Tsunami، داستانی دربارهی بخشش و دوباره برخیزیدن از خاک است. با معرفی این انیمیشن کوتاه با ما همراه باشید.
یازدهم مارس ۲۰۱۱، زمین لرزهی قدرتمندی در اقیانوس آرام باعث رخ دادن پدیدهی سونامی با موجهایی بلند در سواحل و شهرهای بندری شمال شرقی ژاپن شد که بعضا حتی بیش از ده متر طول داشتند. این سونامی خرابیهای بسیار زیادی برجا گذاشت و جان تعداد زیادی از مردم ژاپن را گرفت. اما مگر کسی میتواند آن روزها و تاریخی را که مردم ژاپن رقم زدند فراموش کند؟ دقیقا در همان بهبوههی تراژدی بود که همهی جهان انگشت به دهان، از خود گذشتگی را از این مردم داغدیده فرا گرفت. سوفی کمپمارک، کارگردان، انیمیشن ساز و طراح سی سالهی دانمارکی، در آن زمان ساکن ژاپن بود. دیدن نحوهی برخورد مردم با این مصیبت، الهام بخش او برای ساخت انیمیشن کوتاهی با نام Tsunami شد؛ انیمیشن فارغ التحصیلی وی از آموزشکدهی Animation Workshop، یکی از بزرگترین مدرسههای انیمیشن سازی دانمارک و اروپا، که توانست در صحنههای بین المللی موفقیتهای زیادی کسب کند و حتی به لیست نامزدهای دریافت جایزه بهترین فیلم از مدارس فیلم سازی در جشنوارهی کن راه پیدا کرد.
داستان حول مرد میانسالی به نام هارو میچرخد که به خانهی ویرانهی خود برگشته است. در همان ثانیههای اول از ویرانیهای به جا مانده و معابر و محلههای آب گرفته میفهمیم که این شهر دچار سونامی شده است. هارو به خانه باز میگردد؛ خانهای که دیگر اثری از زندگی در آن نیست. تازه وقتی که مرد بیچاره تلاش خود را برای سر و سامان دادن به زندگیاش شروع میکند، با چیزی مواجه میشود که دوباره دنیا را روی سرش خراب میکند؛ امواج، روحی دریایی را به خانهی او آوردهاند. هارو در دیدار اول سعی میکند او را فراموش کند چون جرات مواجهه با او را ندارد و در دیدار دوم با او، هر چه را از دست داده دوباره به خاطر میآورد و شناور در حس شومی از ناراحتی و ترس، به گوشهای پناه میبرد. او حالا در کنج یک خرابه با موجودی تنها مانده که همه چیزش را از او گرفته است. او چه باید بکند؟ این سوالی است که مدام با خود زمزمه میکند، تا اینکه متوجه میشود روح دریایی گرسنه و در حال خشک شدن است...
«سونامی» روایتگر تراژدیهای شخصی در زندگی انسان و اهمیت گذر از آنها است. داستان این انیمیشن بسیار ساده اما تاثیر گذار است. روایت شمردهی داستان، باعث میشود که نمادهای گنجانده شده در این انیمیشن به سادگی به چشم بیایند و دریافت پیام کلی به سادهترین شکل ممکن امکان پذیر باشد. مسئلهی «مشکلات در زندگی» بدون شک محبوبترین موضوع در میان فیلم سازان جهان است. پس ما در «سونامی» با اصیلترین داستان تاریخ سینما و انیمیشن رو به رو نیستیم، اما با این حال سبک روایت و استفاده از افسانههای کهن ژاپن در بیان اهمیت بخشش و گذر از غمها در زندگی، باعث میشود این انیمیشن هفت دقیقهای با وجود داشتن داستانی تکراری و کلیشهای، همزمان با گرم کردن قلب مخاطب، جادوی خود را هم حفظ کند. در «سونامی» شخصیت اصلی از آشوبی که در قلبش جریان دارد سخنی نمیگوید؛ تا اواسط فیلم هم از عمق این غم در درون او مطلع نمیشوید. اما وقتی که با گذشت زمان متوجه حقیقت زندگی مرد میشوید، قلب بزرگ او چشمان شما را گرد خواهد کرد. بیش از هر چیز، مسئلهای که «سونامی» را به اثری با ارزش تبدیل میکند، اشاره به مسائلی است که آموختن آنها یکی از لزومات زندگی هر انسانی است؛ دست کشیدن از غمها، بخشیدن (چه بخشیدن دیگران و چه بخشیدن خود) و دادن فرصت دوباره به زندگی.
سوفی کمپمارک در ساخت این انیمیشن از دو کارگردان بزرگ ژاپنی یعنی یاسوجیرو ازو و هایائو میازاکی، الهامات زیادی گرفته است. برای مثال، قرار دادن دوربین در زوایای پایین و نزدیک که باعث میشود پرداختن به نمادها و جزئیات بسیار آسانتر شود، یکی از امضاهای یاسوجیرو ازو است که به وضوح در این اثر دیده میشود. در دست دیگر، هایائو میازاکی به ترکیب دنیای واقعی و مدرن با دنیای جادویی و یا افسانههای کهن ژاپنی مشهور است؛ در «سونامی» هم، رد پای افسانهی نامازو، گربه ماهی بزرگی که زمین لرزهها حاصل حرکات او هستند، مشاهده میشود. با وجود همهی این الهامات در کارگردانی این انیمیشن، کمپمارک تلاش خود را کرده که در طراحی و کارگردانی بتواند هویت «سونامی» را حفظ کند و این اثر بتواند از نظر بصری حرفهای تازهای برای گفتن داشته باشد. از نقاط قوت این انیمیشن میتوان به رنگ بندی و نورپردازی پویای اثر اشاره کرد که به طور زیبایی احساسات درونی هارو را نشان میدهند. با وجود اینکه با داستانی از جنس غم و فقدان روبهرو هستیم، در طراحی این انیمیشن از رنگهای شاد و زنده استفاده شده است که به خوبی نمایانگر وجود حس امید و سرزندگی در پس غمها است.
از صداگذاری Tsunami میتوان به عنوان حرفهای ترین بعد اثر یاد کرد. تمامی صداها درست درجای خودشان قرار گرفتهاند و در مناسبترین لحظه شنیده میشوند تا ذهن مخاطب را محصور کنند. حتی جزئیترین صداهای محیطی با دقت و بینهایت طبیعی ساخته شدهاند و موزیک انیمیشن بسیار دلچسب و دوست داشتنی است. در «سونامی» به نسبت بقیهی انیمیشنهای کوتاه در این سبک، موسیقی کمتری میشنوید، اما همان میزان موسیقی هم به بهترین شکل استفاده شده است؛ برای مثال، وقتی که مرد سعی میکند به روح دریایی غذا بدهد، موزیک به طرز فوق العادهای حس دلهره را به بیننده منتقل میکند یا در صحنهی پایانی انیمیشن، موسیقی، «رستگاری» و «آرامش» را فریاد میزند.
«سونامی» اثری است که با وجود سادگی، پر از جزئیاتی است که برای دیدنشان باید در آن ریز شوید یا شاید چند بار انیمیشن را ببینید. این انیمیشن بدون تکیه به شاخه و برگهای اضافی و بی دلیل، پیام خودش را به بیننده میرساند اما در مقام قضاوت یا نتیجه گیری قرار نمیگیرد؛ در واقع کمپمارک به طرز هوشمندانهای اجازه میدهد که بینندگان در نهایت با احساس درونی خودشان نسبت به داستان تنها بمانند.