سریال بادهای شوم (Dark Winds)، مجموعهای روانشناختی و دلهرهآور است که ماجرای افسانههای مختلف سرخپوستان را درکنار مشکلات به خصوصی که این قوم دارند، به خوبی به تصویر میکشد.
تونی هیلرمن یکی از نویسندگان مشهور آمریکایی بود که بیشتر در زمینهی رمانهای کاراگاهی و غیرداستانی فعالیت میکرد. یکی از کارهای بسیار مشهور او، سری رمانی است که حول محور دو شخصیت جو لیپهورن و جیم چی میچرخد؛ مجموعهای که از ۱۸ کتاب تشکیل میشود و از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۶ منتشر میشد. البته این مجموعه آنقدر مشهور و محبوب بود که به قسمتهای دیگر و داستانهای فرعی مختلف هم کشیده شد. اولینباری که اثری اقتباسی براساس کارهای هیلرمن ساخته و نمایش داده شد، سال ۱۹۹۰ بود که ارول موریس فیلمی را با نام The Dark Wind به روی پرده سینماها اکران کرد.
در سال ۲۰۰۲ هم شبکه PBS دست به کار شد و مینی سریالی را با نام Skinwalkers: The Navajo Mysteries به مخاطبان خود نمایش داد که ۳ مورد از کتابهای هیلرمن را پوشش میداد. اما هیچکدام از آنها آنطور که باید و شاید شناخته نشدند. تا اینکه به سال ۲۰۲۱ رسید و شبکه AMC مجموعه جدیدی را به مخاطبان خود معرفی کرد. این مجموعه جدید Dark Winds (بادهای شوم) نام داشت و از همان ابتدا قرار بود که از ۶ قسمت تشکیل شود. درست است که خلق آن برعهدهی گراهام رولند بود اما نمیتوان تهیهکنندگان اجرایی این پروژه را نادیده گرفت؛ جورج آر. آر. مارتین و رابرت ردفورد از جمله تهیه کنندگان مشهور این اثر هستند.
سریال بادهای شوم آنقدر از همان ابتدا مشهور بود و انتظارات را برانگیخته کرده بود که شبکه AMC از این فرصت طلایی استفاده کرد تا پروژهی جدید خود را برای فصل دوم هم تمدید کند. همان مراحل ابتدایی تولید، دو بازیگر اصلی برای نقشهای جو لیپهورن و جیم چی انتخاب شدند که به ترتیب زان مککلارنون و کیووا گوردون این نقشها را ایفا میکنند. بعد از این دو بازیگر، افراد دیگری هم مانند نوآ امریک، جسیکا متن و رین ویلسون هم به جمع هنرمندان این پروژه پیوستند. از جمله افتخارات این مجموعه، میتوان به نمرات بالایی که منتقدان برای سریال ثبت کردند و نظرات مثبتی که درباره آن داشتند اشاره کرد.
این افراد معتقد بودند که زان مککلارنون، در نقش پلیسی که در چنین شرایط پیچیدهای گیر افتاده، بازی بسیار خوب و چشمگیری دارد؛ بهطوری که خودش بهتنهایی توانسته سطح کل مجموعه را چند برابر بالا ببرد. البته نمیتوان از بازی هنرمندانهی دیگر بازیگران و همچنین نقاط قوت مختلف دیگر مجموعه چشمپوشی کرد؛ مانند جلوههای بصری دیدنی، دیالوگهای جذاب، تعلیقهای دلهرهآور و غیره که همگی درکنار همچنین مجموعه فوقالعادهای را خلق کردند. البته این کاملا طبیعی است که انتقاداتی هم نسبت به آن وجود داشته باشد؛ درست همانند هر مجموعه دیگری که یک قشر خاص، قومیت، مذهب یا گروهی از افراد را محوریت خود قرار میدهد.
در این مورد هم مجله ناواهو تایمز به مردم ناواهویی تعلق دارد، این سریال را بهدلیل عدم اصالت در بازنمایی مردم و زبان ناواهو مورد انتقاد قرار داد. ناواهو یکی از بزرگترین قبایل سرخپوست ایالات متحده آمریکا به شمار میرود که تا سال ۲۰۲۱، به بزرگترین قبیله تبدیل شد. با اینکه در سری رمان اصلی ۱۸ کتاب وجود دارد، اما این فصل بیشتر از هر چیزی براساس رمان Listening Woman و بخشهایی از کتاب People of Darkness ساخته شده است. همانطور که بالاتر هم گفته شد، داستان سریال بادهای شوم بیشتر حول محور دو افسر پلیس ناواهو به نام جو لیپهورن و جیم چی میچرخد؛ شخصیتهایی که در دهه ۱۹۷۰ در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا زندگی و فعالیت میکردند.
سریال اصلا برای وارد شدن به داستان خود وقتی را تلف نمیکند و اجازه آشنا شدن مخاطب را با شخصیتها نمیدهد؛ بدون هیچگونه مقدمهچینی خاصی، بلافاصله وارد معماها، اکشنها و اتفاقات پیچیده میشود. در همان ابتدای داستان ما شاهد این هستیم که یک سری جنایتکار به ماشین حمل پولی حمله میکنند و تمام پولها را به سرقت میبرند. در سوی دیگر داستان، پدر بزرگ یک پدر روحانی که شبهای قبل چیزهای عجیب و غریبی دیده بود، به سراغ یکی از پیرزنهای خرافاتی و افسانهای میرود تا علت این اتفاقات را بفهمد؛ اما همان شب به همراه دختری که در آن اتاق بود، بهطرز وحشتناکی کشته میشود.
بعدها، براساس تصاویر گرفته شده و همچنین تشخیص متخصصان، مشخص میشود که دختر جوان پیش از کشته شدن، آنقدر ترسیده بود و وحشت کرده بود که چند تار موی سفید در سرش دیده میشد و اصلا علت مرگش ایست قلبی بود. ماجرای سرقت پول باعث میشود که نیروهای فدرال به این شهر بیایند. همین اتفاق باعث ایجاد درگیریهایی بین پلیس فدرال و پلیسهای محلی شده بود. از یک طرف پلیسهای محلی به قتل دوگانه اهمیت میدادند و این موضوع پشیزی برای نیروهای فدرال اهمیت نداشت؛ از طرف دیگر هم فدرال برای موضوع سرقت اهمیت زیادی قائل بود و نیروهای محلی اولویتهای دیگری داشتند.
همین ماجراها دست بهدست هم میدهند که مسائل دیگری رخ بدهد و شخصیتهای مختلفی وارد ماجرا شوند. زمانیکه جو لیپهورن و جیم چی بهدنبال سرنخهایی میگردند تا به علت دو اتفاق پی ببرند، به حقایق و اکتشافاتی میرسند که برای درک آنها باید باورهای معنوی خود را کنار بگذارند و همه چیز را به چالش بکشند. این سریال نشان میدهد چیزهایی که بین مردم میچرخد و بهعنوان خرافات از آنها یاد میشود، شاید واقعا خرافات و شایعه نباشد و علتهایی برای رخ دادن این اتفاقات وجود دارد؛ همچنین نشان میدهد و نکتهای قدیمی را اثبات میکند که همه آدمها، آنطور که نشان میدهند، نیستند و نمیتوان از روی ظاهر آدمها، به باطن آنها پی برد.
سریال های مشابه سریال بادهای شوم
سریال True Detective
سریال کاراگاه حقیقی
بازیگران: متیو مککانهی، وودی هارلسون و میشل موناگن
سال پخش: ۲۰۱۴
خلاصه داستان: در سال ۲۰۱۲، کاراگاهان پلیس ایالت لوئیزیانا به نام راست کول و مارتین هارت فراخوانده شدند تا پرونده قتلی را که در سال ۱۹۹۵ کار کرده بودند، مجدد بررسی کنند. تحقیقات این پرونده به واسطهی بازجوییهای جداگانه در روزگار کنونی باز میشود. این دو کاراگاه سابق داستان تحقیقات خود را روایت میکنند، زخمهای التیام نیافته را دوباره باز میکنند و این قتل تشریفاتی و عجیب که در سال ۱۹۹۵ رخ داده بود، زیر سؤال میبرند و بهصورت فرضی حل میکنند. خطوط زمانی در سال ۲۰۱۲ به هم گره میخورند و به هم نزدیک میشوند؛ به مرور زمان هم هر کدام از آنها به دنیای کشیده میشوند که باور داشتند آن را پشت سر گذاشته بودند. با شناخت بیشتر یکدیگر و قاتل آنها، مشخص میشود که در دو سمت مختلف قانون، تاریکی وجود دارد و زندگی میکند.
سریال Bosch
سریال باش
بازیگران: تیتوس ولیور، جیمی هکتور و ایمی آکوئینو
سال پخش: ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۱
خلاصه داستان: هری بوش یک کاراگاه قتل بیادب در لس آنجلس است. او هم درست مثل هر قهرمان خوب داستانی، با قدرت و نفوذ مشکل دارد. به همین ترتیب هم طبق غریزه جلو میرود و چندین قانون را نقض میکند؛ این در حالی است که او بیشترین تعداد پروندههای حل شده را در کالیفرنیا دارد. مهم نیست که نویسندگان هری بوش را در چه شرایطی قرار میدهند... او بدون شک عدالت را دنبال میکند و در هر شرایطی سرگرمکننده است.
سریال Godless
سریال بی خدا
بازیگران: جیمز اوکانل، میشل داکری و اسکوت مکنیری
سال پخش: ۲۰۱۷
خلاصه داستان: جنایتکار بدنامی به اسم فرانک گریفین و باند قانونشکنان او، یک مأموریت مهم داشتند که از روی گود انتقام بگیرند؛ عضو قدیمی این گروه که به برادریشان خیانت کرده بود. روی که در حال فرار بود، به شهر معدنی لا بل، نیو مکزیکو پناه برد. زمانیکه اخبار به لا بل میرسد (شهری که عمدتا توسط زنان اداره میشود)، همه متوجه میشوند که گریفین آنجا زندگی میکند. ساکنان این شهر گرد هم میآیند تا از گریفین دربرابر این باند کشنده، محافظت کنند.