین فرار به این شکل غیرممکن است. او روش‌های مختلفی را امتحان می‌کند و هر بار به در بسته می‌خورد. زیرا نمی‌تواند نوشته‌ای را از آن‌جا خارج کند؛ چه روی کاغذ بنویسد، چه کدنویسی انجام دهد، چه روی بدنش بنویسد، چه کاغذی را قورت دهد و چه هر روش دیگری. اما به نظر نمی‌آید که هلی از آن دسته افرادی باشد که به‌راحتی پا پس بکشد.

دلیل دیگر این برهم خوردن آرامش هم پیتی است؛ کسی که در گذشته، در محیط کاری بهترین دوست مارک محسوب می‌شد و حالا دیگر در بین آن‌ها نیست. اینجور که به نظر می‌آید، پیتی در گذشته از آن شرکت موفق به فرار شده است؛ البته علاوه‌بر فرار، توانسته عملیات تجزیه‌سازی را معکوس کند و خاطرات خود را ادغام کند. به همین دلایل هم است که صحبت کردن از او در محیط شرکت کاملا ممنوع است و هیچکدام از مافوق‌ها، اطلاعاتی از وضعیت فعلی پیتی نمی‌دهند و جوابی برای سؤال‌های مارک ندارند. حالا به سراغ نسخه‌ی بیرونی مارک آمده است تا به او هم بفهماند که اصل ماجرا چیست. اما درکنار تمام این‌ها، خود پیتی هم مشکلاتی را متحمل شده است؛ او بعد از معکوس‌سازی این فرایند، دیگر نمی‌تواند فرق بین زمان حال و خاطرات خود را تشخیص دهد. انگار که به مرور زمان، خاطرات و اتفاقات زمان حال دارند با هم تلاقی پیدا می‌کنند.

در ابتدای سریال ما شاهد این بودیم که میزان و ارتفاع برف‌های نشسته روی زمین، به نسبت زیاد بود. اما با پیش‌روی داستان، ارتفاع و شدت برف‌ها هم کم می‌شود و از همین نظر می‌توان به این موضوع پی برد که زمان چطور در حال جلو رفتن است؛ به شکلی که انگار سازنده بدون بیان کردن حرفی می‌خواهد گذر زمان و تاثیرگذاری اتفاقات روی شخصیت‌ها را به مخاطب خود نمایش دهد. بعد از تماشای ۳ قسمت ابتدایی، ۳ فرضیه به وجود می‌آید که رمز و راز ماجرا را بیشتر می‌کند. این ۳ تئوری به شرح زیر است:

  • تئوری ۱: ممکن است وسایل داخلی شرکت سیگنال‌ها و ردیاب‌هایی داشته باشند که کسی نتواند به واسطه‌ی آن‌ها اطلاعاتی را از داخل شرکت خارج کند؛ به همین دلیل هم کارمندان همان ابتدا وسایل خود را جابه‌جا می‌کنند؛ به همین دلیل هم پیتی توانسته صدای داخل اتاق استراحت را ضبط کند. حتی کاغذها هم به‌گونه‌ای هستند که انگار ردیاب یا موادی دارند که نمی‌توان آن‌ها را خارج کرد.
  • تئوری ۲: اینطور به نظر می‌آید که اعداد داخل رایانه‌ها، در حقیقت انسان‌هایی هستند که به‌دست کارمندان کشته می‌شوند؛ حتی چند بار هم در طی داستان به این موضوع اشاره شد؛ انگار که تراشه‌ی داخل ذهن این کارمندان، آدم‌هایی را که با استاندارد شرکت هم‌خوانی ندارند (و در قالب عدد نمایش داده می‌شود) شناسایی می‌کند و با ظاهر ترسناکی به کارمند نشان می‌دهد؛ به همین ترتیب هم آن‌ها از اعداد خاصی می‌ترسند و باید همان‌ها را داخل سطح آشغال بیاندازند.
  • تئوری ۳: فرضیه دیگری که مطرح می‌شود، این است که این اعداد، احتمالا نمایشگر بخش‌هایی از خودشان هستند (فکری یا هر چیزی) که ممکن است روی عملکرد تراشه‌هایشان تاثیر بگذارند. به همین دلیل هم آن‌ها با نابود کردن این اعداد، در تلاش هستند تا این بخش‌ها را از بین ببرند و خود را تا حد امکان رام و مطیع کنند.

پایان اسپویل


بهترین عنوانی که می‌تواند این مجموعه را توصیف کند، این است که انگار سریال Black Mirror (بلک میرر) با سریال Homecoming (بازگشت به خانه) ملاقات کردند. البته که هر دوی مجموعه‌های ذکر شده، کاملا برای علاقمندان به سریال تفکیک‌شده مناسب هستند. اما درکنار آن‌ها، موارد دیگری هم هستند که در این قسمت به شما معرفی می‌کنیم.

سریال های مشابه با سریال Severance

سریال Black Mirror

سریال بلک میرر

بازیگران: دنیل لاپین، هانا جان کامن و میکیلا کوئل

سال پخش: ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹

خلاصه داستان: بلک میرر در دنیایی رخ می‌دهد که تنها چند دقیقه با دنیای ما فاصله دارد؛ یک مجموعه آنتولوژی که محصول مشترک ایالات متحده و انگلیس است. این سریال نشان می‌دهد که چطور فناوری‌های مدرن می‌توانند نتیجه‌ای معکوس داشته باشند و علیه سازندگان خود مورد استفاده قرار گیرند. هر قسمت واقعیتی متفاوت با قسمت‌های دیگر نشان می‌دهد؛ آن هم با شخصیت‌های مختلفی که با شکل‌های متنوعی از فناوری درگیر هستند.


سریال Homecoming

سریال بازگشت به خانه

بازیگران: استیفن جیمز، بابی کاناوال و هونگ چاو

سال پخش: ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰

خلاصه داستان: نیت‌های خوب، رئیس‌های دمدمی مزاج، پارانویای افزایشی. عواقب غیرقابل پیشبینی و خارج از کنترل. هیدی در Homecoming کار می‌کند؛ مرکزی که به سربازان کمک می‌کند تا به زندگی غیرنظامی خود بازگردند و بتوانند با شرایط جدید خو بگیرند. سال‌ها بعد از اینکه او یک زندگی جدید را تشکیل می‌دهد، وزارت دفاع تصمیم می‌گیرد او را سؤال‌پیچ کند که چرا او سازمان Homecoming را ترک کرده است. در همین زمان هم هیدی متوجه می‌شود که پشت داستانی که او همیشه برای خودش تعریف می‌کرده، یک داستان کاملا متفاوت وجود دارد.


سریال Clickbait

سریال کلیک‌خور

بازیگران: زویی کازان، بتی گابریل و فینکس رائی

سال پخش: ۲۰۲۱

خلاصه داستان: در داستان این مجموعه، مرد خانواده‌داری به نام نیک بروئر ربوده می‌شود؛ آن هم در یک جنایت وحشتناک با یک پیچ و تاب آنلاین شوم. حالا نزدیک‌ترین افراد زندگی نیک، باید در سریع‌ترین زمان ممکن تلاش کنند تا هرچه زودتر به این پی ببرند که چه کسی مسبب این اتفاق بود و هدفش از این کار چیست.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
5 + 6 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.