معرفی سریال بی گناه | کشف معمایی از سالیان دور

معرفی سریال بی گناه | کشف معمایی از سالیان دور

اولین کارگردانی مهران احمدی در شبکه‌ی نمایش خانگی سریالی است به‌نام بی‌گناه. سریالی که پخش آن دو هفته‌ای است که از فیلیمو آغاز شده و ماجرای اتفاقی قدیمی، یک عشقِ به‌ظاهر تمام‌شده، در دل یک خانواده را بررسی می‌کند. با میدونی همراه باشید.

مهران احمدی بعد از تجربه‌ی کارگردانی دو فیلم بلند سینمایی، مصادره (۱۳۹۶) و سگ‌بند (۱۳۹۸)، حالا با سریال بی‌گناه برگشته است. سریالی که محسن کیایی سرپرستگی نویسندگانِ آن را بر عهده داشته و برادرش، مصطفی، آن را تهیه‌کنندگی کرده است. طبق اخباری که تا این‌جا منتشر شده، بی‌گناه قرار است ۲۲ قسمت داشته باشد. سریالی که در همین دو قسمت ابتدایی نشان داده که استراتژیِ اصلی‌اش در روایت ایجاد معما و سؤال در ذهن مخاطب است.

سؤالاتی که به‌تدریج و با گذشت زمان پاسخ داده می‌شوند. بی‌گناه داستان بهمن (با بازی محسن کیایی) را تعریف می‌کند که سال‌ها پیش مجبور شده کشور را ترک کند و حالا که بی‌خبر بازگشته است، دارد به‌دنبال دلایلی می‌گردد که او را وادار به ترک کشور کردند. مسعود رایگان، مهرانه مهین‌ترابی، ماهور الوند، شبنم مقدمی، آتیلا پسیانی، مهران احمدی، ویشکا آسایش و رؤیا تیموریان از جمه دیگر بازیگرانِ مطرحی‌اند که در این سریال نقش‌آفرینی کرده‌اند.

در ادامه، داستان دو قسمت ابتدایی فاش می‌شود.

همان‌طور که اشاره‌ی گذرایی شد، بی‌گناه در قسمت نخست با انبوه صحنه‌ها و سکانس‌هایی پُر شده است که سؤالاتی را در ذهن مخاطب پدید می‌آورند. سؤالاتی درباره‌ی گذشته‌ی کاراکترهای درگیر در قصه و نیز انگیزه‌ی آن‌ها. این‌که کیستند و چه کرده‌اند/می‌کنند و حالا دقیقن دارد چه اتفاقی می‌افتد.

در ابتدا، این مسئله اذیت‌کننده است و میزانی از سردرگمی را برای بیننده فراهم می‌کنند؛ اما هر چه که بیش‌تر در جریان سریال جلو می‌رویم، اتفاقات معنادارتر می‌شوند و ارتباط‌شان با هم‌دیگر واضح‌تر و مشخص‌تر. حتا در جریان روایت با فلاش‌بک‌هایی نیز سروکار داریم که گذشته‌ی شخصیت‌ها و بخشی از وقایعی را که سبب‌ساز وضعیت فعلی شده‌اند برای‌مان آشکارتر می‌کنند. بنابراین، می‌توان گفت که استراتژی فیلم‌نامه‌نویسان سریال ایجاد همین معماها و سؤال‌ها در ذهن مخاطب بوده است. سؤال‌هایی که به‌واسطه‌ی صحنه‌های کوتاه و تقریبن گنگِ اوایل روایت پیش می‌آیند. اما پازل‌ها رفته‌رفته کامل می‌شوند و روایت سروشکل مطبوع‌تری به خود می‌گیرد.

مسئله‌ی دیگری نیز که در قسمت نخست، علی‌الخصوص در نیم‌ساعت اول، اذیت‌کننده و تا اندازه‌ای درک‌نشدنی است سرعت بسیار زیادِ رخ‌دادن اتفاقات است. اتفاقات یکی پس از دیگری می‌افتند و، با توجه به این‌که توضیحی هم از جانب فیلم درباره‌شان داده نمی‌شود و اطلاعات مخاطب نیز درباره‌ی آن وقایع کم‌تر از خیلی کم است، مخاطب را سردرگم‌تر و متحیرتر می‌کنند. این مسئله نیز در ارتباط با مسئله‌ی پاراگراف پیشین قرار می‌گیرد. این دو تصمیم‌هایی‌اند که فیلم‌نامه‌نویسان برای سریال گرفته‌اند. تصمیم‌هایی که شبیه شمشیری دولبه هم جذابیت روایت را بیش‌تر کرده‌اند و هم این ضربات را به سریال زده‌اند.

با این‌همه، سریال کم‌کم مسیر داستانی‌اش را برای مخاطب روشن‌تر می‌کند. هر چه جلوتر می‌رویم، واقعه‌ها معنادارتر و ارتباط‌شان با یک‌دیگر فهمیدنی‌تر می‌شود. شخصیت‌ها بیش‌تر شکل می‌گیرند و نوع روابط‌شان و نیز کارکردشان در قصه مشخص‌تر می‌شود. بنابراین، مخاطبی که به‌تماشای بی‌گناه می‌نشیند باید کمی حوصله به خرج دهد تا بتواند از شکل‌گرفتن تار و پودِ طراحی‌شده برای داستان لذتِ بیش‌تری ببرد.

فیلم‌نامه اما با دو مشکل عمده روبه‌روست که باعث شده است سریال در بعضی لحظات تا اندازه‌ای آماتور و سرسری به‌نظر برسد. اولین مسئله کوتاه‌بودنِ بیش از حد صحنه‌های سریال است. بسیاری از صحنه‌ها جوری نوشته شده‌اند که فقط و فقط وظیفه‌ی اطلاع‌رسانی را ایفا می‌کنند و بس. دو یا چند کاراکتر دیالوگ‌هایی سریع، معدود و کوتاه با یک‌دیگر دارند و چند نکته‌ای را که مخاطب باید بداند با یک‌دیگر ردوبدل می‌کنند و تمام.

این درست که یکی از درس‌های مهمِ فیلم‌نامه‌نویسی این است که «صحنه را از میانه شروع کنید»، ولی این به این معنا نیست که صحنه‌ها این‌قدر کوتاه باشند. کوتاه‌بودنِ این‌چنینی صحنه‌ها باعث می‌شود آن حس ضرباهنگِ بیش از اندازه سریع راحت‌تر به مخاطب منتقل شود و نیز باعث می‌شود صحنه‌ها خام‌دستانه به‌نظر برسند. نه خبری از فضاسازی هست، نه کاراکترپردازی (علی‌الخصوص نهفته در اکت‌های کاراکترها)، نه اجرایی دریادماندنی و نه چیزِ دیگری.

برای مثال، می‌توان به صحنه‌ای اشاره کرد که در آن مهتاب (آسایش) برای بستن قراردادی کاری به فرش‌فروشیِ فرشباف‌ها آمده است. کلّ این صحنه که حاوی محتوی مهمی است ــ صحبت درباره‌ی کار و بستن قراردادِ کاری برای یکی از فرش‌فروشی‌های مهم و معتبر شهر ــ بسیار کوتاه و سرسری به اتمام می‌رسد. دیالوگ‌هایی اندک بین شخصیت‌ها درمی‌گیرد و بعد ناگهان توافق بین‌شان حاصل می‌شود. چیزی که صحنه را باورناپذیر و غیرمنطقی نشان می‌دهد. آن هم درحالی‌که ابریشم (مهین‌ترابی) شخصیتی است که بعدتر می‌گوید: «پول خرج‌کردن برای من بدونِ این‌که بدونم دارم چی کار می‌کنم یه‌کمی مشکله»؛ ولی به‌راحتی و بدون هیچ‌گونه سؤال و جوابی، مهتاب را استخدام می‌کند. در هر صورت، این شتاب‌زدگی در نوشتن و اجرای صحنه‌ها اولین ضربه‌ای است که فیلم‌‌نامه به سریال زده است. شتاب‌زدگی‌ای تقریبن از همان جنسی که ریتم بسیار سریع اتفاقات سریال را نیز باعث می‌شد.

دومین نکته‌ی قابل‌بررسی دیالوگ‌نویسی‌های سریال است. دیالوگ‌نویسی‌هایی بسیار خام‌دستانه و بی‌ظرافت. دیالوگ‌هایی که انگار فقط بار انتقال اطلاعات را به‌دوش می‌کشند ــ آن هم به ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین صورتی که می‌توان تصور کرد. برای مثال به صحنه‌ی زیر و دیالوگ‌های ردوبدل‌شده دقت کنید:

در یکی از فلاش‌بک‌های فیلم، بهمن (کیایی) و دوست‌ش سراسیمه واردِ خانه می‌شوند.

بهمن: حالا چه غلطی بکنیم؟

جلیل: بابا، تو چرا این‌قدر ترسیده‌ی؟ من فقط گفتم ریخته‌ن سعید مطلّبی و رضا نصرتی رو جلوی در دانشگاه گرفته‌‌ن. همین.

بهمن: همین؟! یعنی جلوی درِ خونه‌ی شما نرفته‌ن؟

جلیل: نمی‌دونم.

بهمن: نمی‌دونی یا نمی‌خوای بگی؟

جلیل: ببین، بهمن، یه چیزی می‌گم نترسی ها. صبح مامان‌م می‌گفت دو نفر لباس‌شخصی اومده‌ن دم خونه‌ی ما.

همان‌طور که دیده می‌شود، دیالوگ‌ها ــ علی‌الخصوص آن‌هایی که برای جلیل نوشته شده‌اند ــ مستقیمن برای انتقال اطلاعات کاربرد دارند. جملاتی به مستقیم‌ترین و غیرهنرمندانه‌ترین شکل ممکن. حتا روند منطقی و روانی نیز بینِ دیالوگ‌ها جریان ندارد. به چهار خط پایانی دیالوگ‌های این صحنه نگاه کنید تا منظور من را بهتر متوجه شوید. این صحنه‌ی به‌خصوص به‌دلیلِ بازی‌های بدی هم که در آن صورت گرفته‌اند جزو نمونه‌هایی است که در ذهن مخاطب ماندگارتر می‌شوند؛ وگرنه می‌توان نمونه‌ی این دیالوگ‌نویسی ابتر و ساده‌انگارانه را در بسیاری از نقاط سریال رصد کرد.

نمونه‌ای دیگر جایی است که جانا (الوند) در حالِ مکالمه‌ای کوتاه با مادرش (مقدمی)، پس از مرگ پدرش، است. جایی که درباره‌ی خانه‌ی اجاره‌ایِ پدر و چیزهای دیگر صحبت می‌کنند. صحنه‌ای که پتانسیلی بالا داشته و به‌تمامی حرام شده است. از این منظر که مکالمه‌ی مادر و دختر در چنین شرایطی می‌توانست بسیار بار عاطفی بیش‌تری داشته باشد و بدل به صحنه‌ای مفصل‌تر شود، اما با همان استراتژی‌های غلط در نگارش صحنه‌ها و دیالوگ‌ها، بدل به چیزی ناپخته و باورناپذیر شده است.

با همه‌ی این‌ها، به‌نظرمی‌رسد که بی‌گناه لااقل داستان جذابی برای تعریف‌کردن ندارد. بی‌ظرافتی‌های دیگرِ سریال ــ هم در فیلم‌نامه و هم در اجرا ــ تا اندازه‌ای باعث می‌شود که رابطه‌ی بیننده‌ی حرفه‌ای با سریال خراب شود؛ ولی جذابیت داستان، این‌که مشخص شود همه‌ی این معماها و تار و پودها در آخر چه‌گونه به هم متصل و مربوط می‌شوند، نقطه‌ی قوتی است که سریال می‌تواند رویش حساب باز کند. با توجه به این‌که همه‌چیز به مسئله‌ی بهمن و خروج اجباری‌اش از کشور برنمی‌گردد و این میان، پای معماها و سؤال‌های دیگری نیز در میان است.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.