ساختمانی که در سال ۱۹۹۴ سوخته است و هیچ کدام از اجسادش پیدا نشدهاند، شواهدش در تنها نوارهای ویدیویی پیدا شده و در سریال Archive ۸۱ فاش میشوند. سریالی سرشار از ارجاعات به کمدی الهی اثر دانته که با حال و هوایی ترسناک در هم آمیخته است.
مدتی است که سرویس استریم نتفلیکس علاقهی خیلی زیادی به آثار ترسناک و البته اسرارآمیز پیدا کرده است؛ زیرا درکنار علاقهی خودش، تمایل خیلی زیاد مخاطبان را به این دسته از آثار دیده است. از جمله آثار اسرارآمیز و دلهرهآور خیلی خوبی که ما از این شبکه دیدیم، میتوان به سریال Dark (تاریک)، سریال Stranger Things (اتفاقات ناآشنا)، سریال The Haunting of Hill House (تسخیرشدگی خانه بلای)، سریال Behind Her Eyes (پشت چشمان او) و غیره اشاره کرد. این سرویس استریم سال جدید خود را با یک سریال ترسناک، اسرارآمیز و دلهرهآور دیگر آغاز کرده است که سبک کاملا متفاوتی با دیگر آثار این شبکه دارد.
سریال آرشیو ۸۱ (Archive 81) مجموعه جدیدی از نتفلیکس است که براساس یک پادکست با همین نام ساخته شده است؛ پادکستی که توسط دنیل پاول و مارک سالینگر درست شده بود. ماجرای پادکست و ایده اصلی این مجموعه اسرارآمیز حول محور یک فیلمساز گم شده میچرخد؛ حالا محققان قرار است یک آرشیو ویدیویی از این فیلمساز را مورد بررسی قرار دهند و فهرستبندی کنند. این سریال با عنوان «به عقب برگرد تا حقیقت فاش شود»، توصیف شده است. یکی از موضوعاتی که خیلی در این سریال به چشم میخورد، ارجاعاتی است که به کمدی الهیِ دانته میشود. بهعنوان مثال نام شخصیت اصلی داستان دَن تی. (دانته) است و کاراکترهای دیگری هم با نام ورجیل و بیاتریز (بیاتریس) وجود دارد که راهنماهای دانته بودند.
علاوهبر این، سیرکل یا همان محفل دایره هم در داستان وجود دارد که به حلقههای جهنم اشاره دارد؛ کارون/خارون هم در داستان دیده میشود. درست همانند داستان دانته، شخصیت اصلی ما دَن نام دارد و به همراه و کمک مردی به نام ورجیل قرار است به یک ماجراجویی و سفر خاصی برده شود. خلاصه داستان سریال اینگونه آن را توصیف کرده است: «زمانیکه آرشیوداری به نام دن ترنر کار مرموزی را برای بازسازی مجموعهای از نوارهای ویدیویی آسیبدیده از سال ۱۹۹۴ قبول میکند، اتفاقات عجیبی برایش رخ میدهد. او متوجه میشود که دارد کارهای مستندی فیلمسازی به نام ملودی پاندراس را بازسازی میکند.
همانطور که از ویدیوها هم مشخص است، ملودی در سال ۱۹۹۴ مشغول تحقیق درباره یک فرقه خاص و خطرناک بود. به مرور زمان، دن بیشتر از قبل به سمت داستان ملودی کشیده میشود. او کم کم متقاعد میشود که میتواند ملودی را از پایان وحشتناکی که ۲۵ سال پیش برایش رخ داده بود، نجات دهد.» منتقدانی که این اثر را تماشا کرده بودند، نظرات خیلی خوبی را برایش ثبت کردند. بهعنوان مثال منتقدان راتن تومیتوز امتیاز ۹۵ و متاکریتیک امتیاز ۷۳ را برایش ثبت کردند. طبق گفتهی این منتقدان، سریال Archive 81 ترکیب بسیار جذابی از ترس و نوآر است؛ مجموعهای که هیجانهای ماوراءطبیعی اعتیادآوری را به بهترین شکل ممکن و البته آزاردهنده به مخاطب خود نمایش میدهد.
ادامه این مطلب بخشهایی از داستان ۲ قسمت اول سریال آرشیو ۸۱ را برای شما فاش میکند.
سکانس ابتدایی سریال با صحنهای از کمک خواستن یکی از شخصیتهای داستان به نام ملودی آغاز میشود. این ویدیو آنقدر ناراحتکننده و درخواست ملودی برای کمک آنقدر عاجزانه است که مخاطب بدون هیچگونه شناختی از فرد مقابل خود، دوست دارد هرچه زودتر به او کمک کند؛ هرچند که اصلا معلوم نیست چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در سکانسها و صحنههای بعدی، ما شخصیت اصلی دیگری را میبینیم که در زمان حال زندگی میکند و در خیابان در حال پیادهروی است. دن ترنر یک نگهبان موزه و آرشیودار نوارهای ویدیویی قدیمی است. او در گذشته اتفاقات بسیار بدی را پشت سر گذاشته که حتی چندین بار منجر به افسردگیاش شده است.
از آنجایی که دن علاقه زیادی به نوارهای ویدیویی قدیمی و بازسازی آنها دارد، بستهای به دستش میرسد و رئیسش از او میخواهد که این نوار را هم بازسازی کند. همانطور که انتظار میرفت، دن میتواند این نوار را بازسازی کند و همین موضوع باعث میشود که صاحب اصلی نوار با او جلسه ملاقاتی را ترتیب دهد. ورجیل داونپورت که رئیس شرکت L.M.G محسوب میشود، داستان آتشسوزی آپارتمان ویسر را که در سال ۱۹۹۴ رخ داده بود، برای دن تعریف میکند. ورجیل به دن پیشنهاد کرد که در طی یک موقعیت کاری خیلی خوب، نوارهای ویدیویی بازمانده از این آتشسوزی را بازسازی کند.
دن در ابتدا جواب رد میدهد اما ورجیل اطلاعاتی را از خانواده دن فاش میکند که در هیچ رسانهای منتشر نشده بود؛ اطلاعاتی که درباره اتفاقات وحشتناک دوران کودکی دن و خانوادهاش بود. به همین ترتیب دن این پیشنهاد کاری را میپذیرد و خیلی زود به یک خانه قدیمی که برای همین کار در نظر گرفته شده بود، منتقل میشود. در این خانه هیچگونه اینترنت یا آنتن تلفی وجود ندارد؛ بنابراین درکنار خانه که با انواع وسایل و مواد غذایی تجهیز شده، ورجیل یک دستبند به دن میدهد تا در صورت نیاز به هرگونه خدمات درمانی، از آن استفاده کند. از همین نقطه داستان بین دن و ملودی جابهجا میشود؛ البته بیشتر ما ماجراهای ملودی را میبینیم اما هرازگاهی هم شاهد درگیریهای دن با گذشته و حال هستیم.
براساس این ویدیوها، ما متوجه میشویم که ملودی پاندراس قصد دارد برای پایاننامهی دکترای خود که در سال ۱۹۹۴ مشغول گذراندن آن بود، آپارتمانی به نام ویسر را مورد تحقیق قرار دهد. بارها و بارها به این موضوع اشاره میشود که ویسر محل مناسبی برای زندگی کردن نیست و ساکنان آن آدمهای بسیار عجیب و غریبی هستند. ملودی به همراه یک دوربین و یک سری وسایل مورد نیاز، به این آپارتمان نقل مکان میکند اما در همان ابتدا، اطراف در ورودی ساختمان، علامتهای عجیب و غریبی را میبیند که تا حدی حقیقت را برای مخاطب فاش میکند. دن قرار است با دیدن این ویدیوها، به اصل ماجرا پی ببرد و متوجه شود که واقعا چه اتفاقی در آن سال رخ داده است؛ خصوصا که جسد هیچکدام از ساکنان هم بعد از آتشسوزی پیدا نشد.
ملودی بعد از مدتی تلاش، موفق نمیشود با هیچکدام از ساکنان ساختمان، به جز نگهبان، همکلام شود تا بتواند با آنها مصاحبه کند. اما در همین حین، دختربچهای را دید که مشغول انجام کارهای مختلف همسایهها بود. جسیکا یا همان جس، تنها ساکن این ساختمان است که راضی به صحبت با ملودی میشود. از آنجایی که دیگر ساکنان رابطهی خوبی با جس دارند، معاملهای بین او و ملودی صورت میگیرد. قرار بر این میشود که در قبال دریافت مقداری پول بهصورت هفتگی، جلسه مصاحبهای را با هر کدام از ساکنان ساختمان ترتیب دهد. زیرا ملودی میخواهد از داستان این ساختمان و ساکنان به اصطلاح عجیب و غریب آن فیلمی تهیه کند.
در ابتدا همه چیز عادی است و ظاهرا معمولی پیش میرود. اما به مرور زمان، ملودی متوجه میشود که اتفاقاتی در این ساختمان در حال رخ دادن است؛ اتفاقات عجیب و غریبی که قابل درک و فهم نیست. ملودی در این مسیر با افرادی روبهرو میشود که هر کدام خصوصیات غیرمعقول خودشان را دارند و نسبت به خود ملودی متفاوت هستند. در همین حین، دن هم چیزهایی را از زندگی ملودی و داستان آن ساختمان متوجه میشود که ارتباطاتی با زندگی خودش هم دارد؛ یعنی بهنوعی طنابی را در این ویدیوها پیدا میکند که زندگی ملودی را با زندگی خودش پیوند میزند. در پایان قسمت دوم، ملودی از روی کنجکاوی و احتمالا فضولی خیلی زیاد، وارد اتاق جامعه میشود؛ اتاقی که ورود به آن، برای او ممنوع است. او در آنجا چیزهایی را میبیند که میتواند زندگیاش را ازاینرو به آن رو کند.