سریال بل-ایر (Bel-Air) مجموعهای کمدی است که براساس سریالی قدیمی ساخته شده اما اصلا شبیه آثار ریبوتی معمول و سنتی نیست. همراه میدونی باشید.
سریال The Fresh Prince of Bel-Air (شاهزاده تازه بل-ایر) مجموعهای سیتکامی و کمدی بود که پلهی پرتابی برای ویل اسمیت شد؛ مجموعهای که باعث شد این هنرمند در دوران جوانی، شهرت خیلی زیادی کسب کند و چند قدم بزرگ در مسیر ستاره شدن بردارد. این مجموعه در دوران خود فوقالعاده محبوب بود و همچنان بعد از گذشت ۶ فصل، بینندگان زیادی را پای تلویزیونها میکشاند. ویل اسمیت در سال ۱۹۹۰ بازی در این سریال را آغاز کرد و در سال ۱۹۹۶ بود که پرونده آن را بست. بعد از گذشت چندین سال یعنی در سال ۲۰۱۹، یکی از طرفداران بزرگ این مجموعه، اثر کوتاهی را با همین نام ساخت و در کانال یوتیوب خود منتشر کرد.
ویل اسمیت که این فیلم کوتاه را تماشا کرده بود، حسابی از آن استقبال کرد و به این موضوع هم پرداخت که میتوان این ایده را بیشتر از یک اثر کوتاه گسترش داد. همین اتفاق و بازخوردهای خیلی خوب از این فیلم کوتاه باعث شد تا افراد زیادی مانند شبکه نتفلیکس، اچ بی او مکس و همچنین پیکاک برای بهدست آوردن حق ساخت این مجموعه کمدی تلاش کنند. سرانجام بعد از این کشمکشها، شبکه پیکاک حق ساخت سریال Bel-Air (بل-ایر) را بهدست میآورد و ساخت آن را از اواخر سال ۲۰۲۰ آغاز میکند.
از همان ابتدا که شبکه پیکاک شهرت و محبوبیت خیلی زیاد این مجموعه جدید را پیشبینی میکرد، دستور ساخت ۲ فصل را صادر کرد. خالقان سریال بل-ایر هم اندی باروویتز و سوزان باروویتز بودند؛ دقیقا همان دو نفری که سریال شاهزاده تازه بل-ایر را ساخته بودند. کلیت ماجرا و داستان مشابه همان سریال شاهزاده تازه بل-ایر است و همه چیز حول محور پسر نوجوانی به نام ویل اسمیت میچرخد. درست همانند سریال اصلی، داستان به این موضوع میپردازد که چطور ویل از کف خیابانهای بخش غربی فیلادلفیا، به عمارت حفاظتشدهای در بل-ایر میرسد و ساکن آنجا میشود.
شاید کلیت داستان شبیه به همان مجموعه اصلی باشد اما اینطور به نظر میرسد که سریال بل-ایر، از همان شخصیتها و ماهیت کلی داستان بهعنوان یک پوشش استفاده میکند؛ در صورتی که مشخص است، رسالت مجموعه چیز دیگری است. این سریال عمدتا از شخصیتهای سیاهپوست تشکیل شده است و تلاش میکند تا بیشتر از هر چیزی، مشکلاتی را که افراد رنگینپوست تجربه میکنند، به تصویر بکشد. با اینکه بارها و بارها در آثار مختلف ما چنین سبک داستانیای را تجربه کردیم، اما سریال بل-ایر از تمام کلیشهها دوری میکند تا بتواند مشکلات و چالش اینگونه افراد را به شکل دیگری نمایش دهد.
منتقدانی که این اثر را تماشا کرده بودند، نظرات مثبتی برایش داشتند و امتیازات خوبی را هم برایش ثبت کردند. آنها معتقد بودند که سریال بل-ایر روحیهی بالای مجموعهی اصلی را حفظ کرده است و تا حدی چاشنی تلخ واقعگرایانه را هم به آن اضافه کرده است. اما علاوهبر این، نشانههایی هم در این مجموعه وجود دارد که پتانسیل بسیار بالایش را به رخ میکشد؛ پتانسیلی که نشان میدهد میتواند تبدیل به یک ماجرای کاملا متفاوت و جدید شود.
ادامه این مطلب بخشهایی از داستان ۳ قسمت اول سریال Bel-Air را برای شما فاش میکند.
.
.
.
ما در همان ابتدای داستان با ویل اسمیت، شخصیت اصلی ماجرا، آشنا میشویم؛ پسر نوجوان و خیابانیای از بخش غربی فیلادلفیا یا همان فیلی که دانشآموز بسیار خوبی است و شانس خیلی زیادی برای برنده شدن بورسیه بسکتبال برای کالج را دارد. بعد از اینکه آنها در یک بازی بسیار مهم پیروز میشوند، ویل و دوست صمیمیاش «تری»، مورد حمله یکی از قلدرهای محلی و بنام قرار میگیرند. از آنجایی که ویل حسابی از این اتفاق خجالت کشیده است و دیگر فکر میکند آبرویش در کل منطقه رفته، تصمیم میگیرد که شرف خود را پس بگیرد. به همین دلیل هم با اصرار زیاد دوست خود را راضی میکند تا این بار خودشان به سراغ این باند خلافکار بروند.
ویل و تری برای اینکه بتوانند این انتقام بگیرند، با رئیس این گروه یعنی رشاد شرطی میبندند و قراری میگذارند؛ آن هم قراری که برای پیروز شدن در آن، باید بسکتبال بازی کنند و دیگر چه چیزی بهتر از این. همانطور که انتظار میرود، ویل و تری در این شرط برنده میشوند اما خوشی آنها خیلی طولانی نمیشود؛ زیرا حرکتی از طرف یکی از اعضای این گروه، باعث درگیر شدن همه آنها میشود. در طی همین درگیری، ویل که میبیند دوستش زیر مشت و لگدهای اعضای باند قرار گرفته، بدون هیچ فکری اسلحهای را از کیف تری بیرون میآورد و به آسمان شلیک میکند تا سایر را بترساند.
برعکس همیشه، پلیس در کسری از ثانیه به آنجا میرسد و ویل را دستگیر میکند؛ در صورتی که تری با دیدن پلیسها میترسد و پا به فرار میگذارد. بعد از اینکه ویل یک شب را در بازداشتگاه سپری میکند، بهلطف مادرش آزاد میشود؛ اما این آزادی یک شرط دارد و آن هم این است که فیلادلفیا، دوستان، مدرسه، تیم بسکتبال و غیره را ببوسد و کنار بگذارد و به لس آنجلس، محله بل-ایر برود. ماجراهای اصلی از همین نقطه در داستان آغاز میشود. زیرا ویل از یک پسر خیابانی و بازیگوش باید یک شبه تبدیل به پسری شود که مناسب خانوادهی جدیدش باشد و دست از پا خطا نکند.
رابطهی ویل با خاله و دو دختر خالهاش خوب است اما این شوهرخاله و پسرخالهاش هستند که کار را دشوارتر از حالت عادی میکنند. «کارلتون» که پسر این خانواده به شمار میرود، از همان ابتدا بهشدت به ویل حسادت میکند. از طرف دیگر هم «فیل»، شوهرخاله داستان، خیلی نگران کمپین خودش و خراب شدن آن توسط ویل است. در طی داستان درگیریهای مختلفی بین ویل و سایر، خصوصا کارلتون به وجود میآید. در ابتدا، ویل به خاطر گذشتهای که داشت، رفتاری تدافعی نشان میداد و فقط میخواست از آن خانه و زندگی جدید فرار کند.
اما به مرور زمان متوجه میشود که اگر از آن زندگی جدید بیرون برود، شرایط چندین برابر بدتر میشود؛ حتی بدتر از چیزی که در زندگی قبلیاش داشت. به همین ترتیب هم تصمیم میگیرد که لطف و محبت این خانواده جدید را به شکلی مناسب جبران کند و کم کم تبدیل به یک پسر جدید شود. با اینکه خودش چنین تصمیمی دارد، اما انگار اطرافیانش اجازه تغییر دادن، بهتر شدن و ثابت کردن را به او نمیدهند. علاوهبر این، داستان فقط حول محور ویل اسمیت نمیچرخد؛ با وجود اینکه شخصیت اصلی به شمار میرود. تک تک شخصیتهای داستان، هر کدام برای خود قصهای دارند که به مرور زمان در سریال زیر ذرهبین میرود.
کم کم با پیشروی داستان و تغییر کردن ویل، او بیشتر از قبل جای خود را در خانواده جدیدش باز میکند و به نحوی به پسر سوگلی خانواده تبدیل میشود؛ همین اتفاقات، حساسیت و حسادت کارلتون را چندین برابر میکند. از طرف دیگر، کاملا مشخص است که کارلتون با وجود خانواده و وضعیت مالیای که دارد، هنوز هم حسرت خیلی چیزها را میخورد؛ خیلی چیزهایی که میتوانست برای داشتنشان تلاش کند اما جسارتش را نداشت و حالا ویل دقیقا همان تلاشها را در زندگی به کار میبرد. کارلتون حتی برای اینکه بتواند در میان همتیمیهای خود و همکلاسیهایش جایگاهی داشته باشد، حاضر است هرگونه توهینی را تحمل کند تا اصطلاحا همرنگ جماعت شود.
زمانیکه دنیای جدید و قدیمی ویل با هم تلاقی پیدا میکند، او به این موضوع پی میبرد که فرصتهای دوباره چه قدرت خیلی زیادی دارند. او در همین حین درگیریها، احساسات و تعصبات یک دنیای جدید را پشت سر میگذارد و باید چیزهای مختلفی از آن را تجربه کند؛ دنیایی که با دنیای سابقی که میشناخت، فاصله و تفاوتهای خیلی زیادی دارد. بعد از اینکه سریال Bel-Air در این مقاله معرفی شد و نکات مختلف آن را بررسی کردیم، حالا نوبت آن رسیده که در بخش نهایی، سراغ مجموعههای مشابهی از آن برویم. بنابراین اگر سریال بل-ایر را دوست داشتید، حتما مجموعههای دیگری را هم که در این بخش مختلف میشود، تماشا کنید.
سریال های مشابه سریال Bel-Air
سریال The Fresh Prince of Bel-Air
سریال شاهزاده تازه بل-ایر
بازیگران: ویل اسمیت، جیمز آور و جانت هوبرت ویتن
سال پخش: ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۶
خلاصه داستان: ویل اسمیت یک پسر خیابانی و باهوش از غرب فیلادلفیا است. او بعد از اینکه هنگام بسکتبال بازی کردن با یک سری خلافکار محلی درگیر میشود، در شرایط بدی گیر میکند. به همین ترتیب هم او توسط مادرش به لس آنجلس فرستاده میشود تا در عمارت یکی از آشنایان ثروتمندشان زندگی کند و از آن دنیای سابق دور باشد. از آنجایی که ویل در گذشته در طبقهی کارگر قرار داشت، شرایط او بارها و بارها به شیوههای طنزآمیز مختلف با دنیای طبقات بالا و ثروتمند خانواده بنکس مورد مقایسه قرار میگیرد. همین گذشتهی متفاوت هم باعث میشود که اغلب اوقات خود ویل یا دیگر اعضای این خانواده به دردسر بیفتند.
سریال Everybody Hates Chris
سریال همه از کریس متنفر هستند
بازیگران: تایلر جیمز ویلیامز، تری کروز و تیچینا آرنولد
سال پخش: ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹
خلاصه داستان: ۱۹۸۲ همان سالی است که کریس ۱۳ ساله میشود؛ نوجوانی که بزرگترین فرزند خانواده به شمار میرود. کریس که پر از رویا است و دوست دارد نوجوان باحالی باشد، به همراه خانوادهاش از محلهی فعلیشان به محله Bed-Stuy: Do or Die نقل مکان میکند. پدر کریس کارهای زیادی را انجام میدهد تا بتواند نیازهای خانوادهاش را تأمین کند و مادرش هم با بودجه محدودی کارهای خانه را انجام میدهد و بهصورت پارهوقت در یک دفتر املاکی کوچک کار میکند؛ در چنین شرایطی، وظیفه نگهداری از دو فرزند کوچک برعهده کریس است. او مطمئن است که میتواند با شخصیت جدی و محکمی که دارد، به جاهای بسیار خوبی در زندگی برسد.
سریال Family Matters
سریال خانواده مهم است
بازیگران: رجینالد ولجانسون، جو ماری پیتون و روزتا لنوآر
سال پخش: ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۸
خلاصه داستان: همه چیز در خانواده وینسلو کاملا طبیعی است؛ البته به جز یک چیز و آن هم چیزی نیست جز یکی از همسایههایشان به نام استیفن ارکل. استیو که نابغه و البته دست و پا چلفتی است، اختراعات بسیار عجیبی انجام میدهد؛ آن هم درحالیکه سخت در تلاش است تا اعضای خانواده وینسلو را دیوانه کند.